عشق برای بسیاری از عرفا مفهوم روانشناختی دارد ولی به نظر میآید عشق مفهومی بنیادی تر و دارای حیث و شأن وجودی و هستی شناختی است.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، موسی اکرمی در برنامه «شأن هستی شناختی عشق در عرفان فلسفی» که به صورت زنده از صفحه اینستاگرام انجمن علمی ادیان و عرفان پخش شد، اظهار کرد: به نظر میرسد عشق به مثابه موضوع محوری و بنیادی در عرفان است و رابطه و نسبتی است که بنده با معبود دارد و به آن عشق میورزد. این نگاه در کل شعر و سنت اسلامی رواج پیدا میکند که می تواند فردی نسبت به فرد دیگر داشته باشد و بهترین حالت آن انسان نسبت به خداست.
وی با بیان اینکه این نگاه به عشق احساسی است و اگر بخواهیم تحلیل کنیم در چهار چوب روانشناسی میگنجد، عنوان کرد: معرفت شناسی این نگاه باید روانشناسی شود که فردی که دارای احساس است چه حالتی به او دست میدهد و هر آنچه از آن سو است بیشتر در چهار چوب حدس و گمان میگنجد که از سوی معبود نسبت به بنده ممکن است تجلی پیدا کند.
استاد گروه فلسفه علم واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی تصریح کرد: عشق برای بسیاری از عرفا مفهوم روانشناختی دارد. عشق مفهومی بنیادی تر و دارای حیث و شأن وجودی و هستی شناختی است و حتی ابن عربی از سنت فلسفی بهره گرفته است.
اکرمی بزم را یکی از کتابهای افلاطون ذکر کرد و گفت: در این کتاب زیر نظر سقراط افراد گوناگون درباره عشق سخن میگویند و در پایان بزم سقراط تلاش می کند که پیوندی بین عشق و رؤیت زیبایی برقرار کند و نه زیبایی محسوس و جسمانی بلکه به تدریج با مراحل رشدی که فرد طی میکند به درک زیبایی مطلق می رسد که سقراط و افلاطون بین عشق و معرفت و زیبایی مطلق پیوند برقرار میکنند که مفاهیم بنیادینی برای فلسفه و عرفان نظری ما است.
وی افزود: عشق برای نخستین بار از حالت روانشناختی فراتر میرود و شأن هستی شناختی پیدا میکند. عرفان فلسفی که ابن عربی پدید میآورد باید ویژگیهای خاصی داشته باشد که مهم ترین ویژگی هر فلسفه دارا بودن هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی است.
استاد گروه فلسفه علم واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی با اشاره به پنج دستگاه باور مدعی شناخت اظهار کرد: هر یک از این دستگاهها برای خود مدعی شناخت هستند که شناخت همان تعریفی است که افلاطون و سقراط عرضه کردند مبنی بر اینکه شناخت، باور ساده موجه است. این دستگاهها شامل فلسفه، دین، اسطوره و عرفان است و می توانند پیوند هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی و موضوع ویژه داشته باشند.
وی با بیان اینکه این مفهوم وجود، نزد ابن عربی پذیرفته میشود و همه جهان هستی عبارت از از تجلیات وجود است، اذعان کرد: اینکه چرا این وجود متجلی می شود و از ساحت بسیط خود بیرون میآید و برای اینکه بهانهای برای بیرون آمدن پیدا کند به عشق متوسل می شود. این عشق نه تنها جنباننده است بلکه عین وجود است و هم مصداق با مفاهیم گوناگون هستند.
اکرمی ادامه داد: نزد ابن عربی این عشق به یک معنا نیروی ازلی جنباننده حرکت است و هر نوع تکثر و تجلی و تحقق اعیان ثابت در عالم عین را عهده دار است.
