استاد دانشگاه تهران با بیان اینکه تربیت دینی با همان روشهای سنتی دوام نخواهد داشت، اظهار کرد: اکنون روشهای سنتی کارایی ندارند و آنها ساختارزدایی میشوند، اما اگر بتواند خودش را با شرایط جدید همراه و روشهای متناسب با شرایط را پیدا کند، میتواند دوام بیاورد؛ یعنی به این صورت نیست که بگوییم دوران دینداری تمام شده است، بلکه دینداری با روشهای مؤثر میتواند پیش برود.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، تربیت دینی با چه چالشهایی در قرن بیست و یکم مواجه است؟ آیا نسل جدید در این شرایط دیندارتر از گذشته است یا بیدینتر؟ چگونه میتوان تربیت دینی داشت و در عین حال چالشهای قرن جدید را پشت سر گذاشت؟ آیا میتوان چنین تربیتی داشت؟ در این زمینه خسرو باقری نوعپرست، استاد دانشگاه تهران، مقالهای را با عنوان «تربیت دینی در برابر چالشهای قرن بیست و یکم» نگاشته و معتقد است که اگر تربیت دینی عقلانی داشته باشیم، میتوانیم عصر ارتباطات را با تقوای حضور سپری کنیم، وگرنه محکوم به شکستیم. در این باره با وی گفتوگو کردهایم که در ادامه آن را میخوانید.
برای تربیت چهار ویژگی تبیین، به دست دادن معیارها، حرکت درونی و نقادی و نیز برای تدین چهار ویژگی اعتقاد، تجربه درونی، التزام درونی و عمل را برمیشمارید. در ادامه با ترکیب این هشت ویژگی، سه ویژگی عقلانیت، تقوای حضور و نیز ارزیابی، گزینش و طرد را برای تربیت دینی بیان میکنید. ترکیب این ویژگیها چگونه است و همچنین نسبت عقلانیت، که در تربیت دینی مطرح میشود، با ایمان و اعتقاد چگونه است؟
مگر ایمان معنیاش این است که ما مسائل را نفهمیم. ایمان با عقلانیت چه نسبتی دارد؟ اگر تصور کنیم که میتوانیم به چیزی ایمان بیاوریم که نتوانیم آن را درک یا مدلل کنیم، ایمان بیاساس میشود. باید ایمان آوردن شما موجه باشد. چرا به خدا ایمان میآورید؟ چرا به بت ایمان نمیآورید؟ وقتی پیامبر اسلام میآید و بتپرستان را نهی میکند. چرا نهی میکند؟ چرا به خداپرستی دعوت میکند؟ اگر محاجههایی را که پیامبران در قرآن با بتپرستان دارند مرور کنید، متوجه دو اتفاق میشوید. یکی اینکه بتها را قابل پرستش نمیدانند. حضرت ابراهیم بتها را میشکند و میگوید که اگر اینها میتوانند از خودشان دفاع کنند بروید و از آنها بپرسید. یعنی ما به بت ایمان نمیآوریم چون ناتوان و مقهور و مخدوش است. از طرف دیگر چرا به خدای جهان یعنی ربّ العالمین ایمان میآوریم؟ برای اینکه او مدبر امور، خالق و قادر است. همه اینها عقلانیت است، یعنی ایمان آوردن نباید به عنوان امری تلقی شود که اصلاً با عقلانیت سازگاری ندارد.
البته در بحثهایم اصطلاح عقل محاط و عقل محیط را دارم، یعنی به بعضی از امور که احاطه کامل داریم عقلانیت محیط است. مانند آزمایشگری که در آزمایشگاه یک ماده را تجزیه میکند و میبیند که آن ماده از سه عنصر تشکیل شده و این احاطه است. اما همیشه عقل ما به این صورت کار نمیکند، مثلاً اگر عقل ما بخواهد خدا را بشناسد نمیتواند عقل محیط باشد.
عقل محاط هم مقولهای است، یعنی میتوانیم از چیزی که بزرگتر از ماست و عظمت بیشتری از ما دارد یک نوع شناخت داشته باشیم که این شناخت هم ویژگیهای خودش را دارد. مثلاً شگفتزدگی، خشیت و … را شامل میشود. همه اینها علائم یک نوع شناخت هستند. در نتیجه اگر عقل را در این گستره ببینیم، ایمان به خدا عقلانیتی از نوع دوم خواهد بود. یعنی ما در محاط قدرت و اذن خدا هستیم و میدانیم که در قیاس با چیزهای محدود متفاوت و قابل پرستش است. در نتیجه باید تقابل ایمان و عقل را کنار بگذاریم و وفاق ایمان و عقل را در نظر بگیریم.
