اوج فعالیت های شهید آوینی پس از ثبت تحولات باطنی مردم ایران در دوره انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی با حزب بعث عراق، در مقابله با تهاجم فرهنگی و فکری غرب و غربگرایان داخلی بود که پس از پایان جنگ، امیدهای زیادی به تغییر فرهنگ و ذائقه جامعه انقلابی ایران داشتند تا بدین گونه انقلاب اسلامی و مردم مسلمان ایران را به عنوان شهروندان مطیع نظام بین الملل درآورند.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، شهید سید مرتضی آوینی (۱۳۷۲- ۱۳۲۶) ـ که از سوی آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی به «سید شهیدان اهل قلم» لقب یافته است ـ متفکر، هنرمند، مستندساز، منتقد سینما و روزنامه نگار انقلابی معاصر ایران است که عمده شهرتش در بین مردم به خاطر ساخت مجموعه اثرگذار و اشراقی «روایت فتح» و صدای دلنشین وی به عنوان راوی این مجموعه است.
اگرچه در محافل هنری به عنوان چهره شاخص هنر انقلاب شناخته میشود ولی معلم اندیشه و سلوک فکری و فرهنگی کسانی است که در ساحت انقلاب اسلامی راه می پیمایند. دغدغه اصلی او «انقلاب اسلامی» است و بسطِ نگاه انقلاب اسلامی در عرصه فرهنگ و هنر و اندیشه و رسانه و همچنین دعوتگر نگاه عالمانه و عمیق اندیشیدن.
نظریه پرداز برجسته هنر و ادبیات انقلاب اسلامی است که به ماهیت سینما و رسانه و در کل، تکنولوژی توجه داشت. در محافل فرهنگی و رسانهای ایران هم به عنوان یک منتقد برجسته غربزدگی و غربگرایی و مصرفگرایی و توسعه غربی و لیبرالیسم فرهنگی نیز شناخته می شود.
اوج فعالیت های او پس از ثبت تحولات باطنی مردم ایران در دوره انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی با حزب بعث عراق، در مقابله با تهاجم فرهنگی و فکری غرب و غربگرایان داخلی بود که پس از پایان جنگ، امیدهای زیادی به تغییر فرهنگ و ذائقه جامعه انقلابی ایران داشتند تا بدین گونه انقلاب اسلامی و مردم مسلمان ایران را به عنوان شهروندان مطیع نظام بین الملل درآورند.
نوشتارهای عمیق و اثرگذار او نقشه های روشنفکران غربگرا و سکولار جامعه ایرانی را برملا می ساخت و به مردم انقلابی و مدیران دلسوز هشدار میداد که بدانند نقشه های جدید استکبار جهانی برای انحراف انقلاب اسلامی و جامعه مومن مسلمان چیست؟
آوینی، کنشگری موثر بعد از انقلاب اسلامی
اهمیت شهید آوینی در همین فعالیت ها و رویکردها نیست، بلکه وی جزء دانشوران و کنشگران موثر بعد از پیروزی انقلاب اسلامی است که نگاه انقلاب اسلامی در عرصه اندیشه و علوم انسانی را تبیین می کرد و مطالعات نظری در باب تمدن غرب، ماهیت تکنولوژی و مظاهر آن مانند رسانه و سینما را در جامعه دانشگاهی و حوزوی ایران تعمیق بخشید.
پس از شهادت او که به واسطه مین های بر جای مانده از جنگ و در حین ساخت مستندی در فکه خوزستان، بوده است، جریان هنر و ادبیات انقلاب اسلامی از سویی و غربشناسی انتقادی و غربشناسی فلسفی از سوی دیگر در بین نیروهای انقلابی ـ به ویژه دانشجویان، طلاب و هنرمندان متعهد ـ جدی گرفته شد.
او به واسطه مجموعه مستند «روایت فتح» شناخته شده است و سفرهایی به عربستان، سوریه، لبنان، پاکستان، تاجیکستان، آذربایجان، بوسنی و هرزگوین نیز داشت و «سفر به سرزمین نور»، «حج جانبازان» «انقلاب سنگ»، «نسیم حیات: رایحه انقلاب اسلامی در لبنان»، «سه نفر آواره»، «خنجر و شقایق» و «بوسنی در خون» از جمله مستندهای او در زمینه جهان اسلام است.
