برخی از افراد هیئتهای مذهبی را NGO میدانند ولی NGO شدن آنها خطرناک است و کار درستی نیست. این حرف انسان را به یاد اتفاق کلیسا شدن دین در دنیای مسیحیت میاندازد! مذهب در آنجا کلیسا شده و اگر از هر کلیسا به یک کلیسای دیگر روید، مذهب تغییر میکند.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)؛ عزاداری مطلوب به مثابه یک زبان، به عزاداری میگویند که با اصل آن واقعیت همسنخ باشد. اگر با آن واقعیت سنخیتی نداشته باشد، دیگر سوگواری مطلوب نیست و نام آن، انحراف یا تحریف است.
حجت الاسلام والمسلمین دکتر مهراب صادق نیا از دیدگاه جامعه شناسی به مسئله عزاداری و هیئات دینی پرداخته است.
به نظر شما شاخصهای یک هیئت عزاداری مطلوب چیست و شدت و ضعف آنها در هیئات امروزی چگونه است؟
وقتی از موضع یک انسان دیندار نگاه میکنید منظور از مطلوبیت، یک چیز است و وقتی که از موضع یک جامعهشناس کلاسیک یا جامعهشناس مدرن صحبت میکنید، چیز دیگری است. عزاداری مطلوب در نگاه انسان دیندار معمولاً حائز متغیرهایی است که آنها را از متون دینی و سنت اسلامی گرفته است. اما یک جامعهشناس کلاسیک وقتی از عزاداری مطلوب سخن میگوید به کارکردها و کجکارکردهای سوگواری و عزاداری نگاه میکند و مراد او از عزاداری مطلوب، این است که دارای کارکرد مثبت باشد و به مانایی و بقای جامعه کمک کند.
یک جامعهشناس مدرن وقتی صحبت از کارکرد میکند عمدتاً به معنای عمل تأکید دارد و میگوید که اگر یک سوگواری به زندگی معنابخش باشد، خوب است و اگر خالی از معناست، خوب نیست و باید کنار رود. در علم جدید، توصیه وجود ندارد و بیشتر پدیدهها را توصیف میکنند. مطلوب بودن یا نامطلوب بودن، بار داوری دارد که کار علم نیست.
دو شاخصه عمده برای عزاداری مطلوب از منظر دینی، یکی اصالت است. در یک معنا، مراد از اصالت این است که ریشههای مذهبی و ریشههای عمیق مطرح در نصوص دینی، روایات و قرآن کریم را داشته باشد. این ریشهها قاعدتاً هم در فرم یعنی در صورت این سوگواری و هم در محتوای آن هستند و باید خود را در نوع شعر، متن، سخنرانی و تصویر نشان دهند.
اصالت در معنای دوم یعنی سوگواری فی حد نفسه ارزشمند باشد نه اینکه برای یک عمل دیگری انجام شود. در این معنا کاری به ریشهها نداریم بلکه به کارکرد و رویکرد این عزاداری توجه میشود. بر این اساس عزاداری مطلوب، عزاداری است که در خدمت هیچ هدف دیگری غیر از خود سوگواری قرار نگیرد و الاّ اصالتش را از دست میدهد. یعنی اگر عزاداری برای تقویت یک جناح سیاسی، یک بازار تجاری یا یک اندیشه فرهنگی دیگر باشد، این عزاداری اصالتش را از دست میدهد و دیگر اصیل نیست.
اگر هیئتی به معنای دوم، عزاداری اصیل انجام ندهد، به معنای اول هم نمیتواند اصیل باشد چون ریشههای مذهبی نمیتوانند همواره در خدمت اهدافی باشند که جامعه دنبال میکند. سوگواری به خودی خود یکسری کارکرد آشکار و پنهان دارد که سوگواری را از اصالت به معنای دوم ساقط نمیکند. به طور مثال سوگواری به خودی خود باعث افزایش انسجام اجتماعی میشود و تشفی خاطر سوگواران را به همراه دارد. همچنین عزاداریهای مذهبی به خودی خود ارزشهای مذهبی را پررنگ میکند و یک گروه مذهبی را گروهتر میکند.
دیگر اینکه شهادت امام حسین(ع) را برای جامعه امروز پررنگ و تکرار میکند و به معنای واقعی تعظیم شعائر میشود. ولی موضوع این است که این اهداف نباید به سوگواری سنجاق شوند. برای مثال اگر برای تقویت روحیه حماسی جامعه، سوگواری به خدمت گرفته شود، سوگواری از اصالت ساقط شده است. یعنی سوگواری در حقیقت ابزاری برای دستیابی به یک هدف خارجی شده است. آن هدف هر چقدر هم که محترم باشد چون به هدف تبدیل شده است، سوگواری را از ریشهها به معنای نخست تهی خواهد کرد.
