مقایسه معنویت دینی با معنویتهای سکولار
معنویت سکولار کاملاً برگرفته و برآمده از انسانمحوری و انسانمداری است. یعنی اومانیستی که ما بهعنوان پایه تفکر مدرن در نظر میگیریم و عمده مکاتب فکری غرب در طی این سالهای اخیر همه به اومانیسم برمیگردد.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، معنویت یکی از نیازهای اصلی انسان به شمار میرود و یکی از وجوه مهم ادیان نیز عبارت است از معنویت و توجه دادن انسان به ساحات ملکوتی عالم است. یکی از دلایل اهمیت معنویت نیز مسئله معنای زندگی است که این مقوله میتواند در راستای معنادار کردن زندگی بشر و امید به آینده کاربرد داشته باشد. با این حال، معنویت و عرفان در ادوار گوناگون از سوی افراد مختلفی نظریهپردازی شده و با توجه به اینکه از عصر رسول خدا(ص) و ائمه(ع) فاصله زیادی گرفتهایم، ممکن است این موضوع هم دستخوش تغییراتی نسبت به اصل خود شده باشد. از این رو لازم است معنویت اصیل را از معنویتهای غیراصیل بازشناسیم و دلیل ظهور و بروز معنویتهای نوظهور را، که نسبتی با دین ندارند، بکاویم. به همین منظور مصاحبهای را با دکتر محمد جعفری، استاد حوزه و دانشگاه و قائم مقام گروه کلام و فلسفه دین مؤسسه امام خمینی، ترتیب داده ایم که شرح آن در ادامه در اختیار شما قرار میگیرد.
در ابتدا برای روشن شدن بحث برای مخاطبان بفرمایید دو معنویت دینی و سکولار چه تعرفی دارند و تفاوت آنها در چیست؟
یکی از مباحث بسیار جدی و پرچالش امروزی، مقوله معنویتهای سکولار و نوظهور است که لازم است ما یک ورود جدیتر و تطبیقی به این بحث داشته باشم.
ما باید معنویت دینی و معنویت غیردینی را از هم تفکیک کنیم. چیزی که ما در فضای تفکر دینی با آن مواجه هستیم این است که نوع معنویت موردنظر ما با نوع معنویتی که در فضای تفکر سکولار و تفکر غیردینی برآمده از بنیادهای فکری اومانیستی، متفاوت است. این دو ساحت را باید از هم جدا کنیم. به عنوان پاسخ اجمالی، معنویت دینی باتوجه به معنای لغوی که ما از آن مدنظرمان داریم در مقابل ظاهر قرار دارد. بنابراین لغت «معنوی» به معنای باطنی اشاره دارد. از این رو اصطلاح «معنویت» را در مقابل اصطلاح مادی، صوری و ظاهری به کار میبریم.
باتوجه به این معنای لغوی، معنویت در فضای دینی، معنای توجه کردن به باطن عالم و ملکوت عالم را میدهد و آنچه که ما به عنوان حقیقت باطنی عالم از آن یاد میکنیم. معنویت ارتباط برقرار کردن و برقراری پیوند با حقیقت باطنی عالم است که طبیعتاً باتوجه به مراتبی که حقایق باطنی عالم دارد، بالاترین مرتبهاش، وجود حضرت حق است. معنویت دینی به معنای ارتباط برقرار کردن با منشأ اصلی و سرمنشأ کل عالم یعنی خداوند متعال میباشد. به همین دلیل از لحاظ قرآنی زمانی که صحبت از ایمان میشود بلافاصله ایمان به غیب مورد تأکید قرار میگیرد. در سوره بقره زمانی که از مؤمنین یاد میکند و مؤمنان را توصیف میکند میفرماید: «الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»[۱] که دقیقاً به نقطه اصلی و گوهری و محوری معنویت اشاره دارد. یعنی انسان مؤمن اگر بخواهد معنویت داشته باشد، معنویتش این است که باید با باطن عالم و ملکوت عالم ارتباط برقرار کند.
