به گزارش ردنا (ادیان نیوز)؛ حجتالاسلام علی رمضانی در یادداشتی به نقد نظرات حجتالاسلام والمسلمین اکبرنژاد درباره لباس روحانیت در دو محور فقهی و اجتماعی پرداخته است؛ متن این یادداشت در ادامه از نظر میگذرد؛
چندی مصاحبهای با عنوان «بررسی فقهی، اجتماعی لباس روحانیت» با جناب آقای اکبرنژاد انجام داد و ایشان در آن مصاحبه به نقد لباس روحانیت از منظر فقهی و اجتماعی پرداخت. سپس مناظرهای، هرچند ضعیف و بیرمق با جناب آقای سیفی مازندرانی انجام گرفت و در این بین نیز کانال رسمی موسسه فقاهت به انتشار یادداشتهایی در همین موضوع از کتاب در دست انتشار آقای اکبرنژاد پرداخته و پازل کاملتر شد.
از آنجا که مباحث ایشان در دو محور فقهی و اجتماعی بیان شده است، ما نیز مباحث خود را در همین دو محور دنبال میکنیم. اما قبل از ورود به بحث چند نکته کلی به عنوان مقدمه ذکر میشود:
اول: این یادداشت در همان ایام انتشار مصاحبه و تنها به فاصله چند روز بعد نوشته شد، ولی انتشار آن به دلیل فرمایشات و نکات برخی اساتید و فضلا به تاخیر افتاد.
دوم: پاسخ هر نوع تهاجمی باید از سنخ خودش باشد. جنگ نظامی را با ابزار نظامی، جنگ اقتصادی را با اقدام اقتصادی و پاسخ به شبهات، مباحث علمی و فرهنگی را نیز باید با همان زبان بیان کرد. واکنشهای سلبی، قهرآمیز و غیرعلمی و عدم تحمل سخن مخالف یا نداشتن شرح صدر علمی در این مقام روا نیست. لذا، سعی ما بر این است که این مطلب را علمی و به دور از حاشیه تبیین کنیم.
سوم: از ابتداییترین شرایط هرگونه نظریهپردازی و اظهار نظر در فضای علمی، «بررسی پیشینه پژوهشی و علمی» موضوع مورد بحث است. در باب لباس روحانیت تاکنون دهها کتاب، پایاننامه، مصاحبه و نشریه و. . . منتشر شده است که سابقه نگارش برخی بیش از ده سال پیش بوده که چندین بار هم تجدید چاپ شدهاند و موضوعاتی از قبیل ضرورت لباس روحانیت، فواید، شرایط، تاریخچه، کارکردها، بایدها و نبایدها، مشکلات و موانع و. . . به طور مفصل و با زبان علمی در آنها بیان گردیده است.
اولین اشکالی که به آقای اکبرنژاد وارد است، همین بیخبری و ندیدن پیشینه علمی این مباحث است. چیزی که به وضوح در سرتاسر سخنان ایشان مشخص است. دلیلش اینکه ایشان نه اثباتاً و نه نفیا ً وارد این پیشینه علمی نمیشوند و هیچ واکنشی نسبت به این استدلالها و مباحث منطقی و علمی ندارند. بلکه کاملا خالیالذهن نسبت به مساله و البته با اعتماد به نفس بالا و خودباوری عجیب رو به روی دوربین مینشینند و گویی این مسائل برای اولین بار توسط ایشان کشف شده باشد، به تکرار مسائل حل شده و حلاجی شده میپردازند. از کسی که علاقهمند است محقق شناخته شود، انتظار نمیرود که بدون نظارت بر آثار تحقیقی گذشته اشکالاتی را که سالها پیش در کتابها بیان و پاسخ داده شده است، مجدد طرح نموده و از نو چرخ را اختراع کند.
شاید یکی از دلایل واکنشها و بازخوردهای منفی نسبت به ایشان، همین سطح نازل بحث و طرح مسائل دستچندم و حاشیهای است. آن هم در شرایطی که حوزههای علمیه و طلاب با مسایل مهمی مانند اسلامیسازی علوم انسانی، ارائه الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت و الگوی تمدن نوین اسلامی، خطر انقلابزدایی از حوزه و بحران معیشت دست و پنجه نرم میکنند:
«تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد»
«عشق را بیمعرفت معنا مکن / زر نداری مشت خود را وا مکن».
ایشان در جایی فرمودهاند این حرفها، حرفهای پانزده سال پیش ایشان است و حرفهای امروز نیست که البته از گفتن آن امتناع میکردند و بیان آن را به صلاح نمیدیدند؛ اما هیچگاه نگفتند که اکنون چه نکتهای رخ داده که صلاح دیدند این راز سر به مهر را پس از پانزده سال و در این برهه زمانی فاش کنند. آیا یک انفجار درونی بود یا اقتضای یک مصلحت عمومی؟
نقدی بر مباحث فقهی
ایشان در بررسی فقهی، به سراغ مساله «حجیت لباس روحانیت» میروند و به طور خلاصه با استناد به دو دلیل، به نقد این حجیت میپردازند و منکر آن میشوند:
۱. روایت «خیرُ لباس کل زمان لباسُ اهله»
۲. سیره پیامبر و معصومان در نداشتن لباس مخصوص و متمایز برای خود.
ما نیز به ترتیب همین ادله وارد بحث میشویم و نتیجه را به عهده مخاطب میگذاریم. البته بگذریم از این سوال که چگونه میتوان با استناد به یک روایت و یک خبر، از سیره عملی معصوم، به بحث مهم لباس روحانیت شیعه ورود کرد و به انکار آن پرداخت و نام آن را «بررسی فقهی» گذاشت. ﷲ اعلم.
