در سیره امام حسن عسکری (ع) مواردی وجود دارند که از دشمنان، منحرفین و خطاکاران اعلام برائت می کردند و آنها را از خود و شیعیان دور میساختند و به صراحت، هرگونه ارتباط با آنها را انکار می کردند.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، در این مقاله سیره امام حسن عسکری (ع) در برخورد با خطاکاران و گناهکاران ذکر می شود. مناسب است قبل از پرداختن به موضوع بحث، روایت زیبای امام حسن عسکری(ع) را مرور کنیم تا هم خود را در معرض آسیب و خطا بدانیم و هم بدانیم هر چه داریم از این خانواده و به دست این خاندان است.
امام حسن عسکری(ع) به اسحاق بن اسماعیل نوشتند: خداوند تبارک و تعالی منّت نهاد و رحمتش اقتضاء نمود که بر شما واجبات را لازم کند، البتّه واجب نمودن آنها نه به خاطر این است که به شما محتاج باشد بلکه رحمت واسعه اش شما را شامل شد، باری این الزام و ایجاب به خاطر آن صورت گرفت که خبیث از طیب ممتاز گشته و آنچه در سینه های شما است مورد ابتلاء و آزمایش قرار گرفته و نیت های قلبی شما را خالص نموده و هر کدام نسبت به رحمتش از دیگری پیشی گزیده و به منازل و جایگاهتان در بهشت برسید و مراتب هر کدام معلوم گردد.
پس به منظور این مقاصد حج و عمره و ایقاع نماز و دادن زکات و گرفتن روزه و اتّخاذ ولایت را به شما تفویض نمود و برایتان بابی قرار داد تا به واسطه آن ابواب فرائض گشوده گردد «وَ لَوْ لَا مُحَمَّدٌ(ص) وَ الْأَوْصِیاءُ مِنْ وُلْدِهِ کنْتُمْ حَیارَی کالْبَهَائِمِ لَا تَعْرِفُونَ فَرْضاً مِنَ الْفَرَائِضِ؛ اگر حضرت ختمی مرتبت محمّد مصطفی(ص) و اوصیاء آن حضرت که جملگی فرزندانش می باشند نبودند شما همچون بهائم متحیر می بودید یعنی یک واجب از واجبات را هم نمی دانستید.»
همان طوری که نمی توان وارد قریه ای شد مگر از باب و دروازه آن، به فرائض الهی نیز نمی توان رسید مگر از طریق معصومین(ع)، باری وقتی حقّ جلّ و علا بر شما منّت نهاد و اولیاء و اوصیاء را بعد از نبی و پیامبرتان بپا داشت فرمود: «الْیوْم أَکملْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکمُ الْإِسْلامَ دِیناً»؛[۱] «امروزه دین شما را کامل کرده و نعمت خود را بر شما تمام نموده و دین اسلام را برایتان پسندیدم.»
در ادامه سیرۀ امام حسن عسکری(ع) در برخورد با خطاکاران و گناهکاران را یادآور می شویم.
الف) برطرف کردن زمینه های خطا
امام مانند اجداد مطهرش(ع)، زمنیۀ خطا و گناه را برطرف می کردند تا کسی گرفتار گناه نشود. یحیی بن قشیری از اهالی دهی به نام قیر می گوید: ابی محمد (امام عسکری(ع)) وکیلی داشتند که در یک خانه اطاقی گرفته بود که در آن به سر برد، با او خدمتکار سفید پوستی بود، وکیل طمع در آن خادم کرد و او نپذیرفت جز با صرف شراب خرما و برای او فراهم کرد و نزد او آورد. .. او می گوید: خود وکیل برایم باز گفت که: من بیدار و متوجه بودم که ناگاه درها گشوده شد تا خود امام(ع) آمد و بر در اطاق ایستاد و فرمودند: «اتقُوا اللَّهَ! خَافُوا اللَّهَ؛ پروا پیشه کنید و از خدای متعال بترسید!» و چون صبح شد دستور دادند آن خدمتکار را فروختند و مرا از خانه بیرون کردند. در این جریان، حضرت با فروش خادم، زمینۀ رابطۀ حرام آنان را برطرف نمود و آنها را از انجام گناه دور ساختند.
