کتاب «آزادی مومن مسیحی و چند اثر کوتاه دیگر» با حضور محمدرضا عدلی، ارسطو میرانی و محمد صبایی در نشست هفتگی شهرکتاب به صورت مجازی نقد و بررسی شد.
کتاب «آزادی مومن مسیحی و چند اثر کوتاه دیگر» با حضور محمدرضا عدلی، ارسطو میرانی و محمد صبایی در نشست هفتگی شهرکتاب به صورت مجازی نقد و بررسی شد.
محمدرضا عدلی در این نشست گفت: ما نباید لوتر را شخصیتی انقلابی بدانیم. او الهیدانی اصیل است که تعالیم و اندیشههای خودش را مطرح میکند و تا حد زیادی افکار عارفانه دارد. او هرگز در پی تغییردادن کلیسای روم یا از بین بردن آن نظام نبود و انقلاب پروتستان نتیجه آموزهها و تعالیم او بود.
روزگاری در سالهای میانی دهه ۱۳۷۰ خورشیدی، پرداختن به جنبش پروتستانتیسم و اصلاحات دینی در مسیحیت، بحث رایجی بود و بسیاری در نقد یا تبیین جریان روشنفکری دینی، از مشابهتهایی میان این جریان با اندیشههای متفکرانی چون لوتر و کالوین سخن میگفتند. در آن سالها البته آثار فارسی اعم از تالیف و ترجمه درباره متفکران بنیانگذار جریان پروتستانتیسم بسیار کم بود و از این حیث شباهتیابیها یا فاصلهگذاریها، برای خواننده فارسی زبان چندان قابل ارزیابی نبود. اما خوشبختانه در سالهای اخیر آثار تالیفی و ترجمهای فراوانی درباره زندگی و اندیشههای پایهگذاران این جنبش فکری- سیاسی- اجتماعی- دینی در مسیحیت پدید آمده، ضمن آنکه پژوهشگران جوان زیادی به تحقیق درباره الهیات مسیحی پرداختهاند. بهتازگی کتاب «آزادی مومن مسیحی و چند اثر کوتاه دیگر» که شامل یک رساله و چند مقاله از مارتین لوتر است با ترجمه محمد صبایی و به همت نشر کرگدن منتشر شده است. بدین مناسبت، نشست هفتگی شهرکتاب در روز سهشنبه ۱۲ مرداد به نقد و بررسی این کتاب اختصاص داشت و با حضور محمدرضا عدلی، ارسطو میرانی و محمد صبایی به صورت مجازی برگزار شد. آنچه میخوانید گزارشی از این نشست به قلم غزاله صدر منوچهری است.
ایمان در محبت عمل میکند
محمد صبایی
این کتاب مشتمل بر یک رساله و چند نوشته کوتاه است و نجات و راه رسیدن به نجات که خود مساله اصلی و کانونی مسیحیت هم هست، رشتهای است که نوشتههای متفاوت آن را به هم پیوند میدهد. لوتر در این نوشتهها مومنی است با جانی پریشان و وجدانی دغدغهمند برای رسیدن به آزادی از غل و زنجیر شریعت، گناه و مرگ. از نظر لوتر، اصل اصیل و رکن رکین دین مسیحی این است که ما با شریعت بفهمیم که محکومیم چون نمیتوانیم تمام دستورهای شرعی را تمام و کمال انجام دهیم؛ بفهمیم که داغ مرگ بر پیشانی ماست و خواهیم مرد؛ بفهمیم که نمیتوانیم گناه نکنیم چون به قول قدیس پولس به قدرت گناه فروخته شدیم. این یکسوی ماجراست که باعث رنجوری ما میشود. سوی دیگر ماجرا این است که بفهمیم خدا نوید بخشودگی و نجات به ما داده و در عیسی مسیح به ملاقات و یاری و دستگیری ما آمده است. بنابراین، ما در وضعیت دوگانهای میان امید و ناامیدی زندگی میکنیم و در همین وضعیت، خدا به یاری ما آمده و حال که خدا در محبت کردن و نجات دادن ما پیشگام شده است، ما باید بر فعل و محبت خدا گشوده باشیم و با ایمان بگذاریم خدا نجاتمان بدهد.
