جعیط انقلابهای عربی را محصول مدرنیته و عقبافتادگی جهان اسلام از سایر کشورهای پیشرفته می دانست. او در تحلیلی بهارعربی را خط پایانی برای پسرفت جوامع عربی وخط شروعی بازستانی حق زنان می خواند و بر این باور بود که این بهار میتواند جوامع عربی را به کشورهای پیشرفته تبدیل کند. او که خود را متعلق به جبهه سکولار میدانست معتقد بود که حکومتها باید اسلام را به رسمیت بشناسند، ولی نباید اسلام، بازیچه حکّام و اهداف سیاسی آنان قرار گیرد.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، تحولات اسلام گرایی درتونس و فراز وفرودهای اسلام سیاسی در شمال قارّه سیاه از دید رسانه ها و تحلیلگران پنهان نیست. اما آنچه از حلقه های مفقوده به شمار می آید و حکایت از لایه های زیرین اسلام گرایی بویژه حرکه النهضه دارد، تاثیر ونقش آرای روشنفکران و مبانی تفکر آنها در این جنبش فراگیر است. هشام جعیط که اندکی پیش از شکستهای اخیر حرکه النهضه دارفانی را وداع کرد، یکی از ارکان تفکر متکثرجامعه تونس است که هم درشکل گیری حرکه النهضه تاثیر دارد وهم از آن مبرّی است. تأثیر او ازآن جهت است که سیر منطقی تفکر او به جریان حاکم در اسلام گرایی تونس نزدیک است و ازآن جهت مبری است که حضور پررنگ میدانی از او در تحولات حرکه النهضه ثبت نشده است.
در این راستا نوشتار ذیل جهت آشنایی با هشام جعیط به عنوان فردی در سایه، برای ترسیم صفحه شفاف تر از اسلام سیاسی در تونس ارائه می شود:
یکم. هشام جعیط در دسامبر۱۹۳۵ در خاندانی متموّل از میان قضات، مقامات عالیرتبه کشوری وچهرههای فرهنگی تونس متولد شد. پدرش امام جماعت مسجد الزیتونه – یکی از کهن ترین مساجد جهان اسلام – در قلب بافت تاریخی تونس بود. او فارغ التحصیل روشنفکری «المدرسه الصادقیه» بود، که عمده اصلاح طلبان، نوگرایان و رفرمیستهای شمال آفریقا در آنجا آموزش دیده اند. مدرسه ای که با نظام آموزشی مدرن و متفاوت خود وتأکید ویژه برالتزام به فراگیری زبانهای خارجی، فارغ التحصیلان شاخصی را اعم از حبیب بورقیبه و.. را تحویل جامعه داده است.
جعیط تحصیلات دانشگاهی خود را در فرانسه ادامه داد و دکترای خود را در رشته تاریخ اسلامی از دانشگاه پاریس با تدوین رساله ای پیرامون شکلگیری «شهرکوفه در قرن اول هجری» زیر نظرمستشرق معروف فرانسوی کلود کائن به پایان رساند. این کتاب توسط بنیادپژوهشهای اسلامی با عنوان«پیدایش شهراسلامی کوفه» ترجمه و روانه بازار نشر شده است. رساله ای که خط آغازی شد تا جعیط در سایر آثارتاریخی اش به تغییر نگاه غرب شناسان به اسلام را ادامه دهد و خط تخریب نگاه کلیشه ای مستشرقان را مهمترین شاخصه آثار تاریخی صدر اسلام خودش قرار دهد. احاطه این مورخ وروشنفکر طراز اول تونسی برتاریخ وتمدن اسلامی کم نظیربود و تاریخ نگاری او آمیخته با از روشنفکری بود و این آمیختگی تأملات جدی را درتاریخ فراروی مخاطبین خود قرار می داد.
دوم. جعیط سالیان متمادی درباره جهان اسلام و رابطه آن با مدرنیته قلم زد و کتابهای زیادی در این باره منتشر کرد. مهمترین ویژگی آثارغیرتاریخی او نسبت سنجی میان مدرنیته در جهان عرب و تاثیر آن در فرهنگ اسلامی- عربی بود. حضور هشت ساله او در فرانسه وآشنایی با مجامع روشنفکری تاثیر زیادی در آشنایی او با ماهیت مدرنیته و مولفه های آن، درشخصیت علمی او پدید آورد. هنگامی که جعیط به تونس بازگشت اوضاع تونس تغییر کرده بود، دیگر پدرش شیخ الزیتونه و اعتبارات اجتماعی و سلسله مراتب خاندان او رنگ باخته بود. تونس نیز از یوغ استعمار فرانسه رها شده بود، ولی او از تفاوت میان آزادی که فرانسویها از آن برخوردار بودند و آزادی که در تونس جاری شده بود شگفت زده بود. او از رسیدن گروه کوچک نخبگان به قدرت در تونس دچار شوکه شد که مردم برای آنها کف میزدند و آنها را تکریم میکردند اندوهگین شده واین کار را از روح دموکراسی به دور می دانست و می گفت: از این رفتارها، شبه آزادی و بوی دیکتاتوری و قدرتطلبی برمی خیزد.
