حجتالاسلام صحتی سردرودی، محقق و عاشوراپژوه، معتقد است نبردی که در سرزمین کربلا رخ داد، نبرد «اخلاق و دین سیاستزده و یا دین دولتی» بود.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، نبرد روز عاشورا، در بین محققان و پژوهشگران با عنوانهای مختلفی شناخته می شود. گروهی معتقدند نزاع روز عاشورا، نزاع دین و کفر بوده است. در یک سوی میدان نبرد، امام حسین ایستاده که پارسا و تابع خداوند است و در مقابل او قاتلان حضرت قرار دارند که کافر هستند. برخی نیز معتقدند که نزاع عاشورا نزاع ایمان و نفاق است. نزاع «مذهب علیه مذهب» و «دین علیه دین» و یا «اسلام اموی بر علیه اسلام نبوی» نیز عنوانهای مشهور دیگری است که درباره حادثه عاشورا به کار رفته است.
همزمان با ایام محرم، با حجتالاسلام والمسلمین محمد صحتی سردرودی محقق و عاشوراپژوه، درباره دلایل جدال دین و اخلاق خواندن واقعه عاشورا به گفتگو نشستیم که مشروح آن از نظر می گذرد:
برچه اساس این واقعه را جدال دین و اخلاق می نامید؟
اگر با دقت به دو سوی این میدان بنگریم می توانیم این نزاع را نزاعِ اخلاق و ظاهر دین یا نزاعِ انسانیت با دین سیاست زده و دین دولتی بدانیم. این نزاع در رفتار و کردار طرفین دعوا هویدا است. سپاهیان یزید دائم از دین دم می زدند. فرمانده این سپاه که عمربن سعد است روز عاشورا فرمان حمله را با این عبارت می دهد «یا خَیْلَ اللّهِ ارْکَبی وَ بِالْجَنَّهِ اَبْشِری»؛ ای سواره نظامان خدا، بر اسبان خود سوار شده و خود را به رضوان خدا بشارت دهید. امام حسین را قربت الی الله کشتند و همه دم از دین می زدند. بعد از این جنایت نیز با کمال وقاحت به این حادثه افتخار کرده و می گفتند « نَحنُ رَضَضنَا الصَّدرَ بَعدَ الظَّهرِ» یعنی؛ ماییم که لگدکوب کردیم سینه و پشت را با اسبان سخت پیکر تیزپا. یا اینکه قاتل حضرت میگفت:«إملأ رکابی فضه وذهبا, إنی قتلت السید المحجبا.» یعنی تمام طلاهای بیت المال را به من بدهید کم است چون بهترین خدمت را به دین کردم. امام حسین را کشته بودند و به شکرانه آن تکبیر و لااله الا الله می گفتند. به این عبارات که نگاه می کنیم می بینیم که همه اش صحبت از دین است. آنقدر در دین تعصب داشتند که جنایت غیراخلاقی کشتن کودکان و تاختن به پیکر حضرت بعد از قتل ایشان را انجام دادند. آنها گمان می کردند که دارند به اسلام کمک می کنند. به قول امام باقر علیه السلام سی هزار نفر امام حسین را کشتند و « کُلٌّ یَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِدَمِهِ» یعنی همه آنان با این جنایت می خواستند به خدا نزدیک شوند. یک طرف همه اش از دین دم زده و اخلاق را به بهانه دینداری تعطیل کرده بودند. حضرت را به ارتداد و اطاعت نکردن از اولی الامر و امام مسلمین متهم می کردند. عَمرو بن حجاج در روز عاشورا در بین سپاه یزید با مرکب خود جولان می داد و می گفت: « الزموا طاعتکم و جماعتکم و لاترتابوا فى قتل من مرق عن الدین و خالف الامام»؛ به حضرت حسین تهمت های بسیاری می زدند: تهمتِ سرپیچی از اطاعتِ ولیِّ امرِ مسلمین؛ تهمتِ اختلاف افکنی و ارتداد و مخالفت با امامِ مسلمانان– یعنی یزید بن معاویه- همه تهمتهایی که شمرده شد در این عبارتِ ابن حجاج هویدا است.
