حجتالاسلام کاظم قاضیزاده با بیان اینکه بابی در متون روایی داریم که دستور میدهد هیچ کسی را کوچک نشمارید، گفت: بنابراین، شاید کسی را که فکر میکنیم در کشور غیرمسلمانی زندگی میکند و زندگی او براساس آموزههای دینی نیست، دوست خدا باشد و آقایی که در اینجا ادعا میکند حقیقت را پیدا کرده است و در تعبد تظاهر میکند، دشمن خدا باشد.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، به نظر میرسد باید عمر اختلاف نظر را به درازای عمر آدمها دانست؛ یعنی از زمانی که انسان خلق شده با همنوع خود اختلاف نظرهایی داشته و این تضارب آرا در قرون مختلف ادامه یافته است و در زمان ما هم وجود دارد و تا قیام قیامت هم ادامه خواهد داشت. یکی از کهنترین نمونهها که از این اختلاف نظر حکایت میکند، داستان هابیل و قابیل است. البته اختلاف نظرها همیشه به این غلظت نبوده که یک نفر دیگری را به قتل برساند. گاه انسانها با وجود اختلاف نظر، یکدیگر را تحمل میکنند و به زندگی مسالمتآمیز روی میآورند. گاهی نیز به دلیل مسائل قومی و مذهبی، شاهد تهمت و توهین و تکفیر دیگری و گاه با بیشتر شدن آتش اختلافها، شاهد جنگافروزیهایی بودهایم.
بیشک خونینترین جنگها میان پیروان ادیان و مذاهب صورت گرفته؛ چراکه هریک از گروهها با اتکا به اینکه خدا با آنهاست، پیش رفتهاند. به همین دلیل این جنگها ابعاد گستردهای یافته است و آتش آنها به سختی فروکش میکند. مهمترین دلیلی که موجب جنگافروزی و نادیده گرفتن دیگری میشود این توهم است که برخی انسانها و گروهها خود را حق میپندارند و با قاطعیت طرف مقابل را باطل مینامند؛ حال آنکه میتوان با حاکمیت عقل نهتنها دیگری را تحمل کرد، که وجود او را هم موجب شکوفایی دانست. به این معنا که به انسانیت اصالت بخشید و مادامی که انسان از انسان بودن خویش خارج نشده و اقدام خطرناکی را علیه دیگران مرتکب نشده است، با او زندگی کرد و نیز از برچسب باطل زدن به دیگران اجتناب ورزید. برای مثال در روزهای اخیر فردی ایرانیان را تنها مقربان درگاه الهی و یاوران خداوند دانسته و قائل است که همه مردم دنیا غیر ایرانیان در زبالهدان تاریخ قرار دارند.
برای بررسی بیشتر موضوع مهم کرامت انسانها فارغ از هر دین، آیین و تابعیتی که دارند با حجتالاسلام والمسلمین کاظم قاضیزاده، استاد سطوح عالی حوزه علمیه، گفتوگویی تدارک دیده شد که در ادامه میخوانید؛
ابتدا قدری درباره کرامت انسانی و نگاه دین به این موضوع توضیح دهید.
در دنیای جدید کرامت انسان به عنوان یکی از مبانی جدی در تبیین حقوق بشر مطرح شده و خیلی از افرادی که در مورد حقوق انسان و حقوق بشر نوشتههایی در این دو قرن اخیر داشتهاند یا به بحثهای علمی پرداختهاند به موضوع کرامت انسان به عنوان یکی از مبانی بحث اشاره کردهاند و خوشبختانه پیش از اینکه در دنیای جدید این موضوع مطرح شود، قرآن کریم آن را مطرح کرده و انسان بماهو انسان است مورد توجه قرار گرفته است.
خداوند در سوره مبارکه اسراء میفرماید: «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا»؛ یعنی ما بنیآدم را کرامت بخشیدیم و بنیآدم یک عنوان عام و برای همه انسانها صادق است. نمیگوید که ما مؤمنین یا متقین را کرامت بخشیدیم، بلکه از بنیآدم یاد کرده است. انسان میتواند کرامت ذاتی و اولیه را با ایمان و تقوا ارتقا بخشد و در سوره حجرات نیز ذکر شده است: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ»؛ یعنی آنکه کرامت اکتسابی را بر کرامت ذاتی اضافه کرده و به بالاترین حد دست یافته، انسانی با تقواست، اما در مورد همه انسانها به کرامت تعبیر شده است.
