حجتالاسلام والمسلمین محسن مهاجرنیا، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، گفت: دولت-ملتسازی بعد از انقلاب اسلامی، نظریهای پساسنتی و فرادموکراتیک و این نظریه حلقه اتصال دو پارادایم امامت شیعی و پارادایم دولت مدرن است.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، حجتالاسلام والمسلمین محسن مهاجرنیا، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در هفتمین نشست از هفتمین دوره سلسله نشستهای دورهای کرسیهای آزاداندیشی که با موضوع «فرایند تحقق انقلاب اسلامی» از سوی دانشگاه طلوع مهر و مجمع هماهنگی پیروان امام و رهبری در قم به صورت مجازی برگزار میشود، گفت: دولت-ملتسازی بعد از انقلاب اسلامی، نظریهای پساسنتی و فرادموکراتیک است. به این معنا که از یک سو در پارادایم سنتی دولت مطلقه قرار نمیگیرد و از سوی دیگر با وجود وقوع آن در دوره حاکمیت پارادایم مدرن، خارج از چارچوب دو نظریه غالب دولت-ملتسازی لیبرالیستی و سوسیالیستی است. این نظریه حلقه اتصال دو پارادایم امامت شیعی و پارادایم دولت مدرن است.
وی در ادامه افزود: مهمترین دستاورد انقلاب اسلامی، نظریه ولایت فقیه به مثابه «دولت اسلامی مدرن» شیعه است که در آستانه پیروزی نهضت مردمی ملت ایران علیه دستگاه شاهنشاهی، کشور را از تحیّر در مرحله دولتـملتسازی عبور داد. در این زمان در گستره جهان اسلام سه قرائت از «دولت اسلامی» وجود داشت. در قرائت غالب که مورد پذیرش نهادهای عمومی همانند «سازمان کنفرانس اسلامی»، «اتحادیه بین المجالس کشورهای اسلامی» و «بانک بین الملل اسلامی» و تلقی نهادهای بینالمللی از دولت اسلامی، دولتی بود که در قلمرو جغرافیای زندگی مسلمانان قرار داشت، مهم نبود این دولت مشروعیت دینی داشته باشد یا حافظ و مجری شریعت اسلامی باشد یا نباشد. یک قرائت هم این بود که دولت اسلامی، دولتی است که حافظ و مجری شریعت اسلامی باشد ولو اینکه فاقد مشروعیت و شرایط دینی باشد.
مهاجرنیا بیان کرد: قرائت سوم که بیشتر در عرصه اندیشه مطرح بود، دولت اسلامی را دولتی میدانست که زمامدارانش واجد شرایط و ویژگیها و اختیارات دینی باشند، مثل اینکه بر اساس نظریه خلافت قرشی باشد، و یا بر اساس نظریه امامت، عادل و مجتهد باشد.
استاد حوزه و دانشگاه در تشریح دستاورد بزرگ انقلاب اسلامی گفت: اندیشه انقلاب دو تحول بزرگ به وجود آورد؛ هم «پارادایم دولت اسلامی» را بازخوانی و بازسازی کرد و هم انحصار «پارادایم دولتسازی مدرن» را شکست. انقلاب اسلامی دو نظریه نخست اسلامی را بسیار حداقلی معرفی کرد و موفق شد با بازسازی و گسترش نظریه سوم از حاکم محوری، برای اولین بار، ملت محوری، انتخابگر و صاحب حق را وارد مفهوم دولت اسلامی نماید.
وی افزود: در دولتسازی انقلاب اسلامی، نظریه ولایت فقیه که همزمان با غیبت امام عصر(عج) مطرح شده بود و در همه تاریخ گسترده خود و در قرائتهای مختلف، معادل «حکومت اسلامی» بود، در دو سطح بازسازی شد. ابتدا از سطح «حکومت» به سطح«دولت» ارتقاء یافت و سپس از سطح «دولت» به سطح «دولت-ملت» بازخوانی و بازسازی گردید. در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مبانی، مشروعیت، اهداف، کارکردها، ساختارها و مناسبات و شبکه قدرت بر این اساس نظامسازی شد.
