خبری تحلیلی ردنا (ادیان نیوز)
آخرین اخبار ادیان ایران و جهان، خبرهای دینی ارامنه زرتشتیان کلیمیان شیعه اقلیت‌های دینی و مذهبی و فرقه‌ها جریان‌‌های دینی

اصطلاح «رافضه» در کاربرد شیعه امامیه: ترجمه و نقد دو مقاله از اتان کلبرگ

اتان کلبرگ، خاورشناس معاصر، شیعه‌پژوه و نویسنده بنام اسرائیلی است. وی مقاله‌ای درباره کاربرد اصطلاح «رافضه» در میان شیعیان امامیه دارد که در سال ۱۹۷۹ منتشر شد. همچنین، مدخل «رافضه» در دائره‌المعارف اسلام را نیز نگاشته است. در مقاله نخست، وی عنوان «رافضه» را می‌کاود و با رویکردی تاریخی‌روایی سیر تطور معنایی و تاریخی این اصطلاح را در روایات شیعی بررسی می‌کند و تحلیلی از این مفهوم به دست می‌دهد. وی با جست‌وجوی رد پای واژه «رافضه» در قرآن کریم و نیز کتاب‌های تورات و انجیل می‌کوشد نحوه به‌کارگیری کتاب‌های اسرائیلی در روایات شیعی را بکاود. البته در پژوهشِ نخست وی، کم و کاستی‌هایی دیده می‌شود که برخی را در مقاله دوم مرتفع می‌کند. مقاله دوم، از لحاظ شیوه و روش پژوهش مشابه مقاله نخست است اما مطالب پیشین را بسط می‌دهد و دیگر احتمالات پیدایش عنوان «رافضه» را در کنار قیام زید می‌کاود. همچنین، چند روایت از اهل ‌سنت و زیدیه در به‌کارگیری این عنوان می‌افزاید. مصادیق رافضه، فرقه‌های گوناگون آن، جغرافیای رافضه، حضور روافض در شهرهای مختلف اسلامی، بزرگان رافضه و اعتقادات آنها از دیگر مباحث مطرح‌شده در این مقاله است که از خلال آنها سیر به‌کارگیری این اصطلاح را تا عصر حاضر پی می‌جوید. البته وی دیدگاه‌های ناصوابی راجع به شیعه امامیه مطرح می‌کند که توضیحات لازم در خصوص آنها و نقد برخی، در پاورقی ذکر شده است. در پایان نیز، هر دو مقاله کلبرگ از لحاظ روشی نقد شده است.

چکیده

اتان کلبرگ، خاورشناس معاصر، شیعه‌پژوه و نویسنده بنام اسرائیلی است. وی مقاله‌ای درباره کاربرد اصطلاح «رافضه» در میان شیعیان امامیه دارد که در سال ۱۹۷۹ منتشر شد. همچنین، مدخل «رافضه» در دائره‌المعارف اسلام را نیز نگاشته است. در مقاله نخست، وی عنوان «رافضه» را می‌کاود و با رویکردی تاریخی‌روایی سیر تطور معنایی و تاریخی این اصطلاح را در روایات شیعی بررسی می‌کند و تحلیلی از این مفهوم به دست می‌دهد.

وی با جست‌وجوی رد پای واژه «رافضه» در قرآن کریم و نیز کتاب‌های تورات و انجیل می‌کوشد نحوه به‌کارگیری کتاب‌های اسرائیلی در روایات شیعی را بکاود. البته در پژوهشِ نخست وی، کم و کاستی‌هایی دیده می‌شود که برخی را در مقاله دوم مرتفع می‌کند. مقاله دوم، از لحاظ شیوه و روش پژوهش مشابه مقاله نخست است اما مطالب پیشین را بسط می‌دهد و دیگر احتمالات پیدایش عنوان «رافضه» را در کنار قیام زید می‌کاود.

همچنین، چند روایت از اهل ‌سنت و زیدیه در به‌کارگیری این عنوان می‌افزاید. مصادیق رافضه، فرقه‌های گوناگون آن، جغرافیای رافضه، حضور روافض در شهرهای مختلف اسلامی، بزرگان رافضه و اعتقادات آنها از دیگر مباحث مطرح‌شده در این مقاله است که از خلال آنها سیر به‌کارگیری این اصطلاح را تا عصر حاضر پی می‌جوید. البته وی دیدگاه‌های ناصوابی راجع به شیعه امامیه مطرح می‌کند که توضیحات لازم در خصوص آنها و نقد برخی، در پاورقی ذکر شده است. در پایان نیز، هر دو مقاله کلبرگ از لحاظ روشی نقد شده است.

اصطلاح «رافضه» در کاربرد شیعه امامیه

اصطلاح «رافضه» که در اصل به ‌عنوان لقبی منفی به ‌کار می‌رفته در کهن‌ترین کاربردش نزد امامیان (که نخستین ‌بار خطاب به آنان به‌ کار برده شد) به‌ معنای افتخارآمیزِ «کسانی‌ که شرّ را طرد کردند»[i] تفسیر می‌شد. این تفسیر عمدتاً بر مقایسه‌ای مبتنی ا‌ست که میان شیعه و «رافضه نخستین» انجام می‌شود، که شرّ را در قالب فرعون رد کردند و به ‌جای آن به موسی پیوستند.[ii] اصطلاح «رافضه» از همان دوره اولیه با تاریخ تشیع همراه بوده است.

ظاهراً ریشه‌هایش به قیام شکست‌خورده زید بن‌ علی ضد امویان باز می‌گردد. این قیام که در سال ۱۲۲ ه.ق./۷۴۰ م. رخ داد،[iii] سرنگونی نهایی سلسله امویان را یک دهه بعد رقم زد.[iv] همچنین، این قیام باعث جدایی جدّی در صفوف شیعه شد؛ جدایی میان کسانی ‌که دعوت زید را اجابت کردند (زیدیه نخستین)، و کسانی ‌که کارایی قیام مسلحانه را باور نداشتند (امامیه نخستین). گروه دوم را دشمنانشان متهم به ترک و رد زید کردند.

گفته شده آنها قبل از ترک (رفض) با‌ ناکامی از زید تقاضا کردند آشکارا خودش را از ابوبکر و عمر جدا کند و اعلام کند که آن دو غاصبان مجرم‌اند.[v] در نسل‌های بعد، پس از سیر تحولات معنایی متعدد،[vi] اصطلاح «رافضه» به لقب منفی همه امامیه بدل شد، که کاربرد آن برای یادآوری دو گناه مهم بوده است: از نظر زیدیه گناه ترک زید،[vii] و از نظر اهل ‌سنّت گناه ترک دو خلیفه نخست.[viii] آی. فردلندر (Israel Friedlaender) حدود هفتاد سال پیش به ‌شکل جامع معانی مختلف اصطلاح «رافضه» را بررسی کرده است (Friedlaender, 1908: 137-159). فردلندر اشاره می‌کند که «رافضه» صریحاً به ‌معنای نام مستعار است، و دقیق‌تر، نام مستعاری منفی است (Ibid.: 137).

در اینجا سخنش صحیح است. ولی آنجایی که اضافه می‌کند شیعه «هرگز خودشان را روافض نمی‌نامیدند» (Ibid.: 138, n. 1) دلیل قاطعی ندارد. اگرچه اغلب به ‌نظر می‌رسد با این اظهارنظر مخالفتی نشده،[ix] ولی با بررسی برخی از منابع شیعه امامی آشکار می‌شود که این گفته درست نیست. از جمله این منابع، کهن‌ترین منبع در دست احتمالاً کتاب محاسن ابوجعفر احمد بن ‌محمد بن ‌خالد برقی (متوفای ۲۷۴ ه.ق./۸۸۷ م. یا ۲۸۰ ه.ق./۸۹۳ م.) است (برقی، ۱۹۶۴).

بخش چهارم این کتاب، که تحت عنوان «الصفوه والرحمه» است، برخی اظهارات صریح درباره رافضه را در بر دارد. این سخنان منسوب به محمدِ باقر (متوفای ۱۱۴ ه.ق./۷۳۲ م. یا ۱۱۷ ه.ق./۷۳۵ م.) و جعفر صادق (متوفای ۱۴۸ ه.ق./۷۶۵ م.)، امام پنجم و ششم، است.

در نقلی عیینه یا عتیبه، فروشنده نیشکر،[x] شکایت به جعفر صادق برده که کسی به او هشدار داده که مبادا رافضی شود؛ جعفر در پاسخ می‌گوید: «به خدا، این نام بهترین نامی است که خداوند به شما داده تا زمانی ‌که به آموزه‌های ما عمل کنید و بر ما دروغ نبندید»[xi] (برقی، ۱۹۶۴: ۱۱۹؛ مجلسی، ۱۳۰۵-۱۳۱۵: ج۱۵، باب اول، ص۱۲۷).

در موقعیت مشابهی گفته شده که محمدِ باقر به خودش اشاره کرده و گفته: «من از روافضم»[xii] (همان).[xiii] افزون بر آن اظهارات کلّی، که هدفشان اعطای آبرومندی به «رافضه» است، تلاش‌هایی نیز برای بازگرداندن آن به زمینه تاریخی متفاوتی صورت گرفته است.

محدّث شیعی متقدم، سلیمان بن ‌مهران اعمش (متوفای ۱۴۸ ه.ق./۷۶۵ م.) (نک.: طوسی، ۱۹۶۳: ۲۰۶؛ ذهبی، ۱۹۵۶: ۱/۱۵۴؛ موسوی، ۱۹۶۳: ۹۹-۱۰۱؛ (Brockelmann & Pellat, “al-Amash” از جعفر صادق نقل کرده که «رافضه» لقب منفی بوده و مخالفان شیعه این لقب را به آنها داده‌اند. اما در واقع لقب افتخارآمیزی است که خداوند در عهد عتیق و عهد جدید به شیعه داده است. بنا بر گفته جعفر صادق، در میان قوم فرعون هفتاد نفر بودند که رئیس خود (فرعون) را ترک کردند و به ‌جای آن به موسی گرویدند. بنابراین، خدا آنها را «رافضه» خواند، آنانی که شرّ را ترک کردند. و به موسی دستور داد که این کلمه را در تورات به عربی اصیل بنویسد.