اما روایت
برای فهم صحیح معنای این روایت، باید ابتدا به سوالات زیر پاسخ داد:
۱. این روایت در چه منبع و در چه بابی آمده است؟
۲. این روایت از جهت سندی چه وضعی دارد؟
۳. فهم علما و محدثان و فقهای متقدم و متاخر از این روایت چگونه بوده است؟
۴. کلمه «خیر» به چه چیزی دلالت میکند؟
۵. لباس اهل زمان، دقیقاً به چه معنایی است؟ آیا انحصاراً به معنای لباسی است که غالب مردم بر تن میکنند و میپوشند؟ یا به معنای هر لباسی است که پوشیدنش در جامعه پذیرفته شده است، ولو اینکه لباس غالب مردم نباشد و در عرف خاص استفاده شود؟
۶. دلیل خیر بودن چنین لباسی چیست؟
۷. سفارش به متابعت از لباس اهل زمان در چه جهتی است؟ آیا تنوع و شکل ظاهری و مباحث کمّی مراد بوده یا بحث کیفی است؟
اینها بخشی از سوالات مهمی بوده که پاسخ آن در این بحث لازم است، اما ایشان حتی به یکی از این سوالها چه در مصاحبه و چه در مناظره و… پاسخ ندادند و مطالب ایشان بیش از اینکه بررسی فقهی باشد، گویا گزارشی از یک استنباط فقهی بوده است.
در پاسخ به این سوالات به اختصار به عرض برسانیم که: این روایت در کتاب کافی و در کتابهای وسائل الشیعه، وافی، بحار به نقل از کافی آمده است.
در الکافی، ج ۶، ص ۴۴۴ تحت بابی با عنوان «باب اللباس» از مجموعه ابواب کتاب «کِتَابُ الزِّیِّ وَ التَّجَمُّلِ وَ الْمُرُوءَه» مطرح شده و جمعا ۱۶ روایت در این باب آمده است.
در کتاب وسائل ج ۵، ص۱۷ تحت بابی با عنوان «بَابُ عَدَمِ کَرَاهَهِ لُبْسِ الثِّیَابِ الْفَاخِرَهِ الثَّمِینَهِ إِذَا لَمْ تُؤَدِّ إِلَی الشُّهْرَهِ بَلِ اسْتِحْبَابِهِ وَ کَرَاهَهِ الشُّهْرَهِ بِلُبْسِ الْخُلْقَانِ وَ الْخَشِنِ وَ نَحْوِه» مطرح شده و جمعا ۱۲ حدیث در این باب آمده است.
در بحار، ج ۴۰، ص ۳۳۶، تحت عنوان «باب زهده و تقواه و ورعه» در خصوص احوالات امیرالمومنین(ع) آمده است.
عناوین بابها در تالیف و تدوین کتب حدیث از آن حیث حائز اهمیت بوده که بیانگر فهم محدث از مدلول آن روایات میباشد. خصوصاً مرحوم کلینی(ره) که دقت فوقالعادهای برای انتخاب این عناوین داشته است. همچنین فهم محدثان و علما قرینهای برای فهم حدیث است و ما را در فهم برتر کمک میکند.
عناوین این بابها و روایات و مضمون آن به خوبی نشان میدهد که همه این احادیث، مربوط به بحث کیفیت لباس از حیث تجمل، زینت، آراستگی، فاخر بودن یا ساده بودن، ارزش مادی لباس و عناوینی از این قبیل است. در این احادیث صحبت از «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَهَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ» و «خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ» است. صحبت از اعتراض صوفیان به امامانی است که سیره متفاوتی نسبت به سیره امیرالمومنین(ع) یا پیامبر(ص) داشتند و لباس خشن نمیپوشیدند. شهید مطهری(ره) در باره این حدیث اینگونه بیان میکند:
«در زمانی که فقر عمومی وجود دارد، زاهدانه زندگی کردن خیلی مهم است. در سالهای قحطی که مردم نان و گوشت ندارند و در سختی هستند، این اساسا نوعی ناهمدردی و بلکه شاید قساوت قلب تلقی میشود که کسی از راه حلال هم به دست آورده در رفاه زندگی کند.
در حدیث آمده که بعضی به حضرت صادق(ع) اعتراض میکنند و میگویند این لباسهایی که شما میپوشید با لباسهای جدتان علیبنابیطالب(ع) فرق میکند؛ او این طور لباس نمیپوشید. حضرت میفرماید: زمان او با زمان من فرق داشت. در آن زمان دیگران هم در همان حدود لباس داشتند: «إنَّ عَلِیَّ بْنَ أبِی طالِبٍ عَلَیْهِ السَّلامُ کانَ یَلْبَسُ ذلِکَ فِی زَمانٍ لایُنْکَرُ، وَ لَوْ لَبِسَ مِثْلَ ذلِکَ الْیَوْمَ لَشُهِرَ بِهِ»، من اگر لباس علی را در این زمان بپوشم که هیچ کس آن لباس را نمیپوشد، اساسا لباس شهرت است، «فَخَیْرُ لِباسِ کُلِّ زَمانٍ لِباسُ أهْلِهِ».
بهترین لباس هر زمانی لباس مردم همان زمان است. البته اینجا مقصود، از نظر سطح لباس است که چقدر عالی و سطح بالا باشد یا چقدر کهنه و مندرس و سطح پایین… معلوم است که این یک امر نسبی است و به شرایط زمانی بستگی دارد.
ما نمیتوانیم بر حضرت صادق(ع) حکم کنیم که باید مثل پیغمبر(ص) و حضرت امیر(ع) یا مثل حضرت زهرا(ص) زندگی میکردند، چون اصلا زمانشان فرق میکرد؛ سطح زندگی در آن زمان با سطح زندگی در زمان حضرت صادق(ع) فرق میکرد. به هرحال فلسفه و روح این زهد، روح اخلاق اجتماعی البته از نوع ایثار است».(۱)
با این توضیحات، به خوبی روشن میشود که این روایات همگی در جهت سفارش به رعایت اصل مساوات در جامعه اسلامی انشاء شده است که یک بحث کیفی بوده و وجه خیر بودن انتخاب چنین لباسی نیز همین امر است، و این روایات هیچگونه ارتباطی با مباحث کمی و فرم لباسهای عرف عام و یا عرف خاص ندارد. لذا، گره زدن حجیت لباس روحانیت به این روایات، کاملا یک امر گزاف و تحمیلی بوده که روایات درصدد بیان چنین امری نیست و این دو مبحث از دو سنخ جدا هستند.