ب) هدایت و راهنمایی
امام در بسیاری از موارد، خطاکاران را با شیوه های مناسب و کارآمد، به راه راست هدایت می فرمود که در ادامه برخی از آنها را بیان می کنیم:
۱. توانمند دروغگو
اسماعیل بن محمد از نوادگان عباس بن عبدالمطلب می گوید: بر سر راه امام عسکری(ع) نشسته بودم. وقتی حضرت خواستند بگذرد، جلو رفتم و شرح نیازمندی و پریشانی خود را به ایشان عرض کردم و سوگند خوردم که درهمی ندارم؛ نه صبحانه ای دارم و نه شامی. آن حضرت فرمودند: «تَحْلِفُ بِاللَّهِ کاذِباً وَ قَدْ دَفَنْتَ مِائَتَی دِینَارٍ، وَ لَیس قوْلِی هذَا دَفْعاً لَک عَنِ الْعَطِیهِ؛ به خداوند سوگند دروغ یاد می کنی، در حالی که دویست دینار را پنهان کرده ای؟! این سخن من برای آن نیست که به تو کمک نکنم.» سپس به غلام خود فرمودند: «أَعْطِهِ یا غُلَامُ مَا مَعَک؛ ای غلام! آنچه همراه داری، به این مرد بده!» غلام، صد دینار طلا به من داد. سپس امام به من فرمودند: از آن دینارها که پنهان کرده ای، محروم خواهی شد، در حالی که به شدت به آنها نیاز خواهی داشت.
اسماعیل می گوید: این سخن امام درست بود؛ زیرا من دویست دینار پنهان کرده بودم. سرانجام هرچه داشتم، خرج کردم و به مشکل بسیار بزرگی گرفتار شدم و درهای روزی به رویم بسته شد و به سراغ دینارهای پنهان کرده رفتم؛ اما آنها را نیافتم. پس از جستجو دریافتم که پسرم جای دینارها را فهمیده، آنها را برداشته و فرار کرده است و به دیناری از آنها دست پیدا نکردم.
در این قضیه، حضرت با اینکه می دانستند او دروغ می گوید؛ ولی از روی لطف، او را از خان کرمش محروم نکردند؛ ولی راه درست را به او تذکر دادند و عاقبت دروغ گفتن به ولی خدا را متذکر شدند.
۲. فیلسوف و شاگرد
«اسحاق کندی»[۲] که از فیلسوفان عراق بود، کتابی به زعم خود دربارۀ تناقضهای قرآن نوشت. برخی از شاگردانش به محضر امام وارد شده، قضیه را به ایشان گفتند. حضرت خطاب به برخی از شاگردان وی فرمودند: «أَمَا فیکمْ رَجلٌ رَشیدٌ یرْدَع أُستَاذَکمْ الْکنْدِی عَمَّا أَخذَ فیهِ مِنْ تَشَاغُلِهِ بِالْقُرْآنِ؛ آیا در میان شما مردی وجود دارد که بتواند اسحاق کندی را از اشتباه خود مطلع کند؟» یکی از میان جمع پاسخ داد: من می توانم. حضرت به او فرمودند: با او رفیق شو و مطلبی را که من می گویم، به او بگو! سپس امام فرمودند: به او بگو اگر گویندۀ آیات قرآن، چیزی را که تو از آن درک کرده ای، مد نظرش نبوده؛ بلکه مطلب دیگری قصد کرده باشد و تو برداشت اشتباهی نسبت به آن داشته ای، چه جوابی خواهی داشت؟
وقتی او به اسحاق کندی همین کلمات را گفت، اسحاق با تعجب به او گفت: دوباره تکرار کن! و بعد از تکرار شاگردش، به فکر فرو رفت و به او گفت: این سخنان را از کجا آورده ای؟ گفت: به ذهن خودم رسیده است. اسحاق گفت: اینها سخنان تو نیست. شاگرد گفت: سخنان ابا محمد (امام حسن عسکری(ع)) است. اسحاق گفت: به ایشان بگو: هرچه نوشته ام، آتش می زنم.