پس از مرگ محمد، زمانی که بیشتر مسلمانان نخستین دچار انحراف جدّی از مسیر حقّ شدند، فقط شیعیان شر را رد کردند و بدین‌ترتیب به پیروان رافضه نخستین تبدیل شدند (کوفی، ۱۳۵۴: ۱۳۹؛ مجلسی، ۱۳۰۵-۱۳۱۵: ج۱۵، باب اول، ص۱۲۷). ظاهراً این حدیث بر آیات قرآنی (اعراف: ۱۲۰-۱۲۶؛ طه: ۷۰-۷۵) مبتنی است، که گروهی از جادوگران فرعونی را توصیف می‌کند که آن‌قدر تحت تأثیر معجزات موسی قرار گرفته بودند که ایمان خودشان را به خدا اظهار کردند و به تهدیدهای مجازات فرعون توجهی نکردند. بنا به نقل برخی از مفسران، تعداد آنها ۷۲ نفر بوده است[xiv] (ثعلبی، بی‌تا: ۱۶۵).[xv] خود اصطلاح «رافضه» در نقل قرآنی این داستان نیامده است (در واقع در هیچ ‌کجای قرآن نیامده).

بنابراین، امامان شیعی نمی‌توانستند به قرآن ارجاع دهند. بدین‌سان به کتاب مقدس به ‌عنوان منبع این واژه ارجاع داده‌اند. لیکن داستان جادوگرانی که فرعون را رد کردند، نه در عهد قدیم و نه در عهد جدید موجود نیست؛[xvi] این غیرعادی نیست، زیرا رسم نقل آیات واقعی یا جعلی، مثل این نمونه، برای اثبات اعتبار آموزه‌ای خاص در میان سنّی‌ها و شیعیان به‌یکسان تثبیت شده است (نک.: Rosenthal, 1962: 35-45; Kister, 1972: 215-239).[xvii] افزون بر آن، می‌توان به‌خوبی استدلال کرد که تعبیر «رافضه» در متن اصلی کتاب مقدس وجود داشته ولی بعدها دشمنان تشیع یا اسلام آن را حذف کرده‌اند.[xviii] تشابه میان شیعیان امامی و کسانی ‌که فرعون را ردّ کردند به جزئیات جالبی بسط پیدا می‌کند.

مثلاً در یکی از نقل‌های شیعیِ ذکرشده، محمد باقر گفته است: «هفتاد نفر از قوم فرعون، فرعون را رد کردند (رفضوا) و به موسی روی‌ آوردند؛ و هیچ ‌کس در میان قوم موسی نبود که وفاداری‌اش و عشقش به هارون فراتر از آنها باشد»[xix] (برقی، ۱۹۶۴: ۱۱۹؛ مجلسی، ۱۳۰۵-۱۳۱۵: ج۱۵، باب اول، ص۱۲۷).

به ‌نظر می‌رسد تأکید بر هارون به‌ جای موسی آگاهانه بوده است؛ زیرا بنا بر یکی از معروف‌ترین احادیث امامی، علی نسبت به محمد همان جایگاه هارون نسبت به موسی را داشته (جز آنکه علی پیامبر نیست)؛[xx] و هر دو، هارون و علی، وصی و جانشین بودند.[xxi]

با تأکید بر وفاداری هارون آنانی که می‌توان «رافضه نخستین» نامیدشان، به موازات محمد و علی فوراً آشکار می‌شوند. در نقل‌هایی که در اینجا گفته شد، رافضه نخستین از مصری‌هایی بودند که وقتی حقیقت را یافتند، با شجاعت کافی برای ردکردن فرعون ترغیب شدند.

اما با توجه به نقل دیگر، این افراد مصری نبودند بلکه از بنی‌اسرائیل بودند که به دین فرعون گرویده بودند (یا شاید بر آن دین به دنیا آمده بودند). و اینها بعداً از خطایشان آگاه شدند، و دوباره به هم‌کیشان پیشین خود پیوستند و به‌ عنوان مؤمن‌ترین بندگان خداوند درآمدند[xxii] (کلینی، ۱۳۷۵-۱۳۷۷: ۸/۳۴؛ مجلسی، ۱۳۰۵-۱۳۱۵: ج۱۵، بخش اول، ص۱۱۵؛ مفید، ۱۹۷۱: ۱۰۱؛ مجلسی، ۱۳۰۵-۱۳۱۵: ۱۱/۲۲۳).[xxiii] بنابراین، قوم فرعون، چه در گذشته و چه حال، دشمن همه رافضی‌ها هستند.

همان‌گونه که موسی و هارون در قرآن پیش‌نمون‌های محمد و علی هستند، فرعون و هامان در قرآن نمایندگان بدترین دشمنان شیعه‌اند. این تصویر به‌وضوح در اثری ناشناس[xxiv] از مفضل بن ‌عمر جعفی (متوفای پس از ۱۸۰ ق/۷۹۶ م) نقل شده است (نک.: GAS, I, p. 534).

در آن اثر تبیین شده که مفضل از جعفر صادق پرسش‌های گوناگونی درباره رجعت امام مهدی پرسیده است. و در پاسخ به پرسشی، جعفر می‌گوید زمانی‌ که مهدی ظهور کند وعده آیه ذیل محقق می‌گردد: «ما قصد داریم به کسانی‌ که در زمین ستم دیده‌اند لطف کنیم و آنها را به رهبران و وارثان تبدیل کنیم (و به آنها قدرت در زمین دهیم، و اجازه دهیم فرعون، هامان، و لشکر آنها از میان چیزی که از آن می‌ترسیدند، آن را ببینند»[xxv] (قصص: ۵-۶). عبارت «کسانی ‌که ستم دیده‌اند» اشاره به شیعه دارد،[xxvi] در حالی‌ که «فرعون» و «هامان» در سخن جعفر به «ابوبکر» و «عمر» اشاره دارد[xxvii] (مجلسی، ۱۳۰۵-۱۳۱۵: ۱۳/۲۰۴).

همین تصور البته با صراحت کمتری در تفسیر ابن‌ابراهیم قمی (متوفای ۳۰۷ ه.ق./۹۱۹ م.) نیز آمده که در آن فرعون، هامان و لشکرشان اشاره به کسانی‌ دارد که حقّ اهل ‌بیت را غصب کردند: «الذین غصبوا آل محمد حقّهم» (قمی، ۱۳۸۶-۱۳۸۷: ۲/۱۳۳؛ مجلسی، ۱۳۰۵-۱۳۱۵: ۱۳/۲۱۳).[xxviii] بنا بر این تفسیر، داستان قرآن باید به ‌عنوان مَثَل فهمیده شود: به ‌همان شیوه که فرعون جنایاتی را علیه بنی‌اسرائیل مرتکب شد تا اینکه سرانجام به دست موسی، که همچون ابزار خدا بود، مجازات شد، همین‌طور اهل ‌بیت نیز تحت ستم قرار گرفتند و به دست دشمنانشان به قتل رسیدند.

اما زمانی انسان‌ها به این دنیا باز می‌گردند (رجعت) و تقاص خواهند داد (همان)؛ به‌ عبارت دیگر، بنی‌اسرائیل و امامیان، همه رافضیان را در قالب فرعون و هامان، ابوبکر و عمر رد کردند و متحمل رنج و مرگ شدند، و تا کنون به پیروزی رسیدند یا در آینده منتظر پیروزی قطعی هستند. فرافکنی مضمون «رافضه» به دوره­ای کهن‌تر در گزارش شیعه امامیه درباره إدریس رخ داده، که معمولاً با هِرمِس[xxix] و أخنوخ[xxx] (إنوش)[xxxi] همسان گرفته می‌شود.[xxxii]

بنا بر این گزارش، إدریس در دوره ستمکاری به نام بِیوَرَسب[xxxiii] زندگی می‌کرده،[xxxiv] که از نسل قابیل بود.[xxxv] کسانی‌ که آن ستمکار را رد کردند و خودشان را جزء پیروان إدریس تلقی می‌کردند رافضه نامیده شدند (مسعودی، ۱۹۵۵: ۲۱).[xxxvi]

زمانی ‌که یکی از این رافضی‌ها از قبول تقاضای آن ستمکار راجع به واگذاری باغ شکوفای خودش به او امتناع کرد، آن ستمکار به پیشنهاد همسرش شاهدان دروغینی را احضار کرد تا شهادت دهند که رافضی، آن ستمگر و دینش را انکار کرده است. سپس آن رافضی محکوم به مرگ شد و پادشاه، باغ او را تصرف کرد. در نقلی از این داستان، آن همسر و آن شاهدان از ازارقه بودند (خوارج متعصّب ضد علی)،[xxxvii] «آنانی ‌که کشتن روافض مؤمن را روا می‌داشتند» (ابن‌بابویه، ۱۳۷۹-۱۳۷۸: ۲۲۸؛ مجلسی، ۱۳۰۵-۱۳۱۵: ۵/۷۵).

این گزارش که به توصیف مواجهه بین آن ستمکار و إدریس ادامه می‌دهد، شباهتی قوی با داستان‌های کتاب مقدّس درباره ایلیا و یشع دارد.[xxxviii] چند نمونه‌ای که در اینجا نقل شد کافی است که نشان دهد چگونه «رافضه» در جهان شیعی از لقبی ناخوشایند به نامی که به ستایش خاصی دلالت دارد تبدیل شد.

چنین رخدادی کاملاً طبیعی است؛ زمانی‌ که رهبران شیعی متوجه شدند که نمی‌توانند خودشان را از این اصطلاح جدا کنند، درصدد برآمدند آن را به امتیازی برای خود بدل کنند. اگر آن‌طور که محتمل به ‌نظر می‌رسد[xxxix] این عنوان در قیام زید پدید آمده باشد،[xl] بنابراین باقر (که پنج یا هشت سال قبل از قیام او فوت کرده) نمی‌تواند آن عنوان را شناخته باشد، و سخنان منسوب به او درباره رافضه می‌بایست برای دوره متأخرتری باشد. به ‌همان دلیل کاملاً گویا است که جعفر صادق، که در حدود ۲۵ سال پس از عموی خود زید فوت کرده است، قبلاً با این اصطلاح آشنا بوده؛ بنابراین، سخنان منسوب به وی در جانبداری از رافضه ممکن است ناشی از او باشد.[xli]

پی‌نوشت‌ها

[i]. این عبارت در ضمن روایت اعمش (متوفای ۱۴۸ ه.ق.) آمده است: «و رفضتم الشرّ» (کوفی، ۱۴۱۰: ۳۷۶، ح۵۰۶) (م.).

[ii]. این عبارت در ضمن همان روایات آمده است: «رفضوا فرعون و دخلوا فی دین موسی» (همان) (م.).