مهاجرنیا با اشاره به الگوی بازسازی شده ولایت فقیه در قالب «دولت- ملت»گفت: مشکلی که بعد از گذشت چهار دهه از انقلاب اسلامی در گام دوم با آن مواجه هستیم، این است که برخی از متفکران هنوز معتقد به «دولت- ملت اسلامی» نیستند. آنها نتوانستهاند ولایت فقیه را در قالب «جمهوری اسلامی» و«مردمسالاری دینی» شناسایی کنند. لذا در مقوله مشروعیت دولت اسلامی هیچ سهمی برای مردم قائل نیستند. چون طبق نظریه سنتی، ولایت فقیه معادل «حکومت اسلامی» است و نه معادل «دولت- ملت اسلامی» در حالی که اصل ۶ و ۵۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی که مورد تأیید ملت و امامین انقلاب است، معتقد است که خداوند حق تعیین سرنوشت را به ملت داده است و همه امور کشور را که شامل پذیرش اصل نظام ولایت فقیه از مرحله شکلگیری تا اعمال قدرت، توزیع قدرت، و مهار قدرت است، متکی به آراء و انتخاب ملت با رعایت موازین شرع میداند. مضمون و محتوای این دو اصل تنها بر اساس نظریه «دولت- ملت اسلامی» قابل فهم است.
مهاجرنیا در تبیین نظریه «دولت-ملت» اسلامی گفت: اگر نظریه «دولت- ملت» اسلامی پذیرفته نشود، باید در چارچوب فکری کسانی حرکت کرد که معتقدند امام خمینی(ره) در نظریه ولایت فقیه و حکومت اسلامی تحول خاصی به وجود نیاورده است. او تنها موفق شده که با رهبری خود ولایت فقیه یعنی «حکومت اسلامی» و«دولت مطلقه» نه «دولت- ملت اسلامی» را در ایران پیاده کند و مردم مسلمان هم موظف به تبعیت و اطاعت هستند و پذیرش قانون اساسی و انتخاب ملت و ساختار جمهوری اسلامی و نهادهای مدنی همه بر اساس صلاحدید و مصلحتسنجی ولی فقیه است و او هر وقت صلاح بداند، میتواند اینها را نادیده بگیرد یا حذف کند.
وی در پایان افزود: ما معتقدیم دولتسازی انقلاب اسلامی هم پساسنتی است و هم فرادموکراتیک است. این دولت خود را بینیاز از رأی و انتخاب و رضایت ملت نمیداند. این دولت در چارچوب موازین شریعت و رعایت مصلحت عمومی شکل گرفته است. خداوند قبل از تشکیل دولت اسلامی مصالح امت و صلاحیت حاکم و پذیرش ملت را در نظر گرفته و بر اساس همه آنها مجوز این دولت را جعل کرده است. وقوع این دولت در دوره مدرن سبب شد تا بسیاری از امور، روش ها، اصول و قواعدعقلایی که با دین تناقض و تهافتی ندارند و از طرف شرع هم منعی برای آنها نیامده است، به عنوان «تجربه های بشری» مورد پذیرش قرار گیرند.
وی افزود: همان طوری که اصل دوم قانون اساسی، دولت اسلامی را نظامی معرفی میکند که بر پایه ایمان به اصول دین شکل گرفته و از راه اجتهاد مستمر فقهای جامعالشرایط و استفاده از علوم و فنون و تجارب پیشرفته بشری به سامان میرسد. هنر نظریه «دولت- ملت سازی »انقلاب اسلامی آن است که با وجود پذیرش بسیار از تجربههای دنیای مدرن، روح لیبرالیستی و سکولاریستی حاکم بر ضوابط زندگی مدرن و روشهای آن را نپذیرفت و خود نقشی نو در حکمرانی نوین عرضه کرد.