سوم: جعیط انقلابهای عربی را محصول مدرنیته وعقب افتادگی جهان اسلام از سایر کشورهای پیشرفته می دانست. او در تحلیلی بهارعربی را خط پایانی برای پسرفت جوامع عربی وخط شروعی بازستانی حق زنان می خواند و بر این باور بود که این بهار می تواند جوامع عربی را به کشورهای پیشرفته تبدیل کند. او که خود را متعلق به جبهه سکولار می دانست معتقد بود که حکومتها باید اسلام را به رسمیت بشناسند، ولی نباید اسلام، بازیچه حکّام و اهداف سیاسی آنان قرارگیرد. او بهارعربی را خوانشی لیبرال می دانست ومی گفت با لیبرالیسم نمی توان فرجام خوشی برای دین تصور کرد چون لیبرالیسم به سرنوشت دین وقعی نمی نهد. او معتقدبود که شکلی خاص از سکولاریسم که به جدایی قوانین حقوقی واخلاقی از قوانین مذهبی ملتزم باشد و همچنین رابطه جوهری با حکومت، شخصیت اجتماعی واسلامی را به رسمیت بشناسد بهترین مدل حکمرانی است. اوحکومت لیبرال عربی که دشمن اسلام وخواهان جدایی دین از سیاست است را مخالف تاریخ و خائن به جوهر تمدی عربی اسلامی می دانست.
چهارم : جعیط انقلاب اسلامی ایران را صورتی متفاوت از نسخه اسلام سیاسی می دانست. او می گفت که تونس هرگز شبیه ایران نیست وانقلاب در تونس هرگز به پای انقلاب مردم ایران نخواهد رسید. هشام جعیط ایدئولوژی دولت اسلامی را منحصر به حکومت ایران می دانست و در عین حال انقلاب اسلامی را الگوی همه انقلابهای کشورهای عربی می خواند. وی به تمایز فرهنگ عربی از فرهنگ اسلامی نیزملتزم بود و می گفت: سرزمینهای متمدنی که از دولت عباسی جداشدند؛ اسلام عربی را از اسلام فارسی متمایز کردند. در عین حالی که مسلمانان عرب زبان می توانند به وحدت برسند ولی وحدت آنها با اسلام فارسی امکان پذیر نیست. همچنین جعیط به بسیاری از تراث بزرگان ایرانی اهتمام داشت و در دوران ریاستش بر دارالحکمه تونس آثار فارسی مولوی را منتشرکرد.
پنجم. هشام جعیط به صراحت حساب اخوان المسلمین را از سلفیه جدا می کرد و آنان حزبی را میانه رو می دانست. او حضور اخوان المسلمین در صحنه سیاست را باتوجه به فضای متشنج اسلام و غرب بسیار ضروری می دانست. هشام براین باور بود که در فضای اقلیتی تنها نسخه نفوذ چنین جنبشهایی حرکت بر مدار دموکراتیک تکثرگرایی است تا در این میدان ضمن احتراز از نبردهای داخلی، سرنوشت خود را نیز به نابودی نکشانند. او توصیه می کرد که دموکراسی برای اسلامگرایان میانه رو بهتر است، چرا که تحمیل ایدئولوژی بر دموکراسی خطای فاحش اخوانیون مصر است. هشام صریحا فرجام محمد مرسی در قدرت را نتیجه انحصارگرایی او دانست و می گفت اگر دولتی برسرکار بیاید که حاضرنباشد قدرت را با دیگران تقسیم کند، حاصلی جز هرج ومرج در پی نخواهد داشت.
ششم. آنچه اشاره شد تنها برشهایی از اندیشه های هشام جعیط روشنفکر هشتاد وشش ساله تونس است که اردیبهشت سال جاری درگذشت. بدیهی است این نوشتار درمورد مولف پرقلمی که در حوزه های مهمی همچون مدرنیته، فرهنگ، سیاست، تاریخ، تمدن اسلامی، وحی ونبوت وبحران هویت اسلامی اندیشه ورزی کرده است نتواند حق مطلب را ارائه کند. در این راستا ودرجهت آشنایی با منظومه تفکرات هشام جعیط، پیشنهاد ترجمه، تحلیل، نقد و بررسی آرای هشام جعیط در حوزه های متعدد را به طلاب ارجمند و دانشجویان ونخبگان می کنیم.