انسانیساختن میراث مفهومی است که در نتیجه تحولات مربوط به عصر رنسانس اروپا ظهور و بروز پیدا کرد. اگر بخواهیم این مفهوم را تشریح کنیم، باید بگوییم که مقصود از آن، «معیار و ملاک قرار دادن انسان برای همه چیز» است.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، در روز پنجشنبه مورخ ۲۱ ماه اکتبر بود که «حسن حنفی» اندیشمند و متفکر مصری درحالی که ۸۶ ساله بود، درگذشت. در واقع، «حنفی» یکی از برجستهترین نظریهپردازهای جریان چپگرای اسلامی محسوب میشد. او پیشگام مکتبی تحت عنوان مکتبِ «فرانکوفیل عربی» بود. این مکتب در حقیقت یک جریانِ تجددگرای عربیِ معاصر است که با تکیه بر خط مشیِ فکری فرانسوی، استفاده از عقل در تفسیر متون دینی و استنباط معانی و مفاهیم جدید از آنها، به بازتعریف و بازتفسیر میراث اسلامی میپردازد. ما قصد داریم در مقاله پیشروی به مهمترین افکار و اندیشههای «حسن حنفی» و «مکتب فرانکوفیل» و نیز مهمترین انتقادات به این مکتب بپردازیم.
در اواخر قرن هجدهم میلادی بود که قاره اروپا یکی از مهمترین مراحل تاریخی خود را سپری میکرد. در سال ۱۷۸۹ انقلاب فرانسه در قاره اروپا به وقوع پیوست و پس از این رویداد نیز مجموعهای از تغییر و تحولات بنیادین در ماهیت ارتباط میان دین و عقل ایجاد شد. این تغییر و تحولات در نتیجه تداخل تنگاتنگ میان استبداد سیاسی و سلطه کلیسا اتفاق افتادند. بدین ترتیب، قاره پیر توجه به عقل را در دستور کار خود قرار داد و تمامی امور بر مبنای این نگرش و این دیدگاه طراحی و برنامهریزی شدند. مدتی پس از وقوع این زلزله فکری بزرگ در قاره اروپا، مجموعهای از مکتبهای فکری در کشورهای اسلامی شرقی ظهور و بروز پیدا کردند که بر مذهب عقلی ـ مدرنیته تکیه کردند؛ یعنی درست همان نگرشی که در غرب حاکم شد. البته باید به این مسأله توجه داشت که مدرنیته غربی و عربی هریک در چارچوبها و قالبهای متفاوتی شکل گرفتند. «مکتب فرانکوفیل» که با عقبنشینی نیروهای فرانسوی به صورت رسمی تأسیس شد، جنجال زیادی را در شرق به پا کرد. علت این مسأله هم آن بود که مکتب مذکور درست طبق همان خط مشی «فرانکوفیل غربی» شکل گرفت. در همین ارتباط، «حسن حنفی» به عنوان یکی از موافقان خط مشی «فرانکوفیل» معتقد بود که «عقل باید مرجعیت مطلق» باشد. از سوی دیگر، «ابراهیم صدیق» معتقد است که این رویکرد و نگرش «فرانکوفیل» نقش مهم و بسزایی در بازتفسیر متون دینی داشت و موجب شد تا قرائت جدیدی از این متون شکل گیرد.
«فرانکوفیل و میراث اسلامی»
بسیاری معتقدند که مکتب «فرانکوفیل» ارتباط نزدیکی با ظاهر نام خود دارد. با این حال، زمانی که عمق معنایی و مفهومی این مکتب را مورد بررسی قرار میدهیم، میبینیم که این مکتب در حقیقت به یک سازمان بین المللی که شهروندان کشورهای عضو آن به زبان فرانسوی به عنوان زبان رسمی و یا زبان رایج صحبت میکنند، اطلاق میشود. «ادریس جنداری» پژوهشگر مغربی معتقد است که عامل اصلی و اساسی از تأسیس مکتب «فرانکوفیل» تحقق اهداف این مکتب از رهگذر ارزشهای مدرنیته بوده است. در همین حال، «ابراهیم السکران» میگوید که «فرانکوفیل» در اصل به کشورهای اطلاق میشود که شهروندان آن به زبان فرانسوی سخن میگویند، اما دامنه استفاده از این واژه [فرانکوفیل] گستردهتر گشته است به گونهای که به یک «پایبندیِ ایدئولوژیک» به ترویج زبان و فرهنگ فرانسویها تبدیل شده است. این مکتب در حقیقت یک جریانِ تجددگرای عربیِ معاصر است که با تکیه بر خط مشیِ فکری فرانسوی به بازتعریف و بازتفسیر میراث اسلامی میپردازد. «محمد عابد الجابری» اندیشمند و متفکر مغربی که خود از موافقان مکتب «فرانکوفیل» است، چنین چیزی را تأیید میکند. او در همین راستا میگوید: «یک واقعیت وجود دارد و آن، این است که ما در مغرب ارتباط تنگاتنگی با فرهنگ فرانسه داریم. چنین چیزی قابل انکار نیست».