ایمان از نظر لوتر اعتماد قلب به کارِ نجاتبخش خدا برای ماست و ایمان داشتن؛ یعنی اعتمادبهنفس و اطمینان خاطر نداشته باشیم که با اعمال شایسته و داشتههای خود میتوانیم برای نجات خود کاری بکنیم، بلکه با قلبی خاضع و شکسته زندگی خود را به دست خدا بسپریم و امنیت خاطر خود را در خدا و کمک او بدانیم. ایمان ما را نجات میدهد و نه اعمال ما، چراکه لازمه نجات یافتن نوعی تبدیل و تبدل وجودی است و این امر هم با اعمال ظاهری و بیرونی محقق نمیشود، بلکه برای تحقق آن باید مسیح که فعل محبت خداست، در ما جاری بشود و بر ما اثرگذار شود تا خدا به ما محبت بکند و ما هم به خدا محبت بکنیم. همچنین، ایمان قدرتی دارد که با آن ما را با مسیح یگانه و متحد میکند و در نتیجه این اتحاد داشتههای مسیح از آنِ ما میشود و داشتههای ما از آنِ مسیح؛ یعنی گناهان ما از آن مسیح میشود و برائت و حیات جاودان مسیح هم از آن ما میشود. به همین دلیل، حرف اول و آخر لوتر، شالوده اندیشه و الهیات او، ایمان است. در نظر او، مومن با ایمان و در ایمان زندگی میکند.
از نظر لوتر حالا که من با اعمال و داشتههایم نمیتوانم برای نجات خودم کاری بکنم، حالا که نجات مزد من نیست، بلکه عطیه و موهبت خداست. پس، من باید رابطهای صحیح و شایسته با خدا داشته باشم. رابطهای بنا بر اعتماد و توکل و نه بر عمل و در مقابل طلب مزد؛ یعنی در رابطه صحیح و شایسته با خدا، خداوند میبخشد و من دریافت میکنم. تفوق با خداست. لوتر جای دیگر هم تاکید میکند که خداوند همان کسی است که ما در قلبمان به او متوسل و متوکل میشویم؛ یعنی ما باید به خدای حقیقی متوسل و متوکل شویم تا ما را نجات بدهد، نه به بتهایی که در قلبمان ساختیم یا به شایستگیها و اعمال و تواناییهای خودمان.
لوتر بر این باور است که باید مسیح را در انجیل شناخت. او تاکید میکند که انجیل ماهیتا کتاب نوید و بشارت است، نه کتاب تعلیم شریعت یا کتاب آموزش اعمال. انجیل مسیح را فدیهدهنده معرفی میکند؛ کسی که وقف رسالت نجات شده است. بنابراین، رسول فردی است فراتر از نبی، معلم اخلاق یا الگوی رفتار. ما در انجیل نوید میگیریم که خداوند به میانجی مسیح ما را از گناه و مرگ و شر آزاد کرده است و دیگر مرعوب و مقهور شریعت و مرگ و گناه نیستیم، چون این سهگانه را مسیح تحمل کرده است: در محکمه شریعت محکوم شده، در گور نهاده شده و مرده و بار گناه را بر دوش خودش تحمل کرده است. همچنین، لوتر تاکید میکند که شناخت مسیح در اناجیل به معنای دانستن اطلاعات تاریخی درباره اعمال زندگی مسیح نیست، بلکه من باید با مسیح و در مسیح زندگی کنم و با مسیح و در مسیح بمیرم. به تعبیر لوتر مسیح مسیح من است؛ یعنی نزد من حاضر است و به من محبت میکند و فدیهدهنده من است. این شناخت حقیقی مسیح و شناخت حقیقت مسیح است.