معنویت سکولار کاملاً برگرفته و برآمده از انسانمحوری و انسانمداری است. یعنی اومانیستی که ما بهعنوان پایه تفکر مدرن در نظر میگیریم و عمده مکاتب فکری غرب در طی این سالهای اخیر همه به اومانیسم برمیگردد. معنویت سکولار ریشه در اومانیسم دارد و انسان چون خودش را محور اندیشه، تفکر، اراده و محور همه چیز میداند، لذا برآن شد که معنویت خود را از طریق دین تأمین نکند بلکه بر اساس اراده و خواست خودش معنویت را طراحی نماید. انسان در دوره قبل از مدرن نگاهش و راهش رو به بالا است و سعی میکند خدای خود را بشناسد. از خدای خود تبعیت نماید و زندگی خود را بر اساس دستورات الهی تنظیم کند. ولی بعد از دورهی مدرن که اومانیسم محور قرار گرفت، انسان خودش را بهجای خدا قرار میدهد و به تعبیر امروزیها از خدای درون سخن میگویند. یعنی انسان اگر هم بخواهد به بُعد فرامادی خود توجهی داشته باشد، صرفاً از دریچه ذهنیت و تفکر خود آن را دنبال میکند. بنابراین اگر بخواهیم بر اساس آنچه بیان شد، یک تعریف مختصر و مفید از معنویت سکولار داشته باشیم؛ باید بگوییم که معنویت سکولار معنویتی برآمده از انسانمحوری و در راستای رضایت باطن و آرامشِ خاطر انسان طراحی و تنظیم شده است.
به عنوان سوال دوم مبانی فکری و فلسفی دو معنویت دینی و سکولار را بیان بفرمایید؟
اگر ما بخواهیم نسبت به معنویت سکولار و معنویت دینی یک نگاه دقیق داشته باشیم، لازمهاش این است که به پشتصحنههای این دو معنویت توجه کند و مبانی این دو معنویت را بهخوبی بشناسد و آنها را مورد ارزیابی قرار دهد. من میبینم که در نقد و بررسی معنویتهای سکولار، گاهی صرفاً یک نقد روبنایی نسبت به برخی از اندیشهها یا برخی از رفتارهای این معنویتها صورت میگیرد. نمیگوییم این نقدها غلط است ولی برخی از این نقدها سطحی هستند. لذا بعضاً هم نمیتواند تأثیر لازم را بر مخاطبین و بر پیروان این معنویتها داشته باشد. اگر ما پشتصحنه و بسترها و زیرساختهای این معنویتها را ببینیم و نقد کنیم، تصور بنده این است که موفقتر خواهیم بود. باری در چهار ساحت باید این مبانی را دنبال و پیگیری کرد.
یعنی مبانی هستیشناختی، معرفتشناسی، انسانشناختی و مبانی ارزش شناختی که هم معنویت سکولار و هم معنویت دینی این چهار مبنا را دارد. اگر مبانی پشتصحنه را ببینیم و بخواهیم این مبانی را در مقام ارزیابی و در مقام وزنکشی با هم مقایسه کنیم، آن زمان مشخص میشود که مبانی معنویت دینی چه وزنی دارد و در مقابل آن معنویت سکولار، چقدر از صحت و اعتبار برخوردار است. سستی و به نحوی بیاعتباری مبانی معنویت سکولار آنچنان زیاد است که کسی اگر به این پشتصحنهها توجه کند، قطعاً به این سمت نمیآید.
مبانی معرفتشناختی و هستیشناختی که معنویتهای سکولار ارائه میدهند، چیست و چه نقدهایی بر آنها وارد است؟
مبانی هستیشناختی مقدم بر همه مبانیها است. نگاه معنویت سکولار در عرصه تفکر هستیشناختی و نگاهشان به اصل هستی چیست؟ عمدهی جریانهای معنویتگرا به امور ماورائی این جهان مادی اعتقاد دارند ولی آن چیزی که مایه تعجب میشود این است که آنها این امور ماورائی را امور مجرد و ملکوتی در نظر نمیگیرند. از نظر آنان، این امور صرفاً یک امور غیرمحسوس است که ما نمیتوانیم با حواسمان آنها را درک کنیم و لکن معتقد به حقایق ملکوتی نیستند.
