چرا خداوند فرمان سجده بر حضرت آدم (ع) را صادر کرد؟
فرمان سجده کردن بر حضرت آدم «علیه السلام» دلایل قدسی دارد. به عنوان مثال اگر شیطان پرورش یافته اسم الله بود. امر به سجده به او نمیرسید(و مامور به سجده نمیشد) و در مقام روحانیت آدم کوتاهی نمیکرد. ولی حضرت آدم علیه السلام مظهر اسم اعظم الله بود.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، عارف عابد و زاهد سالک، سید بن طاووس در کتاب «اقبال الاعمال» از شیخ طوسی و ابن ابی قره از ایوب بن یقطین درخصوص فرمان سجده کردن بر حضرت آدم «علیه السلام» روایت میکند که پیرامون دعای سحر از امام رضا علیه السلام پرسش کرد؛ و حضرت رضا (علیهالسلام) در پاسخ وی فرمودند: «این دعای ابوجعفر محمد بن علی الباقر علیهما السلام در سحرهای ماه مبارک رمضان بوده است.» و حضرت رضا (ع) ویژگیهای زیر را در مورد دعای سحر از پدرشان از امام باقر (ع) نقل میفرمایند: بزرگی درخواستهای این دعا در درگاه حق تعالی، سرعت اجابت برای دعاکننده، وجود اسم اعظم در این دعا، دعای سحر از مکنون علم حق تعالی است، سفارش به حفظ این دعا از دسترسی نااهلان.
حضرت باقر (ع) در آخر کلام خویش این دعا را، دعای «مباهله» میخوانند. و دعای مباهله، از دعاهایی است که در اعمال روز بیست و چهارم ذی الحجه (روز مباهله) خوانده میشود و مشابه دعای سحر با اضافاتی است که از ائمه معصومین (ع) نقل شده است. و در کتابهای دعا مثل «مصباح المتهجّد» شیخ طوسی (ره) و «البلد الامین» و «مصباح» کفعمی و «اقبال الاعمال» نقل شده است. حضرت امام خمینی در سن ۲۷ سالگی دعای سحر را شرح کردهاند.
در ادامه قسمت هفدهم شرح دعای سحر حضرت امام خمینی به نقل از ترجمه فارسی این کتاب تقدیم نگاه مخاطبان میشود:
از نوشته حکیم محقق سبزواری در شرح اسماء چنین بر میآید که کمال قدر جامع بین جمال و جلال است . این نکته گرچه با آنچه پیش از این گفتیم (که در هر صفتِ جمالی جلال و در هر صفت جلالی جمال پنهان است) سازگار است، اما اسم تابع آن صفتی است که ظهور دارد و چون کمال از صفات جمال است که جلال در آن نهفته است، لذا کمال صورت تمامیّت شیء است. این تمامیت خود از صفات ثبوتیه است، اگرچه صفتی سلبی ملازم آن است.
اللهم انّی أسئلک من اسمائک باکبرها وکلّ اسمائک کبیره.
اللهم انّی أسئلک باسمائک کلّها…
بارالها، از تو به بزرگترین اسمائت درخواست میکنم حال آنکه همه اسماء تو بزرگ است. بارالها، از تو به همه اسمائت درخواست میکنم.
ای دوست، خداوند تو را به شناخت اسماء و صفات خود توفیق دهد و تو را از ژرف اندیشان در اسرار آیاتش قرار دهد! بدان که نامهای نیکوی الهی و صفات عالیه ربوبی حجابهای نورانی ذات احدیتاند که همه تعیّنهای اسمائی در او مستهلک است و تمامی تجلیات صفاتی در حضرتش مکنون است . پس، غیب هویت و ذات احدیت بر کسی ظاهر نمیشود مگر در پس حجاب تعیّنات اسمی، و در هیچ عالمی تجلّی نمیکند مگر در نقاب تجلیات صفاتی. پس، پروردگار به حسب این مرتبه هیچ اسم و رسم و تعیّنی ندارد و حقیقت مقدسش نیز دارای حدّی نیست. ] چون [اسم و رسم] خود نوعی [حد و تعیناند، بنابراین هیچگونه اسم و رسمی ندارد؛
نه به حسب مفهوم و ماهیت و نه به حسب حقیقت و هویت، و نه از لحاظ علمی و نه از لحاظ عینی. چیزی ورای او نیست تا اسم و رسم او باشد. او از اینکه با اسمی محدود شود منزّه و از تعیّن به وسیله رسم مبرّاست. عالم خیال اندر خیال است. و ذات مقدس او حقیقتی است قائم به نفس و معلوم است که حقیقت به وسیله خیال کشف نمیشود؛ چنانکه آزادمردان گفتهاند. پس، تمام مفاهیم اسمائی و جمیع مراتب حقایق غیبی کاشف از مقام ظهور و تجلی یا اطلاق و انبساط او هستند، لذا وجود منبسط و مفهوم عام آن کاشفِ چیزی جز مقام اطلاق نیست.