اما سوی دیگر این نبرد کسانی هستند که زیاد از دین دم نمی زنند و حاضر نیستند نام خدا را خرج کنند. خطاب آنان بیشتر به عقل مردم بوده و تلاش می کردند کسانی را که فریبِ ظاهر دین دولتی را خورده بودند را آگاه کنند. با انصاف و اخلاق و حریت با دشمن برخورد می کردند.
چه نمونههای تاریخی را میتوان برای این موضوع ذکر کرد؟
سراسر حرکت امام حسین گواه بر این موضوع است. حضرت مسلم حاضر نمی شود در خانه هانی بن عروه، عبیدالله را ترور کند. او ترور را یک عمل ناجوانمردانه میدانست و هرگز تن به این کار نداد و گفت اسلام ترور را ممنوع کرده و کسی که به اخلاق و قیامت اعتقاد داشته باشد کسی را ناگهانی نمی کشد. اینجا اوج اخلاق را می بینیم. مسلم می توانست با کشتن ابن زیاد مسیر تاریخ را عوض کند. اما اینها نمی خواستند اخلاق را زیر پا بگذارند.
امام حسین در راه چیزی را از همراهانش مخفی نمی کند. خبر شهادت مسلم که به او می رسد آن را اعلام می کند. کسانی که خبر را آورده بودند اصرار داشتند که این موضوع مخفی باشد. و بعد حضرت به اصحابش می گوید اوضاع کوفه وارونه شده و من بیعتم را از گردن بقیه بر می دارم. در راه وقتی که به سپاه حر می رسند یکی از یاران حضرت می گوید وقتی اینها از دور می رسند، راهشان را گم کرده بودند و تشنه هستند، پشت سر ما هم بلندی است و اگر سنگر بگیریم با اینها جنگ کنیم بر این هزار نفر پیروز می شویم. مردم هم منتظرند ببینند کدام طرف پیروز می شود. مردم می خواهند با برنده باشند؛ امام دعا می کند و می گوید حساب شما از نظر فنون جنگ درست است اما من هرگز شروع کننده جنگ نمی شوم. یا اینکه امام حسین فهمیده بود سپاه حر اثرِ کم آبی و سرگردانی از در نفس افتاده اند و به همراهانش می گوید در آن صحرا در بین سپاه دشمن آب توزیع کنند. حتی به حیوانات آنان نیز توجه کرده و می گوید به اسبهای آنها هم آب بدهید. این رفتارها اوج اخلاق است.به قول استاد شهریار:
آبِ خود با دشمنانِ تشنه قسمت می کند عزّت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین
دشمنش هم آب می بندد به روی اهلِ بیت داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین
حضرت شب عاشورا به یارانش می گوید مجبور نیستید با من باشید. از سیاهی شب استفاده کنید و بروید که من بیعتم را از شما برداشتم. می شنود یکی از همراهنش بدهکار است و به او می گوید اول برو بدهی خود را بده و بعد با من همراه باش. نمی خواهم در بین همراهانم کسی باشد که حق الناس بر گردن اوست. صبح عاشورا نیز شمر وقتی می بیند حضرت دور خیمه ها خندق کنده و در خندق آتش روشن کرده است، خطاب به حضرت می گوید ای فرزند علی چرا به آتش عجله کرده ای، چند ساعت دیگر به آتش جهنم می روی!. یکی از یاران حضرت ایستاده بود، خواست که با یک تیر شمر را خلاص کند. حضرت به ترور و شروع جنگ راضی نمی شود و روز عاشورا عقلها را خطاب قرار می دهد. حتی در آخرین لحظه می فرماید: « یا شیعَهَ آلِ أَبی سُفْیانَ! إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ، وَ کُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ، فَکُونُوا أَحْراراً فی دُنْیاکُمْ هذِهِ، وَارْجِعُوا إِلى أَحْسابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ عَرَبَاً کَما تَزْعُمُونَ»؛ (اى پیروان آل ابى سفیان! اگر دین ندارید و از حسابرسى روز قیامت نمى ترسید پس بیایید در دنیاى خود آزاده باشید، و اگر خود را عرب مى دانید به خلق و خوى عربى خویش پایبند باشید). امام نمی گوید شما دین ندارید، حرفش را مشروط و مودبانه می زند، می گوید اگر دین هم ندارید آزاده باشد و خودتان تصمیم بگیرید. آزاده باشید. امام آنان را مرتد و بی دین خطاب نمی کند و حرفش را مشروط می زند. بعد هم از آنها می خواهد آزاده باشند. بعد آنان را به سنن پدرانشان فرا می خواند که آنان در جنگها کودک کشی نمی کردند به خیمه زنان حمله نمی کردند. یعنی به جوانمردی دعوت می کند. می گوید این نزاع که شما دیندارید یا ما را کنار بگذارید. اگر هم ما با هم دشمن هستیم و با هم میجنگیم زن و بچه ها چه گناهی دارند؟. حضرت این عبارت را وقتی به زبان آورد که داشتند به خیمهها حمله می کردند. این دعوت به اخلاق و مسائل پیشادینی است و دین آمده که این موضوعات را تقویت کند. طرف مقابل دم از دین می زد اما انسانیت و اخلاق را فراموش کرده بودند. گمان می کردند با داشتن دین دیگر به مسائل پیشادینی نیازی ندارند. با داشتن عقیده نیاز به عقل و حریت و آزادگی نیست. این اشتباه قتله عاشورا بودند.
چرا با توجه این شواهد تاریخی، از همان عبارت اسلام اموی و اسلام نبوی استفاده نمی کنید؟
امام حسین از دین خرج نمی کند، تاکید حضرت بر امور اخلاقی پیشادینی است. حضرت وقتی که میفرمایند « اَلْمَوْتُ خَیْرٌ مِنْ رُکُوبِ الْعَارِ» یا زمانی که حضرت میفرمایند « مَوْتٌ فی عِزٍّ خَیْرٌ مِنْ حَیاهٍ فی ذُلٍّ» اصلا صحبت از دین نیست. می فرمایند مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است. انسان را به عزت و انسانیت فرا می خوانند. عده ای گمان می کنند انسان اگر عقاید دینی داشته باشد، نیازی به دانش و عقل نیست و دین همه چیز را برای ما مشخص کرده و باید آن را جلو خود قرار داده و به آن عمل کنیم. این دسته عقل خود را تعطیل می کنند. لذا اصول انسانی و فکری و سرشتی که در ذات انسان هست و رعایت اخلاق را فراموش می کنند. این بلایی بود که امام حسین علیه السلام در روز عاشورا به آن گرفتار بود و ما هم امروزه به آن گرفتاریم.
آیا از تعبیر مذهب علیه مذهب نمی شود استفاده کرد؟
نزاع فراتر از مذهب علیه مذهب است. از سوی امام حسین(ع) صحبت زیادی درباره مذهب بیان نمیشود. اگر حضرت می خواست از دین خرج کند باید می گفت کسانی که علیه او با یزید بیعت کردهاند، از دین خارج شدهاند. در این صورت باید عبدالله بن جعفر، محمدبن حنفیه و غیره را که با یزید کنار آمدند و در کنار حضرت قرار نگرفتند را مرتد خطاب می کرد. ما ندیدیم که حضرت از چنین ادبیاتی استفاده کند. امام از دین خرج نمی کرد.
در برخی از سخنانش حضرت خود را فرزند رسول الله خطاب می کند.