بسیار جای تعجب و شگفتی است که جناب آقای اکبرنژاد که خود به دنبال فهم عرفی و پرهیز از دخالت دادن فهم فلسفی در روایات است، چگونه به چنین استنباطهایی تن دادهاند؟
سیره پیامبر و اهل بیت(ع)
اوضاع استدلالهایی که در این قسمت میشنویم، به مراتب وخیمتر از استدلالهای قسمت قبل و بیشتر شبیه «تلاشهای مذبوحانه» است. حجم انبوهی از مطالب با یک «ثم ماذا» وا میرود.
آقای اکبرنژاد در این بخش با جمعآوری روایات، شواهد و قرائن تاریخی میکوشند تا اثبات کنند که پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) در زمان حیات خود لباس متمایز و یا لباس صنفی نداشتند. «لباس پیامبر» تافته جدابافتهای نبوده، بلکه همان «لباس عرب» است. پس اینکه از «لباس روحانیت» به «لباس پیامبر» تعبیر میکنند، یک اشتباه مشهور و خطای رایج است. تلبس به این لباس هیچ افتخاری به دنبال ندارد، مگر پوشیدن لباس اعراب ۱۴۰۰ سال پیش افتخار دارد؟».
اما باید بدانند که این لباس، نه تنها لباس پیامبر خاتم (ص)، که لباس همه پیامبران است. لباس حضرت آدم، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، یوسف، سلیمان و داود و ۱۲۴ هزار انسان پاک بافضیلت. لباس دین، لباس اسلام، لباس مکتب، لباس تبلیغ، لباس رسالت و…
از آقای اکبرنژاد که علاقهمند هستند محقق خوانده شوند انتظار میرود این جمله روشن را به درستی درک کنند. واقعا کدام طلبه یا کدام یک از مردم عادی از «لباس روحانی» تعریف و تلقی ایشان را دارد؟ چه کسی فکر میکند پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) دقیقا همین لباس را میپوشیدهاند که ایشان درصدد انکار برآمدهاند. فهم عرفی از این جمله چیست؟ این مقدار سوء تفاهم علمی ناشی از نپرداختن به مبادی تصوریه و نداشتن تعریف مشترک از مفاهیم است که باید همان ابتدا حل میشد.
به طور کلی استنباط حکم از سیره و عمل معصوم پیچیدهتر از استنباط از قول معصوم و ادله لفظی است و دشواریهایی دارد، زیرا سیره و عمل معصوم صامت است و برخلاف ادله لفظی که معانی روشن و مدلولات واضح دارند، دارای ابهام و تاویل است و معمولا نتیجه روشن و اطمینانبخشی به بار نمیآورد، چه برسد به اینکه منشاء علم و یقین شود.
به همین جهت حجم اصلی منابع اعتقادی و فقهی، ادله لفظی (آیات قرآن و سخنان معصومان) بوده و سیره و عمل آنان کمتر به عنوان دلیل مستقل مورد استناد قرار گرفته است، بلکه بیشتر به عنوان دلیل معاضد ظواهر کتاب و اقوال معصومان پذیرفته شده است. همچنین چالشهای فراوانی در فهم عمل معصوم وجود دارد (مانند مخالفت بدوی سیره با ظواهر کتاب، با عمل معصوم، با عقل عملی، با سخن معصوم، با ادله کلامی، و مانند آن که مستلزم دقت اجتهادی بیشتری است). (۲)
علاوه بر این، سیره و عمل معصوم به تنهایی دلالت بر وجوب ندارد. انجام یک فعل توسط معصوم نهایتاً به این معنی بوده که این عمل حرام یا مکروه نبوده است. همچنان که ترک یک فعل توسط معصوم، نهایتا بهمعنای عدم وجوب چنین فعلی بوده، بدون آنکه حرمت یا کراهت آن را تعیین نماید.
حال برگردیم به اصل بحث. فرض کنیم با آیه و دلیل ثابت کردیم که پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) لباس متمایز نداشتند و همان لباس رایج زمان خود را میپوشیدند. ثم ماذا؟ از کجای این دلیل وجوب چنین کاری اثبات میشود؟ چگونه میتوان استنباط کرد که داشتن یک لباس متمایز خلاف شریعت است؟ اگر ترک هر فعلی توسط معصومان مساوی با حرمت آن است، پس انجام هر عملی هم توسط معصومان دال بر وجوب آن است. بنابراین، چطور است از فردا همگی سوار شتر شویم؟ یا مثلا پیامبر (ص) هیچگاه نان گندم نخورد و هیچگاه شکمش از نان جو سیر نشد، آیا ایشان ملتزم به حرمت خوردن نان گندم میشوند؟ آیا هیچ فقیهی به چنین حکمی ملتزم است؟
اسلام اصول کلی و چهارچوب مشخصی را در باب پوشیدن لباس مشخص کرده است و بر آن تاکید میکند و جنس این امور کلی به گونهای است که هیچگاه مشمول قاعده گذر زمان نمیشود. اما در عین حال شکل اجرایی این امور را در قالب همین چهارچوب، به عهده خود انسانها گذاشته است که هرطور مایلاند و مصلحت میدانند، تصمیم بگیرند. به تعبیر شهید صدر این امور جزو منطقه الفراغ به حساب میآید. (۳)
حال با توجه به نیاز زمان و ضرورتی که حس میشد، حاکمان سیاسی و یا عالمان متقدم در هزار سال پیش (زمان هارونالرشید)، تصمیم گرفتند تا برای اصناف مشخصی، مثل فقها و قضات لباس متمایزی را به عنوان نماد و نشان این قشر تعیین کنند. ضرورت این کار به دلیل فواید و آثار ارزشمند و بیشماری بود که وجود داشت. ضرورت، نه به معنای مرز بین مرگ و حیات مثل ضرورت نفس کشیدن و غذا خوردن، بلکه مانند ضرورت داشتن یک گوشی همراه که امروزه به دلیل داشتن فواید بیشمار و غیر قابل اغماضش، برای هر فردی ضروری است. خب این چه اشکالی دارد؟ در موقعیت معصومین چنین چیزی ضرورت نداشت، ولی برای ما در موقعیتی که هستیم، ضروری است.
ذکر این نکته نیز خالی از لطف نیست که گرچه معصومین از نمادی همچون لباس استفاده نکردند، اما اصل استفاده از نماد در شریعت، توسط معصومین سابقه زیادی دارد: مثل استفاده از قبای زرد برای نشان دادن نگرانی، پوشیدن عمامه و لباس پیامبر (ص) در جنگ صفین و روز عاشورا به جهت نمایش انتساب با پیامبر و همچنین قرار دادن ستونهای مختلف مسجد برای امری خاص و جداگانه که نشستن کنار هر ستون توسط پیامبر (ص) نماد خاصی بوده و مفهومی داشته است.
حال اینکه نماد چیست و در جهانی که به میدانی برای نبرد نمادها تبدیل شده است، لباس روحانیت به عنوان یک نماد چه کارکردهایی دارد و حامل چه مفاهیمی است، رجوع شود به: محمد اسماعیلی سادیانی: لباس روحانیت در نبرد نمادها؛ همچنین، محمد عالمزاده نوری: لباس روحانیت چراها و بایدها. ما در اینجا به دلیل پرهیز از اطاله کلام تنها به فهرست این فواید اشاره میکنیم:
۱. تبادل سریع پیام و تسهیل روابط اجتماعی
۲. یادآوری معنای نماد و ایجاد توجه ذهنی و غفلتزدایی
۳. نشانگر شخصیت باطنی
۴. بیانگر درجه حضور و حیات آن معنی در جامعه
۵. ترویج فکر و فرهنگ خاص و مانند آن
به همین جهت است که اصناف دیگر هم به استفاده از نماد روی آوردهاند و از بهرههای آن استفاده میکنند. حتی برای تبلیغ نماد خود حاضرند میلیونها تومان هزینه کنند.
جمعبندی ادله فقهی
در بررسی فقهی حجیت لباس روحانیت دو استدلال وجود داشت:
۱. روایت
۲. سیره
هر دو دلیل به طرز عجیبی مخدوش و غیرقابلاستناد است و چنین نتیجهای از چنین استدلالهای چوبینی برنیاید.
اما بحث به اینجا خاتمه نمییابد و باز هم آشفتهتر میشود. در مصاحبه خبرگزاری ایکنا ایشان پیشنهاد میدهند این لباس را کنار بگذاریم و لباس دیگری با تمایزات کمتر برای روحانیت قرار دهیم، مجری میپرسد اگر لباسی با تمایزات کمتر قرار دادیم، آیا تمامی اشکالاتی که به این لباس گرفتهاید به لباس جدید وارد نیست؟
ایشان پاسخی میدهند که تمامی رشتهها پنبه میشود و به عبارتی بحث به بنبست یک تضاد درونی علمی میرسد. میگویند: بله من به فرم اعتقاد دارم و میدانم در جامعه مدرنیته امروز که اقتضائات خاصی دارد، بدون فرم نمیشود زندگی کرد، اما باید این لباس فرم، تمایزش کم باشد. گویا اصل را بر عدم تمایز و عدم فرم گذاشتهاند و اکنون از باب اضطرار به حداقل رضایت میدهند.
اولا:ً چنین اصلی وجود ندارد.
ثانیاً: اگر براساس استنباط شما از روایت و سیره معصومان، داشتن لباس متمایز حجیت شرعی ندارد و باید مانند عرف عام لباس پوشید، تمایز کم یا زیاد فرقی نمیکند و هیچ کدام شرعاً صحیح نیست. کسی که ارتکاب یک امر غیرمشروع را از باب مماشات بر خود جائز میداند، دچار بلاتکلیفی و تضاد است و حکایت شترمرغ را به یاد میآورد.
از آنجا که بحث شهرت هم یک بحث کاملا فقهی است، ناچاریم کمی هم به آن بپردازیم.
اولا: لازمه این سخن که «لباس روحانیت با شکل و شمایل کنونی، لباس شهرت است» این است که تمام علمای سلف و تمام بزرگان معاصر، از صدر تا ذیل همگی فاسق باشند، زیرا پوشیدن لباس شهرت حرام است، و، چون این افراد، فعل حرام را هر روز تکرار میکردند، در واقع اصرار بر صغیره داشتند و اصرار بر صغیره هم گناه کبیره است، لذا همگی فاسقاند! الا اینکه هدفشان از این تلبس مماشات بوده باشد که در این صورت خدا ارحم الرّاحمین است!
ثانیاً: لباس شهرت یعنی لباس خلاف عرف، اما همان گونه که در سالهای ابتدای طلبگی آموختهایم، عرف بر دو قسم است: عرف عام و عرف خاص. لباس روحانیت لباس خلاف عرف نیست، لباس عرف عام هم نیست، لباس عرف خاص است، مانند لباس فرمِ تمامی مشاغل دیگر. مشاهده این لباس فرمها برای هیچ یک از مردم، چیز عجیب و غریب و غیرمعمولی نیست، بلکه همه با مفهوم آن کاملا آشنا هستند.
ثالثاً: این بحث با بحث نماد مرتبط است. استفاده از هر نمادی بالاخره منجر به نوعی شهرت میشود و در گذشته نیز معصومین از نمادها استفاده نمودهاند و حتی برای شیعیان و پیروان و همچنین دشمنان و منافقان علامت و نماد مشخص کردهاند. چه بسیار مواردی که احراز یک موضوع و معنا، به سادگی ممکن نیست و با توجه به علامت میتوان به آسانی آن را احراز کرد. مثلا در روایت مشهور علامات مومن از امام عسکری (ع) آمده است: «عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ صَلَاهُ الْخَمْسِینَ وَ زِیَارَهُ الْأَرْبَعِینَ وَ التَّخَتُّمُ فِی الْیَمِینِ وَ تَعْفِیرُ الْجَبِینِ وَ الْجَهْرُ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ». بنابراین، تمایز داشتن نه تنها اشکالی ندارد که توصیه هم شده است. توصیههایی که در این حدیث آمده است موجب یک نوع دیده شدن و متمایز شدن میشود، اما این نوع شهرتها نه تنها حرام نیست، بلکه مورد سفارش بوده و اصلا بنابر تحلیلی خواست اهل بیت (ع) این بوده است که شیعیان دیده شوند و حضورشان درک شود و با دیدن حضور این علامات در جامعه دلگرم باشند.