لوتر در بخش دوم رساله آزادی مومن مسیحی تاکید میکند، حال که مومن بهسبب محبت خدا طعم محبت حقیقی را میچشد، از شریعت و مرگ و گناه عبور میکند و آزاد میشود و فراتر از آنها میرود و بر آنها پیروز میشود و از خودش بیرون میآید و به سوی همنوع خودش میرود، چراکه ایمان در محبت عمل میکند تا به همنوع خودش یاری برساند و محبت بکند تا به تعبیر لوتر، مسیح همنوع او بشود و همنوع او مسیح دیگری شود و بدینترتیب، مسیح در درون همه ما زندگی بکند و اثرگذار باشد. بنابراین، زیستن در آزادی ایمان زیستن در خدا و زیستن در همنوع است. مومن مسیحی با خودش میگوید حالا که خدا من را در مسیح آکنده از محبت و رحمت کرده است من با قلبی خاکسار به سمت همنوعم میروم تا او را هم از آزادی ایمان آگاه و بهرهمند کنم تا او هم آزادی ایمان را بشناسند و از آن بهرهمند شود. بنابراین، مومن مسیحی نه در خود و برای خود، بلکه بیرون از خود برای خدا، در خدا برای همنوع و در همنوع خود زندگی میکند. به بیانی، از وجود خودش بیرون میآید و از سویی به سمت خدا از خودش فراتر میرود و از سویی به سمت همنوعش از وجود خودش فروتر میآید. همانطورکه خدای محبت در خود و برای خود زندگی نکرده است، مومن هم به خدای پدر نگاه میکند و او هم در خود و برای خود زندگی نمیکند و به سمت همنوع خود میرود.
لوترِ ناکافی
ارسطو میرانی
چه غربستیز باشیم چه غربگرا چه فارغ از این رویکردها خواهان تعامل منطقی با غرب باشیم، چارهای جز شناخت غرب نداریم، چراکه از تاثیر آن بر ابعاد گوناگون زندگیمان گریزی نیست. جز این، اهمیت مضاعف این کتاب در این است که اندیشههای یکی از موثرترین چهرههای تاریخ تفکر غرب، مارتین لوتر، است. مارتین لوتر بزرگترین نهضت اعتراضی را در برابر کلیسای کاتولیک بهراهانداخت که بهگونهای حیرتانگیز موفق شد افزون بر دگرگون کردن چهره مسیحیت و به وجودآوردن پدیدههای جدید در جهان مسیحیت، عمیقا نهضت کاتولیک را متحول بکند. چنانکه کلیسای کاتولیک در واکنش به نهضت پروتستانی لوتر ناچار شد خودش را از نو بنگرد و بارها در طول تاریخ در خود تجدیدنظر کند.
میخواهم زندگی لوتر را از زاویهای مرور میکنم که به گمانم روی نوشتههای این کتاب تاثیر گذاشته است. لوتر از آن دسته متفکرانی است که عمیقا با اندیشههای خود زیسته و بخش مهمی از اندیشههایش بیان تجارب یا جستوجوی راهی برای کنار آمدن با این تجارب است. درست است که لوتر آدم اهل مطالعه بوده و با سنت الهیات مسیحی آشنا بوده و عمیقا در کتاب مقدس غور کرده است، هیچکدام از اینها مانع از راهیابی تجارب زیستی او به متن نشده است.
چهره لوتر بهشدت مناقشهبرانگیز بوده است و طرفداران و مخالفان در بازگویی زندگینامه او هر یک به راه اغراق رفتهاند. لوتر والدینی بسیار سختگیر، از لحاظ مذهبی و تربیت دینی، داشته است. خود او دو تجربه مهم را از کودکی خود ثبت کرده است. یکی مادر که او را برای برداشتن یا دزدیدن یک گردو به سختی کتکزده است و دیگری پدر که وقتی میبیند لوتر بزرگتر خودش را دستانداخته است بهشدت او را به باد کتک میگیرد. این همه سختگیری بر کودک باعث میشود که چون او نمیتواند مطابق ایدهآلهایی باشد که پدر و مادر برایش تصور کردند بهطور طبیعی دچار احساس گناه و خودکمبینی شود. لوتر در مدرسه هم با سختگیری مذهبی شدید مواجه میشود و بارها از معلمان و مسوولان مدرسه کتک میخورد. بعد از دوران مدرسه، وقتی تصمیم میگیرد به دانشگاه برود باز هم قدرت و استبداد پدر جلوی راه او است. تا حدی که بدون رضایت خود و به خاطر پدر در رشته حقوق ثبتنام میکند. در این زمان این احساس که باید کاری میکردم با لوتر هست تا اینکه اتفاقی میافتد.
