ممکن است کسی ترجمه قرآن را بفهمد، اما رمز و راز و پیام اصلی قرآن به برکت روایات حل میشود و همانها به صورت نهجالبلاغه درآمده و این فرمایشات حضرت امیر تقریباً تفسیر قرآن کریم است.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، نوگرایی در دنیای اسلام در همه جوانب زندگی مسلمانان بروز کرد. از جلوههای بروز آن میتوان به توجه جدی نسبت به منابع اسلامی و نگاهی نو به این منابع و اصولاً نهضت بازگشت به مبانی غنی اسلامی اشاره کرد. کتاب نهجالبلاغه که گردآوری بخشی از سخنان و مکاتبات امیرمؤمنان علی (ع) است، به دلیل داشتن مفاهیم و موضوعات، سیاسی منبعی برای حکمت اصول سیاسی اسلام است که توجه همگان را جلب کرده است. توجه دوباره به نهجالبلاغه همزمان با آغاز نهضت اسلامی در اوایل دهه چهل شمسی است و با تأکید امام خمینی و تلاشهای متفکران و پژوهشگران و فعالان نهضت اسلامی نظیر آیت الله طالقانی، آیت الله خامنهای، شهید مطهری، محمدرضا حکیمی، آیت الله جوادی آملی، محمدتقی شریعتی و علی شریعتی و… که در جنبش اسلامی ایران معاصر حضور جدی داشتند، از نهجالبلاغه در اخذ اصول حکمت سیاسی اسلام بهره برده شد. خبرگزاری مهر در سلسله مطالب، گزارشها و گفتوگوهای «بازگشت به نهجالبلاغه» به تبیین و واکاوی هم موضوعات مرتبط با این کتاب شریف و آموزههایش خواهد پرداخت.
یکی از دروسی که از دیرباز در حوزههای علمیه کمابیش رواج داشت و دارد، درس اخلاق است. آیت الله جوادی آملی در دوره جدید از درس اخلاق خود در سال تحصیلی جاری حوزه علمیه به شرح فرمایشات امیرالمومنین (ع) در نهجالبلاغه میپردازد. آنچه در ادامه میخوانید بخشی از شرح آیت الله جوادی آملی بر حکمت ۱۳۰ نهجالبلاغه است:
شیوه تفسیر نهج البلاغه
بهترین راه در تفسیر نهجالبلاغه همان روش تفسیر قرآن کریم است. در تفسیر قرآن کریم با راهنمایی قرآن ناطق یعنی خود ائمه (علیهم السلام) اولاً کلمات مفرده را باهم ردیف میکنند، نتیجه میگیرند؛ ثانیاً محتوای این آیه یا این بخش از آیات را با بخشهای دیگر هماهنگ میکنند؛ تفسیر قرآن به قرآن تنها به این نیست که در این آیه فلان کلمه استعمال شده است، ما ببینیم این کلمه در سایر موارد چگونه استعمال شد و به چه معناست؟ این یک راه ابتدایی اش است؛ عمده این است که خود این آیه محتوایش برای ما روشن بشود این محتوا در موارد دیگر هم بازگو شده آنها هم روشن بشود بعد جمع بندی بشود که سخن از لفظ و سخن از کلمه و سخن از لغت و امثال ذلک نیست.
خطبههای نهجالبلاغه هم همین طور است. خود حضرت فرمود که قرآن آمده برای هدایت «فَاسْتَنْطِقُوهُ» با او حرف بزنید «وَ لَنْ یَنْطِقَ لَکُمْ»، با شما که حرف نمیزند «أُخْبِرُکُمْ عَنْه» [۱]، بله شما ظاهر قرآن را میفهمید آن مقداری که میفهمید حجت خدا بر شماست، اما این از کجا آمده به کجا ختم میشود، پیام اصلی اش چیست، گیرنده پیام چگونه این را گرفته؟ «فَاسْتَنْطِقُوهُ» اما «وَ لَنْ یَنْطِقَ لَکُمْ أُخْبِرُکُمْ عَنْه». اینکه گفتند قرآن بدون اهل بیت شدنی نیست برای همین است. ممکن است کسی ترجمه اش را بفهمد، اما رمز قرآن، راز قرآن، پیام اصلی قرآن به برکت این روایات حل میشود. همانها به صورت نهجالبلاغه درآمده است. این فرمایشات حضرت امیر تقریباً تفسیر قرآن کریم است به زبانی دیگر.
