عبدالله فهیم فعال اجتماعی افغانستان معتقد است که شکست و تنگ شدن عرصه برای داعش در سوریه و عراق پدید آورندگان داعش را به فکر جغرافیای جایگزین انداخت و سرزمین افغانستان که قابلیت تبدیل شدن به مرکز بحران را داشت، انتخاب گردید تا ضمن تجدید قوای داعش، در آینده انتقام شکست سنگین شان در عراق و سوریه را از ایران و روسیه بگیرند.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، سناریوهای احتمالی فرا روی طالبان و تشکیل حکومت فراگیر و قابل قبول همه و تلاش داعش برای انتقام شکست سنگین شان در عراق و سوریه از سوی در گفتگو با عبدالله فهیم، فعال اجتماعی افغانستان تبیین شد.
متن کامل گفت وگو با عبدالله فهیم را می خوانید:
شاهد انفجارهای مکرر در افغانستان هستیم که روز گذشته در ننگرهار نیز شماری از مردم در اثر یکی دیگر از این اقدامات تروریستی جان خود را از دست دادند. گروه تروریستی داعش تاکنون مسئولیت این حملات را برعهده گرفته است، این گروه تروریستی با ایجاد نا امنی در افغانستان چه اهدافی را دنبال می کنند؟
قبل از پرداختن به جواب سوال لازم است کمی به عقب برگردیم و چگونگی ایجاد داعش و گسترش آن و نحوه نفوذ داعش در افغانستان (دولت اسلامی ولایت خراسان) به عنوان یک پروژه و اهداف و نیات پدید آورندگان آنها در افغانستان و ایران و آسیای مرکزی بپردازیم. همانطور که می دانید پروژه داعش از سوریه و عراق همزمان کلید خورد و تأثیر عملکرد داعش در این دو کشور عربی را دنبال کرده اید که بحث در این مورد خارج از حوصله خوانندگان خواهد بود و از طرفی در این مقاله نمی گنجد.
به خاطر دارید دولت اسلامی عراق و شام (داعش) در ابتدا برای سقوط حکومت و بحران زایی در عراق و سوریه به کار گرفته شد، اما از همان ابتدا هویدا بود که دامنه حضور و فعالیت داعش منحصر در خاورمیانه نخواهد ماند. بلکه اهداف بلند مدت دارد و این اهداف استراتژیک، جغرافیای وسیع تری از جمله ایران، افغانستان و آسیای میانه را در بر می گیرد. داعش سازی پروژه مشترک غرب و دلارهای نفتی اعراب در خلیج فارس است. برنامه ریزی، سازماندهی آموزش و لجستیک آن را غربی ها به ویژه آمریکا به عهده داشته و تمویل و ترغیب مالی و فکری اش به دوش سعودی ها و قطری ها گذاشته شد.
بد نیست یادآور شوم عمده نیروهای داعش از مناطق مختلف اروپا و حوزه مرکزی قفقاز به خدمت گرفته شد، آنهایی که با اندیشه افراطی، سلفی گری از اسلام شست وشوی مغزی شده بودند و با هدف جهاد منحصر به فرد از لحاظ ایدئولوژی داعشی سر و سامان گرفته بودند. غربی ها بعد از بهار عربی در شمال آفریقا (کشورهای عربی شاخ آفریقا) متوجه شدند که کم کم پایگاه های سنتی خود در میان ملل عرب را از دست می دهند و بهار عربی پایان حضور و نفوذ سکولاریسم غربی در آن حوزه باشد و در همین راستا ترس و بیم گسترش بهار عربی شیخ نشین های خلیج فارس را نیز به تکاپو انداخت.
فعال شدن داعش در افغانستان با هدف انتقام گیری از ایران و روسیه در آینده
فلهذا بهترین دلیل همکاری غرب و اعراب برای ایجاد نیروی تنش ساز و افراطی که ترسیم کننده چهره خشن و نا معقول از اسلام و مسلمین ارایه نماید، می باشد. گرچه دولت اسلامی عراق و شام در سوریه و عراق به پیروزی نرسید و متحمل شکست سنگین گردید، اما آثار حضور مخرب داعش در این دو کشور هنوز هم قابل لمس است، اگر نبود همکاری همه جانبه ایران و روسیه و ایستادگی دولت های سوریه و عراق چه بسا امروز قلمرو حضور داعش در خاورمیانه پر رنگ تر به چشم می خورد، شکست و تنگ شدن عرصه برای داعش در سوریه و عراق پدید آورندگان داعش را به فکر جغرافیای جایگزین انداخت و این جغرافیا سرزمین افغانستان که از لحاظ قابلیت تبدیل شدن به مرکز بحران را داشت، انتخاب گردید تا ضمن تجدید قوای داعش، انتقام شکست سنگین شان را در عراق و سوریه از ایران و روسیه در آینده بگیرند.
