«آیا تمرکز جمعیت به توسعه انسانی میانجامد؟» عنوان نوشته ای است که روز ۳۰ خرداد ماه در صفحه ۵ روزنامه اطلاعات منتشر شده است. در بخشی از این گفتگو مهندس بابک شهریاری به بررسی نقش تمرکز جمعیت در توسعه انسانی می پردازد.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، «آیا تمرکز جمعیت به توسعه انسانی میانجامد؟» عنوان نوشته ای است که روز ۳۰ خرداد ماه در صفحه ۵ روزنامه اطلاعات منتشر شده است. در بخشی از این گفتگو بابک شهریاری به بررسی نقش تمرکز جمعیت در توسعه انسانی می پردازد که از نظر می گذرد؛
حضور جمعیت میلیونی کلانشهرها در همه جای دنیا مشکلات و مصائبی را به همراه دارد. در عین حال، زندگی شمار زیادی از افراد در کنار یکدیگر میتواند مزایا و چالشهایی داشته باشد.
حضور بدون برنامه افراد با قومیت و فرهنگهای متفاوت در یک شهر میتواند زمینه ساز بروز اختلافات گسترده شود. به ویژه اینکه زیرساختهای فرهنگی و اجتماعی مناسب برای این همزیستی فراهم نشده باشد.
مهندس بابک شهریاری، فعال اجتماعی با اشاره به این موضوع میگوید: تنوع خرده فرهنگها در یک شهر از یکسو میتواند در بدبینانهترین شرایط به نزاع و خشونت بیانجامد. همانطور که در بعضی از نقاط جهان شاهد آن هستیم. اما همین تنوع میتواند باعث افزایش عمق بینش مردمان نسبت جهان پیرامونشان شود به شرط آنکه این تفاوتها را بپذیرند و به آن احترام بگذارند.
وی نقش خردمندان اقوام را با اهمیت ارزیابی میکند و میافزاید: این موضوع از یکسو به عهده خردمندان اقوام و از سوی دیگر به عهده حاکمان کشور است تا بتوانند تعاملات را برقرار کنند. ایجاد فرهنگسراها، مراکز تئاتر و نمایشگاههای متعدد بسیار سودمند است. نگاه کلان به دورنمای تمدنی در اولویت بندی ساختار شهری بسیار مؤثر است. برای روشنتر شدن میتوانید شهرهای دوبی و سیدنی را با هم قیاس کنید، در یکی از آنها که پذیرای فرهنگهای متنوع جهان است، ساختمان اپرا سمبل شهر میشود و در دیگری که تا همین چند دهه پیش بدون مدنیت بود و نگاه امروز و امید فردای آنان بر دلارهای نفتی دوخته شده، برجهای بلند و فروشگاهها و مالها خود نمایی میکند.
همین بینش است که راهگشای ما در ایجاد زیرساختهای شهری است.
تقدم زیرساخت
آنچه که در کشور ما اتفاق افتاده، سرازیری جمعیت برای حضور در یک شهر و کلانشهر نیست، بلکه مواجهه حکومت با مهاجرت عظیم از روستاها و شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ است. این اتفاق به دلیل بیبرنامگی و نبود توجه همه جانبه به توسعه پایدار اتفاق افتاده و بیش از پنج دهه ادامه داشته است.
صورت مثبت این اتفاق زمانی میافتد که مطابق با برنامه ریزی، زیرساختهای لازم برای مهاجرت فراهم شود تا بالا رفتن تراکم جمعیت در یک منطقه، نتیجه مثبت و قابل قبولی داشته باشد.
شهریاری در این باره میگوید: لازم بود ابتدا زیرساختها بنا میشدند که با آمدن جمعیت میلیونی، شهر کم نیاورد.
البته قابل پذیرش است که آنچه رخ داده با مطلوب فاصله دارد اما آنچه غیر قابل قبول است اینکه هنوز هم اقدامات مؤثری برای رفع آن نیازها انجام نمیگیرد.