در این جملهای که در کلمات حکیمانه و کلمات قصار و نورانی حضرت امیر اخیراً به او رسیدیم، ایشان بعد از اینکه از صفّین برگشتند این کلمه حکیمانه ۱۳۰ را فرمودند. پشت کوفه که قبرستان بود به اهل قبرستان خطاب کردند: «یَا أَهْلَ الدِّیَارِ الْمُوحِشَهِ وَ الْمَحَالِّ الْمُقْفِرَهِ وَ الْقُبُورِ الْمُظْلِمَهِ یَا أَهْلَ التُّرْبَهِ یَا أَهْلَ الْغُرْبَهِ یَا أَهْلَ الْوَحْدَهِ یَا أَهْلَ الْوَحْشَهِ أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ سَابِقٌ وَ نَحْنُ لَکُمْ تَبَعٌ لَاحِقٌ أَمَّا الدُّورُ فَقَدْ سُکِنَتْ وَ أَمَّا الْأَزْوَاجُ فَقَدْ نُکِحَتْ وَ أَمَّا الْأَمْوَالُ فَقَدْ قُسِمَتْ هَذَا خَبَرُ مَا عِنْدَنَا فَمَا خَبَرُ مَا عِنْدَکُمْ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَمَا [وَ اللَّهِ] لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فِی الْکَلَامِ لَأَخْبَرُوکُمْ أَنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی». ایستاده با مردهها سخن میگوید و این نظیر اینکه انسان به اطلال و دمن برسد و شعری بخواند یا شعری بسراید نیست؛ او واقعاً میدید و آنها هم حرفهای حضرت را میشنیدند و حضرت هم کاملاً حرفهای آنها را میشنید. این خطاب به زندهها بود، نه مردهها، چون اینها در قبر زندهاند حیات برزخی دارند، حیات دنیایی ندارند بلکه زندهاند؛ اگر زنده نباشند که عذاب قبر معنا ندارد یا روح و ریحان در قبر معنا ندارد؛ زندهاند یا متنعّم اند یا خدای نکرده معذب اند، با زندهها حرف زد. فرمود به اینکه ما باهم مسافر بودیم شما زودتر به مقصد رسیدید ما هم – إن شاءالله – به شما میرسیم، این طور نیست که ما شما را رها بکنیم یا شما ما را رها بکنید.
مثل یک گروهی که یک عدهای زودتر به آب رسیدند به چشمه رسیدند «أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ» فَرَط یعنی قومی ک پیش از دیگران به سرچشمه برسد «أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ سَابِقٌ» ما بعداً به شما میرسیم. از دنیا گزارش بخواهید، خانههایتان تقسیم شده (مورد سکونت دیگران واقع شده) و همسرهایتان تجدید فراش کردند، اموالتان تقسیم شده. گزارش دنیا این است، اما شما بگویید که آنجا چه خبر است؟ بعد حضرت به همراهانش خطاب کرد فرمود اگر آنها مجاز بودند که به زبان ما حرف بزنند این جمله را میگفتند؛ از ضمیر آنها باخبر است، از آنجا چه میگذرد با خبر است و خود حضرت امیر دارد سخنگوی آنها میشود، فرمود آنها اگر مجاز بودند این جمله را میگفتند که با دست خالی نیایید: ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی ﴾ [۲] اگر آنها مجاز بودند این جمله را میگفتند «ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَمَا [وَ اللَّهِ] لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فِی الْکَلَامِ لَأَخْبَرُوکُمْ أَنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی».