او جامعه موحدین و مومنین و مستضعفین جهانی را در نبرد آخرالزمانی با شیاطین و مظاهر انسانی و دولتی آن و الحاد و خداگریزی بشر مدرن نقش آفرین میدانست.
توبه بشریت، تحول باطنی، آخرالزمان، انتظار موعود، جاهلیت مدرن، ظهور حق، تحول انفسی، انقلاب اسلامی، تکنولوژی، تکنوکراسی، ساینتیسم، مدرنیته، تجدد، روشنفکری، شبه روشنفکری، اومانیسم، راسیونالیسم، ماتریالیسم، سنت، نگاه عُرفی، سینما، رسانه و از جمله تعابیر و مفاهمی پُرتکرار در آثار شهید آوینی است.
برخی معتقدند که شهید آوینی، مظهر تمامیت فرهنگ انقلاب است و شهادت آوینی بزرگترین فاجعه برای فرهنگ و هنر انقلاب اسلامی بود. (نامه ای به یک بسیجی، یوسفعلی میرشکاک، ص۳۱ و ص۳۲)
در این نوشتار، به اجمال، فیش ها و گزیده ای از نظرات مکتوب او درباره مسائل جهان اسلام بیان می شود و اگرچه کامل و جامع نیست، اما تلاشی است مقدماتی برای فهم منطق و نگاه جهان اسلامی این شهید عزیز. اگرچه باید نگاه شهید به مسائل جهان اسلام در ذیل نگاه جهانی و جهان بینی قرآنی ـ عرفانی و حکمی او به عالَم دید و بررسی کرد.
او به واسطه مجموعه مستند «روایت فتح» شناخته شده است و سفرهایی به عربستان، سوریه، لبنان، پاکستان، تاجیکستان، آذربایجان، بوسنی و هرزگوین نیز داشت و «سفر به سرزمین نور»، «حج جانبازان» «انقلاب سنگ»، «نسیم حیات: رایحه انقلاب اسلامی در لبنان»، «سه نفر آواره»، «خنجر و شقایق» و «بوسنی در خون» از جمله مستندهای او در زمینه جهان اسلام است.
او جامعه موحدین و مومنین و مستضعفین جهانی را در نبرد آخرالزمانی با شیاطین و مظاهر انسانی و دولتی آن و الحاد و خداگریزی بشر مدرن نقش آفرین میدانست.
درگیری حق و باطل/ نبرد جبهه استضعاف و استکبار
شهید آوینی در مستندها و نوشتارش، «وجدان» و «قلب» و به تعبیری دقیق تر، «فطرت» انسانها را هدف قرار میدهد. او نگاهی قرآنی ـ عرفانی به حوادث و عالَم دارد؛ بدین معنا که او از یک سو، نگاهی قرآنی به عالَم دارد و درگیری جبهه «حق و باطل»/ «استکبار و استضعاف»/ «عدل و ظلم»/ «توحید و شرک» و استمرار این نبردهای تاریخی در دوران جدید برایش محوری و جدّی است.
از سویی دیگر نگاهی عرفانی به عالَم دارد و سعی می کند از ظواهر حوادث عبور کند و به باطن ماجراها توجه داشته باشد و از ظاهر تأویل به باطن ببرد. طبیعتاً نگاه او به مسائل جهان اسلام نیز متأثر از این رویکردهای اوست.
شهید آوینی می گفت: در جهانی که دست جنایتکاران را تا اینجا باز گذاشته اند که هر چه می خواهند بکنند و هیچ فریاد اعتراضی از هیچ جا برنخیزد، چگونه می توان حتی لحظه ای از مبارزه با کفر و شرک و استکبار غافل شد؟
آیا می توان دل به عافیت خویش داشت و چشم بر این همه ظلم فروبست؟ و مگر این همه آن مظالمی است که بر مستضعفین عالم روا داشته اند؟ چگونه می توان از یاد مظلومان آفریقا و آسیا و آمریکا و اقیانوسیه غافل شد؟ (گنجینه آسمانی، ص۳۵۶ و ۳۵۷)
او می گفت: نقطه یأس دشمن در ایستادگی ماست و نقطه قدرت ما نیز در همین جاست. بیایید تاریخ را دیگرباره بنویسیم. تاریخ رسمی، تاریخ پادشاهان و ستمگران است. بیایید تاریخ مظلومان را بنویسیم؛ تاریخ نهضت خونین انبیاء را، تاریخ مبارزه حق و باطل را، تاریخ استقامت را… ما آمده ایم تا تاریخ را دیگرباره بنویسیم.