اما اینکه پیامبر اکرم (ص) لباس مردم عادی را میپوشیدند و در میان مردم ناشناس بودند، خوب است یکبار دیگر روایت آن را که از ابوذر نقل شده است ملاحظه فرمایید: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَجْلِسُ بَیْنَ ظَهْرَانَیْ أَصْحَابِهِ فَیَجِیءُ الْغَرِیبُ فَلَا یَدْرِی أَیُّهُمْ هُوَ حَتَّی یَسْأَلَ»، پیامبر خدا (ص) در میان اصحابش چنین بود که اگر بیگانهای میآمد او را نمیشناخت تا سوال میکرد.
این روایت معمولا تا همین جا خوانده میشود و کسی مانند آقای اکبرنژاد از آن استحباب همرنگی با مردم یا کراهت لباس متمایز را استنباط میکند. ما به ایشان توصیه نمیکنیم که مطابق ضوابط اجتهادی و سیره فقیهان متضلع این حدیث را در خانواده خود قرار دهند و مقید و مخصص و مفسر و حاکم و وارد و ناسخ آن را بررسی کنند و از اجتهاد سطحینگر بپرهیزند. نیازی هم نمیبینیم که ایشان را به انبوه احادیث همخانواده که از پیشوایان معصوم صادر شده ارجاع دهیم. تنها یک توصیه میکنیم: لطفا ادامه این حدیث را هم بخوانید. در ادامه همین عبارات بدون هیچ فاصلهای، (نه در یک نسخه خطی تازه کشف شده و نه از امام دیگری به صورت قرینه منفصل) آمده است: «فَطَلَبْنَا إِلَی النَّبِیِّ أَنْ یَجْعَلَ مَجْلِساً یَعْرِفُهُ الْغَرِیبُ إِذَا أَتَاهُ فَبَنَیْنَا لَهُ دُکَّاناً مِنْ طِینٍ فَکَانَ یَجْلِسُ عَلَیْهَا وَ نَجْلِسُ بِجَانِبَیْهِ».
یعنی اصحاب پیامبر (ص) از این وضعیت ناراحت و نگران بودند و با عقلانیت خود این را شایسته مقام پیامبر (ص) و رسالت آن حضرت نمیدانستند. از آن حضرت درخواست کردند که حضرت را در جایگاهی و در کیفیتی قرار دهند که هر ناآشنایی در نظر اول ایشان را تشخیص دهد، حضرت نیز پذیرفتند. برای ایشان سکویی از گل درست کردند و پس از آن حضرت بر روی آن مینشستند و اصحاب گرد ایشان حلقه میزدند و هر غریبهای ایشان را میشناخت. پس پیامبر اکرم (ص) با تمایز داشتن مشکلی نداشتند و تمایز را به سهولت پذیرفتند. این معنا در احادیث دیگری هم آمده است. (۴)
پرهیز از لباس شهرت به این معنا نیست که به زیر زمین یا به آسمان برویم تا دیده نشویم. طلبه خوب به معنای طلبهای نیست که جلوی دید کسی نباشد. هر تفاوتی بد نیست، همچون موسی (ع) که با لباس پشمینه چوپانی در دربار فرعون حاضر شد. همین مقدار که مرتکب ناهنجار اجتماعی نشویم، کافی است.
نقدی بر مباحث اجتماعی
تحقیق بحثهای جامعهشناختی حداقل به دو شرط وابسته است: یکی اطلاعات و دادههای آماری دقیق و دیگری روش صحیح و علمی برای تحلیل دادهها و اطلاعات. بحث جامعهشناختی بدون در نظر گرفتن چنین مولفههایی امکانپذیر نیست.
مع الاسف بحثهای مختلفی که تحت عنوان بررسی جامعهشناختی لباس روحانیت، از سوی آقای اکبرنژاد مطرح شده، فاقد هر دو شرط است، یعنی نه دادههای آماری مطمئن و قابل اثباتی دارد و نه تحلیل و آسیبشناسی صحیحی صورت میگیرد. هر مطلبی در این بخش عنوان میشود صرفا برداشتهایی شخصی است که از دریچه ذهنی و از زاویه دید شخصی ایشان حاصل شده است.
ایشان میتوانستند این مباحث را تحت عنوان «تجربه زیسته» شخصی خود مطرح کنند. همان کاری که مدتها پیش جناب آقای دکتر الویری، مدیر گروه تاریخ دانشگاه باقرالعلوم انجام دادند و با تشکیل کارگاهی به بیان این تجربیات که ثمره سالها سفرهای داخلی و خارجی و حشر و نشر با بزرگان بود پرداختند که از قضا عمده این تجربیات هم بر خلاف تجربیات ایشان است و همواره تاکید بر لزوم آمادگی برای تلبّس دارد و از آثار و فواید بیشمار و شیرینیهای آن حکایت دارد. به نظر میرسد طرح این مباحث با عنوان مباحث جامعهشناختی از سوی ایشان لقمه بزرگتر از دهان است.
اما بد نیست کمی هم به برخی از این اظهارنظرهای به ظاهر جامعهشناسانه اشاره داشته باشیم:
ایشان در مصاحبه خود یکی از معایب این لباس را ثابت بودن آن در فصول مختلف سال میدانند و اظهار میکنند که این لباس تناسبی با فصول سال ندارد. طلبه مظلوم همیشه در این لباس از سرما و گرما آزرده است. اما اگر طلبه همان لباس عرفی را تن میکرد، متناسب با هر فصل لباس خود را تغییر میداد و خیلی از این حیث خوب میشد!
باید از ایشان سوال کرد آیا واقعا نمیتوان با حفظ لباس روحانیت در فصل تابستان لباسهای خنک و سبکتر و در فصل زمستان لباسهای ضخیمتر پوشید؟ آیا چنین تنوّعی در بازار برای لباس روحانیت وجود ندارد؟ واقعا انسان وقتی این مقدار از کم طاقتی و رفاهزدگی و لوس بودن و عدم توجه به آرمانها را با سیره برخی از علما و شهدا مقایسه میکند، شرم میکند. توجه کنیم به سیره رزمندگانی که در طول هشت سال دفاع مقدس، در ارتفاعات کردستان، خون از شدت سرما در رگهایشان منعقد میشد و یا رزمندگانی که در دمای بالای شصت درجه اهواز، برای ادای تکلیف و برای رسیدن به آرمانها و تحقق آن جامعه آرمانی، مردانه پای امام و کار انقلاب ایستادند و خم به ابرو نیاوردند و یک وجب از خاک وطن را نفروختند و امروز نیز مانند ستارگانی در آسمان هدایت، میدرخشند و راه را به طالبان نشان میدهند.
یا در نظر بگیرید شرح زندگانی زمخشری را که از اکابر علمای اسلام به شمار میرود. کتابهای زیاد در ادب، حدیث و موعظه تألیف کرده است. با اینکه این مرد از بلاد شمالی ایران و سرزمینهای سردسیر بود، سالها در مکه معظمه مجاور شد و گرمای طاقتفرسای آنجا را تحمل کرد، زیرا معتقد بود مجاورت بیت اللَّه آثار معنوی فراوانی دارد. چون سالها مجاور بیت اللَّه بود به «جار اللَّه» معروف شد و ظاهراً در همان وقت تفسیر کشاف را نوشت. [۵]
اگر استدلال ایشان را محترم بشماریم و در انتخاب لباس و توصیه برای آن به راحتی و رفاه توجه کنیم، باید به همه بانوان مسلمان توصیه کنیم لااقل در گرمای تابستان و چه بسا در غیرتابستان، پوشش مقدس چادر را کنار بگذارند و با کمترین لباس در جامعه ظاهر شوند! آیا ایشان حاضرند استدلال خود را تا اینجا نگاه دارند؟
ایشان همچنین به این مضمون فرمودهاند که بخشی از مشکلات روحانیت در ارتباط با مردم، به خاطر وجود همین لباس است که اگر آن را کنار بگذاریم، قسمت عمدهای از مشکلات برطرف میشود. این لباس به علت خاص بودن و تمایز زیادش با سایر لباسها، مردم را گریزان میکند، جو را برای طلبه سنگین میکند، باعث شنیدن متلک و ناسزا میشود و مشکلات و محدودیتهای بیهودهای را برای خانواده طلاب به وجود میآورد که تحمل آن لزومی ندارد.
به راستی که اگر انسان در یک نگاه کلان، راه و مقصد را نشناسد، خودباوری نداشته باشد، هویت فردی و صنفی خودش را نشناسد، تاریخ خود را نداند و به آن افتخار نکند، اوضاع بهتر از این نمیشود. هیچکس منکر محدودیت و محرومیت نیست، اما مگر زندگی بدون محدودیت و سختی و تحمل رنج ممکن است؟ همه چیز که خواب و خوراک و زندگی حیوانی و نباتی نیست. چیزهایی وجود دارد که ارزش و لذت به دست آوردن آن، بسیار بیشتر از آسایش و راحتی تن و عافیت است و این انسان عاشق است که حاضر میشود برای رسیدن به آن از قید بسیاری از امور بگذرد. این تفاوت در اولویتها است که انسانها را از یکدیگر متمایز میکند.
آیا انبیاء و اهل بیت (ع) برای آرمانهایشان کم هزینه دادهاند؟ آیا انسانهای آزاده دنیا در راه هدفشان، کم هزینه دادهاند؟ تاریخ پر است از شرح حال چنین افرادی، «فقُتل من قُتل و سُبی من سُبی و اُقصیَ من اُقصی». آیا زنان مومنه و چادری، گرمای تابستان را و نیش و کنایهها و طرد شدنها را تحمل نمیکنند؟ آیا آنها نمیتوانند بدون چادر حجاب داشته باشند؟ آیا هیچ مرد مومن و غیوری، برای خلاص شدن از دست این محدودیتها و محرومیتها از همسر خود تقاضا میکند که چادر را کنار بگذارد؟
اگر بنا بر فرار کردن از متلک و طعنه مردم میبود پیامبران الهی و پیشوایان معصوم باید همان ابتدای رسالت و امامت خود استعفا میدادند و مانند توده مردم میشدند. این مشکلات و رنجها در طول تاریخ برای همه آنان بوده است و هیچ تازگی ندارد.
بله. همه اینها هست. طرد میشوند، اما جذبههای دیگری سراغشان میآید. نیش و کنایه و متلک میشنوند، اما «رَحِم ﷲ مَن احیا امرنا» را نیز میشنوند. تلخی و سردی و بیمهری میبینند، اما گرمی محبت و لبخند رضایت محبوب همه را آسان میکند. شلوغیها شاید آنها را بیازارد، اما در عوض خلوت باصفایی با خدا دارند. خانواده و مال و جسمشان را میدهند، اما چه غم دارند وقتی که خریدارشان خداوند است که «ان ﷲ اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه». چه شیرین است رنج دیدن در راه وفای به عهد و پیمان و پیوسته با این فکر بودن که «أ وَفیتُ یا ابن رسول ﷲ؟»، و چه شیرینتر است پاسخ مثبت امام، هنگامی که میشنوی «نَعم. انت اَمامی فی الجنه».
صبوری اندازه عشق است، آدمی به اندازهای که چیزی را میخواهد بر آن میماند و در راه آن سختیها را تحمل میکند و برای آن مقدمه میسازد و زمینه فراهم میآورد. [۶]
رنجها و زهرهای اصلی این مسیر را دیگران دیده و چشیدهاند و ما امروز بر سر سفره آماده نشستهایم. عزت و محبوبیت و احترامی که روحانیت پس از انقلاب به دست آورده است، در هیچ روزگاری برای روحانیت شیعه وجود نداشته است. مقام معظم رهبری در دیداری که در اردیبهشت سال ۹۸ با طلاب داشتند، چنین فرمودند: «بعضی آقایان تبلیغ میکنند که روحانیّت بعد از تشکیل جمهوری اسلامی سقوط کرد، ابداً، این حرفها چیست؟ [آن دوران]روحانی را در کوچه و خیابان مسخره میکردند.