در واقع معتقدید که تجربهای درونی است؟
تجربه درونی بخشی از ایمان است. علاوه بر بخشهای عقلانی، یک تجربه درونی هم داریم که جنبههای عاطفی و هیجانی ما را هم دربرمیگیرد. مانند زمانی که آدم نیایش میکند یک تجربه درونی است، یعنی شاید ما در آن التهاب ضمیر داشته باشیم، اینجور جنبهها ناظر به تجربه درونی است که اخیراً در این زمینه، یعنی تجربه درونی در دینداری، چندین بحث را در تلگرامم منتشر کردهام.
در جایی آوردهاید که عقاید تحقیقی هستند نه تقلیدی و این بحث را پیشزمینه ویژگیهای تربیت دینی ذکر کردید. ویژگی دوم را تقوای حضور بیان کردهاید. منظورتان از تقوای حضور چیست؟
تقوا در قرآن و کتب به پرهیز ترجمه شده است، یعنی اینکه پرهیز کنید، اما من میخواهم بگویم فقط به معنی پرهیز نیست، بلکه اصل تقوا به معنی حفظ کردن خود است. چون از ریشه «و ق ی» است، یعنی حفظ کردن، مثلاً عربها چتر را وقایت میگویند، چون ما را از باران و برف نگه مصون میدارد. بنابراین اصل تقوا حفظشدگی است نه پرهیز کردن. اما یکی از راهها حفظ شدن پرهیز است. اگر بخواهید که در دره پرتاب نشوید، باید از کناره دره عقب بیاید. مقداری پرهیز کنید، اما حاصل پرهیز در امان ماندن است. اصل تقوا در امان ماندن و یکی از راههای آن پرهیز است، اما تنها راه نیست.
گاهی نمیتوانیم پرهیز کنیم. یعنی وضعیت بهگونهای است که نمیتوان جدا شد. مثلاً در قرن ما نمیتوانید بچهها را از عالم ارتباطات دور نگهدارید. هرکاری کنید ارتباطات مانند اکسیژن به منافذ ما وارد شده است. حال آیا تقوا تمام شده است؟ نه. اینجا تقوای حضور مطرح میشود؛ یعنی حفظ خویشتن که جوهره تقواست، اما با حضور در شرایط آسیبزا. یکی با پرهیز در شرایط آسیبزا و یکی هم با حضور در شرایط آسیبزا. ما در اینجا به آن آیه قرآن استناد کردهایم که میفرماید: «عَلَیکُم أَنفُسَکُم ۖ لا یَضُرُّکُم مَن ضَلَّ إِذَا اهتَدَیتُم».
اگر شما خودتان را باتقوا کنید، آنموقع آسیب نمیبینید. چون ما دو جور آسیب میبینیم، یکی اینکه در معرض خطریم و دیگر اینکه ضعیفیم. اگر ضعف آدم رفع شود، حتی در معرض خطر هم باشد مشکلی پیش نخواهد آمد. مانند فردی است که موجسواری بلد است و غرق نمیشود. یعنی موجهای سهمگین میآیند، اما آن فرد مشکلی برایش پیش نمیآید. تقوای حضور به همین معنی است، یعنی به اقیانوسی افتادهایم که نمیتوان از آن بیرون رفت، اقیانوس اطلاعاتی که همه جا را گرفته است و نمیتوانیم بچهها را از آن بیرون بیاوریم بلکه باید به آنها شنا کردن یاد بدهیم.
در واقع ویژگی سوم، یعنی ارزیابی و گزینش و طرد، در ارتباط با تقوای حضور معنا پیدا میکند؟
اگر بخواهیم تقوای حضور را ایجاد کنیم، باید این ویژگیها را در افراد ایجاد کنیم تا بتوانند در حضور شرایطشان را حفظ کنند.
چارچوبی را که شما برای تربیت دینی ترسیم کردهاید با توجه به مقدمهتان، ویژگی عصر حاضر این است که ساختارها را شکسته و ساختارزدایی کرده است. آیا فکر نمیکنید چیزی که جنابعالی مطرح کردید یک دستگاه است و در نهایت دچار ساختارزدایی خواهد شد؟
نه، ما داریم روابطی را برقرار میکنیم که با شرایط جدید میتواند همراهی داشته باشد، یعنی شرایط جدید را نفی نکند. ساختارهایی را میزداید که قدیمی است، چون ساختارهای قدیمی بر اساس این بود که فاصله بگیرید؛ مثلاً به بچه میگفتیم که توی کوچه نرو، اما الان داخل خانه هم ارتباطات اجتماعی وجود دارد. بدین ترتیب برنامهای را فراهم میکنیم که بتواند در شرایط جدید دوام بیاورد.