این محقق امور شهری تأکید میکند: در شهری مانند تهران سرانه بعضی از فضاها بسیار کمتر از آن چیزی است که باید باشد، سرانه پرسنلی که به این جمعیت انبوه خدمات میدهند نیز در مواردی با سرانه کشورهای پیشرفته یا استانداردهای جهانی قابل مقایسه نیست.
این مدرس سازمان نظام کاردانی میافزاید: بیش از نیم قرن زندگی با مردمان در این شهر به من متذکر شده که مردم کوچه و بازار وحشت دارند از اینکه سر و کارشان با بعضی از ادارات بیافتد.
اداراتی که اتفاقاً موظف به ارائه خدمات به مردم هستند، نه تنها خدماتی ارائه نمیشود، بلکه مراجعه به این ادارات شهروندان را با چالشهای جدی مواجه میکند. بخش مهمی از این عیب، حاصل کافی نبودن پرسنل این ادارات چه از لحاظ کمی و چه کیفی است. به شمار زیادی از ارباب رجوع فقط یک پرسنل میرسد که آنهم خدا میداند ارادهای برای انجام کار دارد یا ندارد. سرانه پرسنل خدماتی منطبق بر نیازهای جامعه نیست.
هزینههای زندگی
تفاوت هزینه زندگی در کلانشهر با شهرهای کوچک و روستا بسیار چشمگیر است. در کلانشهرها به طور ویژه خدمات قیمت بسیار بالاتری نسبت به دیگر نقاط کشور دارند.
شهریاری در این باره میگوید: در شهرهای بزرگ به دلایلی که خارج از حوصله این گفتگو است هزینه زندگی بیش از سایر نقاط کشور است با این اوصاف جمعیت ساکن در ابرشهرها از یکسو با هزینههای کمر شکن زندگی و از سوی دیگر با خدماتی که دریافت نمیکنند مواجههستند.
وی تأکید میکند: در چنین شرایطی نمیتوان انتظار فرزندآوری از آنان داشت و لذا جمعیت شهری رو به کهنسالی میرود و تنها امید برای نیروی کار مولد، آن مهاجران جوانی هستند که به سوی شهرها گسیل میشوند. ابر شهرهایی که زیرساختهای مناسبی که سخن به میان آمد در آنها وجود ندارد و این جوانان بدون آنکه فرصت مهارت آموزی و کسب تخصص داشته باشند و بیآنکه فرصت تعامل فرهنگی با دیگر خرده فرهنگهای شهر را داشته باشند به پیری میرسند.
عمری به پایان میرسد که حاصل آن نه پیشرفت مادی بوده و نه درکی از ارزشهای فرهنگی حاصل شده است. با ادامه این وضعیت شهرها متورم شده و حاشیه نشینی روز به روز گسترش مییابد بی آنکه چشم انداز روشنی برای بهبود اقتصاد مولد یا پیشرفت فرهنگی دیده شود.
مهاجرت معکوس
مصائب و مشکلات کلانشهرها در نهایت خستگی نیروی کاری را در پی دارد که به امید یافتن زندگی بهتر به آنجا مهاجرت کرده. اما آیا فقدان زیرساخت و نقصان در آن در نهایت باعث سرخوردگی و احتمالا بازگشت مهاجران به موطن خود میشود؟
مهندس شهریاری در پایان گفتگوی خود با روزنامه اطلاعات در این باره میگوید: مهاجرت به شهرهای بزرگ فرصت بالندگی را از شهرهای کوچک گرفته و ساکنین ابرشهرها (هر چند حاشیه نشین) انگیزهای برای بازگشت به مأوای اولیه خود را ندارند هر چند همواره با نگاهی نوستالژیک در کلام خود این آرزو را بیان میدارند، اما اندک مردمانی اراده بازگشت دارند و از این اندک نیز بسیار کم شمارند کسانی که از مهاجرت معکوس خود به رضایت برسند.