حضرت با کسانی روبروست که معتقد بودند هرکه به پیامبر نزدیکتر باشد، از منزلت بیشتری برخوردار است. حضرت با این عبارات، با زبان و ادبیات خود آنان با آنها به محاجّه می پردازد تا آنان را اقناع کند. در آخرین لحظات که همه چیز تمام شده حضرت می فرماید آیا فراموش کردهاید که من فرزند پیامبر هستم؟
ضمن اینکه ممکن است پر و بال دادن زیاد در مقاتل به این عبارات بیشتر برای سوزناک بودن آن و استفاده آن در روضهها باشد. چرا که طرف مقابل می دانست که حسین بن علی علیهما السلام فرزند پیامبر است.
چرا برای یزیدیان از عنوان دین استفاده می کنید؟
آنها خودشان را اینگونه معرفی کرده و به ظواهر دین پایبند بودند. اول وقت نماز می خواندند و به نمازجمعه ملتزم بودند. امام باقر علیه السلام می فرماید کل یتقربون الی الله بدمه؛ امام حسین را برای تقرب به خداوند کشتند. محقق کراجکی رسالهای به نام «رساله التعجب» دارد؛ آنجا می فرماید خدا می داند که چقدر مسلمانان برای پیروزی یزید و کشته شدن حسین بن علی علیهما السلام نذر کرده بودند که مسجد بسازند. چقدر شتر قربانی کردند. و حتی تا چند نسل بعد از عاشورا، نوادگان قاتلان حضرت به این موضوع افتخار می کردند و حتی فرزندان قاتلان عاشورا به این عنوان شناخته می شدند. فرزندانِ کسانی که تجهیزاتِ اسبِ حضرت را غارت کرد به «بنی السرج» معروف شدندیا نوادگان ی آنان که لباسهای حضرت را به یغما برده بودند به «بنی السراویل» معروف شدند یعنی در شامات بزرگِ آن روز به این جنایات افتخار می کردند. ده نفری که به پیکر حضرت با اسب تاختند، نعل اسبهای خود را تبرکا نسل در نسل بالاسر در منزل خودشان می زدند.
از این جدال دین و اخلاق چه نتیجه ای می توان گرفت؟
اصولی پیشادینی وجود دارد که در مکتب علی و اولاد علی مورد تاکید است. طرف مقابل آنها این اصول را فراموش کرده و دائم از دین صحبت می کردند. در مکتب علی عدالت حرف اول را می زند حتی خدا هم عدالت تعریف می شود. در مکتب عدلیه حُسن و قبح اعمال را ذاتی می دانند. یعنی ظلم قبیح است و ذاتا قبیح است چه دین بگوید و چه نگوید. طرف مقابل به ظواهر دین می چسبید و اطاعت از کسی را که خود را اولی الامر مسلمانان معرفی می کرد واجب می دانست و یزید را اولی الامر می خواندند؛ حفظ جماعت مسلمین را در هر شرایطی واجب می دانستند و قتل کسی را که میان مسلمین تفرقه ایجاد می کند را واجب می دانستند آن هم با استناد به اینکه « الزموا طاعتکم و جماعتکم وَلا ترتابوا فی قتل من مرق من الدین و خالف الامام»؛ یعنی دائم پشت دیوار دین مخفی شده و طرف مقابل خود را به بی دینی متهم می کردند. کار یزیدیان این بود که امام حسین را به خروج از دین و ارتداد و تفرقه افکنی بین مسلمین متهم می کردند. امام حسین هم در طرف مقابل می فرمود که شما انسان هستید و دین نیامده که شما را برده افراد بالاسریتان کند. نباید هرکه قدرتش بیشتر باشد حاکم شود. لذا می فرماید کونوا احرارا؛ آزاده باشید.خودتان باشید و فهم و درکِ آزادتان.
ضرورت طرح چنین پژوهش هایی و بررسی ابعاد عقلی ، اخلاقی و اجتماعی آن به مراتب احساس میشه و دقیقا مسئله امروز جامعه ما همینه که چطور خرج دین میکنند و چطور دین همچون ابزاری در گستره قدرت محو می شود .