بنده در ایستگاه راهآهن مشهد [ایستاده بودم که]چند نفر جوان رد میشدند، به طور علنی و صریح -آن وقت بنده یک طلبهای بودم، مدرّس رسائل و مکاسب بودم در حوزه مشهد- بنا کردند اهانت کردن به ما، مسخره کردن، هِرهِر خندیدن؛ چه کار میتوانستیم بکنیم؛ با خودم گفتم که این ممکن است سواد خواندن و نوشتن درست هم نداشته باشد [امّا]من مدرّس حوزهام؛ این وضعیّتِ نظم اجتماعی آن روز [بود]. امروز با این همه حملهای که علیه روحانیّت دارد میشود در دستگاههای تبلیغاتی و مانند اینها، ببینید [استقبال]مردم را، ببینید نمازهای جماعت را، ببینید پای منبرها را؛ هیچ وقت، هیچ وقت در هیچ شهری، در هیچ جلسه منبری، اجتماعاتی که امروز پای این منبرها شما مشاهده میکنید، وجود نداشت -نه اینکه [اصلاً]وجود نداشت؛ یکدهمِ این هم وجود نداشت- در مشهد، اصفهان، تهران، و جاهای دیگر؛ ما خب در مجالس بودیم؛ هم خود ما منبر میرفتیم، هم منبرهای منبریهای بزرگ را میدیدیم؛ این اجتماعاتی که امروز پای منبرها تشکیل میشود، که غالباً هم جواناند، وجود نداشت؛ نمازهای جماعت همین جور، وجوهات [همین جور]؛ پول ملاک خوبی است دیگر! امروز وضع مردم هم از لحاظ مالی خوب نیست، امّا میآیند وجوهات میدهند؛ به ما، به مراجع وجوهات میدهند؛ یعنی مردم متدیّناند، در میدان دیناند؛ این حرفها چیست؟ روحانیّت محترم است، روحانیّت مورد اعتماد است. اینها واقعیّاتی است که وجود دارد. خب سیاهنمایی و حرفهای بیربط هم علیه همه این حرفها گاهی زده میشود؛ بدون تحقیق میدانی، بدون ملاحظه، بدون هیچ معیار و ملاک علمی، یک چیزهایی گفته میشود که حرفهای غلطی است، یک عدّه هم باور میکنند؛ لکن واقعیّت این است و این، وظیفه حوزهها را سنگین میکند».
بنده به آقای اکبرنژاد پیشنهاد میدهم، اگر میخواهید بحث اجتماعی کنند خوب است به سوال جواب دهند که این متلکها و نیش و کنایهها و این فضای سنگین و محدودیتها و این عدم راحتی در ارتباط با جامعه از چه زمانی شروع شد؟
آیا در یک قرن و دو قرن پیش هم اینگونه بود و روحانیت چنین مشکلاتی داشت و یا این اتفاقات مخصوص عصر حاضر و جامعه ایران است؟ در دوره متاخر چه اتفاقی افتاده است که ایشان را امروز به تجدیدنظرخواهی کشانده است؟
آیا طلاب و علمای عراق، لبنان، افغانستان، پاکستان، بحرین و نیجریه و… نیز این مشکل را با قوم خود بر سر لباس دارند و از لباس روحانیت خود در مواجهه با جامعه احساس رنج میکنند؟
یا این رنجهای مقدس و این درگیریهای فرهنگی، مخصوص روحانیت و علمای جوامعی است که افتخار رهبری نهضتهای ضد استکباری و ضد استعماری را داشتهاند. شکافهای فرهنگی بین روحانیت و جامعه، حاصل امثال فتوای تحریم تنباکو، مشروطه، قیام ۱۵ خرداد و انقلاب اسلامی است که علمای اسلام پس از سالها عزلت نشینی و انزوا از کنج مساجد و مدارس و کتابخانهها به وسط میدان سیاست و مبارزه آمدند و عَلَم تمدنی را برپا داشتند که شما امروز نام آن را برای موسسه خود به یدک میکشید.
دشمن دانا و خبیث هم به خوبی قلب این حرکت و رهبری این قیام را نشانه گرفت و بیش از یک قرن است که با انواع تبلیغات سوء و شگردهای رسانهای، این جایگاه رفیع را میکوبد و دست بر قضا روشنفکران و جیرهخواران و پیادهنظامان داخلی دشمن نیز هر روز بر آتش این معرکه میدمند. یکبار آنان را اُمّل و عقبمانده و بیسواد، یکبار متحجّر و بداخلاق و عصبانی، بار دیگر عامل بدبختیهای کشور و در تقابل با ملت، یکبار ضد شادی مینامند و هر بار روحانیت را به یک شکل نشان میدهند و مع الاسف پس از ۴۰ سال انقلاب اسلامی، حوزه علمیه نتوانسته است تصویری درست و شفاف و صادقانه از روحانیت به نمایش بگذارد.
بسیار جای شگفتی است آقای اکبرنژاد که از اکران فیلمهای موهنی مانند پارادایس و سلام علیکم حاجاقا و… ناله میکنند و با مراجع مکاتبه دارند و درخواست برخورد کیفری با عوامل تولیدکننده دارند، نقش چنین پدیدههای ضد فرهنگی را در به وجود آمدن فضای امروز بین روحانیت و جامعه نادیده میگیرند و هیچ حرفی از آن در مصاحبه خود به میان نمیآورند. برعکس، ایشان کاملا منفعلانه و موافق میل دشمن، خواستار کنار گذاشتن این لباس مقدس و روی آوردن به کت و شلوارند؟ آن هم لباسی که هم مورد سفارش اسلام است و هم مورد عنایت امام زمان بوده (داستان عنایت ایشان به علامه طباطبایی از زمان تعمّم) و هم نشأت گرفته از لباس اصیل ایرانی است.