۳. یگانگی خدای متعال
«محمد بن ربیع شیبانی» می گوید: در اهواز با شخص بت پرستی مناظره کردم. برخی از سخنان او در من تأثیر گذاشت. هنگامی که به سامراء رسیدم، با امام عسکری(ع) مواجه شدم، حضرت به من فرمودند: «أَحَدٌ أَحَدٌ فَوَحِّدْهُ؛ خدا یکی است، پس او را یگانه بدان!» من مدهوشانه افتادم؛ (آن حضرت چنان درس توحید به من داد که من مدهوش شدم).
۴. بی احترامی به سادات
علامه مجلسی(ره) می گوید: روزی حسین بن حسن از نوادگان امام صادق(ع). بود که به صورت آشکار شراب می خورد، برای درخواست و نیازی که داشت، به در خانۀ احمد بن اسحاق اشعری[۳] می رود؛ ولی احمد او را رد می کند. حسین با ناراحتی به خانه برگشت. احمد بن اسحاق برای حج ابتدا به سامراء رفت و به محضر امام عسکری(ع) شرفیاب شد؛ ولی حضرت او را نپذیرفتند.
احمد به شدت گریست. وقتی حضرت او را پذیرفت، عرض کرد: چه چیزی مرا از حضور شما محروم نمود، در حالی که من از شیعیان شما هستم؟ حضرت فرمودند: «لِأَنَّک طَرَدْتَ ابْنَ عَمِّنَا عَنْ بَابِک؛ چون تو پسرعمویم را از در منزلت راندی.» احمد گفت: به سبب شرابخواری او را رد کردم. امام فرمودند: «صَدَقْتَ وَ لَکنْ لَابُدَّ عَنْ إِکرَامِهِمْ وَ احْتِرَامِهِمْ عَلَی کلِّ حَالٍ وَ أَنْ لَا تُحَقِّرَهُمْ وَ لَا تسْتَهِینَ بهِمْ لِانْتِسَابِهِمْ إِلَینَا؛ راست می گویی؛ ولی در هر شرایطی باید به سبب انتسابش به ما، او را اکرام کرده و احترامش را حفظ می نمودی و او را تحقیر نمی کردی.»
احمد بن اسحاق هنگامی که به قم بازگشت، بزرگان و از جمله حسین بن حسن را دعوت کرد. هنگامی که او را دید، به سمتش رفت و او را در بالای مجلس جای داد. حسین بن حسن تعجب کرد و علت رفتارش را پرسید. احمد ماجرا را بیان کرد. حسین با شنیدن سخنان احمد (که نشانگر لطف و رحمت امام(ع) با او بود)، از اعمال زشت خود پشیمان شد و بعد از مراجعت به خانه، شرابهایش را نابود کرد و از خوبان روزگار شد و ملازمت مساجد را اختیار نمود و بیش تر اوقات خود را در مسجد به سر می برد تا وقتی که از دنیا رفت و نزدیک قبر حضرت فاطمه معصومه(ع) دفن گردید.
۵. بندگان مقرب الهی
«ادریس بن زیاد» می گوید: من از جمله افرادی بودم که دربارۀ ائمه(ع) غُلوّ می کردم. روزی برای دیدار با ابومحمد عسکری(ع) روانۀ سامراء شدم. وقتی وارد شهر شدم، از فرط خستگی خود را بر پلّکان حمّامی انداخته و کمی به استراحت پرداختم. در این هنگام خوابم برد. پس از مدتی با صدای چوب دستی ای که در دست امام عسکری(ع) بود و بر در می کوبید، از خوب بیدار شدم و حضرت را شناختم. فوراً برخاسته و در حالی که آن حضرت سوار بر اسب بود و غلامان و پیشکاران اطراف ایشان را گرفته بودند، پا و زانوی مبارکش را بوسه زدم.
اولین سخنی که امام در این ملاقات کوتاه به من فرمودند، این بود: «یا إِدْرِیسُ بَلْ عِبادٌ مُکرَمُونَ لا یسْبِقُونَهُ بالْقَوْلِ وَ همْ بأَمْرِهِ یعْمَلُونَ؛[۴] ای ادریس! بلکه آنان بندگان مقرب خدایند و در گفتار بر او سبقت نمی گیرند و به فرمان وی عمل می کنند.» بعد از شنیدن سخن حضرت، به ایشان عرض کردم: «حَسْبِی یا مَوْلَای وَ إِنَّمَا جِئْتُ أَسأَلُک عنْ هذَا؛ ای مولای من! مرا همین کلام بس است؛ زیرا آمده بودم تا این مسئله را از شما بپرسم.»
