نشست «فلسفه دین؛ تحلیلی یا قارهای» برگزار شد
تفاوت فیلسوفان آمریکایی، انگلیسی، آلمانی و فرانسوی چیشت؟
نشست «فلسفه دین؛ تحلیلی یا قارهای»، به همت انجمن علمی فلسفه دین ایران با سخنرانی حمیدرضا آیتاللهی، به صورت مجازی برگزار شد.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، نشست «فلسفه دین؛ تحلیلی یا قارهای»، به همت انجمن علمی فلسفه دین ایران به صورت مجازی برگزار شد. در ادامه متن سخنان حمیدرضا آیتاللهی، استاد بازنشسته گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی را میخوانید؛
در مورد تمایز فلسفه تحلیلی و قارهای باید بگویم که این تمایز مربوط به دو سنت میشود، اما چیزی که مهم است اینکه فلسفه تحیلی – زبانی، ادامهدهنده فلسفه تحلیلی انگلیس است و به مسائل عینی میپردازد و در آن تجربه اهمیت داشته، مخصوصا امور مادی که اهمیت یافته است. یک بار استادی داشتیم که انگلیسیها را مسخره میکرد و میگفت وقتی میخواهیم در آنجا حرف بزنیم همه چیز را از جانب ماده میبینند، اما در فلسفه قارهای مسائل دیگری هم دیده میشود. یک داستانی هم که میگویند به یکسری فیلسوف آمریکایی، انگلیسی، آلمانی و فرانسوی گفتند در مورد فیل بنویسید. پس از یکسال دیدند فیلسوف آمریکایی چند جلد کتاب نوشته است و در مورد انواع فیل و غذاهایی که میخورد. فیلسوف انگلیسی یک کتاب نوشته که فیل چیست. آلمانی و فرانسوی هم مقدمهای بر فیلشناسی نوشته بودند. این مسائل نشاندهنده رویکردهای متفاوت است که نشان میدهد چند رویکرد وجود دارد.
فلسفه تحلیلی و مواجهه با مسائل منطقی
آمریکاییها اگر هم تحلیلی باشند به سمت پراگماتیسم حرکت میکنند، اما در فضای تحلیلی، ما با مسائل منطقی سر و کار داریم و حتی ارزیابیهای خشک منطقی مطرح میشود. در سالهای قبل که به فرانسه رفته بودم، با اساتید فلسفه آنجا بحث میکردم که در ابتدا میگفتند فلسفه تحلیلی فلسفه خشکی است و یک، دو، سه، چهار میکند و حرف زیادی ندارد و گفتند فلسفه ما فلسفه قارهای است، اما به شدت فلسفه تحلیلی در آلمان و فرانسه طرفدار پیدا کرد. واقعیت این است که اگر جریان فلسفه را نگاه کنیم، جریانی است که از لاک به کانت میرسد و بعد جلوتر میرویم، اینها یک جریان هستند اما افرادی که با هگل تحلیلهای کلی از عالم به دست دادند، جریان دیگری هستند.
نمونه واقعی فلسفه قارهای و شروع این فلسفه با هگل بوده است و هگلی نگاه کردن نیز مهم است. بنابراین، اینها مسائل عمدهای است که در فلسفه قارهای داریم. به همین دلیل فلسفه قارهای در مورد پدیدارشناسی و گفتوگوی اندیشهها و پستمدرنیسم صحبت میکند و حتی اگزیستانسیالیسم در این فلسفه به شدت مورد توجه است.
نسبت عرفان و فلسفه اسلامی
نکته دیگر در باب نسبت بین فلسفه اسلامی و عرفان اسلامی است. فلسفه اسلامی با فلسفه قارهای اروپا ارتباطی پیدا نمیکند، اما میخواهد نظرات کانت را بررسی کند و بحثهای دکارت نیز دنبال میشود، اما تفاوت عرفان با فلسفه چیست؟ در عرفان هیچ وقت استدلال نمیکنید. در عرفان مقام احدیت و واحدیت وجود دارد و یک نوع نگرشی در مورد نسبت خدا در عالم و مسائلی از این دست را شاهد هستیم، اما فلسفه اسلامی دنبال این مباحث نیست. بنابراین عرفان به فلسفه قارهای نزدیکتر است و فلسفه ملاصدرا و اشراق و مشاء نیز در سنت فلسفه تحلیلی قرار میگیرند.