این تأثیرپذیری در ادبیات اندیشمند و متفکر الجزایری یعنی «محمد آرکون» نیز به خوبی آشکار است. او زمانی که از قصههای قرآنی سخن به میان میآورد، از آنها به عنوان «ساختار اسطورهای» سخن میگوید. این متفکر الجزایری تصریح میکند: «لفظ اسطوره نه از زبان عربی که از زبان فرانسوی نشأت میگیرد». همانطور که پیداست، این اندیشمند الجزایری معتقد است: «اصطلاح اسطوره دارای دلالتهای عربی در تعامل با قرآن نیست، چراکه اگر بخواهیم دلالتهای عربی را مدنظر قرار دهیم، آنگاه باید بگوییم که قصههای قرآنی در حقیقت مجموعهای از حکایتهای قدیمی و دارای ابعاد خرافاتی هستند». از همین روی، «محمد آرکون» ترجیح میدهد در تعبیر خود از قصههای قرآنی از یک ابزار فرانسوی استفاده کند. او تأکید میکند: «خط مشیای که من در تأویل و تفسیر میراث عربی اسلامی دارم برگرفته از همان خط مشیهایی است که علمای فرانسه در رابطه با میراث لاتینی، مسیحی و اروپایی از آنها بهره میگیرند. در اینجا به خوبی پیداست که «آرکون» به وسیله ابزارهای مدرنتیته غربی به دنبال تفسیر میراث دینی اسلامی است. پژوهشگر دیگری به نام «خالد السیف» تصریح میکند: «اختلاف با کسانی که این خط مشی در تفسیر میراث اسلامی را در پیش گرفتهاند عمدتا پیش از آنکه اختلاف در نتایج باشد اختلاف در مقدمات است». این اندیشمند و پژوهشگر در ادامه سخنان خود تصریح میکند: «ما با یک بحران مواجه هستیم و آن، این است که لفظ اسطوره در رابطه با قصههای قرآنی به کار گرفته شده است. بنابراین، سؤالی که وجود دارد، این است که چگونه میتوان یک کتاب عربی اسلامی را که زبان اصلی آن نیز زبان عربی است، به وسیله ابزارها و دلالتهای فرانسوی فهمید و درک کرد؟
از خط مشی تا تأویل و تفسیر
از سوی دیگر، «محمد سعید العشماوی» پروژهشگر و اندیشمند مصری در کتاب خود تحت عنوان «جوهر الاسلام» به بررسی خط مشی «فرانکوفیل» در تعامل با علوم دینی پرداخته است. او در همین ارتباط در کتاب خود نوشته است: «شماری از متفکرین و اندیشمندان جهان عرب نظیر محمد الجابری، عبدالمجید الشرفی، حسن حنفی و آرکون در عرصه تفسیر میراث اسلامی خط مشی فرانکوفیل را پذیرفتهاند. آنها با این اقدام خود تلاش کردند تا تنها عقل را در فهم متون دینی حاکم سازند. این به معنای تعامل با شریعت اسلامی به عنوان یک روحِ عاری از احکام است». شاید بتوان گفت که «الجابری» نیز اعتقادی مشابه اعتقاد «العشماوی» را دارد. «الجابری» میگوید: «ما از دهه ۸۰ قرن گذشته بر لزوم دور نگاه داشتن شعار سکولاریسم از قاموس فکر عربی ـ اسلامی تأکید کردیم و صراحتا گفتیم که این شعار باید جای خود را به شعار دموکراسی و عقلانیت بدهد». افزون بر این، «السکران» نیز از خط مشی عقلانی مدرنیته در تعامل با میراث اسلامی به شدت انتقاد کرده است.
بر اساس آنچه که گفته شد، پر واضح است که میان پیروان مکتب «فرانکوفیل» و مخالفان این مکتب اختلافاتی وجود دارد. پیروان مکتب مذکور معتقدند که متون دینی و نیز آنچه که در قرآن کریم آمده است باید با استفاده از خط مشی «فرانکوفیل» بازتعریف و بازتفسیر شوند. این درحالی است که مخالفان این خط مشی میگویند که تعامل با شریعت اسلامی از زاویه نگاه «فرانکوفیل» که یک نگاه، رویکرد و نگرش غربی محسوب میشود، نتیجهای جز اعمال تغییر در معانی و مفاهیم اصیل متون دینی و شریعت اسلامی، ندارد. در این میان، پروژه نقادانه «آرکون» نمونهای از «فرانکوفیلِ عربی» محسوب میشود که تلاش میکند تا ابزارها و مفاهیم نقادانه غربی و معاصر را بر دین و میراث اسلامی پیادهسازی کند. هدف اصلی و اساسی «آرکون» از پیادهسازی پروژه مذکور بازسازی ساختار میراث اسلامی است؛ به گونهای که مسلمانان معاصر در فضای مدرنیته غربی ادغام شوند. افزون بر این، یکی دیگر از مهمترین اهداف پروژه «آرکون» سکولاریزه کردن اسلام است. این همان چیزی است که «عماد الدین ابراهیم» اندیشمند و پژوهشگر عربزبان بدان اعتقاد دارد.