تواریخ رسمی، تاریخ پادشاهان و ستمگران است. ما آمده ایم تا تاریخ مقاومت مظلومان را بنویسیم، تاریخ استقامت را، تاریخ نهضت خونین انبیاء را، از آغاز تا به امروز. (گنجینه آسمانی، ص۱۷۴) التفات به این رویکردها باعث می شود که رمز تکرار تعابیر و مفاهیمی چون تحول باطنی، توبه بشریت، آخرالزمان، انتظار موعود، جاهلیت مدرن، امام حسین(ع)، کربلا، امام خمینی، انقلاب اسلامی و… و توجه به آثار و گفتارهای امام خمینی، علامه طباطبایی، شهید مطهری و تا حدی هم آیت الله جوادی آملی را بهتر درک کنیم.
بیایید تاریخ را دیگرباره بنویسیم. تاریخ رسمی، تاریخ پادشاهان و ستمگران است. بیایید تاریخ مظلومان را بنویسیم؛ تاریخ نهضت خونین انبیاء را، تاریخ مبارزه حق و باطل را، تاریخ استقامت را… ما آمده ایم تا تاریخ را دیگرباره بنویسیم. تواریخ رسمی، تاریخ پادشاهان و ستمگران است. ما آمده ایم تا تاریخ مقاومت مظلومان را بنویسیم، تاریخ استقامت را، تاریخ نهضت خونین انبیاء را، از آغاز تا به امروز.
رجوع جهانیان به فطرت
آوینی به جنگ نهایی مومنین و مُلحدین عالَم باور داشت و معتقد است با فروپاشی جهانی که بر ایدئولوژی های سیاسی بنا شده بود، «فطرت دینی» ظهور خواهد یافت و فردای جهان را مردان و زنانی خواهند ساخت که برای «ایمان» خویش می جنگند. (نسیم حیات، ص۱۹۴)
او همگان را به تأمل و تفکر در این سئوال اساسی وامی داشت که قبله تمدن امروز و آن قبله بشر امروز کجاست؟ (رستاخیز جان، ص ۶۹) در نظر او «انسان» و «اومانیسم» و «راسیونالیسم افراطی» قبله بشر جدید هستند، نه خدا. آوینی معتقد بود که بشر جدید در تقابل میان «ماده» و «معنا»، جانب «ماده» را گرفته، بشر جدید در تقابل میان «کمیت» و «کیفیت»، به اصالتِ کمیت باور آورده است. بشر جدید در تقابل میان «زمین» و «آسمان»، جانب زمین را گرفته.
بشر جدید در تقابل میان «خود» و «خدا»، جانب خدا را گرفته است و این کار او را به پرستش انسان کشانده است و بالاخره می بینیم که این گزینش خواه ناخواه کار او را به انکار دین و دینداری کشانده است. (رستاخیزجان، ص۷۲) معتقد بود که منافع غرب مدرن، همسوی اشاعه فحشا و هبوط اخلاقی جوامع بشری است. (رستاخیز جان، ص۷۲)
می گفت: غرب برای حفظ و اشاعه استیلای خویش بر جهان، جز در موارد استثنایی، نیازی به هجوم نظامی ندارد. استیلای مخوف غرب عمدتاً مبتنی بر فساد فرهنگی است. اگر غرب با شیوه های میلیتاریستی ظاهراً قدرتمند، از نفوذ فرهنگی خویش در جهان پشتیبانی نمی کرد، روی آوردن به دین و دینداری برای مبارزه ما با غرب کافی بود.