همچنین در اینجا باید به تفکیک فلسفه تحلیلی و قارهای اشاره کنم که این خودش یک نوع نگاه فلسفه تحلیلی است؛ یعنی نیاز داشتن به اینکه هریک خود را تعریف کنند که همین نگاه در سنت فلسفه اسلامی هم هست. در باب فلسفه دین هم باید گفت؛ وقتی فلسفه دین در ایران مطرح شد، اولین بحثی که بسیاری از افراد مخصوصا حوزویان میخواستند مطرح کنند این بود که میگفتند رئوس ثمانیه را در مورد فلسفه دین بیان کنید و بگویید فلسفه دین چیست و موضوع آن چه چیزی است و در مورد کلام جدید نیز این بحث را داشتند. این کنشها نشان میدهد که فضا، فضایی است که نشان میدهد در فضای فلسفه اسلامی، یک نوع نگاه داریم و هرچقدر میگفتیم فلسفه دین، مسئلهمحور است نه موضوعمحور، کسی متوجه نمیشد که باید به این مورد توجه داشته باشیم.
نکته دیگر اینکه، پدر فلسفه تحلیلی بارکلی بوده است و میگویند اولینبار او بود که سوال کرد؛ وجود چیست و این دقیقا سنت فلسفه تحلیلی است که بحث مفصلی دارد. مطلب دیگر در مورد این است که فلسفه تحلیلی با مسائل روزمره روبهروست که بخش آمریکایی فلسفه دین بیشتر اینطور است. مثلا کارهایی نظیر کارهای آلستون که بیشتر در مسائل روزمره است، اما بسیاری از افرادی که در فلسفه تحلیلی دین کار میکنند، این نوع مسائل را ندارند که یک نکته مهمی است.
تفاسیر مختلف از عالم توسط فلسفه قارهای
اما فلسفه قارهای، تفاسیر مختلف از عالم است. یک نفر میگوید میخواهم پدیدارشناسانه عالم را بفهمم و یک نفر میگوید میخواهم اگزیستانسیالیستی عالم را متوجه شوم و از او هم نمیتوان پرسید چرا این طور نگاه میکنی، چون میگوید این تفسیر من است و این تفسیر را بیشتر مطلوب مردم میداند و این نکته مهمی است. یک نفر هم میگوید میخواهم فمینیستی نگاه کنم؛ یعنی نگاههای مختلفی به عالم وجود دارد و فلسفه میانفرهنگی نیز یکسری نگاهها دارد و در پستمدرن نیز انواع نگاههای دیگر نسبت به عالم را داریم.
نکته دیگر اینکه، فلسفه تحلیلی برخلاف نگاه قارهای میگوید حقیقت را پیدا کنیم و ببینیم فلان موضوع حقیقت دارد یا خیر که تجزیه، تحلیل و استدلال میخواهد و این حقیقت، همواره حقیقت است و اگر میگوییم خدا قادر مطلق است؛ یعنی این بیان تجزیه و تحلیل دقیقی است اما یک پستمدرن میگوید میخواهم خدا را بدون وجود نگاه کنم که بحث دیگری است، بنابراین در فلسفه قارهای و تحلیلی این تمایز جدی را داریم.
اما چیزی که بسیار مهم است اینکه فلاسفه تحلیلی و قارهای، در برخی جاها اصلا نمیتوانند یکدیگر را بفهمند و کاملا در دو فضای متفاوت هستند. در کنفرانس فلسفه تحلیلی در آکسفورد یک نفر از آمریکا میگفت فلسفه تطبیقی چهار رده دارد و یک نفر از هلند آمده بود و میگفت مراد شما از فلسفه تطبیقی چیست و بعد کارشان به گفتوگوی مفصلی هم کشید و یکدیگر را نمیتوانستند درک کنند. در فلسفه دین تحلیلی و قارهای هم این را داریم؛ فلاسفه دین تحلیلی، کاری به نظرات فلاسفه دین قارهای ندارند و برعکس، که بسیار نکته مهمی است. همچنین در مورد فلسفه دین تحلیلی و قارهای باید بگویم که در فلسفه دین قارهای تفاسیر مختلف دینی خیلی اهمیت دارد و در فلسفه دین تحلیلی، تجزیه و تحلیل اعتقادات دینی اهمیت پیدا میکند.
در اینجا باید اشاره کنم که دو کنفرانس در مورد فلسفه دین تحلیلی و قارهای برگزار شد اما هیچ یک از اعضا در همایشهای یکدیگر شرکت نکردند. عنوان فلسفه دین قارهای، «حلول امر متعالی یا تعالی امر حلولی» بود اما در همایش فلسفه دین تحلیلی، عنوان «مفهوم خدا» بود و بعد در آن، زمانمند بودن و قدرت خدا بحث میشد و آدمهای بزرگ فلسفه دین در این همایشها حضور داشتند اما بحث این است که اینها اصلا کاری به نگاه یکدیگر ندارند و تفاسیر مختلفی هم وجود دارد.