[iii]. مورخان سال قیام زید را متفاوت ذکر کرده‌اند: سال ۱۱۸ ه.ق. (ابن‌قتیبه دینوری، ۱۹۶۹: ۳۴۴)؛ سال ۱۲۰ ه.ق. (ابن‌سعد زهری، بی‌تا: ۵/۳۲۶؛ طبری، ۱۳۵۸: ۱۳۱)؛ سال ۱۲۱ ه.ق. (ابن‌قتیبه دینوری، ۱۹۶۹: ۳۶۵؛ یعقوبی، بی‌تا: ۲/۳۲۶؛ طبری، ۱۴۰۳: ۵/۴۸۱-۴۸۲؛ مسعودی، ۱۴۰۴: ۳/۲۰۶)؛ ۱۲۲ ه.ق. (بخاری، ۱۴۰۶: ۱/۳۴۹؛ همو، بی‌تا: ۳/۴۰۳، ش۱۳۴۱؛ ابن‌قتیبه دینوری، ۱۹۶۹: ۲۱۶؛ بلاذری، ۱۳۹۷: ۳/۲۴۲، ش۲۱؛ مسعودی، بی‌تا: ۲۷۹؛ ابن‌حبان تمیمی، ۱۴۱۱: ۱۰۴، ش۴۲۵؛ ابوالفرج اصفهانی، ۱۳۸۵: ۹۲) (م.).

[iv]. یکی از اقدامات اولیه عباسیان انتقام‌خواهی­شان برای زید بود. آنها جنازه هشام بن عبدالملک (حک. ۱۰۵-۱۲۵ ه.ق.) را از گورش بیرون کشیدند و او را به دار آویختند (ابن‌سعد زهری، بی‌تا: ۵/۳۲۶؛ طبری، ۱۳۵۸: ۱۳۱؛ همو، ۱۴۰۳: ۶/۲۲۵-۲۲۶) (م).

[v]. بلاذری، ۱۳۹۷: ۲۳۹-۲۴۰، ش۱۸؛ ابن‌اعثم کوفی، ۱۴۱۱: ۸/۲۸۹؛ طبری، ۱۴۰۳: ۵/۴۹۸-۴۹۹) (م.).

[vi]. در این خصوص نک.: دباغی، ۱۳۹۸ (م.).

[vii]. رسی، ۱۴۲۱: ۶۱-۶۲ (م.).

[viii]. اشعری، ۱۴۲۶: ۱/۳۳ (م.).

[ix]. این گفته منتگومری وات را در مقاله W. Montgomery Watt, “The Rāfīḍites: A preliminary Study,” in: Oriens, 16, 1963, pp, 110-121. at p, 119 که «اصطلاح «رافضه» همیشه لقب است و خود این فرقه به ‌کار نمی‌برند»، مقایسه کنید با نظر مخالف J. Calmard, “Le Chiisme imamite en Iran ȧ Iʼépoque seldjoukide, d’après le Kitab al-Naqḍ,” in Le monde iranien et l’Islam. I, Geneva and Paris, 1971, pp, 43-67, at p, 51.

[x]. عُیَیْنَه یا عُتَیْبَه بن میمون، مولی بجیله و شاگرد جعفر صادق، نک.: نجاشی، ۱۳۱۷: ۲۱۴؛ طوسی، ۱۹۶۳: ۲۶۲٫ و برای توضیح درباره نامش نک.: ممقانی، ۱۳۵۰: ۲/۲۴۳-۲۴۴٫

[xi]. قال (علیه السلام): «والله لنعم الاسم الذی منحکم الله ما دمتم تأخذون بقولنا ولا تکذبون علینا. قال: و قال لی ابو عبدالله علیه السلام هذا القول إنی کنت خبرته ان رجلا قال لی: إیاک أن تکون رافضیا» (برقی، ۱۹۶۴: ۱/۱۵۷، باب ۲۴، ح۹۰) (م.).

[xii]. عن ابی ‌الجارود قال: أصم الله أذنیه کما أعمی عینیه ان لم یکن سمع ابا جعفر علیه السلام یقول: ان فلانا سمانا بإسم، قال: و ما ذاک الاسم؟ قال: سمانا الرافضه، فقال ابو جعفر علیه السلام بیده إلی صدره: و أنا من الرافضه و هو منی قالها ثلاثا (برقی، ۱۹۶۴: ۱/۱۵۷، باب ۲۴، ح۹۱) (م.).

[xiii]. همچنین مقایسه کنید با حدیثی که طبری، ۱۹۶۳: ۲۷۶ نقل کرده؛ و نک.: حسنی رازی، ۱۳۱۳: ۳۲-۳۳٫

[xiv]. دو نفر از آنها قبطی و سرکرده جادوگران بودند و بقیه ۷۰ نفر از مردم بنی‌اسرائیل بودند که به اجبار فرعون جادوگری را آموخته بودند (ثعلبی، ۱۴۲۲: ۶/۲۵۴). البته برخی مفسران تعداد آنها را ۷۰، ۱۲۰۰۰، ۱۹۰۰۰ و حتی ۸۰۰۰۰ نفر نیز گفته‌اند (ابن‌کثیر، ۱۳۸۸: ۲/۴۳) (م.).

[xv]. اعداد بسیار بزرگ‌تری نیز گفته شده، برای نمونه: ۹۰۰، ۱۵۰۰۰، و بیش از ۳۰۰۰۰ و حتی ۷۰۰۰۰ را نیز ذکر کرده است، نک.: طبری، ۱۹۵۴: ۱۱/۲۴ و ۱۶/۱۸۴-۱۸۶ (م.).

[xvi]. مأخذ Speyer, 1931 را با Repr. Hildesheim, 1961, pp. 266-267 مقایسه کنید.

[xvii]. ابوحاتم رازی (متوفای حدود ۳۲۲ ه.ق./۹۳۴ م.) احتمالاً نخستین فرقه‌نگاری ا‌ست که به معنای ستایش‌آمیزی پرداخته باشد که نامیده‌شدگان به اصطلاح «رافضه» داده‌اند. وی می‌گوید چون شریعت موسوی به عبری نگاشته شده پذیرفتنی نیست که با واژه‌ای عربی مثل «رافضه» به بنی‌اسرائیل اشاره شده باشد، نک.: ابوحاتم رازی، ۱۳۹۲: بخش فرقه‌ها، الغلات والفرق الغالیه فی الحضاره الاسلامیه، ص۲۷۱ [البته در پاسخ می‌توان گفت مانعی ندارد عنوان «رافضه» ترجمه واژه عبری باشد؛ همان‌گونه که نام مبارک دو امام حسن و حسین (ع) ترجمه عبری نام فرزندان هارون (ع)، یعنی شبر و شبیر، بوده است (عبسی کوفی، ۱۴۰۹: ۷/۵۱۳، ح۱۱؛ صدوق، ۱۳۸۵: ۱/۱۳۸، ح۷) (م.)].

[xviii]. اگرچه من در ارجاع به رافضیان با این استدلال مواجه نشدم، اما در آن خط فکری این‌گونه ادبیات جدلی کاملاً رایج بوده است.

[xix]. قال (علیه السلام): «ان سبعین رجلا من عسکر فرعون رفضوا فرعون فأتوا موسی علیه السلام فلم یکن فی قوم موسی علیه السلام أحد أشد اجتهادا ولا أشد حبا لهارون منهم فسماهم قوم موسی الرافضه، فأوحی الله الی موسی: ان ثبت لهم هذا الاسم فی التوراه فانی قد نحلتهم و ذلک اسم قد نحلکموه الله» (برقی، ۱۳۳۰: ۱/۱۵۷، ح۹۲) (م.).

[xx]. صدوق، ۱۳۸۵: ۱/۲۰۱-۲۰۲، ح۲؛ عبسی کوفی، ۱۴۰۹: ۷/۴۹۶، ح۱۱-۱۵؛ بخاری، ۱۴۰۱: ۵/۱۲۹ (م.).

[xxi]. برای نمونه نک.: ابن‌شهرآشوب، ۱۹۵۶: ۲/۲۱۹ و صفحات بعد، و ۳/۴۶٫ این روایت در منابع سنّی نیز دیده می‌شود، اگرچه سنّیان نتایجی همچون شیعه به ‌دست نمی‌دهند. برای برخی از مجادلات امامی در این‌ باره نک.: شریف مرتضی، ۱۳۰۱: ۱۴۸ و صفحات بعد. برای دیدگاه سنّی از باب مثال نک.: جاحظ، ۱۹۵۵: ۱۵۳-۱۵۹؛ عبدالجبار، ۱۹۶۶: ج۲۰، باب دوم، ص۱۲۶؛ ابن‌حجر هیتمی، ۱۳۸۵: ۴۹-۵۰٫

[xxii]. قال (علیه السلام): «أن سبعین رجلا من بنی ‌إسرائیل رفضوا فرعون و قومه لما استبان لهم ضلالهم فلحقوا بموسی علیه السلام لما استبان لهم هداه فسموا فی عسکر موسی الرافضه لانهم رفضوا فرعون و کانوا أشد أهل ذلک العسکر عباده و أشدهم حبا لموسی و هارون و ذریتهما علیهما السلام» (کلینی، ۱۳۴۸: ۸/۳۳-۳۶، ح۶). و با اندکی تفاوت در برخی کلمات (مفید، بی‌تا: ۱۰۴-۱۰۷) (م.).

[xxiii]. برای مقایسه میان بنی‌اسرائیل و رافضیان نک.: قمی، ۱۳۸۶-۱۳۸۷: ۲/۱۳۴؛ مجلسی، ۱۳۰۵-۱۳۱۵: ۱۳/۲۱۳-۲۱۴٫

[xxiv]. برای اطلاع بیشتر نک.: نصیری و صالحی، ۱۳۹۶: ۱۳۳-۱۵۶ (م.).

[xxv]. «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ * وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِی فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ جُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا کانُوا یَحْذَرُونَ» (م.).

[xxvi]. در روایتی از مفضل جعفی به‌ نقل شیخ ‌صدوق از امام صادق (ع) مصداق این آیه اهل‌ بیت (ع) بیان شده‌اند (صدوق، ۱۳۶۱: ۷۹، ح۱). همچنین، روایاتی دیگر در همین معنا از حضرت علی (ع) وارد شده است (نهج‌البلاغه، ۴/۴۷، خطبه ۲۰۹؛ کوفی، ۱۴۱۰: ۳۱۳، ح۱-۴۱۹؛ صدوق، ۱۴۱۷: ۵۶۶، ح۲۶-۷۶۸). البته در نقلی مصداق این روایت امام زمان (ع) شمرده شده‌اند (صدوق، ۱۴۰۵: ۴۲۴-۴۲۶، ح۱). ناگفته نماند که در برخی از منابع گفته شده که بنی‌عباس خود را مصداق این آیه معرفی می‌کردند (تنوخی، ۱۳۶۴: ۲/۳۴۸) (م.).

