بسیاری از عالمان خراسان نیز که با مغولان همراه شدند گرفتار این چالش اخلاقی ـ دینی بودند. بعدها در بغداد هولاکو خان هم، این مشکل برای عالمان پیش آمد.
ردنا (ادیان نیوز) – مطالعه کتاب مواهب الهی «در تاریخ آل مظفر» (چاپ جدید تصحیح احمد بهنامی، قم، عصر ادبیات، ۱۴۰۰) دست کم برای یک روز توانست این بنده خدا را هفت قرن به عقب ببرد و خیالم را از اوضاع جاری کمی بی خیال کند. این اثر، هم از نظر تاریخی اثری سودمند است، و هم از نظر ادبی کتابی مفید و راهگشاست. در مجموع، و به رغم نثر ویژه آن، اثر یاد شده مشتمل بر نکات تاریخی منحصر و فراوانی است، و در لابلای مطالب، برخی از تحلیل ها و دیدگاه های جالب هم دیده می شود.
یک مورد آن، چالشی است که نوع مورخان عصر مغول گرفتار آن هستند، و آن این است که این مورخان، از یک سو شاهد حملات مغولان و آثار مخرب آن هستند و باید شرح آن را بنویسند، و از سوی دیگر، چون زیر سایه مغولان هستند، و گاه نان آنان را می خورند، می بایست ملاحظه قدرت آنان را بکنند. نویسنده ما معین الدین یزدی که این اثر را در تاریخ آل مظفر نوشته، گرفتار این وضعیت است و سوال این است که چه راه خلاصی یافته است؟
این نکته ای است که این سطور به آن می پردازیم، و اما اشاره کنیم که این تنها مشکل مورخان نبود، بلکه بسیاری از عالمان خراسان نیز که با مغولان همراه شدند گرفتار این چالش اخلاقی ـ دینی بودند. بعدها در بغداد هولاکو خان هم، این مشکل برای عالمان پیش آمد. خاطرمان هست که ابن طاوس، در پاسخ هولاکو خان که از عالمان خواسته بود بگویند سلطان کافر عادل بهتر است یا سلطان ظالم مسلمان، اولی را ترجیح داده بود. این هم می توانست راهی حلی برای گریز از همان چالش باشد. بعدها شیعیان هم در همراهی برخی از عالمانشان در آن ماجرا، روی ظلم عباسیان به علویان و شیعیان تأکید کردند و این هم نگاهی در همین راستاست. به هر روی، فکر می کنم این ماجرا در نوع منابع این دوره قابل بررسی است.
و اما سراغ مواهب الهی بیاییم که یک مورد خاص تاریخی را مد نظر قرار داده است.
معین الدین یزدی آنجا که از جد خاندان آل مظفر، یعنی «امیر غیاث الدین حاجی خراسانی» که زمان هجوم مغولان به ایران می زیسته یاد می کند، با اشاره به حمله هولاکو خان به ایران و فتح بغداد و آثار مخرب آن می نویسد:
زمان هجوم لشکر تاتار که سیل زاعب فساد نواحی بلاد را فرو گرفت، و عواصف ریاح فتنه در اَغوار و اَنجاد ربع مسکون وزید، انیاب افاعی هرج و مرج انکشار یافت و اسباب ظلم و تعدی دست ائتلاف به هم داد… خلایق در اَودیه ی هموم سرگردان شدند، و مردم در دست و پای حوادث لگدکوب محنت ماند، عموم مصایب به هر دیار رسید و شمول نوایب به گوشه اشاعت یافت. تیر حادثه که بر جان ظالمان بایستی، غرض از سینه ی مظلومان اختیار کرد و تیغ نکبات که بر سر تاتار مناسب بود، دست گردن ابرار آورد».
