افراد دارای مناصب رسمی از ابزارهای خود برای متدین کردن مردم استفاده میکنند و نتیجه اینکه جامعه هدف و بخشی از مردم و افراد تحت تعلیم احساس میکنند به آنها دینداری تحمیل میشود.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، انگیزه اجبارکردن، احساس وظیفهای است که والدین یا معلمان یا حکومتها برای دیندار کردن مردم احساس میکنند، اما سوال این است که آیا اساسا وظیفه ای برای دیندار کردن اجباری دیگران داریم؟ بحث دینداری اجباری و دینداری اختیاری، هم از ناحیه متدینین به دینی خاص و هم از ناحیه دعوت کنندگان به دین دیگر همواره مطرح بوده است.
کسانی که دین را به دیگران اجبار و تحمیل میکنند، معمولا با انگیزه مثبت به این اقدام دست میزنند تا دیگران هم مثل خودشان هدایت شوند.
این اقدام معمولا با دو نوع انگیزه رخ میدهد:
یک گروه مانند والدین در خانوادههای مذهبی که علاقمندند فرزندانشان متدین و پایبند به مناسک باشند و بعضا از روشهای اجباری و تحمیلی برای این هدف استفاده میکنند.
گروه دیگر معلمان، علما و روحانیون، مربیان و حکومتهای دینی هستند که با استفاده از روشهای متعددی سعی در تبلیغ و متدین کردن مردم یا حداقل رعایت ظواهر و مناسک دینی در جامعه میکنند.
افراد دارای مناصب رسمی یا حکومتها بدلیل قدرتی که دارند، از ابزارهای خود برای متدین کردن مردم استفاده میکنند و نتیجه اینکه جامعه هدف و بخشی از مردم و افراد تحت تعلیم احساس میکنند به آنها دینداری تحمیل میشود.
انگیزه این اجبارکردن، احساس وظیفهای است که والدین یا معلمان یا حکومتها برای دیندار کردن مردم احساس میکنند، اما سوال این است که آیا اساسا وظیفه ای برای دیندار کردن اجباری دیگران داریم؟ بخصوص که با تغییر شرایط زندگی و ارتباطات و دسترسی به همه منابع، دیگر این شیوهها مانند گذشته جواب نمیدهد.
یکی از احکامی که در فقه ما در این باره وجود دارد، درباره کتب ضلال است. علما خرید و فروش کتابهای گمراه کننده را حرام و ممنوع میکنند و البته استثنایی هم میگذارند که اهل تشخیص وتحقیق و پاسخگویی مجاز به دسترسی به کتب ضلال هستند، اما برای عموم مردم خرید و فروش و دسترسی به کتب گمراه کننده حرام است.
در اصل این حکم تردید و بحثی نیست و منطق هم برای خودش دارد؛ اما سوال این است که در دنیای امروز، امکان جلوگیری از دسترسی عموم افراد به آثار و کتب و فیلمها و نوارهای مختلف وجود دارد؟
در مجلس خبرگان قانون اساسی، در بحث آزادی مطبوعات، برخی از فقهای مجلس، همین بحث کتب ضلال و گمراه کننده را مطرح کردند و خواستند ممنوعیت کتب ضلال در قانون اساسی تصریح شود.
شهید بهشتی در پاسخ میگوید: در شرایط زمانی زندگی ما، مکلف را باید به تکلیف ایمانی وادار کرد که اگر اهلش نیست از خرید و فروش کتب ضلال خودداری کند و افراد از طریق خود کنترلی اگر قدرت تجزیه تحلیل ندارند، ابتدا خود را به آن سطح لازم برسانند؛ ولی اینکه حکومت برای جلوگیری از منکر اقدام به قطع کتب و نشریات کند تا چه اندازه ممکن و مفید است، در این زمانه اقدام به قطع کتب و نشریات ضاله مفید نیست وحتی مضر به اسلام هم هست.
سوال این است: آیا در منطق قرآن میشود از روشهای تحمیلی و احباری برای دیندار کردن مردم استفاده کرد؟
خدا به پیامبر میفرماید: ای پیامبر تو تنها وظیفه ابلاغ و ارشاد و رساندن پیام را داری و وظیفه تو بیش از این نیست.
در سوره طه میفرماید: ما انزلنا علیک القرآن لتشقی، قرآن را برای اینکه خودت را به زحمت ومشقت بیندازی نازل نکردیم، بلکه نازل کردیم که مردم را هدایت کنی.
در سوره آل عمران میفرماید: انما علیک البلاغ، تو تنها وظیفه داری مردم را هدایت کنی، اگر پذیرفتند که خیر دنیا وآخرت را میبینند و اگر نپذیرفتند وظیفهای جز رساندن پیام نداری.
در سوره غاشیه: فذکر انما انت مذکر، لست علیهم بمصیطر، تو فقط تذکردهندهای وتسلط وسیطرهای بر آنان نداری.
علامه طباطبایی در تفسیر لا اکراه فی الدین میفرمایند: این تصریح بخاطر این است که ایمان و اعتقاد قلبی اساسا اجبار و اکراه پذیر نیست، ممکن است ظاهر با زور واجبار درست شود، اما ارزش ایمانی ندارد و قلب فقط با انتخاب واختیار ایمان میآورد.
اما انگیزه دیگری که برای دیندار کردن اجباری دیگران وجود دارد، احساس وظیفه گسترش و ترویج دین است، بخصوص مبلغان و حکومتهای دینی این وظیفه را احساس میکنند.
یکی از شبهات تاریخی که در مورد اسلام مطرح میشود این است که گسترش اسلام با جنگ و شمشیر انجام شده است و مسلمانان با تصرف کشورها و سرزمینهای دیگر مردم آنجا را مجبور به اسلام آوردن کرده اند که قضاوت درستی نیست.
اولا چون هیچ یک از جنگهای صدراسلام که در زمان پیامبر صورت گرفت، با هدف تصرف دیگر ممالک و اسلام آوردن آنها انجام نشد و پیامبر جنگ ابتدایی نداشت و همه جنگهای پیامبر جنگهای دفاعی بوده است.