[xxvii]. در نقل مجلسی به نام شیخین تصریح نشده و به‌ جای آن نام عشیره آن دو ذکر شده است؛ مجلسی، ۱۴۰۳: ۳۱/۶۲۸، ح۱۲۷ و ۵۳/۲۵-۲۶ (م.).

[xxviii]. مجلسی، ۱۴۰۳: ۵۳/۵۴، ح۳۲ (م.).

[xxix]. مسعودی به هر دو نام «هرمس» و «أخنوخ» اشاره کرده است (مسعودی، ۱۳۸۶: ۱۱۰-۱۱۱). و می‌گوید صابئه مدعی‌اند که نام إدریس پیامبر (ع) هرمس به ‌معنای عطارد بوده است (مسعودی، ۱۴۰۴: ۱/۵۰) (م.).

[xxx]. بیشتر منابع حضرت إدریس (ع) را با این نام معرفی کرده‌اند: یعقوبی، بی‌تا: ۱/۱۱؛ طبری، ۱۴۰۳: ۱/۱۱۵-۱۱۷؛ صدوق، ۱۴۰۴: ۴/۱۷۴-۱۷۷، ح۵۴۰۲ (م.).

[xxxi]. أنوش پسر شیث نوه حضرت آدم (ع) است و إدریس (ع) فرزند یرد بوده و بین آن دو سه نسل است (ابن‌قتیبه دینوری، ۱۹۶۹: ۲۰-۲۱، ش۱۱؛ یعقوبی، بی‌تا: ۱/۷-۹؛ طبری، ۱۴۰۳: ۱/۱۱۰؛ مسعودی، ۱۴۰۴: ۱/۴۹) (م.).

[xxxii]. مسعودی، ۱۹۵۵: ۲۰: «إدریس و هو هِرمِس و هو أخنوخ»؛ مقایسه کنید: EI, new edition, s.v., “Idris” [G. Vajda]. در إثبات (ص۲۳-۲۴) دو نفر به نام «أخنوخ» معرفی شده‌اند. اولی همچنان که به «إدریس» مشهور است، پدربزرگ دومی بوده؛ که این دومی پدربزرگ «نوح» بوده است. برای توضیح احتمالی درباره این افزوده به تبارشناسی (شجره) کتاب مقدس نک.: Ch. Pellat, “Masūdī et l’lmāmisme,” in Le Shīism Imāmite, ed. R. Brunschvig and T. Fahd, Paris, 1970. [pp. 69-90], p. 80. برخلاف تمایل پلات در اثبات اصالت کتاب إثبات به شخص مسعودی، ت. خلیدی در این انتساب تردید کرده است (T. Khalidi, Islamic Historiography: The Histories of Masūdī, Albany, 1975. pp, 138. n. 2, 163-164).

[xxxiii]. بیوراسب که در زبان فارسی باستانی ازدهاق گفته می‌شود و معرّب آن ضحاک است (طبری، ۱۴۰۳: ۱/۱۳۳). گفته شده وی در دوره نبوت حضرت نوح (ع) می‌زیسته (همان: ۱۱۹) و مؤسس دیانت صابئه بوده (همان: ۱۲۲) است. در نقلی دیگر گفته شده که وی در زمان حضرت ابراهیم (ع) بوده است (همان: ۱۳۴). بر سرِ اینکه اصالتاً پارسی یا عرب بوده اختلاف است (همان: ۱۳۳-۱۳۴؛ مسعودی، ۱۴۰۴: ۱/۲۴۷؛ همو، بی‌تا: ۷۵-۷۶) (م.).

[xxxiv]. در نسخه چاپ‌شده إثبات (ص۲۱) نام او به‌اشتباه «یَبوراسب» گفته شده است.

[xxxv]. در آثار مهم موجود مسعودی (بی‌تا: ۸۵؛ همو، ۱۴۰۴: ۱/۲۶۴) بیوَراسب به‌درستی با زُحاک/ضَحَّاک در شاهنامه مشهور یکسان گرفته شده، مقایسه کنید: Th. Nöldeke, Das iranische Nationalepos, Berlin & Leipzig, 1920, p. 19, n. 2.

[xxxvi]. برای مناقشه در این بحث نک.: Molė, ۱۹۶۳: ۳۰۳-۳۱۶ at pp. 314-315; Pellat, Ibid.؛ مقایسه کنید: ابن‌بابویه، ۱۳۷۸-۱۳۷۹: ۱/۲۲۷؛ مجلسی، ۱۳۰۵-۱۳۱۵: ۵/۷۴٫

[xxxvii]. چنین توضیحی در متن روایت وجود ندارد (صدوق، ۱۴۰۵: ۱۲۷-۱۳۰، ح۱؛ مجلسی، ۱۴۰۳: ۱۱/۲۷۱-۲۷۶، ح۲). لیکن در آثار فرقه‌نگاری، این گروه ذکر شده‌اند (اشعری، ۱۴۲۶: ۱/۸۴-۸۵) (م.).

[xxxviii]. مقایسه کنید با: Vajda, 1941-5: 124-133؛ در نقلی دیگر، رافضه نخستین هفتاد نفر از پیروان نوح بودند، نک.: قزوینی رازی، ۱۹۵۲: ۵۸۵-۵۸۶٫

[xxxix]. احتمالات دیگری نیز ذکر شده؛ از زمان قیام مغیره بن ‌سعید بجلی (متوفای ۱۱۹ ه.ق.) (ناشی اکبر، ۲۰۰۳: ۴۶، ش۷۲؛ نوبختی، ۱۳۵۵: ۶۲-۶۳؛ طبری، ۱۴۰۳: ۵/۴۹۸؛ ابوحاتم، ۲۰۱۵: ۱/۵۰۲، ش۱۳۳ و ص۵۵۳؛ تمیمی مغربی، ۱۳۸۳: ۱/۴۹)، یا از دوره ابن‌سبا (نوبختی، ۱۳۵۵: ۲۲-۲۳؛ خلّال، ۱۴۱۰: ۳/۴۹۶-۴۹۷، ش۷۹۱؛ ابن‌عبدربه، ۱۴۰۴: ۲/۲۴۹) (م.).

[xl]. به ‌دلایلی قیام زید نمی‌تواند سرآغاز پیدایش این اصطلاح باشد (نک.: دباغی، ۱۳۹۸). از جمله اینکه گزارش‌هایی در کاربرد این واژه در سده نخست دیده می‌شود (غطفانی، بی‌تا: ۱/۱۸۲، ش۱۱۶۳؛ ابن‌ابی‌الدنیا، ۱۴۰۸: ۱۲۹، ش۲۲۵؛ وکیع، بی‌تا: ۳/۲۸-۲۹؛ خلّال، ۱۴۱۰: ۳/۴۹۶-۴۹۸، ش۷۹۱؛ بیهقی، بی‌تا: ۱۰۳؛ ابن‌عبدربه، ۱۴۰۴: ۲/۲۴۹؛ ابن‌شاهین، ۱۴۱۵: ۲۴، ش۶؛ دارقطنی، ۱۴۰۶: ۳/۱۴۱۸) (م.).

[xli]. همه روایات ذکرشده از اهل‌ بیت (ع) و اهل‌ سنت درباره عنوان «رافضه»، بعد از وارسی سندی و بررسی محتوایی، هیچ‌ یک موثق نبود؛ لیکن با نگاهی به مجموع آنها می‌توان به نتایجی دست یافت؛ برای اطلاع بیشتر نک.: دباغی، ۱۳۹۸ (م.).

رافضه

«رافضه» یا «روافض» واژه‌ای است که به دو معنا اشاره دارد: الف. امامیان نخستین (که بعدها شیعه دوازده‌امامی شدند)؛[i] ب. هر یک از فرقه‌های شیعه.[ii]

در این مقاله این واژه به‌ معنای نخست به کار می‌رود، مگر اینکه در جایی به‌ معنای دیگری اشاره شود. منشأ این اصطلاح محل اختلاف است. نخست، فرقه‌نویسان نخستین امامیه معتقد بودند این نام را ابتدا مغیره بن ‌سعید (اعدام‌شده در ۱۱۹ ه.ق./۷۳۷ م.) بر پیروان جعفر صادق[iii] اطلاق کرده بود (ناشی اکبر، ۱۹۷۱: ۴۶، ش۷۲؛ نوبختی، ۲۰۰۸: ۵۴؛ ابوحاتم رازی، ۲۰۱۵: ۱/۵۰۲، ش۱۳۳)؛ هنگامی ‌که آنان بالفور از او جدا شدند (نک.: «مغیریه») (ناشی اکبر، ۱۹۷۱: ۴۱، ش۶۱؛ اشعری، ۱۴۰۰: ۶-۹، فرقه چهارم؛ ابوحاتم رازی، ۲۰۱۵: ۱/۵۵۲-۵۵۳، ش۱۶۸).[iv] دوم، در مقابل، گزارش‌های دیگری این واژه را به شورش ناکام زید بن ‌علی ضد امویان در سال ۱۲۲ ه.ق./۷۴۰ م. مرتبط می‌کنند.[v] بر اساس این گزارش‌ها (از جمله گزارش (حمیری، ۱۴۳۰-۱۴۳۱: ۲۲۲) مورخ کوفی عوانه بن ‌حکم[vi] و گزارش دیگری (طبری، ۱۴۰۳: ۵/۴۹۷-۴۹۹) از ابومخنف[vii]) برخی از کوفیانی که ابتدا به اردوگاه زید پیوسته بودند، تداوم پشتیبانی خویش را از وی به بیزاری‌جویی از ابوبکر و عمر (یا همه صحابه)[viii] مشروط کردند. وقتی زید از پذیرش درخواستشان سرباز زد، او را رها کردند و بدین‌گونه باعث شکستش شدند. بنا به نقل دیگری گفته شده اصطلاح «رافضه» یادآور رهاکردن زید (ابوالحسین طبری، ۱۴۲۱: ۲۷۷؛ ابوتمام نیشابوری، ۱۹۹۸: ۱۲۱)، یا رهایی دو خلیفه نخست (اشعری، بی‌تا: ۱۶؛ ابن‌عبدربه، ۱۴۰۴: ۲/۲۴۵؛ مقدسی، ۱۴۱۱: ۳۸) یا هر دوی آنها است.[ix]

این عنوان با اشاره به امامیان نخستین در بیاناتی که وثاقتشان مشکوک است،[x] منسوب به شعبی راوی[xi] (متوفای ۱۰۳ ه.ق./ ۷۲۱ م. یا ۱۱۰ ه.ق./۷۲۸ م.) به کار رفته،[xii] و در نیمه سده دوم (هشتم میلادی) بنا بر نقل‌هایی به دست سلیمان بن ‌جریر زیدی[xiii] و دیگران رواج پیدا کرده است (نوبختی، ۱۹۳۱: ۵۵-۵۷). شگفت‌آور نیست که محافل حسنی به‌ویژه در تبلیغ روایات ضدرافضی فعال بودند. گفته شده که خود زید از پیامبر نقل کرده که ایشان به علی گفته وی باید هر رافضی‌ای را که ببیند بکشد، چون آنان مشرک‌اند[xiv] (حمیری، ۱۹۴۸: ۱۸۵).[xv] همچنین، گفته شده که محمد فرموده: «در آخرالزمان، گروهی ظهور خواهند کرد که روافض نامیده می‌شوند و آنان اسلام را رها خواهند کرد».[xvi] بنا بر نقلی منسوب به سُدّی[xvii] (متوفای ۱۲۷ ه.ق./۷۴۴-۷۴۵ م.) زید متارکه رافضه را با شورش خوارج ضد علی مقایسه کرده است[xviii] (ابن‌عساکر، بی‌تا: ۶/۶۴۸).