شیخ صدرالدین قونوی در مفتاح الغیب و الشهود گفته است:
«فللوجود إن فهمت اعتباران: احدهما من کونه وجودا فحسب وهو الحق. وانه من هذا الوجه کما سبقت الاشاره الیه لا کثره فیه و لا ترکیب ولا صفه ولا نعت ولا اسم ولا رسم ولا نسبه ولا حکم، بل وجود بحت. وقولنا «وجود» هو للتفهیم لا ان ذلک اسم حقیقی له، بل اسمه عین صفته وصفته عین ذاته؛ وجود اگر نیک دریابی دو اعتبار دارد: یکی فقط از ناحیه وجود بودنش، و آن حق تعالی است. و از این جهت، چنان که قبلاً اشاره کردیم، نه کثرت دارد نه ترکیب نه صفت نه نمت نه اسم نه رسم نه نسبت و نه حکمی، بلکه وجود محض است و اینکه میگوییم «وجود است» فقط برای تفهیم است نه اینکه وجود اسم حقیقیاش باشد؛ بلکه اسم او عین صفتش است و صفتش عین ذاتش» .
و عارف بزرگوار آقا محمد رضا قمشهای، قدّس سرّه، در حاشیه منسوب به او در مقدمات شرح فصوص قیصری در جواب سوالی که از خود پرسیده به این مضمون که اگر اسماء به اسماء ذات و صفات تقسیم شدهاند، پس چرا حق تعالی در مرتبه احدیّت ذاتی اسم و رسمی ندارد در حالی که ذات در این مرتبه حاصل است و مانعی در اینکه متصف به صفات شود نیست؟ پاسخ داده است:
اسم شیء چیزی است که باعث تمیّز و کشف آن شیء میشود، لذا ضروری است که با آن شیء مطابقت داشته باشد تا بتواند کاشف از آن باشد. ولی ذات الهی با هیچ یک از مفاهیم ظهور نمییابد و کشف نمیشود تا آن مفهوم بتواند اسم حق تعالی قرار بگیرد. به خود رجوع کن و ببین آیا مفهومی را مییابی که عین مفهوم دیگر باشد؟ تا چه رسد به مفاهیم نامتناهی که مربوط به کلمات خداوند متعال است.
چگونه چنین تطابقی ممکن است، حال آنکه مفاهیم محدود و ذات او نامحدود است؟ لذا، اصلاً اسمی برای ذات احدیّت وجود ندارد و ذات او از اینکه محدودکنندهای محدودش کند یا چیزی، خواه از اشیاء غیبی باشد (نظیر مفاهیم) یا از اشیاء عینی (نظیر وجودات)، بر او احاطه یابد منزّه است. بنابراین، وجود منبسط عام و مفهوم عام اعتباری آن کاشف از اطلاق اوست نه از ذات اقدسِ ارفع اعلای او. آیا سخن احرار را نشنیدهای که گفتهاند: جهان همه خیال اندر خیال است و ذات حق تعالی حقیقتی قائم به ذات است که وجود منحصر در اوست.
عباراتی که گذشت گرچه در بعضی بخشها دارای اشکالات روشنی است و از شیوه] اصلی [کلام و مقصود خارج شده و از یک مرتبه وجود به مرتبه دیگر آن تنزل یافته است، اما در انتهای آن شاهد و برهانی روشن بر مدعای ما وجود دارد.