ممکن است کسی ترجمه قرآن را بفهمد، اما رمز قرآن، راز قرآن، پیام اصلی قرآن به برکت این روایات حل میشود، همانها به صورت نهجالبلاغه درآمده است. این فرمایشات حضرت امیر تقریباً تفسیر قرآن کریم است به زبانی دیگر
زاد به معنای توشه راه نیست، چه مسافر در راه باشد چه شب یکجا بیتوته بکند، این زاد است. بخواهد یک شب در یکجا بماند یا یک قرن در یک جا بماند آنچه که در دنیا به ما میرسد این زاد است این توشه راه است. مسافر آنچه که میگیرد زاد است. بنابراین اگر شبها در مسافرخانه بماند این زاد راه است، در بین راه حرکت کند زاد راه است. فرمود اینجا که مسافرخانه است اینجا که جای رسمی نیست، این صغری؛ و هر چه در مسافرخانه و در بین راه به انسان میرسد این زاد اوست، برای اینکه آنجا هم که آمدید مسافر هستید. در برزخ مسافر هستید در ساهره قیامت مسافر هستید تا به لقاء الله برسید. این سفر، سفر طولانی است. این سفر سفری نیست که انسان وقتی وارد قبر شد تمام بشود یا از قبر درآمد وارد ساهره معاد بشود و تمام بشود. ایشان فرمود ﴿ أَلا إِلَی اللَّهِ تَصیرُ الْأُمُورُ ﴾ [۳] این «تصیر» با صاد است با سین که نیست، صیرورت است، نه سیر. جا ندارد که انسان «سیر الی الله» کند، باید الهی بشود، تا الهی نشد در راه است و زاد میخواهد. ﴿ أَلا إِلَی اللَّهِ تَصیرُ ﴾، با صاد است، نه «تسیر» با سین. سیر مکانی بکند و – معاذالله – به الله برسد که نیست. تا انسان الهی نشد زاد میخواهد، وقتی الهی شد یک حساب دیگری دارد.
خدا نسبت به ما نهایت احترام را کرد. این دین، دین فرشته هاست. خدا برنامهای که برای ملائکه قائل شد برای ما قائل شد، این فخر نیست؟! مگر آنها برنامه شأن غیر از برنامه ماست؟! فلان کار را بکن، فلان کار را نکن، فلان اطاعت را بکن. یک برنامهای که برای ملائکه است همان برنامه را برای ما گذاشت؛ منتها نمازی آنها یک حسابی دارد روزها آنها یک حسابی دارد.
در سوره مبارکه «احزاب» دو تا صلوات است یک صلوات این است که فرمود: ﴿ إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ ﴾ [۴] که برای پیغمبر است و یک صلواتی هم نسبت به خود ما است، این خدا نسبت به ما صلوات میفرستد – این خداست – ما فقط خجالت داریم. در همین سوره «احزاب» دو تا صلوات است، یک صلوات که نیست. یک صلوات همین صلوات معروف است ﴿ إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ ﴾ که بعد فرمود شما این کار را بکنید. بسیار خوب! اما صلواتی که خدا برای ما میفرستد: ﴿ هُوَ الَّذی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ ﴾ [۵] این است. خدا بر شما صلوات میفرستد ملائکه بر شما صلوات میفرستد. پس خدا میگوید «اللهم صل علی فلان شهید، علی فلان عالم، علی فلان خیر، علی فلان کذا» این کم مقام است؟ این در همین سوره مبارک «احزاب» است.
فرمود: ﴿ هُوَ الَّذی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ﴾ یک؛ ﴿وَ مَلائِکَتُهُ ﴾، دو؛ ﴿لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ ﴾. آن برنامهای که خدا برای ملائکه قائل شد دینی که برای ملائکه قائل شد همان دین را برای ما قائل شد؛ منتها ما نماز و روزه مان یک طور دیگری است آنها عبادتشان یک طور دیگری است. کیفیتش فرق میکند. ما میخواهیم فرشته بشویم همین! گفت:
«تو فرشته شوی ار جهد کنی از پی آنک برگ توت است که گشتست به تدریج اطلس» [۶]
حرف سنایی این است میگوید مگر برگ توت را در سطل زباله نمیریزند؟ اگر این برگ توت را جمع نکنند – معمولاً جمع میکنند میریزند در سطح زباله – حیوان آن میخورد، اما وقتی تربیت بشود و برود خدمت کِرم ابریشم و استادی بنام کرم ابریشم بگیرد همین برگ توت میشود اطلس، که گرانترین فرش دنیاست. ما فرشی روی کره زمین گرانتر از فرش ابریشم که نداریم. حرف سنایی این است که: «تو فرشته شوی ار جهد کنی از پی آنک برگ توت است که گشتست به تدریج اطلس» وقتی درس میرود، میخواهد چیزی یاد میگیرد به یاد گرفتهاش عمل میکند، او را به دیگری تعلیم میدهد این برگ توت سطله زبالهای میشود اطلس. میگوید تو هم همین کار را بکن.