شاید بتوان گفت که انسان هم از حیث خلقتش که ویژه بوده مورد کرامت الهی قرار گرفته و هم از حیث داشتن روح خدایی، زیرا خداوند روح خود را در همه انسانها دمیده است. قرآن فرموده: «وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ»؛ یعنی پس از اینکه انسان خلق شد، خداوند از روح خود در او دمید و این نشان میدهد که مربوط به همه انسانهاست. همچنین میتوان از آیه مذکور سوره اسراء برتری انسان را از دیگر مخلوقات دریافت. علاوه بر این خداوند عالم را مسخّر انسان قرار داده است و انسان میتواند در همه عالم تصرف کند و خدا میگوید: «وَسَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مِنْهُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ». همچنین خداوند به انسان مقام خلافهالهی داده است و قرآن میفرماید: «وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلَائِفَ الْأَرْضِ»؛ یعنی خداوند شما را به عنوان خلیفه روی زمین قرار داده است. بنابراین انسان یک گوهر مورد کرامت دارد و گل سرسبد مخلوقات است.
معنای واژه کریم و کرامت چیست؟
کریم یعنی بهترین؛ مثلاً در میان سنگها به طلا میگویند سنگ کریم. حال انسان در میان همه مخلوقات، مخلوق کریم است. انسانها این کرامت را دارند، اما انسان دارای اختیار است و داشتن اختیار و اراده و عقل نیز برای انسان کرامتی محسوب میشود که براساس آن میتواند در مسیر هدایت الهی حرکت کند و کرامت بیشتری را به دست آورد؛ بنابراین از نظر دینی ما اعتقاد داریم که انسانها میتوانند با ایمان و عمل صالح، ارزشمندیِ بیشتری پیدا کنند، اما به این معنا نیست که اگر انسانی توفیق ایمان و عمل صالح پیدا نکرده است، بتوانیم به او خرده بگیریم و نیز کرامت انسانیاش را نادیده انگاریم.
در قرآن و آموزههای دینی این نگاه به انسان وجود دارد، اما از صدر اسلام تاکنون شاهد تکفیر بودهایم و امروز هم این رویه را داریم. ریشه این تکفیرها در جهان اسلام چه چیزی است؟
انسان مؤمن و انسان کافر در یک رتبه ارزشمند قرار ندارند، اما گاهی اوقات مؤمنان با مسلمانان دیگر که احتمالاً عقاید آنها به نظر مؤمنان ناصحیح است، رفتار ناخوشایندی دارند. نمیتوانیم به این افراد و کسانی که اسلام نیاوردهاند، اما براساس رهیافتهای عقلیشان به مجموعهای از آموزههای دینی ملتزماند، بگوییم که عمداً در مسیر باطل قدم برمیدارند.
شاید یکی از دلایل سوءبرداشت، مفهوم کفر و کافر است
بله، کافر به کسی اطلاق میشود که با حق عناد داشته باشد و متأسفانه این موضوع مورد توجه قرار نگرفته است. روایتی در مورد تعریف کافر میگوید که کافر اهل حجد و انکار است. اشکال ما این است که وقتی میخواهیم حتی درباره مذهب صحبت کنیم به این نکته توجه نمیکنیم که ما در برابر انسانهایی هستیم که غالب آنها براساس آموزههای عقلانی، محیطی و… در مسیر هدایتی که خودشان فکر میکنند درست است، حرکت میکنند و اگر احساس کنند عقاید آنها اشکال دارد، به عقیده دیگری برمیگردند؛ کمااینکه ما وقتی میبینیم اشتباه کردهایم بازمیگردیم، اما به صرف اینکه کسی در مسیر حق است، ولی نتوانسته به حق کامل برسد، حق نداریم او را مورد سرزنش یا تکفیر قرار دهیم.
بابی در متون روایی داریم که دستور میدهد هیچ کسی را کوچک نشمارید. یک وقت برخی دیگران را کوچک میکنند؛ مثلاً میگویند کمدرآمد است. لقمان به فرزندش میگوید که اگر کسی لباسش پاره بود، او را سرزنش نکن؛ چراکه خدای هر دوی شما یکی است و بنده خدایید. در تعبیر دیگری آمده است که هیچ مسلمانی را کوچک مشمار؛ چراکه مسلمانی که در نظر شما کوچک است گاهی نزد خدا خیلی بزرگ است. همچنین فرمود که هیچ انسانی را کوچک مشمار؛ چراکه شاید همان آدم دوست خدا باشد؛ چهاینکه خدا دوستانش را در میان بندگانش مخفی میکند.