لوتر گرفتار توفانی شدید میشود و بیم جانش میرود که سوگند یاد میکند اگر از این توفان نجات بیابد زندگی خودش را وقف مسیحیت کند. او نجات پیدا میکند و اینبار با وجود مخالفتهای پدر براساس آن سوگند طریق روحانیت را پیشمیگیرد و راهب میشود، چراکه دیگر بهانه و انگیزهای قوی دارد. اما ورود به صومعه و وقف کامل زندگی خود به مسائل دینی در ولتر احساسات بهتری ایجاد نمیکند و احساس گناه حتی عمیقتر میشود. در صومعه انتظارات بیشتر و حساسیتهای بیشتری روی کوچکترین اندیشهها و اعمال راهبان وجود دارد. پس، لوتر باز هم عمیقا گرفتار میشود و احساس گناه بهطور چشمگیری در او اضافه میشود تا جایی که تحت تاثیر احساس گناه و بیزاری از خود غش میکند. این احساسات همچنان در نوشتههای دوران کشیشی او نمود بارز دارد. نارضایتی پدر و مادر از زندگی جدید او نیز همچنان هست و او در تضاد میان جلب رضایت خدا و والدین احساس تنش میکند. حتی در اولین مراسم دینی که لوتر در مقام کشیش برگزار میکند هم پدر باز نارضایتی خودش را اعلام میکند.
وجود فراگیر احساس گناه در زندگی و تجارب لوتر در موضوع اصلی مقالات این کتاب منعکس شده است؛ اینکه ما (انسان مسیحی که احساس گناه همه وجودش را فراگرفته است) با این گناهکاریمان چه کنیم؟ باور بسیار رایج در همه ادیان و البته در مسیحیت تا زمان لوتر این است که شخص از طریق توبهها و آیین مقدس میتواند کفاره گناهانش را بپردازد و به رهایی و رستگاری برسد. اما این باور لوتر را راضی نمیکند. شاید او به خاطر سختگیریها و ناتوانی از مطابقت با آرمانها و ایدهآلهای مورد انتظار والدین و مدرسه و صومعه و گرفتاری عمیق در حس گناهکاری امیدی به این بخشش از طریق اعمال ندارد. بنابراین، درباره آن سخن میگوید، برایش دلیل میآورد و به آموزه رستگاری از طریق ایمان روی میآورد و بهشدت در پی بیان این آموزه بر اساس کتاب مقدس، خصوصا گفتار پولس و دفاع از آن است. آزادی مومن مسیحی برای لوتر در حقیقت به معنای آزادی از عمل است، آزادی از شریعتی که مطابق خودش از او انتظار عمل دارد. بنابراین، من فکر میکنم رشته وصلکننده این مقالات و عصاره دیدگاه لوتر در این مقالهها تلاش برای مواجهه با احساس گناه درونی خود است. با آگاهی به این امر احتمالا بتوان بهتر با مقالات ارتباط برقرار کرد و آنها را فهمید.
زمین برای باران تلاش نمیکند
محمدرضا عدلی
رساله اول کتاب، آزادی مومن مسیحی، نامه سرگشادهای به پاپ لئوی دهم است. برای آنکه منظور لوتر را از مومن مسیحی دریابیم باید قدری با فضای زندگی او آشنا شویم. مقارن عهدی که مارتین لوتر به دنیا میآید، کلیسای کاتولیک غرب در اوج اقتدار بود. تا قرن پانزدهم میلادی، جهان مسیحیت شامل دو بخش شرق و غرب میشد و مقر کلیسای غرب در روم و مقر کلیسای شرق یا ارتدوکس شرق در قسطنطنیه بود. سی سال پیش از تولد مارتین لوتر قسطنطنیه به دست ترکان عثمانی میافتد و کلیسای ارتدوکس شرق بهشدت ضعیف میشود. بنابراین، کلیسای روم در اوج قدرت و بیرقیب بر جهان مسیحیت حکمفرمایی میکرده است. در این زمان، سراسر ممالک اروپایی تحت سیطره پاپ بودند و وجوهی را به کلیسای روم میفرستند. حتی حاکمان محلی هم مشروعیتشان را از پاپ میگرفتند. در نتیجه، پاپ و کلیسای روم از ثروت و قدرت زیادی برخوردار میشود که کلیسا را به سمت مالپرستی و دنیاطلبی میبرد. از این حیث، در این ایام کلیسای کاتولیک غربی به لحاظ معنوی و اخلاقی در نازلترین سطح خودش قرار داشته است.