مخالفان رافضه مدعی‌اند رفض در یهودیت ریشه دارد؛ آنها ادعا می‌کنند که عبدالله بن ‌سبا (M. G. S. Hodgson, Abd Allāh b. Sabaʾ, in: The Encyclopaedia of Islam, Vol. I, p. 51) خاستگاه یهودی داشته، و [عقیده] تشبیه که ظاهراً یکی از نشانه‌های یهودیت است نخستین ‌بار از طریق رافضه به جهان اسلام وارد شده است[xix] (مقایسه کنید با: J. Van Ess, Theologie und Gesellschaft, I, pp. 399-403).[xx]

با اینکه رافضه در ابتدا به ‌قصد توهین به کار می‌رفت، اما امامیه خیلی زود آن را به لقبی افتخارآمیز تبدیل کردند. اعمش[xxi] راوی نقل می‌کند که جعفر صادق بیان فرموده: «آن نام را خداوند به شیعه داده و در تورات و انجیل از پیش حفظ شده است». بنا به گفته صادق، در میان قوم فرعون هفتاد تن بودند که فرعون را رها کرده و به‌ جای آن به موسی پیوستند. لذا خداوند آنها را رافضه نامید، یعنی کسانی‌ که شر را رها کرده‌اند، و به موسی دستور داد این کلمه را به عربی اصیل در تورات بنگارد. پس از مرگ محمد، زمانی که بیشتر مسلمانان نخستین از مسیر اصلی منحرف شدند، فقط شیعیان بودند که شرّ را رها کردند.[xxii] به این ترتیب آنها جانشینان رافضه نخستین شدند. بنا بر نقل دیگری، کسانی‌ که فرعون را رها کردند قبطی نبودند بلکه اسرائیلی‌هایی بودند که به دین فرعون گرویده بودند (یا شاید در آن متولد شده بودند)؛ و پس از آنکه به خطای خود پی بردند، دوباره به هم‌کیشان پیشینشان پیوستند[xxiii] (کلینی، ۱۳۷۵-۱۳۷۷: ۸/۳۴). با این ‌حال گزارش دیگری می‌گوید این اصطلاح را در اصل گوساله‌پرستان بر هارون و پیروانش اطلاق کردند، از این‌رو این واژه به طرفداران علی داده شد (عاملی بیاضی، ۱۳۸۴: ۱/۳۲۳).[xxiv] این مطلب برگرفته از حدیث مشهور امامیه است که جایگاه علی نسبت به پیامبر را همسان جایگاه هارون نسبت به موسی بیان می‌کند.[xxv] نشانی از این اصطلاح حتی در دوره‌ای کهن‌تر از این دوره در نقل امامی دیگری درباره ادریس (G. Vajda, “Idrīs”, in: The Encyclopaedia of Islam, Vol. III, pp. 1030-1031) وجود دارد. بنا بر این نقل، ادریس در دوره پادشاهی ستمگری بی‌دین به‌ نام بیوراسب[xxvi] زندگی می‌کرد (همان ضحاک، مقایسه کنید: مسعودی، بی‌تا: ۵۳۷)، که این ستمگر از تبار قابیل بود؛ و کسانی ‌که او را رها کردند و خودشان را جزء پیروان ادریس می‌شمردند «رافضه» نامیده می‌شدند (صدوق، ۱۴۰۵: ۱۲۷-۱۳۰، ح۱؛ مسعودی، ۱۹۵۵: ۲۰-۲۱). در پایان، نقلی دیگر می‌گوید رافضه نخستین هفتاد نفر از پیروان نوح بودند (قزوینی رازی، ۱۹۸۰: ۵۸۵-۵۸۶).[xxvii]

رافضی‌گری که ابتدا در کوفه شکل گرفته بود در پایان سده دوم (هشتم میلادی) در قم گسترش یافت (اشعری، ۱۴۰۰: ۶۴). در حالی ‌که در کوفه فرقه‌های گوناگون شیعی پیوسته با یکدیگر درگیر بودند در مقابل، قم به دژ پایدار عقاید رافضه بدل شده بود. نخست در قم بود که احادیث رافضه جمع‌آوری شد.[xxviii] محدثان قمی بیشتر عرب بودند، در حالی‌ که راویان کوفی از موالی بودند. مراکز رافضی‌نشین در سده سوم (نهم میلادی) عبارت بود از: اهواز، ری و نیشابور. و در سده چهارم (دهم میلادی) رافضی‌گری به طوس، بیهق و مناطق گوناگونی در طبرستان و بین‌النهرین گسترش یافت.[xxix] و بغداد (به‌ویژه محله کرخ) به کانون عقل‌گرایی کلام رافضه تبدیل شده بود (نک.: Madelung, 1988: 78-86).

نخستین رافضیان دیدگاه‌های افراطی ضدسنّی را با تقیه سیاسی ترکیب کرده بودند. برجسته‌ترین متکلمانشان عبارت بودند از: زراره بن ‌اعین (متوفای ۱۵۰ ه.ق./۷۶۷ م.)، شیطان‌الطاق، هشام جوالیقی و هشام بن ‌حکم[xxx] (متوفای ۱۷۹ ه.ق./۷۹۵-۶ م.) (خیاط، ۱۹۲۵: ۶؛ اشعری، ۱۴۰۰: ۶۳-۶۴). آنان به تعدادی زیرشاخه تقسیم می‌شدند که برخی از آنها در فهرستی که ابن‌مفضل، رئیس‌ پاسبانان وقت، برای خلیفه مهدی عباسی تهیه کرده بود، ذکر شده‌اند (کشی، بی‌تا: ۲۲۷).[xxxi] اگرچه رافضیان در مسائلی جزئی با هم اختلاف داشتند (چنان‌که در اثری از هشام بن ‌حکم با عنوان کتاب الردّ علی هشام الجوالیقی اشاره شده)،[xxxii] ولی بیشتر آنها در آموزه‌های اصلی اشتراک نظر داشتند. آنها معتقد بودند خداوند یک شکل دارد، و صفاتش الزاماً در معرض تغییر است، و اینکه خدا ممکن است دستورهایش را تغییر دهد (خیاط، ۱۹۲۵: ۵-۶؛ اشعری، ۱۴۰۰: ۳۹) (نک.: «بدا»).[xxxiii] درباره مسئله امامت، معتقد بودند علی به‌ عنوان جانشین محمد با نصّی صریح منصوب شده بود[xxxiv] و بیشتر صحابه گناهکار یا حتی کافر شده بودند، زیرا پس از مرگ پیامبر از علی پشتیبانی نکردند (ابن‌قتیبه دینوری، بی‌تا: ۱۳-۱۴). رافضیان همچنین اظهار می‌کردند که مخالفان علی، آیاتی از قرآن را که به حق او اشاره داشته حذف کرده یا تغییر داده بودند (خیاط، ۱۹۲۵: ۱۶۴). در نتیجه نسخه قرآنی که به‌ دست ما رسیده با قرآن وحی‌شده یکسان نیست.[xxxv] رافضیان معتقد بودند که امامان و همچنین امّتشان از جوهری آسمانی آفریده شده، و بدین‌سان از جهان خارج متمایز بودند.[xxxvi] و فقط اعضای این امّت مؤمن‌اند (خیاط، ۱۹۲۵: ۱۰۷). آنها حتی در هنگام گناه نیز مؤمن‌اند،[xxxvii] و ورودشان به بهشت تضمین شده است.[xxxviii] همچنین، امامان از خطا و گناه معصوم‌اند (اشعری، ۱۴۰۰: ۴۸-۴۹) (نک.: «عصمت») (E. Tyan, “Iṣma”, in: The Encyclopaedia of Islam, Vol. IV, pp. 182-184) و مرجعیت مطلق دارند، زیرا واقعاً دانشی نامحدود دارند. و آموزه‌هایشان پایه ساختار فقهی رافضه را شکل می‌دهد (اشعری، ۱۴۰۰: ۵۰). رافضیان همچنان باور داشتند که حفظ جان از طریق تقیه[xxxix] اغلب روا است و گاه واجب می‌شود (کلینی، ۱۳۶۵: ۲/۲۱۷، باب تقیه). و نیز معتقدند قبل از برپایی روز قیامت بازگشتی به این دنیا (خیاط، ۱۹۲۵: ۱۰۶-۱۰۷؛ اشعری، ۱۴۰۰: ۴۶) رخ خواهد داد (نک.: «رجعت»)

(E. Kohlberg, “Raḏja”, in: The Encyclopaedia of Islam, Vol. VIII, pp. 371-373) چنان‌که اشعری گفته، برخی از رافضیان در سده سوم (نهم میلادی) اندیشه‌های معتزله درباره توحید و قرآن را پذیرفته بودند (اشعری، ۱۴۰۰: ۴۷، گروه سوم).