او ادامه می دهد، این غیاث الدین حاجی خراسانی سه فرزند داشته «منصور، محمود و ابوبکر» که این سومی «او را عقب [فرزند] نبود، اما از کمال شجاعت گوی سبقت از برادران بلکه از شجعان روزگار ربوده» بود. این ابوبکر، در لشکر مغولان بوده، و در جریان نبردی با اعراب خفاجه در عراق کشته شده است. نویسنده ما، در چالش میان ظلم تاتارها و همراهی این ابوبکر که به هر روی عموی بزرگ حاکم آل مظفر است که او برایش این کتاب را نوشته، چه باید بگوید. از یک طرف، تاتارها سبب ظلم و جور و هرج و مرج در ایران بوده اند، و از سوی دیگر، این ابوبکر، در هجوم به نواحی مختلف پس از سقوط بغداد، در لشکر مغولان بوده و در کنار آنان کشته شده است. او می گوید که در این زمان «اتابک سعید علاء الدوله از ملوک خطه یزد… با سیصد سوار پیش هولاکو که مقدم لشکر تاتار و قهرمان جنود اشرار بود، روانه گردید» و علی القاعده ابوبکر هم با آنان رفته است. در این وقت بغداد فتح شده بوده، و هولاکو در اندیشه شام و مصر بود. لشکر یزدی ها به آن سوی فرستاد «ابوبکر حاجی در مصاف با اعراف خفاجه به قتل آمد».
معین الدین می گوید:
حمایت از مغولان کار درستی نبوده، اما به حکم المأمور معذور، می توان از آن دفاع کرد: «هرچند مدد لشکر تاتار نه از شأن این خانواده دین پناه است، و معاونت در تسخیر دار الخلافه نه از مقوله اخلاق این خاندان تقوی شعار، اما به حکم «المأمور معذور» چون بدان مأمور بود، امید آنک صحیفه این جریمه، به آب عفو الهی شسته گردد و عقد این سیئه به اقالت رحمت ایزدی منفسح شود». (مواهب الهی، ص ۵۴ ـ ۵۶)
بدین ترتیب، کسی که خود از جنایات مغولان یاد کرده، از مشارکت این شخص در همراهی با آنان، با استناد به «المأمور معذور»، قصه را فیصله داده و از «آب عفو الهی» برای او سخن گفته است.توبه های رسمی شاهان، و این بار توبه امیر مبارزالدین محمدمظفری
سالها پیش مقاله ای در باره امر به معروف و نهی از منکر در دوره صفوی نوشتم و ضمن آن، اشاره به مواردی از توبه های رسمی شاهان صفوی کردم. این رسم دیرین بود و در دوره صفوی، شاه اسماعیل که نه، اما شاه طهماسب خیلی زود توبه رسمی کرد که گزارشش در تذکره شاه طهماسب آمده، و تا آخر عمر به آن وفادار بود. این توبه، ملازم آن بود تا در سطح جامعه هم، فرمانی برای نهی از منکرات صادر کنند که عمده ترین موارد آن، جلوگیری از شرابخواری و شرابفروشی، نیز تعطیلی مراکز بیت اللطف! و گاه تا حد جلوگیری از کفتربازی و مانند آن هم بود که لازمه این کفتربازی، رفتن به بام خانه ها و نگاه کردن درون خانه مردم و نیز درگیری و نزاع بود. این موارد را در همان مقاله می توان دید. ایضا فرامینی از آن دوره برجای مانده است.
این بار، موردی را معین الدین یزدی، در کتاب «مواهب الهی، ص ۱۰۸» شرحی در باره توبه امیر مبارز الدین محمد (۷۱۸ ـ ۷۵۹) آورده و با همان نثر مغلق و مصنوع ویژه تاریخ های قرن هشتم، شرح آن را داده است. در آغاز آیه «إِنَّمَا التَّوْبَهُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَهٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُولَئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا» [نساء: ۱۷] آورده و سپس می گوید که توبه امیر در سال ۷۴۰ رقم خورده است: «چون سال عمر ابدپیوند بندگی حضرت خلافت پناه در سنه اربعین و سبعمائه بر ذروه چهل که سالکان مناهج یقین آن را بلوغ حقیقی گویند، معتلی شد و سن همایونش به نصاب میقات ربانی که مبدأ کمالات انسانی است رسید» آن وقت داستان توبه کرد.
