خبری تحلیلی ردنا (ادیان نیوز)
آخرین اخبار ادیان ایران و جهان، خبرهای دینی ارامنه زرتشتیان کلیمیان شیعه اقلیت‌های دینی و مذهبی و فرقه‌ها جریان‌‌های دینی

تجربه‌ی زیسته‌ی اولین روزه‌داری من | یادداشتی از مهراب صادق‌نیا

نمی‌دانم چه میزان از پدر و مادرهای امروز، در باره‌ی رفتار مذهبی بچه‌های‌شان حساس هستند؛ فقط این را می‌دانم که پدر و مادرهای زیادی را می‌شناسم که با مدرسه‌ی بچه‌های خود شرط می‌کنند که معلم‌ها نباید برای دین‌دار کردن بچه‌ها کاری بکند.

به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، نه سالم بودم که روزه گرفتم. یک ماهِ تمام. آن سال‌ها ماه رمضان در مرداد بود. وقتی می‌گویم مرداد، منظورم مردادِ خوزستان است. یعنی زمانی که آفتاب پوستِ آدم را می‌سوزاند.

زمانی که از زمین و آسمان گرما می‌خیزد و حرارت می‌بارد. گفتن ندارد که در آن روزهای بلند، روزه گرفتن چیزی شبیه جان‌کندن بود. بعد از ظهر که می‌شد تقریباً از حال می‌رفتم.

از دو سه ساعت مانده به افطار، هر از چندی می‌رفتم پای لوله‌ی آبی که انتهای حیاط‌مان بود، شیر آب را باز می‌کردم و زیر سایه‌ی درخت‌های نارنج خودم را خیس می‌کردم؛ شاید فرجی بشود و قدری تشنگی‌ام کم شود. هر روز دَم افطار تصمیم می‌گرفتم که از فردا روزه نگیرم؛ ولی افطار که می‌کردیم از تصمیم بر می‌گشتم.

اگر نبود تشویق‌های مادرم و احساس شعفی که از روزه‌گرفتن من در او پیدا می‌شد، ای بسا نیم‌روز هم نمی‌توانستم روزه بگیرم. یک چیز دیگر هم بود که به من انگیزه می‌داد تا روزه‌داری را تجربه کنم، آن هم حالت زار پدرم بود وقتی با زبان روزه از سرِ کار بر می‌گشت. پدرم کارگر مزرعه بود و تمام روز را با زبان روزه در زیر آفتاب کار می‌کرد.

ظهر که به خانه می‌آمد، نا نداشت. معلوم بود خیلی تشنه شده است. با همان لباس کار، دراز می‌کشید جلوی باد کولر آبی و بی‌هوش می‌شد. وقتی خودم را با او مقایسه می‌کردم، می‌دیدم که درست است که بچه‌ام؛ ولی اگر بنا باشد کسی گرما را بهانه کند و روزه نگیرد، من نیستم، بلکه پدرم است.

چند ماه بعد که مدرسه باز شد، خانم نقاب، معلم کلاس چهارم ما در یکی از درس‌ها به هر مناسبتی بود، در باره‌ی سن تکلیف شرعی برای پسران سخن گفت. در لابلای حرف‌هایش هم گفت نماز و روزه بر شما واجب نیست و لازم نیست خودتان را اذیت کنید. من عین برق‌گرفته‌ها شده بودم.

آن زمان هم اوّل انقلاب بود و ما دنبال این بودیم که بفهمیم که ضد انقلاب است و زود او را لو بدهیم. از مدرسه که برگشتم منزل، به مادرم گفتم خانم معلم ما گفته است که نماز و روزه بر ما واجب نیست. مادرم تا این حرف را شنید، با عصبانیّت گفت بی‌خود گفته! فردا می‌آیم مدرسه و حسابش را می‌رسم.

او البته به حرف‌ش عمل کرد و فردا به مدرسه آمد و وسط کلاس، جلوی ما دانش‌آموزان، خانم نقاب را سکّه‌ی یک پول کرد که شما چه پدرکشتگی‌ای با نماز و روزه دارید که بچه‌های ما را به بی‌نمازی تشویق می‌کنید. بیچاره خانم معلم که جلوی آن همه دانش‌آموز هم ترسیده بود و هم خجالت‌زده، هر چه توضیح می‌داد که من فقط خواستم بگویم بچه‌ها به سن تکلیف نرسیده‌اند، مادر من قانع نمی‌شد ….

نمی‌دانم چه میزان از پدر و مادرهای امروز، در باره‌ی رفتار مذهبی بچه‌های‌شان حساس هستند؛ فقط این را می‌دانم که پدر و مادرهای زیادی را می‌شناسم که با مدرسه‌ی بچه‌های خود شرط می‌کنند که معلم‌ها نباید برای دین‌دار کردن بچه‌ها کاری بکند.

وقتی از فرآیند سکولاریزم در یک جامعه سخن می‌گوییم، بهتر است به همین جزئیات توجه کنیم. جامعه‌ای که پدر و مادرهایش تحمل نمی‌کردند معلم به شاگردان کلاس چهارم ابتدایی خود بگوید شما مکلف نیستید حالا تبدیل شده است به جامعه‌ای که برخی پدرها و مادرهایش برای مدرسه خط و نشان می‌کشند که حق ندارید بچه‌های ما را متدیّن بار بیاورید؛ این اگر اسمش غیردینی شدن نباشد، چیست؟

مهراب صادق‌نیا
سوم ماه رمضان

منبع کانال اخلاق در حوزه اجتماع
به خواندن ادامه دهید
گفت‌وگو درباره مطلبی که خواندید

آدرس ایمیل شما منتشر نمی‌شود.