هیوستن اسمیت رویکردهای جدید دینی و عرفانی را که به نام عصر جدید مطرح شدهاند، با تعبیری طنز آلود به عنوان «معنویت قهوه خانهای» یاد میکرد…
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، هیوستن اسمیت (۱۹۱۹-۲۰۱۶) فیلسوف، دینشناس و فیلمسازی بود که در چین زاده شد و در آمریکا اقامت گزید. وی در دانشگاه ماساچوست کرسی تدریس داشت. دغدغه عمده او در خصوص مطالعات تطبیقی ادیان بود. وی زندگیاش را وقف مطالعه و تحقیق در مسیحیت، اسلام، یهودیت، بودیسم، کنفسیوس، هندوئیسم و دیگر ادیان جهان کرده و میگفت که به همه این ادیان باور دارم. با اینکه خود را یک مسیحی میدانست اما هر روز پنج بار به زبان عربی به سمت مکه نماز میخواند.
هیوستن اسمیت بر آن بود تا دین را در دنیای معاصر، به نحو نیکی معرفی کند. او برای این منظور در پی یافتن حقیقت بنیادین ادیان بود. وی حقیقت ادیان را در عرفان یافته بود. او رویکردهای جدید دینی و عرفانی را که به نام عصر جدید مطرح شدهاند، با تعبیری طنز آلود به عنوان «معنویت قهوه خانهای» یاد میکرد.
هیوستن اسمیت در کتاب «چرا دین مسئله است؟» بر نیاز مبرم به احیای دوباره نقش و جایگاه دین تأکید میکرد. وی از آموختههای خود در زمینه ادیان کمک میگرفت و معتقد بود که دین را میتوان در دنیای معاصر به بهترین نحوی معرفی کرد. وی در مقابل رویکرد علمگرایی که هر روز فراگیرتر میشود، دین را نیاز بشر امروز میدانست. هیوستن اسمیت با این رویکرد بود که به نقد علمگرایی نیز گرایش یافته بود.
نقد علمپرستی
علمگرایی محض که هیوستن اسمیت آن را علمپرستی مینامید، مورد نقد این فیلسوف امریکایی بود. وی به این سخن طعنه میزد که علم تجربی یگانه منبع کسب معرفت و راهی برای رسیدن به نجات و سعادت بشر است.
متفکران عصر روشنگری اعتقاد راسخ داشتند که علم هر پرسشی را که به ذهن خطور میکند پاسخ میگوید. به باور آنها اگر اعتقادات خرافی کهن را دور بریزیم و با ذهنی گشوده به کاوش در طبیعت بپردازیم نهایتاً مسئله حل نشدهای باقی نمیماند. هیوستن اسمیت اما با پیش چشم قرار دادن معضلات علمی در دوران مدرن، به این مسئله توجه میداد که مصائب قرن بیستم به ما آموخت که باید بسیار فروتن بود. راست است علم دستاوردهای بسیار داشته است؛ اما تمام حقیقت را بازگو نمیکند.
به کمک شناخت رازهای طبیعت اکنون قادریم بر طبیعت چیرگی بیشتری داشته باشیم. از این رهگذر تکنولوژی پیشرفتهای فوقالعادهای کرده است. علم حتی سفر به ماه و مریخ را میسّر ساخته، اما باید توجه داشت که همین علم، بمب اتمی را هم به ارمغان آورده و با پیشرفتهای شگفت انگیز در شیمی و فیزیک امکان کشتن میلیونها انسان طی مدتی کوتاه فراهم شده است. با این همه، ویرانگریهای تکنولوژی مدرن را هم باید افزود.
هیوستن اسمیت عنوان میکرد که: اینکه میتوان با پیشرفت علم به سعادت و رهایی رسید یک «داستان بزرگ» است که برای تسکین خاطر ابداع شده است.
هیوستن اسمیت اظهار تأسف میکرد که علمگرایی جدید، اعتقاد سنتی دیرینه به مراتب متعالی عالم وجود را به راحتی نادیده میانگارند. به دید هیوستن اسمیت این موضوع باعث شده که ما نگاه جامع و فراگیری به واقعیت نداشته باشیم. گویی از میان روزنهای باریک به دنیا مینگریم. اما زندگی رازهای بسیاری دارد و واقعیت پیچیدهتر و اسرار آمیز تر از آن است که یکسره تن به کالبد شکافیهای علم و عقل مدرن دهد.