زمانی که این حقایق ملکوتی نفی شود، اولین مصداق آن خداوند است و بعد هم آثاری که نظام الهی، نظام معنوی و نظام قدسی که خداوند متعال آن ها را طراحی کرده است. بر اساس آن نظام توحیدی قدسی است که این عالم تدبیر میشود. تمام آن نظام در معنویت سکولار نقض میشود و این مهمترین خلل و اشکال در فضای معنویت سکولار است.آنها به این سمت میروند که اگر یک نحوه امور ماورایی وجود دارد، صرفاً در حد انرژیها یا به تعبیر آنها خدای منتشر است. خدایی منتشر در کل هستی ولی نه آن خدایی که بتوانیم با او ارتباط برقرار کنیم. خدای متشخص نیست و به تعبیر تخصصی و فنی خدای شخصوار نیست.
برخی میگویند که خدا در کل عالم ساری و جاری است. مثلاً ما در فضای معنویت دینی خدای مجرد و متعال را داریم ولی آنها خدای درون را دارند. همچنین در فضای معنویت دینی ما معاد را داریم آنها بهجای معاد تناسخ را جایگزین میکنند. در فضای دینی ما گناه را بهعنوان یک رفتار غیر الهی که انسان را به شقاوت میرساند داریم ولی آنها بهجای گناهی کرمه را جایگزین میکنند. کارما و کرمه یعنی اعمال صرفاً آثاری دارد ولی اصلاً صحبتی از آثار خوب و بد نمیشود و کلاً مجموعه آثار را میگوید. بهجای روح انرژی را مطرح میکنند و قانون جذب را هم همینجا مطرح می کنند. همه موارد بیان شده تماماً در ساحت هستیشناختی قرار دارد.
ما توکل و دعا را داریم که ارتباط با عالم بالا و خصوصاً رب الارباب است. به وسیله انها میتوانیم به قدرت بیشتری در زندگی مادی و این جهانی برسیم. ولی آنها بهجای آن قانون جذب را مطرح میکنند که خود ماجرا دارد. یعنی جریان تفکر نوین که در سال ۱۸۷۵ شکل گرفت و ادعایشان این بود که با استفاده از قدرت ذهن شما میتوانید به درمان بیماریهای خود برسید. نه تنها درمان بیماری بلکه به هر خواستهی مادی و غیرمادی میتوانید دست پیدا کنید. سپس همین تفکر نوین منجر به شکلگیری سازمان رهبران تکاملی شد که مدعی اند که بشر در آستانه ورود به مرحله تکاملی خویش است و این تکامل نه در حوزه فیزیولوژیک بلکه در حوزه آگاهی و معنویت خواهد بود. افرادی که در این سازمان فعال هستند کسانی هستند چون برایان تریسی ، آقای وین دایر، آقای چوپرا وآقای دونالد والش. اینها همه عضو سازمان رهبر تکاملی هستند و قانون جذب را مطرح میکنند. قانون جذب بعضاً در برنامهها بهعنوان یک قانون قطعی مطرح میشود. اگر کسی به درونمایه جهان جذب توجه کند در آن نفی خدا است که میگوید شما هر چیزی را میتوانید بر اساس قدرت ذهن خودتان جذب کنید؛ مثل اینکه بگوییم در این عالم همهکاره خود انسان است و اثری از خدا و اراده خدا و قضا و قدر الهی وجود ندارد.
مبانی معرفتشناختی
یکی از مهمترین مبانی معرفتشناختی معنویتهای سکولار، نسبیگرایی و نا واقعگرایی و شکاکیت آنهاست. عمدتاً گزارههای معنوی سکولار گزارههایی هستند که همراه با نسبیت هستند و تأکید میکنند که ما از عقلانیت مدرن کاملاً متأثر و مُلهَم هستیم. یعنی در فضای معرفتشناختی، معنویتهای سکولار اکثریت خودشان را کاملاً مبتنی بر عقلانیت مدرن میداند که عقلانیت مدرن هم کاملاً به نسبیگرایی و شکاکیت گرهخورده است.