در واقع، مرجعیت امام در هدایت دینی نمایان می‌شود. محمد باقر و جعفر صادق[xl] اصول اعتقادی و فقهی رافضه را پایه‌گذاری کردند، و آنها را به حلقه‌ای از شاگردان خویش در مدینه آموزش دادند. با پیدایش عباسیان فعالیت‌های امامان با تنگناهای سختی روبه‌رو شد؛ آنها بیشتر در زندان یا حصر خانگی به ‌سر می‌بردند،[xli] بدین‌گونه ارتباط اندکی با پیروانشان داشتند. این حصر که با گسترش جغرافیای رافضه ترکیب شده بود، به ‌صورت طبیعی به رشد رهبران محلی که امامان برخی از اختیاراتشان را به آنها واگذاشته بودند، انجامید. مثلاً در میانه سده سوم (نهم میلادی) احمد بن ‌محمد اشعری به‌ عنوان رهبر توده رافضه در قم فعالیت می‌کرد و پاسدار عقاید رافضه بود (نجاشی، ۱۴۱۶: ۸۱-۸۳، ش۱۹۸؛ طوسی، ۱۴۱۷: ۶۸-۶۹، ش۱۳/۷۵). افزون بر آن، امامان به شبکه‌ای از مأموران مالی برای جمع‌آوری خمس متکی بودند.[xlii] بدین‌شکل این بستر دانشمندان را پس از آغاز غیبت عهده‌دار مسئولیت کرد[xliii] (نک.: غیبت).[xliv]

نمایندگان بیشتر گروه‌های دینی دیگر رافضیان را در معرض هجمه قرار دادند. برای نمونه ابن‌ندیم سه اثر به نام الردّ علی الرافضه را گزارش می‌دهد،[xlv] که یکی را بِشْر بن‌ مُعْتَمِر معتزلی،[xlvi] دومی را عبدالله بن ‌یزید اباضی،[xlvii] و سومی را قاسم بن ‌ابراهیم زیدی[xlviii] نوشته بود (نک.:Mudelung, 1981: 98 ). اگرچه برخی از دانشمندان سنّی نقل حدیث به سند رافضیان را روا می‌دانستند[xlix] ولی دیگران روا نمی‌دانستند (خطیب بغدادی، ۱۳۵۷: ۱۲۰-۱۲۵).

در حیطه فقهی نیز مخالفت‌هایی با رافضیان پیش آمده بود؛ ابن‌ابی‌لیلا،[l] قاضی کوفه (متوفای ۱۴۸ ه.ق./۷۶۵ م.)، بنا بر گزارش‌ها از پذیرش شهادت رافضه امتناع می‌کرد (وکیع، ۱۳۶۶-۱۳۶۹: ۳/۱۳۳؛ مجلسی، ۱۳۷۶-۱۳۹۴: ۶۸/۱۵۶). در حالی‌ که درباره یکی از پیروانش به‌ عنوان قاضی و محدث کوفی حفص بن ‌غیاث نخعی

  • (متوفای ۱۹۴ ق/۸۰۹-۸۱۰ م) گفته شده که وی ادعای رافضیان به بی‌اثربودن طلاق سه‌باره زن در یک جلسه را که می‌توان آن را نادیده گرفت، انکار کرده و حکم به جدایی همیشگی زوجین داده است؛ بدین‌گونه رافضه با این حکم خویش همچنان خود را متأهل می‌دانستند[lii] (وکیع، ۱۳۶۶-۱۳۶۹: ۳/۱۸۵ و ۱۸۸؛ [بغدادی]، بی‌تا: ۸/۱۹۴-۱۹۳). بیان این دیدگاه برای حفص پیامدهای جدلی داشت. زیرا وی از هواداران علویان شمرده می‌شد.[liii] نویسندگان سنّی، بیشتر، رفض را با تشیع مقایسه می‌کنند؛ شیعه نگرشی هواخواهانه به علی و خاندان پیامبر دارد که هرگز قابل اعتراض نیست.

    چنان‌که پیش‌تر گفته شد، این عنوانِ «رافضه» کاربردهای گسترده‌تری داشت. برای نمونه خُشَیْش بن ‌اصرم[liv] (متوفای ۲۵۳ ه.ق./۸۶۷ م.) همان‌طور که ملطی ذکر کرده[lv] به پانزده گروه رافضی اشاره کرده،[lvi] که بیشتر آنها شیعه غالی بودند.[lvii] همچنین، شهرستانی غلات را در جمله رافضه ذکر می‌کند؛[lviii] و نیز تقدیسی که رافضیان برای علی قائل می­شوند که در برخی از احادیث گفته شده با خداانگاری مسیحیان نسبت به عیسی پیوند داده شده، که اینان می‌توانند جزء غلات باشند.[lix] ابن‌حنبل (چنان‌که ابن‌یعلی در طبقات الحنابله، ج۱، ص۳۳ گفته)، ابن‌قتیبه (ابن‌قتیبه، ۱۹۶۹: ۶۲۳)، عبدالقاهر بغدادی،[lx] ابومظفر اسفرایینی[lxi] و دیگران اصطلاح «رافضه» را برای اشاره به زیدیان نیز به کار برده‌اند (ابن‌عبدربه، ۱۴۰۴: ۲/۲۴۹؛ بلخی، ۱۴۳۱: ۳۹۲؛ ملطی، ۱۴۱۸: ۳۳-۳۵).

    در کل، این اصطلاح برچسب شیعیان دوازده‌امامی در سرتاسر سده‌های وسطا و تا دوره کنونی، به‌ویژه در کانون‌های مجادله‌برانگیز، بوده است. در این اواخر این واژه در معنایی مثبت به کار رفته، آن‌گونه که رهبر شیعی لبنانی، موسی صدر، شیعیان را انسان‌هایی توصیف کرده که شرّ را رها می‌کنند و ضد استبداد برمی‌خیزند (Ajami, 1986: 155).

    نقد روشی

    با اینکه محتوای مقاله بسیار مختصر بوده اما نویسنده از منابع فراوانی بهره برده و آثار متعددی را معرفی کرده است. این خود یکی از امتیازات این مقاله به شمار می‌آید. همچنین، از دیگر نکات درخور توجه، اهتمام‌ورزیدن به آثار کهن شیعی است که بیشتر نویسندگان غربی از آن غفلت می‌کنند. در این نوشته با مأخذ‌شناسی خوب نویسنده از مصنفات اصیل شیعی روبه‌رو هستیم. دیگر مسئله مهم در خور ذکر، توانمندی خوب نویسنده در ترجمه صحیح روایات و آیات است.

    با این حال کاستی‌هایی نیز دیده می‌شود، از جمله: ۱٫ نپرداختن به معنای لغوی عنوان «رافضه»؛ ۲٫ ذکرنکردن مستندات تاریخی در به‌کارگیری عنوان «رافضه» در قیام زید (متوفای ۱۲۱ ه.ق.) و مغیره بن ‌سعید (متوفای ۱۱۹ ه.ق.)؛ ۳٫ اخذ امامیه به‌ عنوان مصداق اصلی این اصطلاح بدون ذکر دلیل، در حالی‌ که دیگر گروه‌های شیعی از قبیل کیسانیه، غلات و حتی خود زیدیه در برخی از منابع اهل ‌سنت بدین نام معرفی شده‌اند (ابن‌قتیبه دینوری، ۱۹۶۹: ۶۲۲-۶۲۳؛ اشعری، ۱۴۰۰: ۱/۳۳-۳۵؛ ابن‌عبدربه، ۱۴۰۴: ۲/۲۴۵-۲۴۹).

    پی‌­نوشت­ ها

    [i]. با مطالعه کتاب خیاط معتزلی به ‌نظر می‌رسد بیشترین فرقه‌ای که بدین عنوان نامیده شده امامیه اثناعشریه است (خیاط، الإنتصار).

    [ii]. از نظر ابن‌قتیبه (متوفای ۲۷۶ ه.ق.) رافضه شامل همه گروه‌های شیعی است (ابن‌قتیبه دینوری، ۱۳۹۰: ۶۲۲-۶۲۴)، و به ‌نظر ناشی اکبر (متوفای ۲۹۳ ه.ق.) رافضه شامل فرقه‌های امامیه از قبیل اثناعشریه بوده، و شامل غلات، کیسانیه و زیدیه نمی‌شود (ناشی اکبر، ۱۹۷۱: ۲۲-۴۸). و ابوالحسن اشعری (متوفای ۳۲۴ ه.ق.) در ضمن رافضه اثناعشریه، کیسانیه و اسماعیلیه را ذکر می‌کند، و غلات و زیدیه را خارج می‌سازد؛ جز آنکه برخی از فرقه‌های غالی (بیانیه، حربیه و مغیریه) را در عداد رافضه تکرار کرده است (اشعری، ۱۴۰۰: ۵-۶۵). در نظر ابن‌عبدربه (متوفای ۳۲۸ ه.ق.) رافضه شامل همه گروه‌های شیعی است (ابن‌عبدربه، ۱۴۰۴: ۲/۲۴۴-۲۴۹). و از میان فرقه‌نگاران شیعه ابوحاتم رازی (متوفای ۳۲۲ ه.ق.) رافضه را در مقابل کیسانیه، غلات، زیدیه و اسماعیلیه قرار داده (ابوحاتم رازی، ۲۰۱۵: ۱/۵۲۴-۵۲۵ و ۵۵۳-۵۵۷، ش۱۶۹-۱۷۰) و ابوتمام نیشابوری (متوفای ۳۳۲ ه.ق.) رافضه را در مقابل فرقه‌های کیسانیه، غلات، زیدیه و عباسیه نهاده، و هیچ ذکری از اسماعیلیه به‌ میان نیاورده است (ابوتمام نیشابوری، ۱۹۹۸: باب الشیطان، ۹۱-۱۲۶).

    [iii]. در برخی از منابع گفته شده که این عنوان بر یاران امام باقر (ع) نهاده شده بود (مغربی تمیمی، ۱۳۸۳: ۱/۴۹).

    [iv]. نک.:

    W. Madelung, “Al-Mughīriyya”, in: The Encyclopaedia of Islam, Vol. VII, pp. 347-348.

    [v]. تاریخ قیام زید به چند شکل متفاوت گفته شده؛ سال ۱۱۸ ه.ق. (دینوری، ۱۹۶۰: ۳۴۴)، ۱۲۰ ه.ق. (ابن‌سعد، بی‌تا: ۵/۳۲۶؛ طبری، ۱۳۵۸: ۱۳۱)، ۱۲۱ ه.ق. (ابن‌قتیبه دینوری، ۱۹۶۰: ۳۶۵؛ یعقوبی، بی‌تا: ۲/۳۲۶؛ طبری، بی‌تا: ۵/۴۸۱-۴۸۲؛ مسعودی، بی‌تا: ۳/۲۰۶)، ۱۲۲ ه.ق. (بخاری، ۱۴۰۶: ۱/۳۴۹؛ همو، بی‌تا: ۳/۴۰۳، ش۱۳۴۱؛ ابن‌قتیبه دینوری، ۱۹۶۰: ۲۱۶؛ بلاذری، ۱۹۷۷: ۳/۲۴۲، ش۲۱؛ مسعودی، بی‌تا: ۲۷۹؛ ابن‌حبان، ۱۹۹۱: ۱۰۴، ش۴۲۵؛ ابوالفرج اصفهانی، ۱۳۸۵: ۹۲).