پاپ برای حفظ قدرت و ثروت خود با هرگونه انتقادی بهشدت مخالفت میکرده است و حتی فرمانی صادر شده بوده که مردم در هر امری، در هر مبحث دنیوی و اخروی، باید کاملا از دستورات پاپ اطاعت کنند. در سال ۱۳۰۲ پاپ اوربان هشتم فرمان صادر میکند که «اعلام میکنیم، میگوییم، تعریف میکنیم و تصریح میکنیم که هر موجود انسانی برای رستگاری از هر جهت باید پیرو اسقف اعظم روم باشد». در این سیستم، مسیح فرزند خدا و پاپ نماینده تامالاختیار مسیح تلقی میشد. بنابراین، حق دخالت در تمام امور مردم را داشت. البته در این فضای منحط، در صومعهها و در میان عارفان مسیحی است که معنویت مسیحی به حیات خودش ادامه میدهد. در واقع، عارفان مسیحی در همان زمان هم از ارتباط مستقیم و بیواسطه با خداوند و اتحاد با مسیح سخن میگفتند که به این ترتیب، وساطت پاپ برای نجات را زیر سوال میبردند. البته پاپ و نظام کلیسای کاتولیک روم این مقدار را هم تحمل نمیکرد و برای برخی عرفا از جمله مایستر اِکهارت مشکلاتی به وجود آورد.
خارج از صومعهها نیز برخی کشیشان منصوب شده از جانب پاپ و کلیسای روم این مالپرستی اولیای دین را مورد انتقاد قرار میدادند، دو نمونه معروف جان ویکلیف و یان هوس هستند. جان ویکلیف در انگلیس زندگی میکرد و بهسبب این انتقادها از تمام مناصب خلع میشود و پیش از اعمال مجازات شدیدتر ناگهان از دنیا میرود. اما پنجاه سال بعد پاپ دستور میدهد استخوانهای او را از گور در بیاورند و آتش بزنند. یان هوس هم سرنوشت مشابهی داشت و بهسبب انتقاد از فروش آمرزشنامهها و مالپرستی پاپ و اطرافیان او محاکمه شد و با اماننامهای از جانب امپراتور در دست سوزانده شد. پس، در آن زمانه فضایی اختناقی وجود داشته است و نمیشد از پاپ انتقاد کرد. اما، مالدوستی و فساد و تباهی کلیسای روم در حدی بود که باز هم از گوشهوکنار انتقادهایی به گوش میرسید. این انتقادها از پاپ شروع میشد و به برخی از مبانی کلیسای کاتولیک روم میرسید. چنانکه جان ویکلیف بهدرستی اشاره کرده بود که انتقاد از عملکرد نادرست سرانجام به انتقاد از تعالیم و آموزهها ختم میشود.
این انتقادها گاهی مانند انتقادهای آراسموس در قالب طنز و طعنه بیان میشد و تحمل آن آسانتر بود و گاهی اوقات شکل تندتری به خود میگرفت. مارتین لوتر هم ابتدا انتقادهای خود را به شکل ملایمی بیان میکرد. اما وقتی حمایت مردم و حاکم محلی را دید، دیگر به صریحترین شکل ممکن انتقاد میکرد. در زمان لوتر، فروش آمرزشنامه امری متداول بود و معروف بود که به محض اینکه شخص سکه را در صندوق میاندازد و صدای سکه طنینانداز میشود، گناهان او هم بخشیده میشود. از این طریق، ثروت زیادی از آلمان و سایر کشورهای اروپایی خارج و روانه روم میشد. این موضوع هم خشم مردمی که بهشدت در فقر و تنگدستی بودند برمیانگیخت هم موجب خشم و نارضایتی حاکمان بود. در چنین فضایی، لوتر مساله آزادی مومن مسیحی را مطرح میکند.
این آزادی وجوه مختلفی دارد که یکی از آنها آزادی از سلطه پاپ و کلیسای روم است. لوتر برخلاف باور رایج کلیسای کاتولیک که تاکید میکرد رهایی از گناه فقط به واسطه کلیسا صورت میگیرد میگوید، ایمان و فقط ایمان برای رهایی از گناه کافی و یگانهراه نجات است. او ایمان را بر عمل مقدم میدانست و میگفت، عمل نیک ثمره ایمان است. همانطورکه زمین برای باران تلاش نمیکند و باران فیض خداوند است که بر ما جاری میشود، نجات و رهایی یا برائت و بخشودگی هم از طرف خداوند میآید و این بهواسطه ایمان است و سعی و عمل ما در این موضوع نقشی ندارد. لوتر تاکید میکند که به من تهمت میزنند که تو ارزش اعمال را کم میکنی درحالی که من نمیگویم افراد نیازی به اعمال نیک ندارند، بلکه بر آنم که اعمال نیک ثمره ایمان است و ایمان مقدم بر عمل.