اگر صحبت از استدلال میشود، استدلالهایی است که صرفاً جنبه ابزاری و کارکردی دارد. یعنی کاملاً در بستر عقلانیت ابزاری و انتقادی مورد توجه قرار میگیرد. به تعبیر ما هدف – وسیله ای است اما چون رضایت باطن و آرامش خاطر و شادی درون را بهعنوان هدف در خیلی از این معنویتها مطرح میکنند و عقلانیتی که به کار میبرند این است که ما چه ابزارهایی را میتوانیم به کار بگیریم تا به این شادی دست پیدا کنیم؛ لذا عقلانیت معنویت، ابزاری است که چاشنی آن نسبی گرایی است. یعنی این نیست که شما بر این باور قطعیت داشته باشید و صرفاً یکسری گزارههای ثابت داشته باشید نه! ممکن است امروز این کار یا این تفکر یا این باور ما را به این آرامش برساند و فردا باور دیگری ما را به آرامش برساند. از این رو کاملاً جنبهی نسبیگرایی در آن مشاهده میگردد. دوستان باید توجه کنند که عقلانیت مدرن، ترکیب عقلانیت ابزاری با عقلانیت انتقادی و نسبی گرا است. در این فضاست که معنویت سکولار کاملاً جنبه کارکردگرایانه پیدا می کند. برخی از پروژههای معنوی شکلگرفته مثل پروژه معنویت و عقلانیت آقای ملکیان -بهعنوان یک روشنفکر معنوی- روی این نکته تأکید میکنند که اساساً نگاهمان یک نگاه کارکردگرایی است و در این جا عقلانیت استدلالی به معنای قطعی و عقلانیت یقینی وجود ندارد. به همین دلیل این عقلانیت را با ناواقعگرایی گره میزنند.
مبانی انسانشناختی آنها را هم بیان می فرمایید.
در فضای معنویت سکولار همانطور که عرض کردم مهمترین مبنای انسانشناختی همان اومانیسم است که بشر با تکیه بر اراده و تفکر و فکر خود قصد دارد همه چیز را پیش ببرد. بر اساس همین حتی نسبت به خدای قادری که رب انسان است بی اعتنا بوده و هیچ علاقهای ندارد که قدرتی را فائق بر خودش ببیند. در واقع این انسان مدرن است که است که خدای خود را میسازد.
تعبیر برخی اندیشمندان جالب است: تا قبل از دورهی مدرن میگفتند؛ این خدا بود که انسان را میساخت ولی در دورهی مدرن این انسان است که خدای خود را بر اساس خواست و علاقه و سلیقه خود طراحی کرده و میسازد؛ این پایه ای ترین مبنای انسانشناختی است. اگر بخواهیم به برخی از مبانی انسانشناختی دیگر اشاره کنیم، فردگرایی یکی دیگر از مبانی انسانشناختی معنویت سکولار است و هر فردی را به صورت مستقل و جدا از دیگران، دارای اراده مستقل و مسئول خواستههای خود در قبال معنویت میداند. بر اساس این نوع تفکر با تکثر بسیار حاد و شدیدی در فضای معنویت سکولار مواجه هستیم.
در فضای معنویت دینی شما میخواهید به حقیقت عالم برسید و حقیقت عالم یک چیز بیشتر نیست و راه مشخصی دارد. ما تمام ادیان را در یک راستا میبینیم البته همه ادیان به شکل تکاملی در راستای رسیدن به حقیقت عالم بودهاند که البته به تعبیر شهید مطهری قدم به قدم خداوند انسانها را بر اساس مکاتب دینی رشد داده است.