شاخصه دوم سوگواری مطلوب، سازگاری با موضوعی است که این سوگواری برای آن اتفاق میافتد. مبنای نظری این سخن آن است که سوگواری یک زبان به معنای کلی آن است. زبانی که باعث میشود که یک معنا از ذهنی به ذهنی و از نسلی به نسل دیگر منتقل شود. معنای این زبان هم آن واقعیت خارجی مثل شهادت امام علی(ع) یا فجایعی است که در کربلا رخ داده است. وقتی درباره آن واقعیت عینی صحبت میشود، یک واقعیت ذهنی پدید میآید. به اصطلاح از آن واقعیت عینی خارجی، مفهومسازی میشود. در این فرآیند مفهومسازی، به ابزاری نیاز است که به آن زبان گفته میشود.
این زبان، واقعیت را تبدیل به مفهوم میکند و از نسلی به نسلی دیگر منتقل میکند. افراد عصر حاضر هیچکدام در سال ۶۱ در کربلا نبودند ولی آن واقعیت را در ذهنهای خود دارند. زبان، گاهی اوقات متنی است که دیده میشود و گاهی اوقات، کلمهای است که تلفظ میشود که به آن پیامهای شنیداری یا دیداری میگویند. گاهی اوقات هم زبانِ بدن است. اگر زبان را این سه مورد فرض کنید، هر سه در انتقال معنا یا آن واقعیت خارجی از نسلی به نسل دیگر نقش دارند. هر سوگواری، پیامهای تصویری، صوتی و زبان بدن را با هم دارد.
عزاداری مطلوب به مثابه یک زبان، به عزاداری میگویند که با اصل آن واقعیت همسنخ باشد. اگر با آن واقعیت سنخیتی نداشته باشد، دیگر سوگواری مطلوب نیست و نام آن، انحراف یا تحریف است. برای مثال نمیتوان در تبلیغ یک کتاب، از روشی شبیه تبلیغ یک پفک نمکی یا یک مایع شوینده استفاده کرد یا وقتی درباره یک کتاب، شعری میسرائید، نمیتوانید از کلمات و مفاهیمی استفاده کنید که در توصیف معشوق استفاده میشود. چون اینها همسنخ نیستند. وقتی درباره امام حسین(ع) و کربلا عزاداری میکنید، این کلمات، زبان بدن و نمادهایی که به کار میرود، همه اینها باید با آن واقعیت همسنخ باشند تا سوگواری مطلوب اتفاق افتد. در مجموع، مطلوبیت سوگواری در داشتن دو عنصر اصالت و سازگاری است.
گفتمان سوگواری در جامعه فعلی نه اصالت به معنای اول و دوم و نه همسنخی بین پیام و محتوا یا آن واقعیت خارجی را دارد. بر این اساس، جامعه با چالش نامطلوب سوگواری روبهرو است.
سوگواریهای الآن اصالت به معنای اولی را ندارند و اصلاً به دنبال این هم نیستند که داشته باشند و دلیل آن هم این است که گفتمان سوگواری از فیضیه خارج شده و به حسینیه رفته است. وقتی گفتمان سوگواری در فیضیه است یعنی علمای دین، مسئول آن هستند و مبانی مذهبی سوگواری از علما و مراجع گرفته میشود. وقتی سوگواری از فیضیه به حسینیه میرود، دیگر در آن علمای دین نقش اصلی را بازی نمیکنند و مداحان نقش اصلی را دارند. مداحان هم به دنبال اصالت نیستند و به دنبال گرفتن اشک و آه از مردم هستند.
به بیان دیگر وقتی گفتمان سوگواری از پارادایمی که شهید مطهری، شریعتی و دیگران در دهه ۴۰ و ۳۰ بر اساس آن میخواستند یک ایدئولوژی عقلانی از عاشورا استخراج کنند، خارج میشود و تبدیل به یک گفتمان عاطفی میشود، بازیگران این گفتمان دیگر علما نیستند.
در گفتمان جدید، این مداحان هستند که میتوانند کار را به پیش برند. برای یک مداح مهم نیست که روایتی که از سوگ میخواند، اصالت دارد یا ندارد بلکه مهم این است که اشک مردم جاری شود. مهم نیست که فرم عزاداری که اتفاق میافتد از دل دین بیرون آید یا خیر، بلکه مهم این است که کارکرد دارد.