در جریان هستید همزمانی گفت وگوهای صلح آمریکا و طالبان در قطر و پیدایش و زمزمه های حضور نیروهای ناشناس در شمال افغانستان در همان ابتدا سوال برانگیز شده بود، اکثر کارشناسان مسایل افغانستان حضور داعش در ولایات شرقی افغانستان در اواخر حکومت کرزی و تحرکات مشکوک نظامی و نقل و انتقالات شبانه در شمال افغانستان توسط بالگردهای آمریکا را گوشزد می نمودند تا جایی که کرزی رییس جمهور وقت افغانستان نیز از این رفتار آمریکایی ها ناخشنودی اش را پنهان نکرد و همگی این رفتارها را مانعی برای برقراری صلح و امنیت در افغانستان قلمداد می نمودند. اما با آمدن حکومت غنی و قدرت گرفتن طالبان و پس از آن مشروعیت یافتن طالبان از سوی خلیلزاد و آغاز گفت وگوهای رسمی آمریکا و طالبان در قطر، بحث داعش به حاشیه رفت و هر از گاهی با عملیات انتحاری از سوی داعش، حضور جدی آنها در محافل شنیده نمی شد و چه بسا بعضی عملیات انتحاری دولتی و طالبان که اهداف خاص را دنبال می کرد به نام داعش ثبت و نشر می شد.
این در حالی بود که معاهده صلح آمریکا و طالبان به سرانجام آن نزدیک شد و همزمان انتقال افراد داعش به افغانستان در ننگرهار و ولایات شمالی در دستور کار بود، با امضای معاهده آمریکا با طالبان در قطر، تیم خلیلزاد و غنی در یک معامله پنهانی بعد از خروج بدون تلفات نیروهای آمریکا از افغانستان، شرایط تسلیم دهی افغانستان به طالبان را مهیا می کردند. به وجود آورندگان داعش بهترین زمان را برای تقویت و حضور فیزیکی منسجم داعش در شمال افغانستان به دست آورده بودند که با فرار غنی و سقوط جمهوریت و روی کار آمدن طالبان و خلاء حکومت داری مدرن زمینه آغاز فعالیت های جدی داعش در افغانستان رو نمایی گردید.
اهداف داعش؛ جلوگیری از ایجاد حکومت فراگیر در افغانستان، نا امنی برای ایران و روسیه
حال بر می گردیم به سوال شما که اهداف داعش از ایجاد نا امنی در افغانستان چیست؟ با توجه به مقدمه ای که ذکر کردم، اهداف داعش در کل تا حدودی روشن شد و به طور خاص در افغانستان جلوگیری از ایجاد نظام و حکومت فراگیر و با ثبات و تفرقه مذهبی و نژادی و منطقه ای میان مردم افغانستان که در نبود این فاکتورها منافع روسیه در آسیای میانه را تهدید کند و به چالش بکشد و هچنین ردپایی در مناطق هم مرز افغانستان با ایران پیدا کنند و ایجاد تنش های محلی در نوار مرزی عمدتاً سنی نشین ایران که هم انتقام شکست داعش در سوریه و عراق را از روسیه و ایران به زعم خودشان بگیرند و خار چشمی در حوزه دریای آمو برای روسیه باشد.
در پشت پرده، کدام کشورها و با چه انگیزه و اهدافی در ایجاد نا امنی در افغانستان نقش دارند؟
کشورهای دخیل در قضیه افغانستان براساس منافع خودشان هر کدام دلایل خاص دارند، مهم ترین آنها پاکستان، ایران، عرب های خلیج فارس، روسیه، هند، چین و آمریکا هستند. پاکستانی ها که فعلاً افغانستان را به حیث حیاط خلوت خود قلمداد می کنند و از نا امنی در این حیاط خلوت برای کسب امتیاز از غرب و دریافت امکانات مالی استفاده کرده و از طرفی رقیب دیرینه خود یعنی هندوستان را از حضور در افغانستان محروم ساخته اند. مهم ترین بحث پاکستانی ها خط دیورند است و نا امنی و بی ثباتی در سایه حکومت تحت نفوذ پاکستان در افغانستان این داعیه را برای مدت زمان طولانی مسکوت باقی خواهد گذاشت.