بنابراین اگر بخواهیم از تغییر ساختار استفاده کنیم، میتوانیم بگوییم که ساختارها دو نوع هستند. یکسری ساختارهای سنتی و ساده و دیگری ساختارهای پیچیده. ساختارزدایی که در حال انجام است، نسبت به ساختارهای سنتی و ساده است و ساختارهای پیچیده را نمیتوانید از بین ببرید. اگر بگویید که خودم را برای حضور و مقابله آماده کردهام، مسئله منتفی میشود.
جایی مفهوم شبهتربیت را مطرح میکنید. چگونه در دام شبهتربیت نیفتیم؟
چیزهایی شبهتربیت هستند، اما اثر تربیت را ندارند. مثلاً فرض کنید یک دارو داروی واقعی نیست، اما شبیه اصلی است. شاید آن اثر واقعی را نداشته باشد؛ یعنی چیزهایی تربیت نیستند، اما شبهتربیت هستند. مثل تنبیه کردن، مثلاً ما تنبیه میکنیم و طرف هم از کارش دست برمیدارد و اصلاح میشود. در حالی که این آسیبزایی خودش را دارد. ظاهراً این بچه ساکت شده و آن کار بد را نمیکند، چون ما شدیداً آن را تنبیه کردیم، اما در درونش انتقام شکل میگیرد. ما آن را نمیبینیم و میگوییم که او کار بدی نمیکند. پس تربیت شده است. بنابراین این چیزها فریبندهاند. یعنی مربیها را گول میزند.
مربی خیال میکند الان تنبیه میکنم و او هم قبول میکند، در صورتی که تنبیه تربیت نیست و این آدم الان نفهمیده و هرچه را شما میگویید قبول کرده است. در مواردی مانند تنبیه و تلقین مطلوب ما به دست آمده است، اما چون به عواقب آن فکر نمیکنیم، عواقب آن این است که فرد ظاهراً قبول میکند، اما چون منطق آن را درک نمیکند به راحتی دست برمیدارد. بنابراین عواقب آن را درک یا به زیرساختهای آن توجه نمیکنیم، مانند انتقامی که آدمی در زمان کودکی تنبیه شده است، شکل میگیرد و نیمههای پنهان آن را نمیبینیم. در نتیجه اینها تربیت حساب نمیشوند، ولی مربیها را گول میزنند.
آیا تربیت دینی با قرار گرفتن در فضای جدید و تحول شرایط بقا خواهد داشت؟
پاسخ این پرسش بستگی دارد به اینکه اگر تربیت دینی با همان روشهای سنتی کارش را پیش ببرد دوام نخواهد داشت، زیرا آن روشها کارایی ندارند و آنها ساختارزدایی میشوند. اما اگر بتواند خودش را با شرایط جدید همراه و روشهای متناسب با شرایط را پیدا کند، میتواند دوام بیاورد. یعنی به این صورت نیست که بگوییم دوران دینداری کلاً تمام شده است، بلکه اگر دینداری بخواهد روشهایی را که الان میتوانند موثر باشند به کار بگیرد، میتواند پیش برود. یعنی اگر روشهایی متناسب با شرایط جدید مانند تقوای حضور داشته باشید دینداری ادامهدار خواهد بود.
تقابل ایمان و عقلانیت در دیدگاههای سنتی هست. میگویند که ایمان با عقلانیت جور درنمیآید و امروزه به هیچ وجه نمیتوان از آن دفاع کرد. چون دوره دانش و خرد است. اگر کسی بخواهد این را به این صورت تعریف کند، معلوم است که نمیتواند دوام بیاورد. اما اگر عقلانیت را به گونهای تعریف کنیم که بتوانند وفاق داشته باشند، آنموقع یک آدم عاقل میگوید که دینداری منافاتی با عقلانیت ندارد. بهویژه برای نسل جوان عقل و خرد و دانش مهم است. اگر برداشتشان این باشد که دین یک چیز بیمنطق، خرافی و… است، دیوانه نیستند که آن را قبول کنند. به هر حال اگر دین جنبه عقلانی و خردپذیر داشته باشد، او میتواند قبول کند که به این بستگی دارد که چگونه آن را ارزیابی کنیم.