دعوت امیرالمومنین (ع) به خداشناسی و انسان شناسی
بهترین راه تفسیر نهجالبلاغه همان مراجعهای اولیهای است که این جملهها پیامش چیست، بعد این جمله را در چند خطبه ما پیدا میکنیم بعد مشترکش را اخذ میکنیم. در چندین خطبه وجود مبارک حضرت امیر ما را دعوت کرد که اولاً معرفی ذات اقدس الهی هستند که «هو الاصل»، بعد معرفی خود ماست، بعد معرفی دنیاست، بعد معرفی برزخ است، بعد تشخیص راه و هدف را به ما میفهماند که چه راه است و چه هدف؟ در دنیا چه کم بمانیم چه زیاد، راه است نه هدف. برزخ هم راه است هدف معاد است آن هم قریب به مقصد. مقصد لقاء الله است. اگر مقصد لقاء الله است الهی شدن است، دیگر حالا نظیر ﴿ دَنَا فَتَدَلَّی ﴾ [۷] برای آن حضرت است مراتب نازل ترش برای پیروان آن حضرت است. این اصرار وجود مبارک حضرت امیر است که ما را به آنجا برساند. میفرماید پیام قرآن این نیست که شما سیر میکنید به طرف جهنم، بلکه صیرورت دارید.
در همین جا فرمود زاد راه میخواهد. زاد راه چیست؟ آن چیزی که این دو عنصر را داشته باشد: حُسن فعلی و حُسن فاعلی. هر کس در هر جایی که هست کار خوب «قربه الی الله»، حالا یا احسان به مردم است یا درس خواندن است یا کتاب نوشتن است یا کتاب گفتن است یا شعرهای آئینی گفتن است یا تولید اقتصادی است مشکلات مردم را حل کردن است درمان بیماری است آتش خاموش کردن است، کارهای خیر در عالم فراوان است که هر کسی از این آقایان، به لطف الهی مشغول کار خودشان هستند. حُسن فعلی اولین شرط است، حُسن فاعلی که این کار «لله» باشد هم دومین شرط است. یک وقت است که این کار وسیله است برای اینکه خدا ناکرده خودش را نشان بدهد، یا اصلاً توجه ندارد که این کار را برای چه میکند. این بیان نورانی امام (سلام الله علیه) است که «مَنْ رَدَّ عَنْ قَوْمٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ عَادِیَهَ مَاءٍ أَوْ نَارٍ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّه» [۸] فرمود یک جایی آب آمده دارد خانه مردم را خراب میکند یک جا آتشی آمده دارد خانه مردم را خراب میکند اگر کسی جلوی تعدی آب را بگیرد جلوی تعدی آتش را بگیرد «مَنْ رَدَّ عَنْ قَوْمٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ عَادِیَهَ» یک جا سیلی آمده این ماء عادی است یعنی تعدی کرده است اگر آب یک مقدار کمی باشد که تعدی نمیکند سیل نمیشود، اگر آتش یک مقدار کمی باشد که عادیه نیست، «مَنْ رَدَّ عَنْ قَوْمٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ عَادِیَهَ مَاءٍ أَوْ نَارٍ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّه»، این حُسن فعلی است.
حُسن فاعلی یعنی تلاش و کوشش بکنیم مشکلات مردم را حل کنیم، راه اقتصاد را باز کنیم نان به سفره مردم بیاوریم، نگذاریم دست مردم به جای دیگری دراز بشود. همه اینها کار خیر است و این کار خیر هم «لله» باشد «الحسن الفعلی و الحسن الفاعلی» کار خوب از جان پاک، این زاد راه است. این بیانات نورانی را وجود مبارک حضرت امیر در بسیاری از خطبهها ذکر کردند که حالا به عنوان اجمال اشاره میکنیم که بعد تفصیلش به عهده خود شما بزرگواران باشد. در خطبه ۱۱۱ هم این فرمایشات آمده که فرمود: «مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّهً» کسانی که خیلی قدرتمند بودند وضع مالیشان خوب بود جسمشان خوب بود «حُمِلُوا إِلَی قُبُورِهِمْ فَلَا یُدْعَوْنَ رُکْبَاناً وَ أُنْزِلُوا الْأَجْدَاثَ فَلَا یُدْعَوْنَ ضِیفَاناً وَ جُعِلَ لَهُمْ مِنَ الصَّفِیحِ أَجْنَانٌ» که در خطبه ۱۱۱ است.