همچنین کنترل مناطق قبایلی پشتونستان (پشتونخواه) در مرز افغانستان و پاکستان از دیگر اهداف پاکستان در حوزه نا امنی در افغانستان است. و در واقع عمق منافع استراتژیک پاکستان در افغانستان در طول بیشتر از چهار دهه نبود حکومت قوی و مردمی در افغانستان بوده و حمایت از حاکمیت قبیله ای می باشد.
جمهوری اسلامی ایران بارها اعلام کرده که هیچ منفعتی بالاتر از منافع ملی ایران برایش اهمیت ندارد و به اذعان دکترین سیاست خارجی ایران دشمن، دشمن دوست است. باور ایرانی ها از طالبان مطابق منافع خودشان قابل تفسیر است و در نهایت نا امنی در افغانستان برای ایران اگر از جهاتی خوب نباشد، حداقل برای زمین گیر ساختن رقبای بین المللی و منطقه ای ایران خالی از لطف نخواهد بود مضاف بر اینکه بحث مهاجرین حق آبه رود هیرمند، مرز طولانی با افغانستان، بازار محصولات و تولیدات ایرانی در شرایط تحریم ایران، هرکدام مسایل مهم در اتخاذ تصمیم ایران برای داشتن همسایه آرام و با ثبات و یا همسایه پر تنش و نا امن می باشد. عرب های حوزه خلیج فارس همانند سعودی ها و اماراتی ها و قطری ها بیشتر از آنکه برای منافع خودشان فکر کنند دیکته های آمریکا را می خواهند عمل نمایند و گوشه چشمی هم به گسترش اندیشه سلفی گری و وهابی گری سعودی ها برای مقابله با نفوذ ایران شیعی در افغانستان دارند.
هندوستان رقیب سر سخت و سنتی پاکستان واضح است هر آنجایی که منافع پاکستانی ها تأمین شود مخالف آن است و اگر تا حال نقش مثبت در افغانستان بازی کردند بیشتر برای تخریب حریف همیشگی اش پاکستان بوده، و حال که پاکستان برنده بازی در افغانستان است، هند تمایل چندانی برای امنیت و ثبات در افغانستان ندارد.
روسیه به عنوان کشور مقتدر و عضو کشورهای مشترک المنافع در صدد حفظ امنیت مرزهای کشورهای دوست خود در حوزه آمو دریا می باشد و به یقین از هرگونه نفوذ آمریکا و حامیانش جلوگیری خواهد کرد و در شرایط کنونی اولویت روسیه نا امنی در افغانستان نیست بلکه آرامش نسبی و ثبات نیم بند را خواهان است.
آمریکایی های شکست خورده و زخمی که حالا تن به جنگ نیابتی در دو استقامت داده، اولویت اول آن به چالش کشاندن کشورهای همسو مثل ایران و روسیه است که با آوردن طالبان، در قدرت آسایش فکری و روانی را از این دو کشور سلب نماید. در استقامت دیگر با پوشش پنهانی داعش پروژه ای که علاوه بر کنترل طالبان ایران ستیزی آن برای دستگاه استخباراتی آمریکا از اهمیت ویژه برخوردار است و همچنین زنگ خطری بیخ گوش کشورهای شمال افغانستان مثل تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان است.
چین دیگر همسایه شمال شرق افغانستان موضعی نزدیک به روسیه دارد و بیشتر اهداف اقتصادی خود را دنبال می کند گرچه نیم نگاهی به ایغورها خود داشته و از قدرت گرفتن تندروها در افغانستان، نگران گسترش نا رضایتی ایغورها می باشند در نتیجه افغانستان امن و با ثبات با محوریت طالبان و تندروهای مذهبی و قبیله ای در دراز مدت به نفع چین نخواهد بود.
وجود گروه های مختلف تروریستی در افغانستان باعث ایجاد ناامنی و حوادث مختلف شده و می شود، تا کنون نیز طالبان برنامه ای برای از بین بردن این گروه ها نداشته، پیش بینی شما درباره آینده افغانستان از این منظر چیست؟
در حال حاضر پاسخ به این سوال کمی دشوار است زیرا اولاً طالبان یک نیروی یکدست نبوده و اختلافات جدی در بین خودشان موجود است و هر شاخه ای از طالبان ارتباط محکمی با یکی از همین گروه های تروریستی خارجی دارند و به این آسانی قابل حل نیست. این نکته را نباید فراموش کرد که فی نفسه طالبان یک گروه و یا بهتر بگویم از چندین گروه تروریستی شکل یافته، پس قطعاً برنامه ای برای مقابله با تروریست های خارجی ندارند.