طلسم استیلای شیطانی غرب منحصراً در ضعف ها، عادات و نیازها و تعلقات خود ما نهفته است و اگر انسان خود را از درون برهاند و چشم بر جاذبه های شیطانی فروبندد، دیگری راهی برای اعمال سلطه بر او وجود ندارد. (نسیم حیات، ص۱۰۵)
آینده جهانیان در گرو شناخت نهضت امام حسین(ع)
شهید آوینی به نهضت انبیاء در طول تاریخ توجه داشت و به ویژه روی کربلا و نهضت امام حسین(ع) تمرکز کرده بود و آینده مردم جهان در گرو شناخت امام حسین(ع) و نهضت بیداربخش کربلا می دانست. می گفت: کربلا قلب زنده ای است که حیات تکاملی انسان در همه تاریخ مدیون اوست. (گنجینه آسمانی، ۱۸۲) تقدیر تاریخی امت اسلامی را در ادامه تاریخ کربلا می دانست. (انفطار صورت، ص۲۲)
می گفت: راه ما به سوی قدس، که مَعرَج نخستین معراج تکامل انسان است، راهی «کربلایی» است و راه کربلایی، راهی است که با «تحمل مَشقّات» و «ازخودگذشتگی» همراه است. (گنجینه آسمانی، ص۷۷)
به اعتقاد او، «روح حسینی» مقصد دلالت های فطری روح در انسان است و روح حسینی در پیکر فرزندان امت اسلام بیدار شده و می رود تا بنیان کفر و استکبار را براندازد. (نسیم حیات، ص۱۲۲)
می گفت مقاومت مسلمانان در برابر ارتش اسرائیل به همان طریقی توجه یافته که سیدالشهدا(ع) نشان داده است. جنایات سفّاکانه اسرائیل باعث شد تا مسلمانان عهدی را که با خدا داشته اند، به یاد بیاورند و در گذشت از همه تعلّقات، شوق و رغبت شان منحصر به لقای او شود: «لیرغب المومن فی لقاءالله». این نهایت مرتبه ای است که انسان در طریق عبودیت خدا در مسیر تعالی او بدان دست می یابد. (نسیم حیات، ص۱۲۲)
ده سال اول انقلاب ما شبیه ده سال اول بعثت حضرت رسول(ص) بود. دوره عشق بود و در آن ۱۰ سال مسلمانان به هیچ چیز دیگری فکر نمی کردند. ده سال بعد، دوره عقل شروع شد.
دوره عقل، دوره گسترش اسلام بود. دوره ده سال اول انقلاب را نیز شبیه می کردند به ده سال آن دوران و می گفتند آن دوران به سر آمده و با رحلت امام آن دوره تمام شده است. مرتضی معتقد بود که ایران این دوره را پشت سر گذاشته ولی جاهای دیگر در دنیا هستند که آن ۱۰ سال اول را شروع کرده اند. از جمله لبنان، بوسنی، افغانستان، تاجیکستان، آذربایجان، کشمیر، سومالی، سودان، یمن، مصر، الجزایر و جاهای دیگر.
جایگاه انقلاب اسلامی در جهان امروز
شهید آوینی معتقد بود که انقلاب اسلامی اصولاً بیرون از عالَم فرهنگی دنیای جدید وقوع یافته است و فارغ از معیارها، ارزش ها، نسبت ها و مفاهیم و اصول دنیای جدید. (رستاخیز جان، ص۷۴) می گفت: انقلاب اسلامی ایران نظم بین المللی دهکده جهانی را درهم ریخته است و جهان فرهنگی دیگری به جهانیان عرضه داشته که کاملاً رودرروی فرهنگ رسانه ای جهانی و نظام اخلاقی ملازم با آن ایستاده است. (آغازی بر یک پایان، ص۱۴۴)
ظهور امام خمینی(ره) و گسترش انقلاب اسلامی را بشارت افق تازه ای در تاریخ بشر امروز می دانست. به تحولات جهانی به ویژه تحولات جهان اسلام عنایت ویژهای داشت و سعی داشت از ظواهر این حوادث عبور کند. درصدد کشف حکمت و باطن این حوادث و یافتن رابطه آنها با حوادث صدر اسلام یا آخرالزمان بود. «آقای آوینی همیشه می گفتند: ده سال اول انقلاب ما شبیه ده سال اول بعثت حضرت رسول(ص) بود. دوره عشق بود و در آن ۱۰ سال مسلمانان به هیچ چیز دیگری فکر نمی کردند.