ج) برخورد جدی با خطاکاران
گرچه اهل بیت(ع) برای هدایت آمده اند و با رأفت و مهربانی با مردم و مخصوصاً خطاکاران برخورد می کردند؛ ولی در شرایطی تند، جدی و قاطع بودند تا افراد متوجه خطای خود شوند. از جمله:
۱. لعن و نفرین منحرفان
با توجه به شیوع فرقه های انحرافی (مخصوصاً غلات و صوفیان) در زمان امام حسن عسکری(ع)، حضرت در بسیاری از موارد با صراحت، نام افراد منحرف را بازگو کرده، مردم را از پیروی آنها بر حذر می داشتند. همچنین در نامه هایی که به ایشان نوشته می شد، اسامی برخی از چهره های سرشناس فرقه های انحرافی را بیان و آنها را لعن و نفرین می کردند. در این قسمت، نام برخی از افراد منحرف را که موجب رنجش خاطر حضرت شده و مورد غضب و لعنت ایشان قرار گرفتند، بیان می کنیم:
الف. «احمد بن محمد بن مطهر» می گوید: برخی از اصحاب ما به امام حسن عسکری(ع) نامه ای نوشته، از آن حضرت پرسیدند: آیا کسانی را که در مورد امامت موسی بن جعفر (ع) توقف کرده (و جانشینی او را نپذیرفته اند) دوست بدارند، بیزاری می جویید؟ حضرت پاسخ دادند: «لَا تَتَرَحَّمْ عَلَی عَمِّک، لَا رَحِمَ اللَّهُ عَمَّک وَ تَبَرَّأْ مِنْهُ أَنَا إِلَی اللَّهِ مِنْهُمْ بَرِی ءٌ فلَا تتَوَلَّاهُمْ وَ لَا تَعُدْ مَرْضَاهُمْ وَ لَا تَشْهَدْ جَنَائِزَهُمْ وَ لا تُصَلِّ عَلی أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً. سَوَاءٌ مَنْ جحَدَ إِماماً منَ اللَّهِ أَوْ زَادَ إِمَاماً لَیسَتْ إِمَامَتُهُ مِنَ اللَّهِ أَوْ جَحَدَ أَوْ قَالَ ثَالِثُ ثَلَاثَهٍ. إِنَّ جَاحِدَ أَمْرِ آخِرِنَا جاحِدُ أَمرِ أَوَّلِنَا وَ الزَّائِدَ فِینَا کالنَّاقِصِ الْجَاحِدِ أَمْرَنَا؛ به عمویت، ترحم و رأفت نکن. خداوند عمویت را نیامرزد.
از او بیزاری بجوی و من در پیشگاه خدا از آنها بیزاری می جویم. آنها را دوست نداشته باش، از بیمارانشان عیادت نکن، در تشییع جنازه هایشان حاضر نشو و هرگز بر جنازه های آنها نماز مگزار؛ خواه امامی را از ناحیۀ خدا انکار کرده باشند، خواه امامی را که امامتش از سوی خدا نیست، بر امامان افزوده باشند، یا قائل به تثلیث (سه خدایی) باشند. کسی که امامتِ آخرین فرد ما را انکار کند، گویا امامت اولین ما را انکار کرده و کسی که تعداد ما را اضافه بداند، مانند کسی است که از تعداد ما کاسته و امامت ما را انکار کرده است.» جالب اینکه سؤال کننده نمی دانست عمویش منحرف شده است و حضرت با این کلام، او را آگاه فرمودند.