تنها گروهی که با طالبان سازش نداشته و ندارد، داعش است که در شرایط کنونی امارت طالبانی قادر به محو آن نیست و آینده افغانستان بستگی به حضور آنها ندارد بلکه بستگی به حمایت کنندگان و تمویل کنندگان این گروه های تروریستی دارد که تا چه وقت و در چه پیمانه ای پشت سر این گروه های تروریستی می ایستند.
به نظرتان طالبان تاکنون توان اداره افغانستان را داشته و در آینده نیز از پس این مسئولیت بر می آید؟ چه سناریوهایی در انتظار دولت موقت طالبان در افغانستان است؟
راجع به توان اداره افغانستان از سوی طالبان و مدیریت اقتصادی و کاهش فقر و سناریوهای پیش رو امارت اسلامی باید جوانب قضیه از بعد داخلی و خارجی را نگاه کنیم. طالبان ممکن است با سر نیزه حکومت کنند، اما با سر نیزه شغل و درآمد زایی نمی توانند. اداره یک کشور نیاز به فاکتورهای اساسی دارد که چرخه حکومت داری را به گردش در آورد. طالبان هنوز بر اختلافات داخلی اش فائق نیامده و بر سر قدرت و سکان حکومت دچار چند دستگی است. اختلافات عمیق طالبان شبکه حقانی با طالبان قطر نشین از یک سو و غیبت دوام دار ملاهیبت الله آخوند، حضور کمرنگ شاخه ملایعقوب پسر ملاعمر و طالبان متمایل به ایران به سرکردگی ملاقیوم ذاکر که از گردونه قدرت به دور مانده اند همگی نشان از عدم یک دست بودن طالبان در تصمیم گیری های کلان دارد. پس در بُعد داخلی طالبان نیاز به زمان دارد که یا بر اثر فشار اربابانشان متحد شوند و اختلافات را کنار بگذارند و یا این چند دستگی میدان را برای داعش و دیگر گروه های تروریستی بازتر نموده و افغانستان یکبار دیگر صفحه جنگ های نیابتی شود.
عدم شناسایی امارت اسلامی از سوی کشورهای جهان چالش بزرگ فرا روی طالبان است
در بُعد خارجی علی رغم مشخص بودن تمویل کنندگان طالبان از بدو تأسیس تاکنون، اما هنوز امارت اسلامی موفق به کسب مشروعیت منطقه ای و بین المللی نشده اند، عدم شناسایی امارت اسلامی از سوی کشورهای جهان چالش بزرگ فرا روی طالبان است که در تمامی سطوح اداره کشور را متزلزل می نماید. طالبان هنوز موفق به جلب اعتماد تجار و سرمایه داران داخلی نشده تا در ایجاد رونق اقتصادی و مایحتاج عمومی گشایشی حاصل شود و بلوکه بودن سرمایه های افغانستان در کشورهای خارجی معضل را چند برابر ساخته، با این اوصاف کمک های مختصر چین و پاکستان و بعضی کشورها فقط حکم مسکن را داشته و دوای درد اقتصاد ورشکسته افغانستان نیست.
اگر طالبان بتوانند به این مشکلات فایق آید، امید می رود چند صباحی امارت اسلامی نفس بکشد و به تبع آن مردم افغانستان از یک زندگی بخور و نمیر بهره مند گردند. سناریوهای احتمالی فرا روی طالبان در صورت عدم تشکیل حکومت فراگیر و قابل قبول همه و عدم کسب مشروعیت بین المللی، فقر گسترده، نا امنی دوباره، جنگ های داخلی، حضور دوباره نیروهای خارجی، در نهایت بعد از چهار یا پنج سال زندگی فلاکت بار مردم سقوط امارت اسلامی است.
با توجه به اظهارات آقای خلیلزاد درباره اینکه ممکن است آمریکا دوباره به افغانستان حمله کند. و با توجه به اختلافاتی که گویا میان طالبان و آمریکا در برخی از موضوعات به وجود آمده و برخی از مقامات طالبان به آن اشاره کردند؛ در آینده شاهد درگیری میان آمریکا و طالبان خواهیم بود؟
بعید به نظر می رسد که جناح بر سر قدرت فعلی ایالات متحده آمریکا بار دیگر پای در گودال افغانستان بگذارند و چنین سخنانی بیشتر توجیه بی مسئولیتی آمریکا در قبال افغانستان است. طالبانی که امروز بر افغانستان مسلط شده اند، بر اثر جنگ و پیروزی نبود بلکه نتیجه تبانی و معاملات پنهانی خلیلزاد با طالبان و جمهوریت اشرف غنی صورت گرفت.