آنقدر که در هیئتهای سوگواری، اهداف سیاسی و غیرسیاسی و اخیراً اهداف اقتصادی دنبال میشود، کسی توجهی به آن اصل سوگی که برای امام حسین(ع) است، ندارد. مثل این است که در حرم امام رضا(ع) آنقدر حواشی مثل ساختمانهای بزرگ، جلسات پرسش و پاسخ، آداب خواندن نماز و … پررنگ شده است که اصل زیارت و گنبد امام رئوف(ع) پشت آن مخفی و پنهان است. این اتفاق، همان است که سوگواری از اصالت و مطلوبیت ذاتی ساقط شده و اگر آن اهداف را تأمین کند، خوب است.
سوگواریها و هیئتهای حاضر هیچ سنخیتی با واقعه عاشورا ندارند. آنچه که در عاشورا اتفاق افتاد، اهداف اخلاقی را دنبال میکرد. حتی امربهمعروف و نهیازمنکر یک غایت اخلاقی دارد ولی چیزی که در هیئتهای حاضر دنبال میشود، صرفاً یک نوع ابراز علاقه است.
کارکردهای هیئات مذهبی در جامعه را بیان نمایید، چه کسانی در این مسئله دخیل هستند؟
برخی از افراد هیئتهای مذهبی را NGO میدانند ولی NGO شدن آنها خطرناک است و کار درستی نیست. این حرف انسان را به یاد اتفاق کلیسا شدن دین در دنیای مسیحیت میاندازد! مذهب در آنجا کلیسا شده و اگر از هر کلیسا به یک کلیسای دیگر روید، مذهب تغییر میکند.
نمیتوان گفت که اینها NGO هستند اما یک اجتماع خودساخته مردم هستند. این تجمعهای خودساخته مردمی میتوانند خیلی کارکرد مثبت داشته باشند. اولاً همه جوامع یکسری آیینهایی دارند که در آن آیینها، جامعه بازسازی میشود. یعنی افراد جامعه در آن آیینهای مذهبی یا غیرمذهبی گرد هم میآیند و بودن در کنار یکدیگر را حس میکنند.
بر اساس این منطق میتوان گفت که تجمعات سوگواران، کارکردهای خیلی مثبتی دارد و باعث افزایش انسجام اجتماعی میشود. اما اگر این تجمعات، تبدیل به تجمعات افرادی خاص شود و حالت میتینگ سیاسی یا قومی پیدا کند، مناسب نیست. اگر اعضا و شرکتکنندگان هیئت بر اساس متغیری غیر از سوگواری باشد، این تجمع نه تنها باعث افزایش انسجام اجتماعی نمیشود بلکه شکافهای اجتماعی را بیشتر میکند. ممکن است از نظر درونگروهی انسجام را افزایش دهد اما از نظر برونگروهی، شکاف و تفاوتها را زیادتر میکند.
مثل اینکه در یک شهر، دو هیئت به نام هیئت مسجد بالامحله و مسجد پایینمحله درست شود. هر هیئت، بالا محلهایها و پایین محلهایها را هم دور هم جمعتر میکند اما فاصله بین این دو را بیشتر میکند. متأسفانه ایام عزاداری همیشه با برخی از منازعات قومی و امروزه با برخی از منازعات سیاسی همراه است. دلیل آن همین است که متغیرهایی غیر از متغیر سوگواری در تشکیل این اجتماعات نقش داشته است.
برای تقویت این دو شاخص که فرمودید، در هیئات عزاداری چه باید کرد؟
مناسبترین کار این است که مثل منطقی که این هیئات در طول قرنها داشتهاند، کاملاً مردمی باشند و خود مردم تصمیمگیرنده باشند و آن را برگزار کنند. نهادهای حکومتی کمترین نقشی در این هیئتها نباید داشته باشند. چون نقش بازی کردن آنها به معنای به مخاطره انداختن اصالت آنها به معنای دوم است.
کمترین مداخله در هیئات نباید رخ دهد. بر فرض اگر یک حزب سیاسی در جامعه یک هیئت درست کند، اولین چیزی که به ذهن انسان متبادر میشود، این است که این هیئت را برای مشروعیتخواهی و کسب اعتبار برای خود ایجاد کرده است.