از طرف دیگر لوتر میگوید، مومن مسیحی برای فهم و تفسیر انجیل نیازی به پاپ ندارد. خود او کتاب مقدس را به زبان آلمانی عامیانه ترجمه و تاکید میکند که مردم برای برخورداری از حقایق الهی خودشان میتوانند مستقیما به انجیل مراجعه کنند و نیازی به پاپ ندارند. لوتر تا اینجا به هر سه سنگر محافظ اقتدار پاپ حمله میکند. اگر کلیسای روم میان کشیشان و انسانهای عادی یا مسیحیان عادی تمایزی قائل بود و میگفت مسیحیان عادی برای بهرهمندی از اناجیل به کشیشان نیازمندند و پاپ در تفسیر و تأویل انجیل حق انحصاری دارد، لوتر این حق را زیر سوال میبرد و میگفت هر مومن مسیحی میتواند مثل کشیش کتاب را بخواند و بفهمد. اگر بخشیدن گناهان از طریق آیینهایی مثل اعتراف و فروش آمرزشنامهها حق انحصاری پاپ بود، لوتر آن را زیر سوال میبرد و خیلی از مناسک زیارتی یا زیارتگاهها را فاقد اعتبار میدانست و میگفت برای آیین باید به خود عیسی مسیح و آیینهایی برگردیم که او انجام میداد. از طرف دیگر، لوتر بر وطنپرستی تاکید میکند و میگوید، چرا باید اجازه بدهیم که دسترنج ملت آلمان به ایتالیا برود و با صراحت تمام پاپ و اطرافیان او را دزد و راهزن خطاب میکند. بدینترتیب، تمام ارکان کلیسای کاتولیک و پاپ را مورد انتقاد قرار میدهد.
البته ما نباید لوتر را شخصیتی انقلابی بدانیم. او الهیدانی اصیل است که تعالیم و اندیشههای خودش را مطرح میکند و تا حد زیادی افکار عارفانه دارد. او هرگز در پی تغییردادن کلیسای روم یا از بین بردن آن نظام نبود و انقلاب پروتستان نتیجه آموزهها و تعالیم او بود. آموزه تقدم ایمان بر عمل یا تقدم فیض الهی بر فعل انسان از مدتها قبل در کلام عارفان و آبای مسیحی مطرح شده بود و به هیچوجه ابداع لوتر نبود. چنانکه شهرام پازوکی این را در «نظری به عمل» به روشنی توضیح داده است. پس، وجه دیگر مومن مسیحی آزادی و نجات او از گناه و به تبع آن از مرگ است.
مخصوصا مقاله سوم این کتاب در راستای تفکر کلی لوتر درباره ایمان است. در اینجا نیز وجه عرفانی اندیشههای لوتر بهخوبی نمایان است. لوتر در این مقاله در درجه اول تاکید میکند که ما نباید «عهد جدید» را کتابهایی منفصل تلقی کنیم، بلکه تمام عهد جدید یک کتاب است: انجیل؛ یعنی بشارت ظهور مسیحی که میآید و انسان را از گناه نجات میدهد.
به گفته لوتر در انجیل نباید دنبال زندگی عیسی باشیم و زندگی او را مانند زندگی دیگر قدیسان بخوانیم. آن که فکر میکند باید انجیل را بخواند و مسیح را الگوی عمل خود قرار بدهد در اشتباه است، چراکه این کمترین چیزی است که انجیل به ما میدهد. ما به واسطه انجیل، بشارت ظهور مسیح، باید خودمان را با مسیح یکی بدانیم و به وسیله پدر با او به اتحاد برسانیم تا بار سنگین گناهانمان از بین برود. بنابراین، خواندن انجیل باید طوری باشد که ما آن رنجها و مصائب مسیح را در خودمان حس کنیم و با مسیح یکی بشویم تا ایمان حقیقی را به دست بیاوریم. در اینجا هم جنبه عرفانی ایمان مدنظر لوتر خودش را نشان میدهد.