    [vi]. ابوحکم کلبی (متوفای ۱۴۷ ه.ق.) عثمانی‌مذهب بوده و به نفع بنی‌امیه جعل حدیث می‌کرده است (ابن‌حجر عسقلانی، ۱۳۹۰: ۴/۳۸۶، ش۱۱۶۷).

    [vii]. لوط بن ‌یحیی غامدی (متوفای ۱۵۷ ه.ق.) مورخ نامدار کوفه و یکی از راویان امام صادق (ع) بوده (نجاشی، ۱۴۱۶: ۳۲۰-۳۲۱، ش۸۷۵؛ طوسی، ۱۴۱۷: ۲۰۴-۲۰۵، ش۲۰۴). اما اهل‌ سنّت وی را به

    دلیل نقل حوادث دوران خلفا تضعیف کرده‌اند (جرجانی، ۱۴۰۹: ۶/۹۳-۹۴، ش۵/۱۶۲۱). همچنین نک.: H. A. R. Gibb, “Abū Miḵhnaf”, in: The Encyclopaedia of Islam, Vol. I, p. 140

    [viii]. بنا بر گزارش‌های موجود بیزاری‌جویی از شیخین صورت گرفته و هیچ نامی از دیگر صحابه به ‌میان نیامده است (ابن‌حبیب بغدادی، ۱۳۶۱: ۴۸۳؛ بلاذری، ۱۹۷۷: ۳/۲۳۹-۲۴۰، ش۱۸؛ طبری، ۱۴۰۳: ۵/۴۹۸؛ اشعری، بی‌تا: ۶۵؛ حمیری، ۱۹۴۸: ۲۲۱-۲۲۲).

    [ix]. این مطلب از اشعری برمی‌آید که هر دو نظر را داشته باشد (همان: ۱۶ و ۶۵).

    [x]. زیرا در برخی از نقل‌ها به‌ جای واژه «رافضه» واژه «شیعه» (ابن‌سعد، بی‌تا: ۶/۲۴۹) و در دیگر نقل‌ها واژه «خشبیه» به کار رفته است (خلّال، ۱۴۱۰: ۳/۴۹۶-۴۹۸، ش۷۹۱؛ ابن‌عساکر، ۱۴۱۵: ۲۵/۳۷۲-۳۷۳). همچنین، از لحاظ سندی و تاریخی نیز اشکالات جدی دارد (ابن‌تیمیه، ۱۴۰۶: ۱/۲۲-۳۶).

    [xi]. عامر بن ‌شرحبیل / شراحیل، فقیه و قاضی کوفه، و یکی از نامداران اهل‌ سنّت در زمان خویش بوده است. تاریخ درگذشت وی به چند شکل گفته شده: ۱۰۳، ۱۰۴، ۱۰۵ و ۱۰۶ ه.ق. (ذهبی، ۱۹۹۳: ۴/۲۹۴-۳۰۴، ش۱۱۳). وی یکی از دشمنان جدی حضرت علی (ع) بوده است (موسوی خویی، ۱۴۱۳: ۱۰/۲۱۰-۲۱۱، ش۶۰۹۵).

    [xii]. از وی چندین سخن توهین‌آمیز درباره «رافضه» نقل شده است (ابن‌قتیبه دینوری، ۱۴۰۸: ۲/۲۸۹، ش۲؛ ابن‌عبدربه، ۱۴۰۴: ۲۴۹؛ غطفانی، بی‌تا: ۱/۱۸۲، ش۱۱۶۳).

    [xiii]. وی سرکرده فرقه سلیمانیه از زیدیه است (اشعری، بی‌تا: ۶۸).

    [xiv]. قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لعلی (علیه السلام): «إنه سیکون قوم یدّعون حبّنا لهم نبزٌ یُعرفون به، فإذا لقیتموهم فاقتلوهم فإنهم مشرکون» (حمیری، ۱۹۴۸: ۲۲۲).

    [xv]. یحیی بن ‌الحسین رسی (متوفای ۲۹۸ ه.ق.) در روایتی که حضرت علی (ع) مخاطب آن است در خصوص رافضه نقل کرده، اما زید در سند آن نبوده و متن آن نیز با روایت حمیری (متوفای ۵۷۳ ه.ق.) متفاوت است (رسی، ۱۴۲۲: ۶۲). نکته دیگر اینکه ضمیر مخاطبی که در روایت حمیری آمده جمع است، در حالی‌ که مخاطب آن شخص حضرت علی (ع) بوده‌اند (حمیری، ۱۹۴۸: ۲۲۲). اما ابوالعباس حسنی (متوفای ۳۵۳ ه.ق.) نقل کرده که زید از پیامبر خدا (ص) شنیده که ایشان از گروهی که منکر امر به‌ معروف و نهی از منکر هستند خبر داده‌اند (ابوالعباس حسنی، بی‌تا: ۳۵۳). بدین‌سان گمان می‌رود که گفته زید در روند نگارش زیدیه دچار تحریف شده است.

    [xvi]. عن علی بن أبی‌طالب (رضی الله عنه) قال رسول الله (صلی الله علیه و سلم): «یظهر فی أمتی فی آخرالزمان قوم یُسمّون الرافضه یرفضون الإسلام» (ابن‌حنبل، ۱۴۰۶: ۲/۵۴۶-۵۴۷، ح۱۲۶۸-۱۲۷۰).

    [xvii]. اسماعیل بن ‌عبدالرحمن، یکی از مفسران قرآن کریم و راویان روایات امام سجاد، باقر و صادق (ع) بوده است. وثاقت وی در میان اهل‌ سنّت محل اختلاف است (ذهبی، ۱۹۹۳: ۵/۲۶۴-۲۶۵، ش۱۲۴؛ موسوی خویی، ۱۴۱۳: ۴/۶۳، ش۱۳۷۳).

    [xviii]. نقل شده است زید آن گروه را نفرین کرده و آنان را به خوارج تشبیه کرده است (رسی، ۱۴۲۲: ۶۲؛ ابوالحسین طبری، ۱۴۲۱: ۲۷۷).

    [xix]. خلّال، ۱۴۱۰: ۴۹۶، ش۷۹۱؛ ابن‌عبدربه، ۱۴۰۴: ۲۴۹؛ نوبختی، ۲۰۰۸: ۱۹-۲۰٫

    [xx]. این کتاب به‌تازگی ترجمه شده است (فان اس، ۱۳۹۷: ۱/۳۹۵-۵۹۸).

    [xxi]. سلیمان بن ‌مهران اسدی (متوفای ۱۴۸ ه.ق.)، از یاران ویژه امام صادق (ع) بوده، و گرچه اهل‌ سنّت وی را ثقه دانسته‌اند اما به تدلیس متهم شده است (ذهبی، ۱۴۱۳: ۶/۲۲۶-۲۴۸، ش۱۱۰؛ موسوی خویی، ۱۴۱۳: ۹/۲۹۴-۲۹۵، ش۵۵۱۸). همچنین نک.:

    C. Brockelmann – [Ch. Pellat]), “Al-Amash”, in: The Encyclopaedia of Islam, Vol. I, p. 431.

    [xxii]. قال (علیه السلام): «والله ما هم سمّوکموه ولکن الله سمّاکم به فی التوراه والإنجیل علی لسان موسی و لسان عیسی، و ذلک أن سبعین رجلا من قوم فرعون رفضوا فرعون و دخلوا فی دین موسی فسمّاهم الله الرافضه، و أوحی إلی موسی أن أثبت لهم هذا الإسم فی التوراه حتی یملکونه علی لسان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ففرقهم الله فرقا کثیره فرفضوا الخیر و رفضتم الشر واستقمتم مع أهل‌ بیت نبیکم (علیهم السلام) فذهبتم حیث ذهب نبیکم واخترتم من اختار الله و رسوله …» (کوفی، ۱۴۱۰: ۳۷۶-۳۷۷، ح۵۰۶).

    [xxiii]. قال (علیه السلام): «أن سبعین رجلا من بنی ‌إسرائیل رفضوا فرعون و قومه لما استبان لهم ضلالهم فلحقوا بموسی (علیه السلام) لما استبان لهم هداه فسموا فی عسکر موسی الرافضه لأنهم رفضوا فرعون و کانوا أشد أهل ذلک العسکر عباده و أشدهم حبا لموسی و هارون و ذریتهما (علیهما السلام) …» (کلینی، ۱۳۸۹: ۸/۳۳-۳۶، ح۶).

    [xxiv]. البته متن موجود شباهتی با روایت ندارد و بیشتر به ‌نظر می‌رسد استنتاج خود نویسنده از روایات باشد (عاملی بیاضی، ۱۳۸۴: ۱/۳۲۳).

    [xxv]. قال رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) لعلی (علیه السلام): «ألا ترضی أن تکون منی بمنزله هارون من موسی إلا أنه لیس نبی بعدی» (بخاری، ۱۴۰۱: ۵/۱۲۹؛ صدوق، ۱۳۸۵: ۱/۲۰۱-۲۰۲، ح۲).

    [xxvi]. بیوراسب که در زبان فارسی باستانی ازدهاق گفته می‌شود، معرّبش ضحاک است (طبری، ۱۴۰۳: ۱/۱۳۳). گفته شده وی در دوره نبوت حضرت نوح (ع) می‌زیسته (همان: ۱۱۹) و مؤسس دیانت صابئه بوده است (همان: ۱۲۲). در نقلی دیگر گفته شده وی در زمان حضرت ابراهیم (ع) بوده (همان: ۱۳۴) و بر سرِ اینکه اصالتاً پارسی یا عرب بوده اختلاف است (همان: ۱۳۳-۱۳۴؛ مسعودی، ۱۴۰۴: ۱/۲۴۷؛ همو، بی‌تا: ۷۵-۷۶).

    [xxvii]. این روایت در منابع روایی پیشین شیعه ذکر نشده و در غیر از این کتاب در هیچ کتاب دیگری هم دیده نشده است (قزوینی رازی، ۱۳۹۱: ۵۹۱-۵۹۲).

    [xxviii]. مستندی برای این گفته پیدا نشد.

    [xxix]. مستندی برای این مطلب یافت نشد.