در خطبه ۱۳۲ این طور فرمود: فرمود اینها کسانی هستند که «مَحْمُولًا عَلَی أَعْوَادِ الْمَنَایَا» یعنی همین چارچوبها و همین وسیله حمل و نقل قبرستان. فرمود اینها که رفتند در قبرستان جا گرفتند «أَ مَا رَأَیْتُمُ الَّذِینَ یَأْمُلُونَ بَعِیداً وَ یَبْنُونَ مَشِیداً» خانههای فراوانی ساختند که بعد خبری نیست. اینها هم موعظهاند. با دست خالی هم نمیشود این مسافرت را رفت. «وَ یَجْمَعُونَ کَثِیراً کَیْفَ أَصْبَحَتْ بُیُوتُهُمْ قُبُوراً» بعضی هستند که در یک مقبره خانوادگی زندگی میکنند. این بیان نورانی حضرت امیر است که قبر تنها برای قبر بهشت زهرا و فلان جا نیست، بعضی در قبور خانوادگی زندگی میکنند پنج شش نفر هستند اعضای یک خانواده که نه اهل نمازند نه اهل روزهاند نه اهل خیر هستند نه اهل سعادت هستند، اینها در مقبره خانوادگی زندگی میکنند. درباره این یک عده فرمود به اینکه «فَالصُّورَهُ صُورَهُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ لَا یَعْرِفُ بَابَ الْهُدَی فَیَتَّبِعَهُ وَ لَا بَابَ الْعَمَی فَیَصُدَّ عَنْهُ وَ ذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاء» [۹] یک جنازه عمودی است که بعد از چند روزی جنازه افقی میشود میافتد. فرمود: «فَالصُّورَهُ صُورَهُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ لَا یَعْرِفُ بَابَ الْهُدَی فَیَتَّبِعَهُ وَ لَا بَابَ الْعَمَی فَیَصُدَّ عَنْهُ وَ ذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاء»، آن خانهای که پنج شش نفر این طوری زندگی میکنند یک مقبره خانوادگی است. فرمود اینها هم در مقبرهاند منتها نمیدانند که زنده نیستند. در این بخش هم فرمود اینها در این خانههای هم زندگی میکردند و هیچ سهمی هم از سعادت ندارند.
رابطه حسن فاعلی با حسن فعلی چگونه است؟
پاسخ: بعد از تشخیص، عمده قصد قربت است. فعل را ذات اقدس الهی به وسیله انبیا و اولیا معلوم فرمود که چه بد است و چه خوب است و چه حلال است، اینکه آسان است. این خیلی آسان است، انسان چند سال درس میخواند یاد میگیرد – مثل همه ما – که چه حلال است و چه حرام است و چه بد است و چه خوب است، اما من این کار را برای چه کسی دارم انجام میدهم؟ برای اینکه اسمم را بنویسند، برای اینکه به فلان مقام نزدیک بشوم، یا لله است؟ این نسبت به آن یکی جهاد اکبر است. درس خواندن و مجتهد شدن جهاد اصغر است، اما طیب و طاهر شدن و انسان با نفس مبارزه بکند جهاد اکبر است. این دشمنی که نه شب خواب دارد نه روز خواب دارد مرتّب در حال اغوای ماست، همین نفس مسوّله است. اغوای نفس مسوّله گاهی طوری است که بد را به قدری خوب میسازد که این را به صورت یک بت در میآورد. وقتی وجود مبارک موسای کلیم به سامری گفت این چه کاری بود که کردی؟ گفت: ﴿ سَوَّلَتْ لی نَفْسی ﴾ [۱۰] وجود مبارک یعقوب در برابر سوال فرزندانش فرمود: ﴿ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ ﴾ [۱۱] برادر را به چاه انداختن آن هم برادری مثل یوسف، این تسویل نفس میخواهد. این قدر بازی میکند که این کار کار خوبی است بعد خیر میکنی، بعد پیش پدر مقرب میشوی، زندگی خوب پیدا میکنی، تا انسان را فریب میدهد که حاضر میشود یوسف را به چاه بیاندازد. هم در جریان یوسف گفت: ﴿ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ ﴾، هم در جریان سامری گفت: ﴿ سَوَّلَتْ لی نَفْسی ﴾، این نفس مسوله برای همه ما هست. اگر کسی این را بشناسد و با او مبارزه کند، میشود جهاد که از جهاد بیرونی بزرگتر است. منتها جهاد اکبر از او هم باز فرض دارد.