در همین ارتباط، «عماد الدین ابراهیم» اندیشمند عربزبان میگوید: «آرکون تلاش میکند اسلام را سکولاریزه سازد. او برای تحقق این هدف ۲ مسیر را در پیش میگیرد. مسیر اول، جداسازی اسلام از حیات و زندگی اجتماعی است و مسیر دوم، تعامل با میراث اسلامی با تکیه بر سازوکارهای جدید است. در حقیقت، او تلاش دارد تا به وسیله ابزارها و علوم غربی به قرائت متون دینی و میراث اسلامی بپردازد. درست به همین دلیل است که آرکون در قرائت متون دینی و میراث اسلامی به علوم روانشناسی غربی، انسانشناسی غربی و جامعهشناسی غربی متوسل میشود».
انسانی ساختن میراث
انسانیساختن میراث مفهومی است که در نتیجه تحولات مربوط به عصر رنسانس اروپا ظهور و بروز پیدا کرد. اگر بخواهیم این مفهوم را تشریح کنیم، باید بگوییم که مقصود از آن، «معیار و ملاک قرار دادن انسان برای همه چیز» است. در همین ارتباط، «ﮐﺮﻳﻦ ﺑﺮﻳﻨﺘﻮن» مورخ آمریکایی میگوید: «کسانی که به رویکرد انسانیساختن ایمان دارند، بر این باورند که انسان خود به تنهایی یک معیار است و میتوان او را برای همه چیز معیار و ملاک قرار داد». این درحالی است که «جرج هدلی» میگوید: «انسانی ساختن میراث اسلامی در حقیقت دور شدن از تفسیراتی است که ادیان وحیانی درباره متون دینی ارائه کردهاند. انسانی ساختن میراث بیشتر یک توهم است تا واقعیت. ما به جای سخن گفتن از توهمی تحت عنوان انسانیسازی میتوانیم یک قرائت سمبلیک انسانی از متون مقدس داشته باشیم». زمانی که با این دو دیدگاه متفاوت مواجه میشویم، به این نتیجه میرسیم که تفسیر انسانیِ میراث اسلامی به معنای «بازتفسیر میراث و ظهور و بروز مفاهیم جدیدی از آن» است. طبیعی است در چنین تفسیری جای هرگونه انگیزههای اخلاقی و دینی خالی است و در آن تنها انگیزههای مادی ازجمله اهداف سیاسی، اقتصادی، نژادی و… دخیل هستند. این بدان معناست که در پیش گرفتن رویکرد «انسانیسازی میراث» برای قرائت و تفسیر متون دینی و مقدس با انگیزههای مادی اتفاق میافتد.
«محمد عابد الجابری» در زمینه مکتب «فرانکوفیل» به نقد عقل عربی میپردازد. از سوی دیگر، «یوسف هریمه» پژوهشگر مغربی میگوید: «محمد عابد الجابری بر روی دو نکته اصلی و اساسی تأکید دارد. اولین نکته این است که دیگر نمیتوان درک و فهم کنونی از میراث اسلامی را پذیرفت و به همین دلیل، باید از عقل و نقد در درک و فهم این میراث بهرهبرداری کرد. نکته دوم این است که او میگوید باید بر اساس آوردههای علوم معاصر به بررسی واقعگرایانه، عقلانی و تاریخیِ میراث اسلامی مبادرت ورزید. در این میان، «محمد آرکون» نیز مشابه همین خط مشی را برای قرائت متون دینی برمیگزیند. او معتقد است که برای فهم و درک متون دینی باید به علوم انسانی متوسل شد. او در کتاب خود تحت عنوان «اسلام … اخلاق و سیاست» میگوید که یکی از اهداف پروژه نقادانهاش، خلق نظریهای جدید برای تعامل با میراث اسلامی بر اساس سازوکارهای نوین است. او تأکید میکند که میتوان از سازوکارهایی که در غرب برای فهم متون دینی استفاده میشود، بهرهبرداری کرد. به عنوان مثال، «محمد آرکون» اعتقاد دارد که خط مشی غرب در خصوص فهم متون دینی مسیحی را میتوان در خصوص متون دینی اسلامی در پیش گرفت. همچنین «نصر حامد ابو زید» که یکی از شخصیتهای عربزبان متأثر از مکتب «فرانکوفیل» است، بر این باور است که بازتفسیر متون دینی به معنای تجدیدنظر در میراث دینی ازجمله قرآن کریم است».
در نهایت، شاید برخی تصور کنند که هیچیک از اندیشمندان و متفکران گذشته خواستار نقد خودِ دین نیستند و تنها بر روی اشکال مختلف تفسیر متون دینی و نحوه بکارگیری عقل در این تفسیر بر اساس سازوکارهای غربی تأکید دارند، اما «سکران» معتقد است که این رویکرد یک رویکرد کاملا گزینشی است و معیار و ملاک مشخصی ندارد که بتوان بر آن تکیه کرد. به گفته «سکران» چنین رویکردی نتایجی را به دنبال دارد که به راحتی میتوان عکسِ این نتایج را به اثبات رساند.