ده سال بعد، دوره عقل شروع شد. دوره عقل، دوره گسترش اسلام بود. دوره ده سال اول انقلاب را نیز شبیه می کردند به ده سال آن دوران و می گفتند آن دوران به سر آمده و با رحلت امام آن دوره تمام شده است. مرتضی معتقد بود که ایران این دوره را پشت سر گذاشته ولی جاهای دیگر در دنیا هستند که آن ۱۰ سال اول را شروع کرده اند.
از جمله لبنان، بوسنی، افغانستان، تاجیکستان، آذربایجان، کشمیر، سومالی، سودان، یمن، مصر، الجزایر و جاهای دیگر. این کشورها در حال تجربه کردن دوباره انقلاب اسلامی هستند و باید به آنها پرداخت. اکنون فیلم هایی که ما از بوسنی و هرزگوین گرفتیم این فیلم ها مطلقاً در تاریخ بوسنی و هرزگوین، در تاریخ بالکان و در تاریخ اسلام در اروپا ماندگار خواهد ماند. بزرگترین مشوق ما در این سفرها آقا مرتضی بود. خودش در این سفرها شرکت می کرد. به پاکستان رفت، بعد از فروپاشی شوروی ایشان سفر کرد به تاجیکستان و آذربایجان.» (گفتگو با آقای صدری، همسفر خورشید، ص۱۰۹)
معتقد به «توبه بشریت» بود و انقلاب اسلامی را «آغاز عصر توبه بشریت» در دوره معاصر میدانست و معتقد بود که جهان اسلام دوران «توبه مذهبی» خویش را آغاز کرده است. او امام خمینی را مظهر و مرجع تجدیدعهد محرومین عالَم و آفریدگارشان می دانست. (نسیم حیات، ص۱۱۸ و ۱۱۹؛ آغازی بر یک پایان، ص۱۵۱)
عمیقاً باور داشت خورشید انقلاب اسلامی ایران شب ظلمانی جاهلیت جدید را شکسته است. (نسیم حیات، ص ۱۲۶) نهضت امام خمینی و انقلاب اسلامی را حرکت جهانی می داند که هرگز به مرزهای جامعه شیعیان محدود نخواهد ماند. (نسیم حیات، ص ۱۱۱) تفکر امام را «چشمه نور فراگیری» میداند که علیرغم وجود مرزهای جغرافیایی و سیاسی، بر همه جهانیان تابیده و انسانها را از درون، از عمق قلب ها به جریان عظیمی از یک تحول دینی و فرهنگی پیوند داده است. (نسیم حیات، ص ۱۰۸)
معتقد بود که با انقلاب اسلامی، عصر این بشر (عقلانیت گرایِ مادیگرایِ اومانیست) به تمامیت رسیده و انسانی دیگر، پای به عالَم ظهور نهاده است و عالَمی دیگر بنا خواهد کرد. (رستاخیز جان، ص ۹) عصر بشری امروزه به پایان رسیده؛ «بشری که علم و تکنولوژی را تقدیس میکرد و بهشت گمشده خود را در آن می جست.» (رستاخیز جان، ص ۲۰)
بر این باور بود که غایت دشمنان ما از آغاز کردن جنگ، مبارزه با انقلاب اسلامی است و صدام و ارتش بعث، در حقیقت، شمشیری به دست آمریکا بوده اند که دشمن اصلی ما است. (رستاخیز جان، ص۶۷) ایران را «مهد انقلاب اسلامی» و «پرچمدار مبارزه مسلمانان با استکبار جهانی» می دانست. (نسیم حیات، ص ۱۰۷) می گفت قلب انسان، مرز نمیشناسد و انقلاب اسلامی نیز از همین طریق به ماورای مرزهای جغرافیایی ایران صدور یافته است. انقلاب اسلامی فقط از آن ایران نیست. (نسیم حیات، ص۱۱۲)
معتقد بود که انقلاب اسلامی علیرغم همه توطئه های رنگارنگی توانسته است راه خویش را در عمق قلوب انسان بیابد او این انقلاب را موید به نصرت های خاص الهی می دانست. (نسیم حیات، ص ۱۱۴) می گفت: امت مسلمان ایران طلیعه دار نهضت اسلامی در جهان معاصر هستند. حق طلبی و صبر و استقامت، صفاتی است که آنان را استحقاق موهبتی اینچنین ـ جلوداری کاروان تاریخ ـ بخشیده است. (گنجینه آسمانی، ص۲۹۱)