بعد فرمود: «وَ أُوصِیکُمْ بِذِکْرِ الْمَوْتِ وَ إِقْلَالِ الْغَفْلَهِ عَنْهُ» خیلی به یاد مگر باشید. مرگ نام بسیار خوبی است، کمتر از آن غفلت کنید «وَ کَیْفَ غَفْلَتُکُمْ عَمَّا لَیْسَ یُغْفِلُکُمْ» او که همیشه به یاد شماست. مرگی که همیشه به یاد شماست چرا شما کم به یاد او باشید؟ «وَ أُوصِیکُمْ بِذِکْرِ الْمَوْتِ وَ إِقْلَالِ الْغَفْلَهِ عَنْهُ وَ کَیْفَ غَفْلَتُکُمْ عَمَّا لَیْسَ یُغْفِلُکُمْ» او که همیشه به یاد شماست «وَ طَمَعُکُمْ فِیمَنْ لَیْسَ یُمْهِلُکُمْ» شما در درازمدت و طولانی شدن و مهلت خواستن را طمع دارید ولی او مهلت نمیدهد، او وقتی سر رسید، کار خودش را انجام میدهد «فَکَفَی وَاعِظاً بِمَوْتَی»، «کَفَی بِالْمَوْتِ وَاعِظا» [۱۲] همین است. این بیان نورانی پیغمبر است که در بیان نورانی حضرت امیر آمده است. فرمود: «فَکَفَی وَاعِظاً بِمَوْتَی عَایَنْتُمُوهُمْ» اینکه هر روز دارند یک عده را به قبرستان بدرقه میکنند، این موتی دارند که «کَفَی بِالْمَوْتِ وَاعِظا». «حُمِلُوا إِلَی قُبُورِهِمْ غَیْرَ رَاکِبینَ وَ أُنْزِلُوا فِیهَا غَیْرَ نَازِلِینَ فَکَأَنَّهُمْ [کَأَنَّهُمْ ] لَمْ یَکُونُوا لِلدُّنْیَا عُمَّاراً» [۱۳] مثل اینکه اصلاً در دنیا نبودند چند روزی هم که بودند اصلاً به حساب نمیآید.
در خطبه نورانی ۱۹۸ هم آنجا هم به این صورت آمده که: «یَعْلَمُ عَجِیجَ الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ» را مطرح میکند. بعد میفرماید که اینها «وَ مَصَابِیحَ لِبُطُونِ قُبُورِکُمْ وَ سَکَناً لِطُولِ وَحْشَتِکُمْ وَ نَفَساً لِکَرْبِ مَوَاطِنِکُمْ» اینها که هم حُسن فعلی را پیدا کردند هم حُسن فاعلی را، اینها این توفیق را دارند.
خطبه امام علی (ع) در شرح سوره تکاثر
در خطبه ۲۲۱ هم آنجا هم این فرمایش را دارند. اصل خطبه ۲۲۱ با ﴿ أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ ٭ حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقابِرَ ﴾ [۱۴] شروع میشود. اصل خطبه بعد از اینکه این جمله نورانی قرآن را تلاوت فرمودند: «بعد تلاوته ﴿أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ ٭ حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقابِرَ﴾» خطبه مبسوطی است تا به این بند نهم که رسیدیم میفرمایند به اینکه اینها را وارد قبر میکند قبر تمام اعضا و جوارح اینها را میخورد «فَأَکَلَتْ مِنْ لُحُومِهِمْ وَ شَرِبَتْ مِنْ دِمَائِهِمْ فَأَصْبَحُوا فِی فَجَوَاتِ قُبُورِهِمْ جَمَاداً لَا یَنْمُونَ وَ ضِمَاراً لَایُوجَدُونَ لَا یُفْزِعُهُمْ وُرُودُ الْأَهْوَالِ» اینها در حال خودشان از عالم برزخی که دارند کاملاً باخبرند که جواب سوال برزخی را باید بدهند و مسئول اند، از آنها سوال میشود اینها چه فارسی بدانند و چه فارسی ندانند چه عربی بدانند و چه عربی ندانند باید جواب بدهند «من ربّک» «مَنْ نَبِیُّک» همه اینها را خوب میفهمند. زبان برزخی زبان مشترک است هر کسی در هر گوشه عالم با هر زبانی بمیرد تلقین را می فهمد باید پاسخ بدهد، کاملاً میفهمند پاسخ هم میدهند اگر خدای ناکرده آشنا نباشند زبانشان بند میشود. اینها حیات خودشان را دارند. بعد به صورت خواب در می آیند یا خوش خواب اند یا بدخواب اند تا صحنه معاد پیش بیاید.