ب. «علی بن سلیمان بن رُشید» می گوید: امام حسن عسکری(ع) گنجینه ای از مال داشت که آن را نزد «علی بن راشد» قرار داد و او آن را به «عُرْوَه بن یحیی بغدادی» (معروف به دهقان) تحویل داد. عروه مقداری از آن را برداشت و باقیماندۀ آن را آتش زد. حضرت او را لعنت فرمودند و از او برائت جُستند[۵] و فرمودند: «جلَسْتُ لِرَبی لَیلَتِی هَذِهِ کذَا وَ کذَا جِلْسَهً فَمَا انْفَجَرَ عَمُودُ الصُّبْحِ وَ لَا انْطَفَی ذَلِک النَّارُ حَتَّی قَتَلَ اللَّهُ عدُوَّهُ لَعنَهُ اللَّه؛ در محضر پروردگارم این شب را به مناجات نشستم و تا قبل از اینکه صبح طلوع کند و این آتش خاموش گردد، خدای متعال دشمنش (که لعنت خدا بر او باد) را به هلاکت رساند.»[۶]
ج. «سهل بن زیاد آدمی» می گوید: برخی از اصحاب به امام حسن عسکری(ع) نامه نوشته، سؤال کردند: «علی بن حسَکه» ادعا می کند از دوستان شماست و شما خدای قدیم ازلی هستید و اینکه او واسطه و فرستادۀ شماست و عقیده دارد که نماز و زکات و حج و روزه همگی [برای] معرفت شما و معرفت نبوت کسانی مثل ابن حسکه است، از این رو، او مؤمن کاملی است که دیگر تکلیف نماز و روزه و حج از او برداشته شده است.
حضرت در جواب او نوشتند: «کذَبَ ابْنُ حسَکهَ علَیهِ لَعنَهُ اللَّهِ وَ بِحَسْبِک أَنِّی لَا أَعْرِفُهُ فِی مَوَالِی ، ما لَه لَعنَهُ اللَّهُ!؛ دروغ گفت ابن حسکه و لعنت خدا بر او باد! برای تو همین بس که من او را در میان یاران خود نمی بینم. او را چه شده است؟ خدا او را از رحمت خود دور کند! فَوَ اللَّهِ مَا بَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً وَ الْأَنْبِیاءَ قَبْلَهُ إِلَّا بِالْحَنِیفِیهِ وَ الصَّلَاهِ وَ الزَّکاهِ وَ الصِّیامِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایهِ، وَ مَا دَعَا مُحَمَّدٌ(ص) إِلَّا إِلَی اللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِیک لَهُ، وَ کذَلِک نَحْنُ الْأَوْصِیاءُ مِنْ وُلْدِهِ عبِیدُ اللَّه لَا نُشْرِک بِهِ شَیئاً، إِنْ أَطَعْنَاهُ رَحِمَنَا وَ إِنْ عَصَینَاهُ عَذَّبَنَا؛ سوگند به خدا! خدا محمد(ص) و پیامبران پیش از او را مبعوث نکرد، مگر به دین حنیف و نماز و زکات و روزه و حج و ولایت و محمد(ص) جز به سوی خدای یگانۀ بی شریک دعوت نکرد، و همچنین ما اوصیا از فرزندان او، بندگان خداییم که هیچ چیز را شریک او قرار نمی دهیم.
اگر از خدا اطاعت کنیم، به ما رحم می کند، و اگر از او نافرمانی کنیم، کیفرمان می دهد. مَا لَنَا عَلَی اللَّهِ مِنْ حُجَّهٍ بَلِ الْحُجَّهُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَینَا وَ عَلَی جَمِیعِ خَلْقِهِ، أَبْرَأُ إِلَی اللَّهِ مِمَّنْ یقُولُ ذَلِک وَ أَنْتَفِی إِلَی اللَّهِ مِنْ هَذَا الْقوْلِ، فاهْجُرُوهُمْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ أَلْجِئُوهُمْ إِلَی ضیقِ الطرِیقِ! فَإِنْ وَجَدْتَ مِنْ أَحَدٍ مِنْهُمْ خَلْوَهً فَاشْدَخْ رَأْسَهُ بِالصَّخْرِ؛ ما هیچ [عذر و] حجتی بر خدا نداریم و این خدای سبحان است که بر ما و تمام بندگانش حجت دارد. من از هر که آن ادعاها را بکند، بیزارم و از چنان گفتاری تبری می جویم. از آنان – که خدا لعنتشان کند – دوری کنید و در تنگنا قرارشان دهید و چنانچه در خلوت یکی از ایشان را دیدید، با سنگ سرش را بشکنید!»[۷]
ه. «ابی سهل بلخی» می گوید: شخصی به امام عسکری(ع) نامه نوشت و درخواست کرد برای پدر و مادرش دعا کند، در حالی که مادرش، از غالیان بود. حضرت در جواب نامه نوشتند: «رَحِمَ اللَّه وَالِدَک؛ خداوند پدرت را رحمت کند!» و در نقل دیگری آمده: شخص دیگری به امام نامه نوشت و از ایشان خواست برای والدین او دعا کند، در حالی که پدرش، بت پرست بود. حضرت در جواب نامه نوشتند: «رَحِمَ اللَّه وَالِدَتک؛ خداوند مادرت را رحمت کند!»