روی کار آوردن طالبان در این برهه زمانی از سوی آمریکا خالی کردن بار دوش آمریکایی ها بود که مصارف هنگفت آمریکا در افغانستان را تقلیل دهد و آنچه آمریکایی ها متعهد شده بودند را به یکباره محو نمایند. کشورهای همسایه بسته به شعاع نفوذی که بر طالبان دارند می توانند توصیه هایی در خصوص حکومت فراگیر داشته باشند که البته در دراز مدت امارت اسلامی نیاز طالبان است گرچه امروز سرمست از باده پیروزی هستند و به این مهم تن نداده اند، ولی همانطور که قبلاً تذکر داده شد، ادامه حیات امارت اسلامی بستگی به چندین فاکتور دارد که یکی از آنها حکومت فراگیر است.
کشورهای همسایه باید چه اولویت های استراتژیک در قبال تحولات اخیر افغانستان داشته باشند؟
روابط کشورها در جهان کنونی بر مبنای منافع است و این منافع کشورهاست که خطوط سیاست را ترسیم می کند، سیاست، اخلاق نیست که بر پایه ی زشتی ها و زیبایی ها خوبی و بدی معیارش سنجیده شود، سیاست و اولویت های استراتژی، بده و بستان های مقابل است که در دراز مدت و کوتاه مدت منافع متقابل را تأمین کند. اما در افغانستان قضیه کمی متفاوت است، زیرا حاکمیت فعلی (امارت اسلامی) هیچ گونه استقلال نداشته و طالبان هر شاخه اش وابسته به یک کشور همسایه دور و نزدیک و یا خارج از منطقه هستند و این کشورها اولویت هایشان متفاوت و گاهاً در تضاد همدیگر است و ظرفیت مدیریت چنین تضاد منافع در وجود طالبان دیده نمی شود.
کشتار شیعیان به خصوص موارد اخیر، آواره کردن از منازل و… از اتفاقات اخیر حاکمیت طالبان بوده است؛ سرنوشت شیعیان در حاکمیت طالبان چه سرانجامی خواهد داشت؟
طالبان اصولاً مخالف شیعیان است و اتفاقات اخیر در تصمیم طالبان راجع به شیعیان تأثیری نخواهد داشت، آنها شیعیان را فقط برای بیعت می خواهند و بس، سرنوشت شیعیان تحت قیادت امارات اسلامی به خود شیعیان بر می گردد که آیا انتخاب های دیگری دارند یا خیر؟ و اگر گزینه های دیگری موجود است، کدام گزینه را انتخاب کنند؟
شیعیان افغانستان سرنوشتشان را از سر می نویسند
گرچه همه شیعیان افغانستان از دید طالبان همسان نیستند، اما هستند شیعیانی که همکاری می کنند و امارت اسلامی را پذیرفته اند و پیشقراولان خوبی برای جنگجویان طالبان در سرکوب، کشتار بی خانمان ساختن و کوچ اجباری و دست گیری و به زندان انداختن شیعیان هستند. ظلم مضاعف را شیعیان هزاره متحمل می شوند که هم مناطق مسکونی شان سوزانده و چپاول و غارت می شود و هم جوانان و فعالان مدنی و اجتماعی شان دستگیر و شکنجه می گردند و این همه به لطف خوش خدمتی عده ای از شیعیان برای امارت اسلامی اتفاق می افتد و من فکر می کنم شیعیان افغانستان سرنوشتشان را از سر بنویسند.
پاکستان و هند یکدیگر به نقش مخرب در افغانستان متهم می کنند. عملکرد و سیاست های هر یک از این کشورها در اوضاع فعلی افغانستان تا چه میزان مخرب و تأثیرگذار بوده است؟ در صورت ادامه روند فعلی این کشورها، در آینده چه خطراتی در انتظار آنهاست؟
هر چند پر واضح و بر همگان روشن است که میزان تخریب از سوی پاکستان در چه اندازه ای است و از هند تا چه حدودی، افغانستان با پاکستان طولانی ترین مرزها را دارد، در دو طرف خط دیورند قبایل همسان زندگی می کنند که حتی ارتباطات خانوادگی دارند و اگر نقش تخریبی پاکستان نبود، ممکن بود این خانواده ها و اقوام در یک طرف خط دیورند با هم زندگی مشترکی داشته باشند.
ولی افغانستان با هندوستان هیچ مرز مشترکی ندارد و هیچ داد و ستد زمینی وجود ندارد، نقش هندوستان در افغانستان همکاری دو جانبه بوده و در بازداری نفوذی بیشتر پاکستان موثر بوده است.