شهید آوینی معتقد بود که مهمترین دستاورد انقلاب اسلامی بعد از استقرار نظام جمهوری اسلامی یعنی بنیانگذاری اولین حکومت دینی اسلامی در قرون جدید را باید همین« بیداری مسلمانان» دانست. (نسیم حیات، ص ۹۴) می گفت: راه امام باقی است. مسلمانان بیدار شده اند و ضرورت وحدت و مبارزه را دریافته اند و تاریخ فردای جهان را تسخیر کرده اند و می کنند. (ر.ک: نسیم حیات، ص ۱۲۹ و ۱۳۰)
مسلمانان به قدرت اقتصادی و تسلیحاتی نیز دست خواهند یافت، اما این امر مسلّماً موکول و مسبوق به یک «تحول انفسی» است که امام خمینی برای آن قیام کرده بود و به آن رسید و بی رودربایستی، همه تحولات تاریخی دهه شصت هجری و دهه هشتاد میلادی و دهه اول قرن پانزدهم هجری قمری معلول همین علت یگانه است: قیام امام خمینی و پیروزی انقلاب اسلامی… چه دیگران این حقیقت را بفهمند و چه نفهمند.
اعتقاد به بیداری مسلمانان و آینده روشن جهان اسلام
شهید آوینی اگرچه فقدان اراده و بی توجهی به هویت اسلامی و دنیاگرایی و انفعال در برابر غرب را از معضلات جهان اسلام می داند ولی به آینده امیدوار و بسیار خوش بین است. بیداری محرومان در سراسر جهان خبر از آینده ای امیدبخش می دهد. فردای عالم از آن محرومان است…
اگر محرومان مسلّح شوند و هر آن چه را که در استطاعت دارند برای نبرد با صهاینه و دیگر ارباب جور گردآورند، کار جهان یک سره خواهد شد و عصر استخلاف صالحان و وراثت مظلومان خواهد رسید. (نسیم حیات، ص۱۳۱ و ۱۳۲) معتقد بود جهان آینده، جهان اسلام است، اگرچه کفار و مشرکین خوش نداشته باشند. آنها می کوشند که با همه آنچه در اختیار دارند، ما را به بن بست بکشانند، اما نمی دانند که «تقوا» مفتاح الفرج است و پیروزی ما از طُرُقی لایحتسب می رسد، از راه هایی که خداوند جز بر متقین نمی گشاید. (گنجینه آسمانی، ص۳۵۸ و ۳۵۹)
می گفت: مسلمانان به قدرت اقتصادی و تسلیحاتی نیز دست خواهند یافت، اما این امر مسلّماً موکول و مسبوق به یک «تحول انفسی» است که امام خمینی برای آن قیام کرده بود و به آن رسید و بی رودربایستی، همه تحولات تاریخی دهه شصت هجری و دهه هشتاد میلادی و دهه اول قرن پانزدهم هجری قمری معلول همین علت یگانه است: قیام امام خمینی و پیروزی انقلاب اسلامی… چه دیگران این حقیقت را بفهمند و چه نفهمند. (آغازی بر یک پایان، ص۳۰)
آوینی می گفت: انقلاب اسلامی ایران نشان داد که آنچه مهم است اراده است و صبر، هر چند دست های مبارزان نه با سلاح، که با سنگ، فلاخن پُر شود. اگر محرومان جهان بخواهند در انتظار پُر شدن دست هایشان بمانند، هیچ انقلابی شکل نخواهد گرفت. (نسیم حیات، ص ۷۹)
معتقد بود که مسلمانان از خواب تاریخی خویش بیدار گشته اند و سعی در جبران این غفلت تاریخی دارند. باب جهاد، دروازه استقلال و عزّت اسلام است. (نسیم حیات، ص ۸۰) می گفت جوانان مسلمان امروز از سیطره راسیونالیسم (خرد / عقل) سیاسی خارج گشته اند و متوجه قدرتی شده اند که در اراده انسان مومن وجود دارد… وقتی روح مبارزه در مردم بیدار می شود دیر یا زود پیروزی از آن آنها خواهد شد. (نسیم حیات، ص ۹۳)