وی تصریح کرد: این عشق پیش از اینکه به یک معنا بخواهد در انسان پدید آید، دارای مدار کل وجود هستی است و بحث است که انسان چه زمان پدید می آید. از نظر ابن عربی انسان ازلی است زیرا به یک معنا جان جهان است و زمانی که خداوند میخواهد متجلی شود آینه می خواهد و آینه برون افتادگی است که می خواهد خود را پیدا کند و باید صیقل پیدا کند تا خدا را نشان دهد بنابراین به دلیل آنکه خدا وجودش ازلی است و در نتیجه فعلش و آفرینش انسان ازلی خواهد بود.
استاد گروه فلسفه علم واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی با بیان اینکه تنها خداوند وجوب ذاتی دارد ولی انسان در دیگر صفات با خدا یکسان است و نسبت به او تفاوتی ندارد، بیان کرد: انسان کامل تجلی انسان مورد نظر ابن عربی است که باید در سیر و سلوک ویژه به این مرحله برسد و به این طریق عشق مفهومی هستی شناختی و وجودی پیدا می کند و هر آنچه درباره وجود بیان میشود درباره عشق صادق است و عشق در واقع خود وجود و نیروی حرکت و پتانسیلهای گوناگون وجود است تا بتواند خود را در جلوات گوناگون متجلی کند و جهان کثرات پدید آید که با یکدیگر متحد هستند که میتوانید در این زمینه تعابیر گوناگون داشته باشید. مولانا عشق را نیرو میداند ولی برای ابن عربی و صدر الدین قونوی این مفهوم هستی شناختی تر است.
وی افزود: از نظر مولانا عشق جاری و ساری است و این سنت با ابن سینا وارد جهان اسلام میشود و کتابی با نام رساله عشق دارد و در آنجا سریان و همه مکانی عشق مشاهده میشود.
اکرمی عنوان کرد: پنج دستگاه باور مدعی شناخت از یک سو دارای موضوع، هستی شناسی، روش شناختی و معرفت شناسی ویژه خود هستند ولی هم پوشانی دارند.
واژه عشق در قرآن نیست
وی با اشاره به عنوان کتاب «در فلسفه و عرفان از افلاطیون تا صدرالمتألهین» گفت: ملاصدرا خاتم العرفا و فلاسفه است و پس از او کسی سخن جدیدی نگفته و تلاش میکند شأن انتولوژیکال عشق را نشان دهد و در سنت اسلامی که بحث فقه و شریعت است برای افراد راحت نبود که از کلمه عشق استفاده کنند زیرا کلمه عشق در قرآن ذکر نشده بلکه عبارت حب آمده است بنابراین بسیاری می گفتند باید رعایت احتیاط کنیم و از کلمه محبت استفاده کنیم و این کلمه بیشتر در روابط انسانی به کار برده میشود.
استاد گروه فلسفه علم واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی افزود: این در حالی است که بزرگان به ویژه سهروردی از این کلمه استفاده کرده و کتابی از مولانا با عنوان عشق نامه وجود دارد و همه تلقی از عشق نیرویی مستقل از آدمی و به حرکت درآورنده از او است.
وی با بیان اینکه در نگاه عرفانی انسان آفریده از ازل است و از نظر بیولوژیکال انسان متأخر است و در کیهان شناسی ۱۳.۷ میلیارد از عمر جهان میگذرد و اگر کل این زمان را ۲۴ ساعت در نظر بگیریم؛ انسان در ثانیههای پایانی به وجود آمده است.
اکرمی تصریح کرد: نگاه مولانا و هر کس دیگر درباره عشق لازمانی است و عشق در واقع در دو قوس نزول و صعود عمل می کند که قوس نزول آفزینش است که از حضرت احدیت شروع میشود و تا مراتب گوناگون و وجود انسان و موجودات دیگر است. عشق در ذره ذره جهان هستی حضور دارد ولی مراتب دارد. گلها و گیاهان عشق دارند ولی عالی ترین شکل آن نزد انسان است.
وی خاطرنشان کرد: قوس نزولی از بالا به پایین روی میدهد و در مراحل آفزینش انسان به مثابه اول ما خلق الله است و در واقع تجلیات گوناگون خداوند هستند و عرفان نظری میتواند از نور و عقل استفاده کند و هیچ تناقضی با عشق ندارد و دعوای عشق و عقل در مرحله پایین است.