زهی خیال باطل که با این تغییر لباسها و امروزی شدنها، مسالهای حل شود. شما مساله را حل نمیکنید، تنها صورت مساله را پاک میکنید. دستهای مغرض و آلودهای که با ماهیت شما و اصل موجودیت شما مخالفاند و میخواهند سر به تن شما نباشد، سالها است که شبانهروزی مشغول کارند و ارتباط شما را با جامعهتان قطع میکنند، حال شما میخواهید با تغییر لباس به میان جامعه خود برگردید؟ این گونه مساله را علاج میکنید؟ دستهای پیدا و پنهان دشمن را نمیبینید؟ جای شگفتی دارد که یکبار رضا خان پهلوی با طرح قانون البسه متحدالشکل به جنگ با مظاهر سنت ایرانی–اسلامی و لباس روحانیت میآید و یکبار هم از داخل حوزههای علمیه قم.
البته گرچه معتقدیم عمده این مشکلات فرهنگی و شکافهای اجتماعی به دلیل تهاجمات فرهنگی دشمن است، اما کم کاری مدیریت حوزههای علمیه را در زمینه پاسخگویی به نیازهای جامعه را نیز انکار نمیکنیم و شدیداً هم به آن انتقاد داریم، مع الوصف معتقدیم و خدا را شاکریم که دشمن، با تمام این لشکرکشیها و تهاجمات، نتوانسته است که این شجره طیبه را قطع کند و روحانیت و مردم را از یکدیگر منقطع سازد. مردم در هر کجا که باشد به عالم ربانی احترام میگذارند و ابراز علاقه میکنند. مردم فرق اصیل و غیر اصیل را میفهمند و اتفاقاً امروزه عطش مردم برای ارتباط با یک روحانی اصیل از همیشه بیشتر است. امروز طلبه نسل جوان عالم مومن و انقلابی بهتر از هر شخص و حزب و موسسهای و سازمانی، درد مردم را میفهمد، درمان را بلد است و برنامه عملی و توان مدیریتی دارد.
سخن آخر
تحولخواهی گرچه لازمه حیات و پویایی هر پدیده است، اما سازوکار و روش خود را دارد. وضعیت امروز حوزههای علمیه، حاصل گذر قرنها بوده و به تدریج به اینجا رسیده است و طبعاً تحول در آن نیز یک امر تدریجی است که به برنامهریزی دقیق، آسیبشناسی دقیق، صبر و حوصله، کادرسازی، بحث و گفتگو و… نیاز دارد. علاوه بر اینکه باید همیشه به داشتهها و ظرفیتها و زحمات کشیده شده و میراث ارزشمند باقیمانده این راه نیز ارج نهاد.
برخی اظهارنظرها از سوی مدعیان تحول، به قدری شتابزده، سطحی و بدون ضابطه است که بیشتر به هرج و مرج میماند و این گمان را در ذهن مخاطب برمیانگیزد که شاید صاحبان آن از کمبود سوژه تحول به چنین سخنانی روی آوردهاند. شاید، چون از ابتدا خود را متولی تحولگرایی معرفی کردهاند، امروز ناچارند به هر نحوی که شده، حضور خود را اعلام کنند.
اجازه دهید این تحولخواهیها در یک فضای عقلانی و با آرامش شکل بگیرد. از تهییج احساسات بپرهیزید. تحول اگر به ضرب و زور شانتاژ تبلیغاتی مثل ساختن کلیپ و مصاحبه با مردم، پوشش نظرات کاربران موافق و… شد، نتیجهای جز دلسرد کردن طلبه و خانواده او ندارد. نتیجهاش میشود خداحافظی با لباس در صفحه اینستاگرام. اگر حرکات اصلاحی توام با زمانشناسی و بصیرت و نداشتن افق کلان باشد، نتیجهاش میشود استقبال بیبی سی فارسی، آن هم بدون اینکه تحریفی در صحبتهای شما به وجود آورده باشند.
امیدوارم آقای اکبرنژاد و موسسهشان، کارنامه خود را مشحون به حرفهای سخیف و غیرعالمانه نکنند و در انتشار کتابشان چندان عجله نفرمایند و امیدوارم این تحولخواهی همچون نظام تحول سلامت نباشد. در پایان توصیه میکنم که ایشان اگر توان مطالعه همه آثار نوشته شده در موضوع لباس روحانیت را ندارند، دست کم بخش دوم از کتاب «لباس روحانیت؛ چراها و بایدها» یعنی بخش پرسشها و ابهامها را بخوانند و پاسخ شبهاتی را که در ذهن دارند در کتابی که بیش از ده سال پیش منتشر شده است دریافت کنند و از این پس نیز از طرح مباحث خام و اظهارنظرهای سطحی بپرهیزند.
پیشنهاد میکنیم ایشان به جای همراهی با دشمنان قسمخورده دین که علاقهمندند هرگونه نماد دینی در جامعه را از بین ببرند و اثری از جلوههای ظاهری مکتب تشیع بر جای نگذارند در ترویج لباس روحانیت که برند جهانی امام صادق (ع) و نشان شناختهشده مکتب تشیع در تمام دنیاست بکوشند و به جای توصیه طلاب به عافیتطلبی و رفاهجویی، آنان را به صبر و استقامت توصیه کنند و در میدان بمانند؛ و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین
پانوشتها
مجموعه آثار شهید مطهری؛ ج۲۹؛ ص۳۱۳
رک به: محمد عالمزاده نوری؛ استنباط حکم اخلاقی از سیره و عمل معصوم
رک به: مرتضی مطهری؛ مجموعه آثار، ج ۲۱؛ ص ۱۵۲
ر. ک: بحار الأنوار، ج۱۷، ص۳۲۶
مجموعه آثار شهید مطهری (خدمات متقابل اسلام و ایران)، ج۱۴، ص: ۴۰۷
علی صفائی حائری؛ نامههای بلوغ، ص۲۲۱
انتهای پیام / ص