تربیت اخلاقی در جهانی متعارض
به گزارش ادیان نیوز، همه میخواهیم جامعه ما اخلاقی باشد، فرزندانمان اخلاقی باشند. خودمان مهم نیست، اما حتما اطرافیانمان اخلاقی باشند. چون به هر صورت اخلاقی بودن جامعه به سود ما است (در این باره نگاه کنید که چرا باید اخلاقی زیست: نگاهی اسلامی، سید حسن اسلامی، پژوهشنامه اخلاق، شماره ۲۷، بهار ۱۳۹۴). اما همین که میخواهیم به این خواسته جامه عمل بپوشانیم، مشکلات سر بر میآورند؟ اخلاق چیست؟ نسبی است یا مطلق؟ اگر نسبی است که خب چرا باید حتما تربیت اخلاقی باشد و اگر مطلق است با این همه استثنا و تفاوتها چه میتوان کرد؟ اخلاق ساختگی است یا ریشه در سرشت انسان دارد. اگر سرشتی است که دیگر نیاز به تربیت ندارد و اگر ساختگی است خوب بگذار هرکس هر گونه میخواهد اخلاق خود را بسازد. کدام کارها و رفتارها مشخصا اخلاقی یا ضد اخلاقی هستند. آیا سقط جنین ناقصالخلقه اخلاقی است؟ آیا اصولا مادران مالک رحم خود هستند و میتوانند هرگاه اراده کردند دست به سقط جنین بزنند یا نه؟ ارزشهای اخلاقی مشخصا چیستند و چگونه میتوان آنها را توجیه کرد؟ آیا در اخلاق میتوان استدلال کرد یا به گفته عدهای، مانند هنر است که در آن زیبایی تابع نگاه بیننده است؟
اینها پرسشهای استخوانسوزی است که بسیاری از ما جرات مواجهه با آنها را نداریم و ترجیح میدهیم به سکوت از کنارشان بگذریم و در عین حال خواستار آن هستیم که فرزندانمان اخلاقی بار بیایند. حال آنکه این کار شدنی نیست.
مایکل هند (Michael Hand) استاد فلسفه تربیت در دانشگاه بیرمنگام در کتاب جدیدش نظریه تربیت اخلاقی (A theory of Moral education) که در سال ۲۰۱۸ به وسیله انتشارات راتلج منتشر شده است، میکوشد بنیادی به دست دهد که در عین نادیده نگرفتن این مناقشات نظری، بتوان شالودهای برای تعلیم و تربیت اخلاقی کودکان فراهم کرد. از این منظر، وجود مناقشات گسترده در عرصه سرشت و دامنه و هنجارهای اخلاقی، مانع از آن نمیشود که بتوان به معیارهای دفاعپذیری از اخلاق دست یافت و به کودکان به شکلی موجه تعلیم داد.
استدلال توجیهی هند بر دو مدعا استوار است؛ نخست آنکه ما انسانهایی که در قالب گروه کنار هم زندگی میکنیم، با مشکلاتی که زاده همین اجتماعی زیستن است مواجه میشویم که میتوان آن را مشکل اجتماعیت (problem of sociality) نامید.
دوم آنکه میتوان با تن دادن به برخی معیارهای اخلاقی این وضعیت ناخوشایند را بهبود بخشید.
معضل اجتماعی زیستن، زاده سه مساله به هم مرتبط است: برابری زمخت، همدردی محدود و کمیابی نسبی منابع. نخست آنکه ما در مجموع خود را قادر به هر کاری میدانیم دیگران نیز چنین هستند و همین مایه رقابت میشود. دوم همدردی ما نسبت به دیگران محدود است و خود و خانواده را بر دیگران مقدم میداریم و سوم آنکه منابع حیاتی مورد نیازمان محدود است. این سه ویژگی دست در دست یکدیگر داده مایه تعارض و ستیز میان انسانها میشود. این منطق را در آثار کسانی چون هابز، هیوم، هارت، رالز، وارنوک و مکی میتوان یافت.
این وضعیت قابل ادامه نیست و به خودی خود نیز انگیزه کافی برای درست عمل کردن به شمار نمیرود. اینجاست که نیازمند مشوق قویتری هستیم تا به کمک آن زندگی بهتری داشته باشیم. این مشوق معیارهای اخلاقی است که همزیستی ما را تامین میکند.
بدین ترتیب میتوان از این معیارها سود جست و دروغ گفتن، قتل نفس، سرقت و پیمانشکنی را نادرست شمرد. این اخلاق کاملا عقلانی و مبتنی است بر درکی قابل استدلال و توافق از اخلاق. بدینترتیب، با استدلال و به شکل غیرمستقیم میتوان کودکان را اخلاقی بار آورد.