استاد گروه فلسفه علم واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی با اشاره به معنای قوس صعودی اظهار کرد: زمانی که کسی عاشق است و به تدریج عشق خود را گسترش و عمق میدهد و به سمت زیبایی مطلق میرود که در سنت افلاطونی همراه خیر مطلق با یکدیگر یگانه هستند و ایده نیک با ایده زیبا و با صدق و حقیقت یکی هستند.
تشابه آفرینش در عرفان، علم و فلسفه
وی خاطرنشان کرد: انسان به تدریج از مراحل و زیبایی این جهان عبور و قوس صعود را طی میکند و به زیبایی مطلق میرسد. در سه سنت عرفانی، علمی و فلسفی یک نوع تشابه از نظر آفرینش را میتوان مشاهده کرد. جهان یگانه است و انسانها از زوایای گوناگون به یک واحد نگاه می کنند. اختلاف، از دیدگاه ها ناشی می شود و اینکه هر کس از دید خود به این جهان نگاه میکند ولی شباهتهایی میتواند وجود داشته باشد.
اکرمی با اشاره به تألیف کتابی در حوزه کیهان شناسی علمی گفت: عنوان علمی این کتاب تبیین کیهان شناختی آغاز و انجام جهان است که نشان می دهد می توان در سطحی، ضمن اینکه به چهارچوب علمی وفادار بود این اجازه وجود دارد که از تصویری که در کیهان شناسی عرفانی استفاده کردید در این مورد استفاده کنید.
استاد گروه فلسفه علم واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی تصریح کرد: کتاب دیگر در زمینه کیهان شناسی فلسفی با عنوان کیهان شناسی افلاطون منتشر شده که نشان داده شده که افلاطون نیز زمانی که می خواهد نحوه پدیداری جهان را بیان کند چگونه جهان را می سازد و به ایدهها نگاه می کند و عناصر اولیه و روح جهان را میسازد و جسم را به آن تزریق میکند و به نوعی در جایی به همدیگر نزدیک میشوند.
وی با اشاره به کتاب شأن هستی شناختی عشق و آفرینش انسان در فلسفه و عرفان از افلاطون تا صدرالمتألهین گفت: کسانی که نظریه پرداز بودند؛ معتقد هستند در قوس نزول و از وحدت به کثرت آمدن و از کثرت به سمت وحدت آمدن نیروی اصیل عبارت است از عشق.
اکرمی با بیان اینکه وحدت نیروها در فیزیک نیز دنبال میشود گفت: این نیروها شامل گرانش، قانون جهانی نیوتون، الکترو مغناطیس، نیروهایی ضعیف و قوی است که هر چه به سمت جهان آغازین یک دست و یگانه و با وحدت بیشتر پیش میرویم نیروها به یکدیگر نزدیک میشوند به طوری که در لحظاتی نیروی هسته ای و ضعیف و الکترومغناطیس نزدیک شدند و پیدایش جهان از وحدت به کثرت آمده است البته از دید عرفانی، فلسفی و فیزیکی می توان این قضیه را مطرح کرد.
وی با بیان اینکه به عشق باید به مثابه نیروی کامل دارای وجود نگاه کنیم، گفت: این نیست که تنها یک احساس باشد بلکه نیرویی است که تجلی آن احساسات گوناگونی است که بین انسانها و طبیعت و خداوند وجود دارد و در نگرش عرفان فلسفی مورد توجه ما در رأس آن ابن عربی، قونوی، عراقی، حافظ و مولانا مولانا قائل هستند که عشق جریان و سریال دارد.
استاد گروه فلسفه علم واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی خاطرنشان کرد: اگر بنا است در کنه وجودمان مستجمع صفات خداوند باشیم باید به خودآگاهی برسیم و در این صورت قوس صعودی روی میدهد و در نهایت به فیلسوف تبدیل شده و فیلسوف به مثابه عالی ترین تجلی آگاهی ایده مطلق از خود است.