و. «نصر بن صبّاح» می گوید: امام حسن عسکری(ع)، حسن بن محمد (معروف به ابن بابا)، محمد بن نُصیر نُمیری و فارس به حاتم قزوینی را لعن فرمود.[۸]
۲. برائت و بیزاری از منحرفین
امام در مواردی از دشمنان، منحرفین و خطاکاران اعلام برائت می کردند و آنها را از خود و شیعیان دور می ساختند و به صراحت، هرگونه ارتباط با آنها را انکار می کردند که برای نمونه، چند مورد را بیان می کنیم:
الف. شخصی به نام عبیدی می گوید: امام حسن عسکری(ع) در نامه ای به من، نوشتند: «أَبْرَأُ إِلَی اللَّهِ مِنَ الْفِهْرِی وَ الْحَسَنِ بْنِ محَمَّدِ بْنِ بَابَا الْقُمِّی فَابْرَأْ مِنْهُمَا، فَإِنِّی مُحَذِّرُک وَ جَمِیعَ مَوَالِی وَ إِنِّی أَلْعَنُهُمَا عَلَیهِمَا لَعْنَهُ اللَّهِ… یزْعُمُ ابْنُ بَابَا أَنِّی بَعَثْتُهُ نَبِیاً وَ أَنَّهُ بَابٌ عَلَیهِ لَعْنَهُ اللَّهِ، . .. یا مُحَمَّدُ إِنْ قَدَرْتَ أَنْ تَشْدَخَ رَأْسهُ بالْحَجَرِ، فَافْعَلْ! فَإِنَّهُ قَدْ آذَانِی آذَاهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ؛[۹] از فهری و حسن بن محمد (ابن بابای قمی ) برائت می جویم و تو هم از آنها بیزاری بجو! من تو و همۀ شیعیانم را از نزدیک شدن به آنان برحذر می دارم و آنان را – که خداوند لعنتشان کند – لعنت می کنم… ابن پسر پدرش عقیده دارد که من او را فرستاده ام و او واسطۀ بین من و مردم است. خداوند او را لعنت کند… ای محمد! اگر می توانی، سر او را با سنگ بشکن؛ زیرا او مرا اذیت کرد. خداوند او را در دنیا و آخرت اذیت کند!»
ب. شیخ طوسی(ره) می نویسد: در نامه ای که از جانب امام حسن عسکری(ع) به یکی از خواص شیعه[۱۰] صادر شده، آمده است: «نَحْنُ نَبْرَأُ إِلَی اللَّه تعَالَی منِ ابْنِ هِلَالٍ لَا رَحِمَهُ اللَّهُ وَ ممَّنْ لَا یبرَأُ منْهُ؛[۱۱] ما از احمد بن هلال و کسی که از او برائت نمی جوید، به خدای متعال برائت می جوییم و از او بیزاریم.» و در نقل دیگری آمده است: نامه ای از امام حسن عسکری(ع) به «قاسم بن علاء» رسید که در آن نوشته شده بود: «احذَرُوا الصُّوفِی الْمُتَصَنِّعَ. .. لَمْ یزَلْ لَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذَنْبَهُ وَ لَا أَقَالَهُ عَثْرَتَهُ یدَاخِلُ فِی أَمْرِنَا بِلَا إِذْنٍ مِنَّا وَ لَا رِضًی، یسْتَبِدُّ بِرَأْیهِ، فیتَحَامَی منْ دُیوننَا، لَا یمْضِی مِنْ أَمْرِنَا إِلَّا بِمَا یهْوَاهُ وَ یرِیدُ، أَرْدَاهُ اللَّهُ بِذَلِک فِی نارِ جهَنَّمَ، فَصَبَرْنَا عَلَیهِ حَتَّی بَتَرَ اللَّهُ بِدَعْوَتِنَا عُمُرَهُ؛[۱۲] از صوفی فریبکار پرهیز و دوری نما… خداوند گناهان او را نمی آمرزد و لغزش او را پس نمی گیرد. او بدون کسب رضایت و نظر ما، با استبداد رأی، در امور ما دخالت کرده است و مطابق هوسهای نفسانی خود رفتار می کند؛ خداوند اراده کرده که او را به دوزخ بفرستد. ما صبر می کنیم تا خداوند بر اثر نفرین ما، عمر او را کوتاه کند.»
