مرادی ضمن اشاره به اینکه در مورد جایگاه زنان با سه مقطع تاریخی مواجه هستیم، به توضیح تطور جایگاه زن در اسلام پس از پیامبر(ص) پرداخت.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، نشست «زن در اسلام، زن در تاریخ اسلام» با سخنرانی نفیسه مرادی، پژوهشگر علوم قرآنی در صفحه اینستاگرام دینآنلاین برگزار شد. متن جلسه از نظر میگذرد؛
امشب با موضوع زن در اسلام و زن در تاریخ اسلام در خدمت شما هستم. شاید این عنوان برایتان جای سؤال باشد که چرا این دو عنوان در کنار هم آمده است. شاید تاکنون کتابهای زیادی را در رابطه با جایگاه زن در اسلام ملاحظه کرده باشید. معمولا در این کتابها روال اینگونه است که ابتدا موقعیت زن را پیش از اسلام توصیف میکنند و بعد تحولاتی که به وسیله قرآن و رسالت اتفاق افتاد را بیان میکنند و در نهایت نشان میدهند که پس از اسلام، جایگاه زن نسبت به قبل از اسلام ارتقا پیدا کرده که الحق و الانصاف همینطور است اما همیشه این سؤال در گوشه ذهن برخی افراد وجود دارد که چرا به جایگاه زن مسلمان معاصر انتقاداتی وارد است. این مسئله نیازمند بررسی است.
ما با سه دوره تاریخی مواجه هستیم: یکی قبل از پیامبر، یکی زمان پیامبر که دوران طلایی برای جایگاه زنان است و یکی بعد از پیامبر تا زمان معاصر. آن چیزی که نیازمند بررسی هستیم شرایط زنان پس از حضرت رسول است. من در درسگفتاری بیان کردم چه عواملی باعث شد پس از پیامبر جایگاه زن تنزل پیدا کند اما با همه این توصیفات اکنون میخواهیم بررسی کنیم پس از پیامبر زنان چه جایگاهی پیدا کردند و چون در جامعه اسلامی این اتفاقات افتاد به پای اسلام گذاشته میشود. من فقط به صورت تیتروار به چند مورد اشاره میکنم.
اولین موردی که اشاره میکنم بحث تعلیم و تعلم است. در هیچ کجای قرآن زنان از خواندن و نوشتن منع نشدهاند اما میبینیم در طی تاریخ زنان از آموختن سواد منع شدهاند. یکی از دلایلی که میشود مطرح کرد این است در دورانی که جعل حدیث اتفاق افتاد این مسئله باعث شد در باب زنان احادیث جعلی و ضعیف زیادی جعل شود و در این زمینه خیلی در حق زنان اجحاف شده است. این احادیث جعلی برای آن دوران فرهنگسازی میکرد. فرض کنید احادیثی داریم که به زنان نوشتن یاد ندهید. من نمیخواهم وارد بررسی سندی و صحت حدیث شوم میخواهم بگویم این حدیث فرهنگسازی کرد که به زنان نوشتن و خواندن یا ندهند با اینکه در قرآن منعی نداریم. حتی ما زنانی داریم که حدیث نقل میکردند ولی نوشتن بلد نبودند یا سواد قرائت قرآن داشتند. این یک بحث است که به اسم اسلام گذاشته شده است. در شرایط معاصر میبینیم حسن البنا در کتاب خودش میگوید زنان باید چیزهایی را یاد بگیرند که برای خانه داری مناسب باشد لذا آموختن علوم روز برایشان ضروری ندارد. از آن طرف وقتی مدارس دخترانه در کشورهای اسلامی شکل میگیرد خیلی با این مسئله مخالفت میشود حتی در عصر معاصر هم این تفکرات باقی مانده است و پای دین گذاشته میشود.
نمونه دومی که میخواهم مثال بزنم بحث پوشش زنان است. در بررسیهای تاریخی که درباره پوشش زنان انجام شده است از دوره بنی امیه نمیتوانیم گزارشاتی پیدا کنیم ولی از زمان بنی عباس آثاری که باقی مانده است نشان میدهد پوشش زنان یک پیراهن و شلوار و یک سرپوش بوده است و مقنعه و چادری در کار نبوده است. بعد در ایران میبینیم از نوع پوشش چادر و مقنعه استفاده میشده یعنی نوع پوشش در سرزمینها متفاوت است. اکنون در جوامع اسلامی برخی یک نگاه حداکثری به پوشش زن دارند مثل عربستان و داعش. برخی دیگر میگویند گردی صورت و دستها تا مچ اشکال ندارد. در برخی فرقههای اسلامی گفته میشود اگر دست و صورت زن آرایش داشته باشد هم اشکال ندارد. در برخی جوامع اسلامی پوشش سر یک نوع اختیار است. ما میبینیم طیفهای مختلفی راجع به یکی از مسائل زنان در طول تاریخ وجود داشته است و تا الآن هم ادامه پیدا کرده است.
مورد سوم بحث حضور زنان در امر حکومت است. در زمان منصور، زنان حضوری در حکومت ندارند ولی در زمان مهدی عباسی راه برای زنان باز میشود تا وارد کارهای حکومتی شوند. در مصر اولین زن به تخت پادشاهی مینشیند و سه ماه حکومت میکند ولی با مخالفت علما مواجه میشود. اکنون میبینیم کشوری مثل سنگاپور یک خانمی رئیس جمهور است. نکته اینجاست که نوع رفتارهایی که انجام میشود به دین نسبت داده میشود اما اینکه کدام یک از این نظرات درست است محل سؤال است.