بنابراین، شاید کسی را که فکر میکنیم در کشور غیرمسلمانی زندگی میکند و زندگی او براساس آموزههای دینی نیست، دوست خدا باشد و آقایی که در اینجا ادعا میکند حقیقت را پیدا کرده است و در تعبد تظاهر میکند، دشمن خدا باشد. امام خمینی(ره) میگفتند که گاهی همین درس توحید مصداق شرک است؛ یعنی یک نفر معلم درس اخلاق و عرفان و توحید است، اما با این درس دادن دارد به خدا شرک میورزد؛ بنابراین اینطور نیست که انسان به ظاهر دیگران نگاه و تصور کند که خودش دردانه خداست و از قضا شاید این نگاه در صدر اسلام و میان اقوام دیگر هم بوده است که فکر میکردند اگر یهودی هستند، خیلی خوباند. قرآن کریم فرمود که خیر، شما چیزی نیستید؛ تا زمانی که دستورات خدا را اجرا کنید. پس صرف اینکه کسی مدعی شود که مسلمان یا یهودی یا مسیحی است، ملاک نخواهد بود.
قرآن میفرماید: شما زمانی نزد خدا ارزش دارید که دستورات الهی را رعایت کنید. گاهی اوقات یهودیها به نصرانیها اعتراض میکردند و میگفتند آنها چیزی نیستند و نصرانیها هم با یهودیها این برخورد را داشتند. خداوند در سوره بقره فرمود: «وَ قَالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصَارَى عَلَى شَیْءٍ وَ قَالَتِ النَّصَارَى لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلَى شَیْءٍ»؛ یعنی یهودیها میگفتند نصارا را رها کنید و اینها دور از خدا هستند و خدا غیر از یهودیها کسی را ندارد. نصرانیها هم میگفتند که یهودیها نزد خدا ارزشی ندارند و خدا فقط ما نصرانیها را دارد؛ بنابراین آیه میگوید که این نگاه باطل آنان است که تصور میکردند خودشان خوب و دیگران بد هستند. قرآن میگوید: «تِلْکَ أَمَانِیُّهُمْ»؛ یعنی اینها آرزوهایشان است که خیال میکنند قوم برجستهای هستند. سپس میگوید: «بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ»؛ یعنی کسی که خالصانه روی خود را به جانب خدا کند و اهل احسان باشد، انسان خوبی است.
بنابراین اینکه گاهی اوقات انسان خودش را برجسته و فرهیخته میداند، سابقه دارد و قرآن میگوید که قبل از مسلمانان، یهودیها و مسیحیان هم به این خودشیفتگی مبتلا بودند و قرآن کریم خودشیفتگی هردو را انکار کرده است. باید توجه کنیم که ما یک حقیقت اسلام و تشیع داریم و نیز برداشتهایی از تشیع وجود دارد. ما باید بین این دو تفکیک قائل شویم. حتی اگر این اعتقاد وجود داشته باشد که آن حق کامل، در دین خاتم و نزد شیعه اثنیعشری است که این اعتقاد را شیعیان دارند، باز هم معنایش این نیست که هرچه ما فکر میکنیم حق کامل است. شاید من اشتباه کرده و مسیر انحرافی را رفته باشم. برخی از علما به تکفیر اهل سنت پرداختهاند و برعکس اما اینها صحیح نیست و نشان نمیدهد که کدام به حق رسیدهاند. در خیلی از مسائل مهم دو گروه اختلاف نظر دارند، اما ما باید درباره چیزی که میفهمیم احتیاط بیشتری کنیم و حتی اگر میگوییم اسلام و تشیع حق است غیر از این است که برداشت ما از اسلام و تشیع مطابق حق و واقع باشد؛ مخصوصاً که اختلاف آرا در اینباره زیاد است.
یکی از موارد قابل توجه نیز پیامدهای چنین رویکردهایی است که عملاً امکان زیست مسالمتآمیز را از انسانها میگیرد.
بله، این هم یکی از آثار مخرب است. شاید در دورههایی که مسلمانان در حاکمیت بودند احساس همزیستی بیشتری میکردند و واقعاً هم در این زمینه تلاش میکردند. حضرت امیر(ع) فرمود که من از همه مسلمانان برای حفظ وحدت آنها حریصترم. این تعبیر یک رهبر دینی آن هم در حد حضرت امیر(ع) است؛ آن هم زمانی که خلافت مورد تأیید ایشان نبود که حضرت(ع) چنین تعبیری را داشتند. این نشان میدهد که انسان باید توجه کند که اگر در برخی موارد بتواند حتی با قدرت برخی را منکوب و آنها را از امکانات محروم کند، اما این روش، علوی نیست و حضرت امیر(ع) در دورهای که در خلافت بودند نیز به این مورد توجه میکردند.