    [xxx]. نک.: W. Madelung, “Hishām b. Al-Ḥakam”, in: The Encyclopaedia of Islam, Vol. III, pp. 496-498. و تاریخ درگذشت وی را نجاشی در سال ۱۹۹ ه.ق. در بغداد ثبت کرده (نجاشی، ۱۴۱۶: ۴۳۳، ش۱۱۶۴) اما شیخ‌ طوسی تاریخ آن را در سال ۱۷۹ ه.ق. در کوفه ذکر کرده است (طوسی، ۱۴۱۵: ۲/۵۲۶، ش۴۷۵). خویی معتقد است وی قبل از سال ۱۹۳ ه.ق. از دنیا رفته است (موسوی خویی، ۱۴۱۳: ۲۰/۳۲۱-۳۲۲).

    [xxxi]. فرقه‌های یادشده در این فهرست عبارت‌اند از: ۱٫ زراریه، یاران زراره بن ‌اعین (متوفای ۱۵۰ ه.ق.)؛ ۲٫ عماریه، یاران عمار ساباطی؛ ۳٫ یعفوریه؛ ۴٫ یاران سلیمان اقطع؛ ۵٫ جوالیقیه، یاران هشام بن ‌سالم جوالیقی. اما در آن فهرست نام هشام بن ‌حکم به‌ چشم نمی‌خورد (طوسی، ۱۴۱۵: ۵۴۲، ش۴۷۹).

    [xxxii]. همچنین کتابی در ردّ شیطان‌الطاق دارد (ابن‌ندیم، بی‌تا: ۲۲۴).

    [xxxiii]. نک.: I. Goldziher – [A. S. Tritton], “Badāʾ”, in: The Encyclopaedia of Islam, Vol. I, pp. 850-851. درباره معنای «بداء» و نظر موافقان و مخالفان شیعه نک.: نعمه، ۱۴۰۵: ۱۶۱-۱۶۳، ش۸٫

    [xxxiv]. در این باره اهل‌ سنّت نیز روایات فراوانی نقل کرده‌اند (ابن‌حنبل، بی‌تا: ۴/۲۸۱؛ عبسی کوفی، ۱۴۰۹: ۷، ص۵۰۳، ح۵۵).

    [xxxv]. برخلاف این ادعا شیعه اثناعشریه بر واقع‌نشدن هیچ‌ گونه تحریفی اجماع دارند (طوسی، ۱۲۰۹: ۱/۳). در مقابل، روایات فراوانی از اهل ‌سنّت در کم و زیادشدن قرآن نقل شده و اساس به‌ وجود آمدن چنین شبهه‌ای از طرف آنان بوده است (ابن‌شاذان نیشابوری، ۱۳۶۳: ۲۰۹-۲۲۹).

    [xxxvi]. مستندی برای این مطلب یافت نشد.

    [xxxvii]. مستندی برای این گفته یافت نشد.

    [xxxviii]. این مطلب از دو روایت پیشین به‌ دست می‌آید (کلینی، ۱۳۸۹: ۸/۳۳-۳۶، ح۶؛ کوفی، ۱۴۱۰: ۳۷۶-۳۷۷، ح۵۰۶).
    [xxxix]. R. Strothmann – [Moktar Djebli], “Taḳiyya”, in: The Encyclopaedia of Islam, Vol. X, pp. 134-136.
    [xl]. (M. G. S. Hodgson, “ḎjaꜤfar Al-Ṣādiḳ”, in: The Encyclopaedia of Islam, Vol. II, pp. 374-375).

    [xli]. امام کاظم (ع) دو بار در سال‌های ۱۷۹-۱۸۳ ه.ق. زندانی شد (نوبختی، ۲۰۰۸: ۷۱-۷۲) و امام رضا (ع) از سال ۲۰۰ ه.ق. (همان: ۷۴؛ مسعودی، ۱۴۰۴: ۳/۴۴۰-۴۴۱) یا ۲۰۱ ه.ق. (طبری، ۱۴۰۳: ۷/۱۳۹) تا سال ۲۰۳ ه.ق. (همان: ۱۵۰؛ مسعودی، ۱۴۰۴: ۴۴۱؛ نوبختی، ۲۰۰۸: ۷۳) در کنار مأمون عباسی (حکـ ۱۹۸-۲۱۸ ه.ق.) در طوس بود. امام جواد (ع) در سال ۲۲۰ ه.ق.، بعد از حدود ده ماه اقامت در دربار، درگذشت (همان: ۷۶-۷۷). امام هادی (ع) از سال ۲۳۳-۲۵۴ ه.ق. در سامرا به سر برد (همان: ۷۷) و امام عسکری (ع) به ‌همراه پدر بزرگوارشان به سامرا آمد و تا سال ۲۶۰ ه.ق. در آنجا از دنیا رفت (همان: ۷۹).

    [xlii]. برای آشنایی با سازمان وکالت و چگونگی فعالیت وکلا در دوره غیبت صغرا (نک.: صفری فروشانی، ۱۳۹۱: ۱۳۳-۱۵۷).

    [xliii]. در روایتی از امام زمان (ع) این تعبیر آمده: «وأما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها إلی رواه حدیثنا فإنهم حجتی علیکم و أنا حجه الله علیهم» (صدوق، ۱۴۰۵: ۴۸۳-۴۸۵، ح۴).

    [xliv]. D. B. Macdonald – [M. G. S. Hodgson], “Ghayba”, in: The Encyclopaedia of Islam, Vol. II, p. 1026.

    [xlv]. ابن‌ندیم (متوفای ۴۳۸ ه.ق.) همچنین در گزارشی دیگر به کتاب الرد علی الرافضه والحشویه از ضرار بن ‌عمرو معتزلی نیز اشاره کرده است (ابن‌ندیم، بی‌تا: ۱۸۴-۱۸۵، ۲۱۴-۲۱۵، ۲۳۳، ۲۴۴).

    [xlvi]. ابوسهل هلالی (متوفای ۲۱۰ ه.ق.) یکی از سرکرده‌های معتزله بغداد بوده است (ناشی اکبر، ۱۹۷۱: ۵۶-۵۸، ش۹۴-۹۶).

    [xlvii]. فزاری کوفی، از سرکرده‌های خوارج بوده و یاران وی از لحاظ فکری نزدیک‌ترین گروه از خوارج به اهل‌ سنّت بوده‌اند (ابن‌حزم، ۱۳۲۰: ۲/۱۱۲). البته وی شریک و دوست دائمی هشام بن ‌حکم (متوفای قبل از ۱۹۳ ه.ق.) نیز بوده است (مسعودی، ۱۴۰۴: ۱۹۴).

    [xlviii]. ابومحمد رسی (متوفای ۲۴۶ ه.ق.) یکی از ائمه زیدیه که به‌ همراه برادرش محمد بن ‌ابراهیم (متوفای ۱۹۹ ه.ق.) در سال ۱۹۹ ه.ق. ضد مأمون عباسی (حکـ ۱۹۸-۲۱۸ ه.ق.) دست به شورش برد، و در سال ۲۲۰ ه.ق. برای بار دوم به ‌عنوان امام برگزیده شد، و بعد از آنکه در جنگ با عباسیان ناتوان شد به مدینه بازگشت و در آنجا مابقی عمرش را سپری کرد (رسی، ۱۴۲۲: مقدمه تحقیق).

    [xlix]. یحیی بن ‌معین (متوفای ۲۳۳ ه.ق.) قائل بود که اگر رافضی داعی به مذهب خویش نباشد روایاتش پذیرفتنی است (غطفانی، بی‌تا: ۲/۱۱۱، ش۳۵۸۱). و این مطلب محل اجماع اهل‌ سنّت بوده است (ابن‌حبان، ۱۹۷۳: ۶/۱۴۰-۱۴۱).

    [l]. محمد بن ‌عبدالرحمن بن ابی‌ لیلی انصاری؛ وی از سوی بنی‌امیه و بنی‌عباس در کوفه به قضاوت مشغول بود (ذهبی، ۱۴۱۳: ۶/۳۱۰-۳۱۶، ش۱۳۳؛ موسوی خویی، ۱۴۱۳: ۱۷/۲۲۸-۲۳۱، ش۱۱۰۶۶). همچنین نک.:

    J. Schacht, “Ibn Abī Laylā”, in: The Encyclopaedia of Islam, Vol. III, pp. 687-688.

  • . وی را هارون عباسی (حکـ ۱۷۰-۱۹۳ ه.ق.) به ‌عنوان قاضی کوفه منصوب کرد و برای مدتی در بغداد نیز به قضاوت مشغول بود (ذهبی، ۱۴۱۳: ۹/۲۲-۳۴، ش۶).

    [lii]. شیعه امامیه اثناعشری طبق سنّت نبوی عمل کرده و با بدعت عمر مخالفت کرده است (قشیری نیشابوری، بی‌تا: ۴/۱۸۳-۱۸۴).

    [liii]. شیخ‌ طوسی وی را با وجود اینکه از امام باقر و صادق (ع) روایت کرده اما از اهل ‌سنّت معرفی کرده است (طوسی، ۱۴۱۵: ۱۳۳، ش۵۰ و ص۳۳۵، ش ۱۶؛ طوسی، ۱۴۱۷: ۱۱۶، ش۱).

    [liv]. ابوعاصم نسائی، کتابی به ‌نام الإستقامه داشته که درباره فرق گمراه بوده است (ذهبی، ۱۴۱۳: ۱۲/۲۵۰-۲۵۱، ش۹۲).

    [lv]. خود ملطی (متوفای ۳۷۷ ه.ق.) به ۱۸ فرقه اشاره کرده است (ملطی، ۱۴۱۸: ۱۸-۳۵).

    [lvi]. وی در مجموع به ۱۱ فرقه اشاره کرده است (همان: ۱۵۶-۱۶۵).

    [lvii]. در بین آنها زیدیه نیز ذکر شده‌اند (همان: ۱۶۴).

    [lviii]. شهرستانی (متوفای ۵۴۸ ه.ق.) به ‌هیچ ‌وجه رافضه را به‌ عنوان فرقه مشخصی ذکر نکرده و غلات را در ضمن شیعه بیان کرده است (شهرستانی، بی‌تا: ۱/۱۴۷). البته وی رافضه را به‌ عنوان شیعیان کوفی مخالف با زید ذکر کرده است (همان: ۱۵۵).

    [lix]. این اتهام را مرجئه به شیعیان زده‌اند (ابوحاتم رازی، ۲۰۱۵: ۱/۵۰۳-۵۰۴).

    [lx]. وی همه فرق شیعی را در زیرمجموعه رافضه قرار داده است (بغدادی، ۱۴۱۵: ۲۹، ۳۹).

    [lxi]. وی نیز همه گروه‌های شیعه را رافضه نامیده است (اسفرایینی، ۱۴۰۳: ۲۳، ۲۷).

    گفت‌وگو درباره مطلبی که خواندید

    آدرس ایمیل شما منتشر نمی‌شود.