به هر ترتیب، اگر گاه به این مرتبه که مرتبه عماء و غیب است اسم اطلاق میکنم چنان که این یکی از احتمالات ممکن در مورد اسم مستاثر در علم غیب خداوند است، همانطور که در اخبار آمده و در آثار اشاره شده که علم به آن اسم، مخصوص خداوند است و آن] اسم [عبارتست از حرف هفتاد و سوم از حروف اسم اعظم که علم به آن اسم مخصوص خداوند است؛ چنانچه روایت مربوط به آن خواهد آمد، ان شاء الله تعالی. چنین اطلاقی از این باب است که ذات بالذّات علامت ذات است و خداوند لذاته بذاتِ خود عالم است.
اگر آنچه را که برایت نقل کردیم، سزاوارانه تلاوت کردی و به نحو شایسته قرائت نمودی، باید بدانی که اسم عبارت است از ذات با صفت معینی از صفات و تجلی خاصی از تجلیات. پس، رحمان ذات تجلی یافته به رحمت منبسط است و رحیم ذات تجلی یافته به رحمتی است که بسط کمال است و منتقم ذات تعیین یافته به انتقام. و این اولین تکثری است که در دار وجود به وقوع پیوسته و در واقع تکثر علمی و مشاهده ذات در آینه صفات و اسماء و کشف تفصیلی در عین علم اجمالی است. به سبب این تجلی اسمائی و صفاتی بود که درهای وجود باز شد و غیب با شهود مرتبط گردید و رحمت بر بندگان و نعمت بر سرزمینهای مختلف گسترش یافت.
بنابراین اگر این تجلی اسمائی نبود، عالم در تاریکی عدم و تیرگی خفا و وحشت اختفا میماند، زیرا تجلی ذاتی برای احدی از عالمیان و بر قلب هیچ یک از سالکان ممکن نمیشود مگر در پرده اسمی از اسماء و صفتی از صفات. در پرتو این تجلی بود که اولیاء کامل توانستند اسماء و صفات و لوازم آنها و لوازم لوازم آنها تا آخرین مراتب وجود را مشاهده کنند و عین ثابت هر حقیقت و هویتی را ببینند.
این را هم بدان که تجلی به بعضی اسماء مقدم بر بعضی دیگر است. پس، تجلی ابتدا برای هر یک از اسماء محیط رخ میدهد و در حجاب آنها برای اسمهای محاطشان. لذا، به سبب احاطه اسم الله و رحمان، تجلی برای بقیه اسماء به واسطه آن دو صورت میگیرد و این از جمله دلایل پیشی داشتن رحمت بر غضب است. تجلی به اسم الله نیز، برای اسماء دیگر اولاً (و بدون واسطه) و برای اعیان تابته هر حقیقتی ثانیاً و به واسطه رخ میدهد (مگر برای عین ثابت انسان کامل، که تجلی بر او در آغاز و بدون وساطت شیئی از اشیاء واقع شد). تجلی برای اعیان خارجیه نیز در مرتبه سوم صورت میگیرد.
در تجلی عینی نیز، تجلی به اسم الله برای انسان کامل بدون واسطه صفتی از صفات یا اسمی از اسماء، و برای سایر موجودات به واسطه اسماء صورت میگیرد. و این امر، از جمله دلایل فرمان خداوند به ملائکه مبنی بر سجده کردن بر آدم (ع) است؛ گرچه شیطان لعین به سبب قصورش در فهم حقیقت آن جهل ورزید. اگر الله تعالی به اسم جامع محیطش بر آدم، علیه السلام، تجلی نکرده بود، فرا گرفتن همه اسماء برای او ممکن نمیشد و اگر شیطان پرورش یافته اسم الله بود. امر به سجده به او نمیرسید (و مامور به سجده نمیشد) و در مقام روحانیت آدم کوتاهی نمیکرد. ولی چون آدم مظهر اسم اعظم الله بود، خلافتش از جانب الله تعالی در دو جهان مقرر گشت.