قرآن تاکید میکند: «وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ»[۲] راههای راست و چپ را رها کن و فقط صراط مستقیم را طی کن ولی در فضای معنویت سکولار، بناست که خود انسانمحور باشد. ما با یک فردگرایی معنوی مواجه هستیم. ملاحظه میکنید در کوئیلو و اوشو و خیلی از عرفانهای سکولار تاکید میکند که به دنبال خدای درون خود باش. جالب اینجاست که در میان فضای معنویت پستمدرن، از معنویتهای سوپرمارکتی و هایپرمارکتی و فستفودی سخن گفته میشود. یعنی ممکن است امروز معنویت بودایی یا یوگا و مدیتیشن به دل من بنشیند و فردا ممکن است که رقص کواکری را بپسندم و از آن طریق برای خودم خلسه ایجاد کنم، روز دیگر دعای کمیل بخوانم، به عبارتی یک نحوه تکثر بی حد است. چرا چون شما کاملاً در فضای معنوی فردگرا هستید و این سلیقه درونی شما است که رفتار معنوی را تعیین میکند. ما بعضاً در جامعه خودمان هم مشاهده می کنیم که یکی از آثار این نوع معنویتها یک نحوه لاابالیگری معنوی است.
عناصری که برای معنویتهای سکولار فرمودید چه تأثیری در جامعهسازی دارد؟ یعنی در بعد اجتماعی چه تأثیراتی را میتوان برای آن در نظر گرفت؟
مادر فضای تفکر دینی خودمان معتقد هستیم که اگر معنویت را بر اساس مبانی دینی و همان چهار مبانی که عرض کردم -مبانی هستیشناختی، مبانی معرفتشناختی، انسانشناختی و ارزش شناختی- دنبال کنیم؛ که در پشتصحنه آن هم عقل و هم دین است و هر دو منبع این معنویت هستند و هیچگاه نمیتوانند جدا از هم باشند، طبیعتاً جامعه به لحاظ الهی و به لحاظ معنوی یک جامعه تراز میشود.
در عرصه باورها و عقاید به عنوان مهمترین بخش کار، باورهای سلیمی پیدا میکند. بعد هم بر اساس بینشهای درست گرایشهای جدید پیدا میکند و بر اساس این گرایشهای جدید رفتارهای درست در فضای فردی و اجتماعی سر میزنند. اگر ما معنویت دینی را برای سلوک زندگی خودمان مبنا قرار دهیم، جامعه یک جامعهی تراز برای رشد و سعادت و نهایت رسیدن به عالیترین درجه کمال خواهد بود. ولی اگر معنویت سکولار بخواهد پایه و مایه چنین جامعهای قرار بگیرد، باتوجه به اینکه ما در مبانی معنویت سکولار آن مبانی را کاملاً سست و بی بنیان میبینیم همان بینشها و باورهای نادرست، گرایشهای نادرست را در سبک زندگی برای اشخاص رقم میزند و رفتارهای ناصحیح و ضد ارزشی از اشخاص سر میزند.
مثلاً ما در جامعهمان اشخاصی هستند که به نحوی خودشان را اشخاص معنوی میدانند ولی اساساً هیچ احترازی از انجام گناه ندارند. ممکن است شخصی در عالیترین وجه در ایام محرم در عزاداری امام حسین شرکت کند ولی در همین ماه محرم یا بعد از ماه محرم به آنتالیا برود. اگر یک تعبیر عرفی بخواهیم به کار ببریم، به عبارتی هم خدا را میخواهد و هم خرما را. این دقیقاً به معنویت سکولار بر میگردد و نتیجه آن تکثر و تنوع معنوی به شکل فستفودی است. وی آنچنانکه خود میخواهد، زندگی میکند و جالب است که این روش را برای خود سعادتبخش میداند و طبیعتاً این شخص به لحاظ فرهنگی و اجتماعی آسیبهای جدی میزند.