غرض این است که زاد فقط توراهی نیست، مسافر زاد میخواهد. این مسافر در دنیا اگر صد سال بماند هر چه دارد زاد و توشه است چون در راه است. در برزخ هم که هست در راه است و محصول بهشت را هم اینجا میسازد وگرنه بهشت آنجا طوری نیست که خانهای بسازند و انسان را بگویند وارد آن خانه بشود. خانه را انسان قبلاً در خود این دنیا که هست دارد میسازد. آنجا که رفت خانه آماده است. آنجا خانه آماده است.
چشمههای آنجا چطور است؟ روایات اهل بیت (علیهم السلام) را درباره چشمههای بهشت نگاه کنید. فرمود چشمه مثل چشمه دنیا نیست که فلان دامنه کوه چشمه داشته باشد، هر جا خود بهشتی بخواهد چشمه میجوشد، مثل دنیا نیست که شخص مجبور باشد یک جایی که چشمه است آنجا چادر بزند، هر جا او بخواهد چشمه میجوشد و طوری است که در بعضی از روایات که مرحوم طبرسی (رضوان الله علیه) ذیل آن آیات نقل میکند این است که بعد از اینکه یک شربتی از این چشمه نوشید دیگر تشنه اش نمیشود چنین آبی است، همه چیز از یادش میرود الا توحید.
غرض این است که چشمه آخرت تابع اراده خود شخص است. ذیل این آیه ﴿ یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً ﴾ [۱۵] «یفجّرو» یعنی این باعث میشود چشمه بجوشد. «فجّر العین» یعنی چشمه باز کرد، وگرنه چشمه آنجا نیست که ما برویم کنار چشمه خانه بسازیم. دلمان میخواست اینجا باشیم اینجا چشمه چشمه است، همین که خط کشید آب میجوشد. چنین عالمی است. اگر یک چنین عالمی است پس این دو عنصر را میطلبد: یکی کار طیب و طاهر، یکی نیت طیب و طاهر. خدای ناکرده انسان این نیت را آلوده نکند به فلان کار و فلان هدف نازل. ذیل این آیه ﴿ یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً ﴾ ؛ بیان امین الاسلام را توجه بفرمائید که خود مؤمن خط میکشد چشمه میجوشد و بعد دیگر هیچ عطشی در کار نیست [۱۶] که امیدواریم نصیب همه شما آقایان و ما بشود.
پی نوشت:
[۱]. الکافی، ج ۱، ص ۶۱.
[۲]. سوره بقره, آیه ۱۹۷.
[۳]. سوره شوری، آیه ۵۳.
[۴]. سوره احزاب، آیه ۵۶.
[۵]. سوره احزاب، آیه ۴۳.
[۶]. دیوان سنایی، قصیده ۹۰.
[۷]. سوره نجم، آیه ۸.
[۸]. الکافی، ج ۵، ص ۵۵.
[۹]. نهج البلاغه، خطبه ۸۷.
[۱۰]. سوره طه، آیه ۹۶.
[۱۱]. سوره یوسف، آیات ۱۸ و ۸۳.
[۱۲]. مصباح الشریعه، ص ۱۱۳.
[۱۳]. نهجالبلاغه، خطبه ۱۸۸.
[۱۴]. سوره تکاثر، آیات ۱و۲.
[۱۵]. سوره انسان، آیه ۶.
[۱۶]. مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۶۱۶.