او به تلاش جوانان مومن و انقلابی امیدوار بود که در سیطره فرهنگی غرب، آغاز فردایی دیگر را رقم بزنند. (نسیم حیات، ص ۱۱۳) می گفت: پیروزی انقلاب اسلامی در یکایک کشورهای جهان اسلام ضرورتی است تاریخی که لاجرم، پیش خواهد آمد و نهایتاً به تشکیل اتحاد جماهیر اسلامی منجر خواهد شد. (گنجینه آسمانی، ص۲۹۱)
خلاف آنچه بسیاری می پندارند، آخرین مقاتله ما ـ به مثابه سپاه عدالت ـ نه با دموکراسی غرب که با «اسلام آمریکایی» است، که اسلام آمریکایی از خود آمریکا، دیر پاتر است. اگرچه این یکی نیز و لو «هزار ماه» باشد به یک «شب قدر» فرو خواهد ریخت و حق پرستان و مستضعفان، وارث زمین خواهند شد.
دغدغه آزادسازی فلسطین
شهید آوینی به آرمان «حذف اسرائیل از صحنه روزگار» و ضرورت «مقاومت مسلّحانه مسلمانان در قبال صهیونیسم» و «آزادی قدس» باور عمیق و ایمان راسخی داشت. معتقد بود که صهیونیسم و استکبار جهانی، بنیان تجاوز خویش را بر ضعف و عادات و تعلقات و دنیاگرایی مسلمانان و محرومان بنیان نهادند و مقاومت مسلحانه و روح جوانمردی و غیرت مبارزه، تنها چیزی است که تجاوزگران و سفاکان صهیونیست و مستکبران دیگر را می ترساند و آنان را سر جای خود می نشاند.
اسرائیل همان سان که امام راحلمان فرمودند، غده ای سرطانی است که زیر سایه بال های سیطره شیطان بر کره زمین و به توسط قتل و غارت و تجاوز و ارعاب، در قلب عالم اسلام پاگرفته است و لاجرم، باید از بین برود. و آن هم نه به توسط مجامعی بین المللی که خود زمینه اشغال فلسطین را برای صهیونیست ها فراهم داشته اند.
آنچه که صهیونیست ها را از سرزمین فلسطین و سرزمین های اشغالی لبنان خواهد راند، مقاومت مسلحانه و مردانه مجاهدین راه خدا و دلاوران شجاع و از جان گذشته ای است که ترس از مرگ را در وجود خویش کُشته اند، دل از عادات و تعلّقات بریده اند و رضایت حق را بر پذیرش ظلم و ذلت ترجیح داده اند. (نسیم حیات، ص۱۱۷ و ۱۱۸)
دغدغه آزادسازی فلسطین برای او بسیار جدی بود. در مستند «انقلاب سنگ» می گوید: ما مسلمانان، اشغال بیت المقدس را همچون جراحتی در قلب خویش می یابیم که جز با فتح آن و بازگشت دوباره اش به دامان اسلام التیام نمییابد. (نسیم حیات، ص ۷۷) می گفت: قدس مظهر جراحتی است که بر قلب امت اسلام وارد شده است و این جراحت را جز به خون نمی توان شُست. امروز وعده های قرآن بیش از پیش به تحقق نهایی خویش نزدیک شده است و امت اسلام دریافته است که چگونه باید برای آزادی قدس اقدام کند. (گنجینه آسمانی، ص۷۶)
در مستند «انقلاب سنگ» میگفت: اسرائیلیان به حاکمیت چند روزه خویش بر فلسطین و این حرم مقدس غرّه نشوند؛ بیت المقدس روزهای سختی را در پیش خواهد داشت و از پس آن به آرامش طولانی دست خواهد یافت. تقدیر تاریخ در جنگی که میان مسلمانان با اشغالگران کنونی فلسطین روی خواهد داد معنا خواهد شد.