اشخاصی که به تعبیر بنده تابع خدای درون خود هستند و آنچه را از دین میپسندد برمیگزینند و آنچه را که نمیپسندد کنار میگذارند. آنان آنچه را که نمیپسندند، به اسم اینکه حرفهایی است که روحانیها در آوردند کنار میگذارد و با این نگاه یک سلوک معنوی کاملا التقاطی در پیش میگیرد و این سلوک فردی و شخصی در فضای اجتماعی هم طبیعتاً آسیبهای جدی را وارد میکند.
اما در نقطه مقابل معنویت دینی در صدد تمدنسازی است. اگر معنویت دینی را مبنا قرار دهیم، فضای تمدنی که ما ترسیم میکنیم تحت عنوان تمدن اسلامی است و معنویت یکی از بنیادهای اصلی این تمدن است. معنویت در تمام ارزشهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و تمام علوم انسانی که شکلدهنده جامعه است؛ همچون اقتصاد، مدیریت، علوم تربیتی تأثیرگذار است و نقش دارد. اگر شما معتویت را کنار بگذارید و معرفت سکولار را جایگزین کنید طبیعتاً هیچوقت به آن فضای تمدنی نمیرسید.
خصوصاً در بیانیه گام دوم رهبری، حضرت آقا نسبت به بحث معنویت تاکید بسیار دارند. یکی دو بند از بیانیه گام دوم مخصوص بحث معنویت است. چرا باید یکی دو بند به این موضوع اختصاص داده شود؟ چون در بیانیه گام دوم حضرت آقا بسترها و گامها و مراحل رسیدن به تمدن را ترسیم میکنند و ما قصد داریم به نحوی انقلاب اسلامی را به جامعه اسلامی و به تمدن اسلامی برسانیم.کاملاً اعیان و روشن است، اگر معنویت پایه و مایه آن قرار نگیرد، علومانسانی متحول نمیشود.
برای جلوگیری از آسیب معنویت سکولار چه راهکارهایی دارید؟
در مقام کار فکری و فرهنگی چیزی که ما باید انجام دهیم توجه به مبانی معنویت سکولار و خللهای آن است. همچنین توجه به سعادت انسان که اگر انسان بخواهد بر اساس این نوع تفکر و شکاکیت برآمده از این نوع تفکر جلو برود، در نهایت چیزی برای او باقی نمیماند و به یک شکاکیت و انکار مطلق میرسد. در نهایت هم هدفی را که میخواهد دنبال کند به آن نخواهد رسید.
بنده در بحثهایی که درباره معنویت مطرح کردهام و خصوصاً راجع به بحثهایی که در رابطه با پروژهی آقای ملکیان داشتهام این نکته را همیشه گفتهام که شما اگر حتی کارکردگرا هستید و به دنبال رضایت باطن و آرامش خاطر و بهداشت روانی هستید، این مسیر شما را به آنجا نخواهد رساند. به نظر بنده خصوصاً در کارهای ترویجی باید بر این نکته تاکید کنیم. زیرا بحث مبنایی برای بعضیها مشخص نبوده و کشش ندارند. اگر روی این تاکید کنیم که هدف شما چیست؟ اگر میخواهی به آرامش خاطر و بهداشت روان برسید این مسیری که پیش گرفتهاید ظرفیت لازم برای رسیدن به آن هدف را ندارد.
باید تذکار داد که به لحاظ مبانی فکری و معرفتی اساساً این مبانی ظرفیت لازم را ندارد و شتابی ایجاد نمیکند و کاملاً مسیر شما را کج نموده و نه تنها به آرامش خاطر نمیرسید، بلکه به افسردگی، اضطراب، تشویش خاطر و اختلال جدی در زندگی و بی معنایی حیات گرفتار می شوید.البته در نقطه مقابل هم باید کارکردهای این جهانی و این جایی معنویت دینی را برجسته تر نموده و آن را به صورت کاربردی در معرض دید تشنگان حقیقت و معنویت قرار دهیم.
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید بیچاره آن که عمل بر مسیر مجاز کرد
پینوشت:
[۱] . سوره بقره، آیه۳
[۲] . سوره انعام، آیه ۱۵۳