باید همیشه به این سؤال جواب داد که آنچه که سوگواری را از زمان آلبویه یعنی قرن سوم تا الآن پابرجا نگه داشته است، تلاش حکومتها نبوده است و این مردم بودهاند که این کار را کردهاند! حاکمان باید فهم کنند که چه بسا اگر متغیر دیگری مثل حکومت به میان آید، راهی که در ۱۴۰۰ سال طی شده است، خراب شود.
آیا حاکمیت میتواند خطوط قرمز و قوانین نظارتی برای اینها تعیین کند و یا نقش ناظر و حامی بازی کند؟
مگر در طول این ۱۴۰۰ سال این هیئتها در معرض انحراف و تحریف و بدعت نبودند؟ این علما بودند که بر اصالت آن نظارت میکردند. پس همچنان علما باید نظارت کنند و این کار، مسئولیت ذاتی حکومت نیست.
روحانیت چگونه میتواند معارف دینی را در هیئات مذهبی گفتمانسازی کند؟
این انتظاری است که از روحانیت هست اما واقعیت اجتماعی به روحانیت اجازه نداده است که روحانیت این نقش را بازی کنند. به طور مثال در جامعهای که تلویزیون اصلاً در اختیار روحانیت نیست و در اختیار افراد دیگر است، این تلویزیون است که تیپهای ایدئال سوگواری، هیئتها و روحانیون سخنران این مجالس را معرفی میکند. در چنین جامعهای، حوزه علمیه به صورت طبیعی، آن نقش اولیه و اصیل خود را از دست میدهد. لذا با جود انتظار از حوزه، باید این را هم دانست که این انتظار در چه جامعهای قرار است، محقق شود؟
در واقع فرآیندها و ساختارهایی در جامعه وجود دارد که این نقش قابل تحقق نیست. برای مثال کار پلیس در جامعه نگهداری از قانون است و این کار از لحاظ مدنی به نهادی به نام پلیس واگذار شده است. کسی از یک طلبه انتظار ندارد که مجرم را دستگیر کند.
بسترها و زمینههای بروز مداح محوری چیست؟
باید دید که آیا یک اتفاقی در سوگواری افتاده است که مداحان محور شدهاند و یا اینکه چون مداحان محور شدهاند، یک اتفاقی افتاده است؟ به نظر میرسد که حالت اول درست است. یعنی محور شدن مداحان، یک متغیر وابسته است و مستقل نیست.
آن اتفاق، عاطفی شدن گفتمان دینداری در سطح کلان و به صورت خاص، عاطفی شدن سوگواری در جامعه است. وقتی آن اتفاق افتاد، طبیعی بود که مداحان، محور شوند. اگر گفتمان اخلاقی و عقلی برگردد، به صورت طبیعی مداحان نمیتوانند محور باشند. چون این گفتمان خیلی عاطفی شده است، در نتیجه سوگواری در جامعه، کارناوالیزه و فستیوالیزه شده است. حتی جناحی و سیاسی هم شده و مداحان هم ابزار خوبی هستند که نقشهایی در این زمین بازی کنند.
راهکارهای شما برای ارتقای بعد شناخت دینی و جلوگیری از عاطفه گرایی صرف در هیئات چیست؟
قانونی در جامعهشناسی هست که پدیدهها تا زمانی که کارکرد دارند، هستند و وقتی کارکرد خود را از دست دهند، خودبهخود حذف میشوند. بر این اساس، نمیتوان پدیده دارای کارکرد را حذف کرد و همچنین نمیتوان پدیده بدون کارکرد را تولید کرد. برای حل مشکل گفتمان، باید کارکرد آن را از آن گرفت و باید نشان داد که این گفتمان در جامعه کارکردی ندارد.
به نظر شما ادامه روند فعلی در موضوع هیئات و مداحان به کجا منتهی میشود و چه آیندهای را برای این مسئله تصور میکنید؟
هیچ آینده خوبی برای سوگواری پیشبینی نمیشود و در آینده، سوگواری کانونی برای زایش گرایشهای دینی جدید خواهد شد و معنویتهای نوپدید و فرق انحرافی از سوگواری پدید میآیند. سوگواری بستری برای موجهسازی بیاخلاقیها خواهد شد یعنی فرد، هر بیاخلاقی را مرتکب میشود ولی چون به هیئت میرود، مشکلی نیست و خوب است. سوگواری در آینده نزدیک ممکن است شکافهای اجتماعی کشور را پررنگتر کند و منازعات اجتماعی را در جامعه خونینتر کند.