بیتالمقدس معراج پیامبر اسلام(ص) و پاره مکتب ماست، چگونه می توانیم آن را به دشمن واگذاریم و چشم از غیرت دینی خویش بپوشانیم؟ بیتالمقدس آماده باش، سپاه محمد(ص) خواهد آمد. (نسیم حیات، ص ۷۸) در جایی دیگر گفته است: قدس جلوه برکت خدا و پله نخستین معراج انسانی است و مسلمین برای دستیابی به اهداف نهایی اسلام، چاره ای ندارند جز اینکه بر قدس شریف دست یابند و راه قدس نیز از کربلاست که می گذرد. حضرت امام همواره بر همین معناست که تأکید می ورزد. (گنجینه آسمانی، ص۷۶ و ۷۷)
شهید آوینی می گفت صاحبان اصلی فلسطین مردمی هستند که همواره در آنجا زیسته اند. چگونه می توان هویت فلسطین را تغییر داد؟ (نسیم حیات، ص۸۱) هویت تاریخی و اجتماعی مردم فلسطین قابل انکار نیست، هرچند حاکمیت نیز روزی چند، به دست دشمنان بیفتد. (نسیم حیات، ص ۸۳) اگرچه آوارگی ملت فلسطین به درازا کشیده است، اما اکنون همه دریافته اند که دیگر روز به روز به پایان خویش نزدیک می شود. مبارزه ای بزرگ در پیش است و فلسطینیان در هر کجای کره زمین که هستند باید خود را برای این روز بزرگ و یک مبارزه بزرگ آماده کنند. دوران خرد سیاسی به سر آمده است و راهی جز «مبارزه» وجود ندارد. (نسیم حیات، ص ۸۹ و ۹۰)
منتقد ملی گرایی و رواج اسلام آمریکایی در جهان
شهید آوینی با اینکه «شیعه» را مصداق ناب و خالص امت اسلامی می دانست (انفطار صورت، ص۲۲) اما منتقد ملی گرایی و تفرقه گرایی و خواستار توجه به دشمنان مشترک بود. می گفت: ملی گرایی که معادل ناسیونالیسم است، خودش یک شریعت است و با هیچ دین دیگری جمع نمی شود. (آینه جادو، ج۳، ص۱۴۲)
معتقد بود که مسلمانان باید توجه بیشتری به دشمنان مشترک داشته باشند که این امر باعث استحکام وحدت جوامع شیعی و سنی می شود. می گفت: دشمن مشترک، وحدت میان شیعیان و اهل تسنن را بیش از پیش استحکام بخشیده است… اکنون روزی است که همه آنان که انگیزه واقعی برای مبارزه با اسرائیل دارند، باید در صف واحد گرد آیند و تفرقه ها را کنار بگذارند تا جماعت آنان، مصداق یدالله شود. (نسیم حیات، ۱۳۱)
شهید آوینی معتقد بود که روزگار اقتدار آمریکایی سپری شده و این گرگ پیر دیگر تنها به کسانی حمله ور می شود که نتوانند با او بجنگند. (رستاخیز جان، ص ۵۳) باور داشت که ضعف ها و تعلّقات و دنیاگرایی و ترس از مرگ ما باعث طمع دشمنان می شود و این ضعف ماست که سفّاکان را جرأت بیشتری می بخشد. (ر.ک: نسیم حیات، ص ۱۱۷ و ۱۲۰)
او در کنار اعتقاد به افول اقتدار آمریکا و نظام استکباری، به رواج اسلام آمریکایی و عافیت طلبی و سازش پذیری و خستگی از مقاومت در برخی مسلمانان و مومنان جهان نیز توجه داشت و به صراحت می گفت: خلاف آنچه بسیاری می پندارند، آخرین مقاتله ما ـ به مثابه سپاه عدالت ـ نه با دموکراسی غرب که با «اسلام آمریکایی» است، که اسلام آمریکایی از خود آمریکا، دیر پاتر است. اگرچه این یکی نیز و لو «هزار ماه» باشد به یک «شب قدر» فرو خواهد ریخت و حق پرستان و مستضعفان، وارث زمین خواهند شد. (آغازی بر یک پایان، ص۱۵۱)