دروغگویی برای مراقبت از حقیقت! | یادداشتی از مهراب صادقنیا
در بخشی از یادداشت «دروغگویی برای مراقبت از حقیقت!» حجتالاسلاموالمسلمین مهراب صادقنیا نوشته است: برخی از باورمندان بدون نگرانی از متّهم شدن به بیاخلاقی و رذیلت، میتوانند جهان را از دروغهای خود پر کنند.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، حجتالاسلاموالمسلمین مهراب صادقنیا در یادداشتی با عنوان «دروغگویی برای مراقبت از حقیقت!» آورده است:
تقریباً همهی ادیان دروغ و دروغگویی را بد و غیراخلاقی میدانند. انسانها نیز بیش و کم از دروغ بیزارند.بااینحال، دروغ همزاد بشر است. از زمانی که “مار” به حوا دروغ گفت و او را فریفت؛ و قائن در پاسخ به خدا که از او پرسید هابیل کجاست، برخلاف واقع گفت: “نمیدانم”، دروغ به جهان انسانها وارد شد و برای همیشه میهمان پرهزینهی آنها باقی ماند.
توصیههای ادیان و مکاتب هم هیچوقت نتوانستهاند این میهمان آزاردهنده را از میدان به در کنند. دلیلش روشن است، برخی از ادیان و مکاتب آنقدر راه “در رو” پیش پای آدمها گذاشتهاند که توصیهی “دروغ مگویید”شان بیمعنا شده است.
باورمندان آنها بدون نگرانی از متّهم شدن به بیاخلاقی و رذیلت، میتوانند جهان را از دروغهای خود پر کنند. همیشه یک موقعیّتِ حساس پیدا میشود که آن را بهانه ساخته و حقیقت را وارونه کنند. همیشه چیزی هست که بگویند برای مراقبت از آن بهتر است به دیگران دروغ گفت.
جایی خواندم که چرچیل میگوید: “در جنگ، حقیقت آنقدر ارزش دارد که لازم است چندین دروغ آن را همراهی و از آن مراقبت کنند.” مسیحیت تا قرن شانزدهم بر اساس تعالیم آگوستین دروغ را مطلقاً ممنوع میدانست. اما وقتی درگیریهای درونی کلیسا بالا گرفت و مخالفان کلیسا در دادگاههای تفتیشِ عقاید محاکمه و مجازات میشدند، گروهی از الاهیدانهای مسیحیِ بیشتر پروتستان، از دستور آگوستین شانهخالی کرده و گفتند: “اظهار خلاف واقع، تنها در مواجهه با افرادی که مستحق مواجهه با واقعیت هستند دروغ است.”
منظورشان این بود که بازجوهای کلیسا سزاوار مواجهه با واقعیت نیستند و میتوان آنها را با دروغهای شاخدار دستبهسر کرد! قید “مستحق مواجهه شدن با واقعیت”، عملاً دست مسیحیان را باز میگذارد که هر کس را که دلشان بخواهد “غیر شایستهی مواجهشدن با واقعیت” معرفی کرده او را با دروغهای خود سردرگم کنند. این کار، اخلاق را عملاً در معرض فروپاشی قرار میدهد.
از مرحوم حائری یزدی نقل است که گفتهاند: “هر کس که غیبت من را بکند راضیام؛ بهجز طلبهها؛ چون آنها اوّل من را فاسق معرفی میکنند و سزاوار بدگویی، و بعد شروع میکنند به غیبت کردن.” این کار یعنی بیدینی برای حفظ دین؛ بیاخلاقی برای حفظ اخلاق. یعنی در مزرعهی بیاخلاقی دانهی اخلاق کاشتن.