البته حضرت ایشان، این زمان، دیگر در سن میان سالی بوده که زمینه توبه داشته است و یزدی از آن با عنوان «مبادی کهولت» یاد می کند: «چون مبادی کهولت روی نمود، وصال غوانی مستحسن نیفتند و شراب ارغوانی خوشگوار نیاید، هر لحظه خاطری الهی بر تقببیح ارتکاب مناهی ظاهر می شد، و هر زمانی واردی سبحانی بر تنفیر تتبع امانی روی می نمود».
او می گوید، حسی که در این سن به آدمی دست می دهد، تدارک کارهایی است که در جوانی کرده است، تدارک کارهایی که «جز به انابت میسر نمی شود، و تلافی زلاّت که در غلوای جوانی بدان ارتکاب نموده، جز به مراجعت ممکن نخواهد بود».
فصلی که توبه در آن اتفاق افتاده، اردیبهشت ماه بوده و یزدی این را سوژه عبارت پردازی قرار داده می نویسد: «در ماه اردیبهشت که جهان نموذار بهشت و زمین نمونه خلد برین بود، نوخاستگان تسنیم به باذ آمد و ریاح لواقع از عزبخانه بیرون خرامیده، بلبل عشق بازی با گل آغاز نهاذه…». اشعاری هم در ستایش این فصل می آورد.
در این وقت، حالت انابت به جناب امیر دست داده «داعی رحمت الهی کی ندای ثُمّ بدّلنا مَکان السّیّئه الحسنه می داد، به لبیک اجابت حضرت مقرون گشت و مذکّر سعادت ابدی که به مضمون و أنیبوا إلی ربّکم امر می فرمود به صدق طواعیت متلقی گشت».
ادبیات توبه سلاطین این بود که در وقتی که دیگر نای و قدرت خوش گذرانی نداشتند، جام ها و خمره های شراب را بر زمین ریخته و این چنین اظهار توبه و انابت می کردند: «در آن موسم نشاط که دیده ساغر چون چشم عشاق دم بدم خونریز بود، مانند لاله سیراب جام شراب بر سنگ زد، و در آن زمان عشرت افزای که گل از رشک عارض خوبان پیرهن قبا می کرد، چون مردمک دیده مهجوران جامعه وجود را به آب طهارت می آورد. های و هوی مستان به تکبیر خداپرستان مبدل شد، و گلبانگ میخواران به دعای دین داران عوض یافت. مستوره بنت العنب اگر بی حجاب رخ می نمود، آبروی حرمتش می ریخت. خونریزی خم چندان شد که آبگینه صراحی از تنگ دلی بر آن خون گریست، و داستان شکست ملاهی چنان شایع و مستفیض شد که کمانچه بدان ناله های زار می کرد. شمع که مجلس افروز رندان بود، به سحرخیزی معابد قیام نمود،و بارقه نور روشن دلان چون قندیل متعلق محراب مساجد گشت… هر زمان از صمیم دل مناجات ربّنا اغفرلنا ذُنوبنا به مسامع ساکنان صوامع خضرا می رسانید، و هر لحظه از محض اخلاص، معنای شعر :از پی تست این همه امید و بیم /هم تو ببخشای و ببخشا ای کریم؛ ادا می کرد.»
معین الدین می گوید آن وقت که این توبه صورت گرفت ««من بنده» «در سنّ صبی و عنفوان طفولیت بودم» اما «متذکّرم و معاینه دیده که در ایام جمعات به رسم زاهدان دین دار احتذار رسم سنت مصطفوی ـ علیه افضل الصلوات و اکمل التحیات ـ را از مستقر سریر خسروی تا مقصوره جامع رنج ترجّل می کشید». یعنی پیاده می رفت.
این توبه غالبا توبه ای دینی و از معاصی و مناهی چون شرابخواری بود، و اما امیران، اغلب از آدم کشی هیچ وقت توبه نمی کنند، چون اساسا و غالبا آن اقدامات را با توجیهات دینی و عرف رایج، انجام می دهند.نوشتاری از رسول جعفریان، پژوهشگر تاریخ و عضو هیأت علمی و استاد دانشگاه تهران