ج. «ابوهاشم جعفری» یکی از یاران امام حسن عسکری(ع) می گوید: با چند نفر در زندان بودم، ناگاه امام را وارد زندان کردند. در این هنگام شخصی که از گروه «جمَحی» و زندانی بود، ادعا می کرد که از علویان است. امام در غیاب او به یارانش که در زندان بودند، فرمودند: «هذَا لَیسَ مِنْکمْ فَاحْذَرُوهُ فَإِنَّ فِی ثِیابِهِ قِصَّهً قَدْ کتَبَهَا إِلَی السُّلْطَانِ یخْبِرُهُ فِیهَا بِمَا تَقُولُونَ فیهِ؛ این مرد جُمَحی از شما نیست، از او برحذر باشید، آنچه را گفته اید در نامه ای نوشته و آن را در میان لباسهایش پنهان کرده است تا آن را به خلیفه برساند». یکی از حاضران لباسهای او را جستجو کرد، همان نامه را یافت که مطالب خطرناکی در مورد زندانیان در آن نوشته شده بود.»
«محمد بن صالح خثعمی» می گوید: از امام عسکری(ع) دربارۀ «صالح الزنج» سؤال کردم. حضرت در پاسخ نوشتند: «صَاحِبُ الزَّنْجِ لَیسَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیتِ؛ صاحب الزنج از ما اهل بیت نیست.»
نتیجه گیری
امام حسن عسکری(ع) با توجه به شرایط خویش که در پادگان نظامی و زیر نظر خلیفه و جاسوسان وی زندگی می کردند، با نوشتن نامه یا جواب نامه های شیعیان، حقایق را بیان کرده، مردم را از وجود فتنه ها و افراد خطاکار آگاه می ساختند و یا با برخوردی مناسب، جلوی خطا و گناه افراد را می گرفتند که همگی اینها بیانگر توجه ویژۀ حضرت به هدایت و سعادت جامعۀ بشری است.
پی نوشت ها:
[۱] مائده /۳.
[۲] یعقوب ابن اسحاق کندی متولد ۱۸۵ق، متوفای ۲۵۶ق، فیلسوف، ریاضیدان، منجم اسلامی و… و اهل عراق است و از خاندان کنده و از دانشمندان سرشناس عصر امام عسکری(ع) بود.
[۳] وکیل امام حسن عسکری(ع) در قم.
[۴] انبیاء / ۲۶-۲۷.
[۵] در نقل دیگر آمده است که حضرت به شیعیان دستور دادند او را لعنت کنند؛ (همان).
[۶] همان.
[۷] رجال الکشی، ص ۵۱۸، ح ۹۹۷.
[۸] رجال الکشی، ص ۵۲۰، ح ۹۹۹.
[۹] همان.
[۱۰] بنا بر نقل رجال کشی، نام این شخص «قاسم بن علاء» است و بنا بر نقل شیخ طوسی (ره) در «الغیبه» نام او «عمری» است. (الغیبه «کتاب الغیبه للحجه»، محمد بن الحسن طوسی، محقق و مصحح: عبادالله تهرانی و علی احمد ناصح، دارالمعارف الإسلامیه، قم، چاپ اول، ۱۴۱۱ق، ص ۳۵۳؛ رجال الکشی، ص ۵۳۵، ح ۱۰۲۰).
[۱۱] الغیبه، ص ۳۵۳؛ رجال الکشی، همان.
[۱۲] رجال الکشی، همان.
منبع: حوزه نت