وی سپس بر این مهم تأکید داشت که: چیزی که محرّک و بنیان اصیل زندگی ماست و به زندگی ما معنا میبخشد بیشتر امیدها و الهامات و شهودهای ژرف است، تا اطلاعات و دادههای مربوط به امور واقع؛ دل آدمی از عالم متفاوتی سخن میگوید که به زندگیها معنا میبخشد.
هیوستن اسمیت تصریح میکرد که انکار چنین عالمی و نادیده گرفتن یافتهها و تجربیات و اعتقادات دینداران و عرفای طول تاریخ در عصر حاضر خسارتی بزرگ در تاریخ بشر به شمار میرود.
به اعتقاد هیوستن اسمیت، سیطره یافتن علمپرستی و مادیباوری و مصرفگرایی، امور مربوط به اخلاق، معنا و حقیقت را به حاشیه زندگی فردی و اجتماعی میراند. او بر اهمیت بُعد دینی زندگی انسان پای میفشُرد و تصریح میکرد که دین در تصویری که از آینده میدهد، میتواند ما را در جهت درست هدایت کند.
هیوستن اسمیت با التفاتی که بر سایر ادیان داشت، حقیقت را در همگی ادیان جستجو میکرد و اذعان میداشت که: هر یک از سُنتهای بزرگ دینی، بیانگر مرتبهای از حقیقت کامل است. ولی این حقیقت بنیادی و مطلق در هر یک از سنتهای بزرگ دینی به صورتهای مختلف تجلّی میکند.
وی با پیش کشیدن این سخن که حقیقت مطلق، در قالب ذهن و زبان در نمیآید، اینگونه استدلال میکرد که: وجود مطلق فراتر از طاقت و توان ذهن و زبان است. از این مطلق وصفناپذیر، وجود بسیط مشتق میشود. وجود بسیط چون غیر مادی است قابل شناسایی توسط حواس یا آزمونهای تجربی نیست اما بر خلاف وجود مطلق، تا حدودی میتوان به آن معرفت پیدا کرد.
هیوستن اسمیت، التفات به این امر مطلق را از مرحله استدلال و عقل جزئی فراتر میدانست و عقل دیگری را به مدد میطلبید. به تعبیر او: عقل استدلالی یا جزئی را همگان میشناسند؛ آن عقلی است که به طور عمومی در غرب جدید فهمیده شده است. عقل دیگری یا مرتبه دیگری از عقل وجود دارد که بدان «عقل شهودی» میگویند. در هند به آن بُدهی میگویند. قوهای که با تأمل و تفکر به واسطه قوه ذهنی پایینتری مستقیماً به امور عالم علم پیدا میکند.
هیوستن اسمیت درصدد موشکافی از این عقل برمیآید و عنوان میکند که: این مطلب ممکن است به غایت مبهم به نظر برسد. این عقل است که نشان میدهد آدمی برای رسیدن به مقام حقیقی خود چه راهی را باید در پیش بگیرد. این نقشه مکمل که در ادیان بزرگ تاریخ با گوهر واحد و صورتهای مختلف ظاهر میشود توسط «وحی» فراهم میگردد.
هیوستن اسمیت با این تعابیر بر آن است که شناخت حقیقت، از راه علمهای تجربی نمیگذرد، بلکه تمسک به وحی در این راه گرهگشایی و دستگیری میکند. وی با این تعابیر بر آن بود تا دین را در دنیای معاصر، بار دیگر مورد توجه و مقبول قرار دهد.
وی با یکسان انگاشتن گوهر همه ادیان، التفات به دین را اینگونه معرفی میکرد: من دین کبیر یا سنتهای کهن و سنت حکمی را به صورت یک موجودیت منحصر به فرد به کار میبرم. چون که من فکر میکنم معماری زیر بنایی با ستون فقرات مفهومی که همه آنها را در برمیگیرد، یکسان است و فقط میخواهم آن را وارد این مبحث کنم. وقتی از سنت حکمی صحبت میکنم همه چیز را در ادیان، خردمندانه میدانم. نوع بشر به بهترین نحو، حیات خویش را در بطن دین تأمین میکند. این همان نقطهای است که در آن هیچ چیزی در مدرنیته و پست مدرنیته نمیبینیم.
هیوستن اسمیت با این رویکرد، ابتدا پای وحی را در شناخت حقیقت پیش میکشید و دین را در دنیای جدید مورد توجه قرار میداد، سپس این حقیقت را تجلی یافته در ادیان مختلف میدید.
دیدگاه هیوستن اسمیت قابل نقد است. در این متن فقط به گزارشی از دیدگاه وی بسنده شده است.