از علمی که کنیز است چه توقعی میتوان داشت؟
یادداشتی از مهراب صادقنیا/
در قرون وسطی فلسفه را کنیز الاهیات خوانده و امروز علم و دانش کنیز الاهیات و به پیشخدمتی آن درآمده است.
ردنا (ادیاننیوز)- برای انجام مصاحبه با داوطلبهای دکتری دور یک میز نشستهایم. پس از هر مصاحبه سرمان را به نشان تأسف تکان میدهیم و میگوئیم چرا سطح علمی داوطلبها تا این اندازه بد است. سعی میکنیم توقعمان را پائین بیاوریم و سؤالهای سادهتری بپرسیم ولی وضع خرابتر از این حرفها بود. به ندرت میتوانستند یک خط انگلیسی یا عربی بخوانند، یا بدیهیترین مسائل علمی در رشتهی خود را توضیح دهند. هر کس از ما این افتِ نگرانکننده را به جایی ربط میداد و من فکر میکنم دستکم بخشی از ماجرا به از بین رفتن ماهیّت علم در کشور ما بر میگردد.
الاهیاتدانهای قرون وسطای مسیحی ترسشان از فلسفه را پشت شعار “فلسفه کنیز الاهیات” است پنهان کردند. برایش مستندات کتابِ مقدّسی هم آوردند و گفتند روایت هاجر و ساره روایتی نمادین از رابطهی فلسفه با الاهیات است. به باور آنها هاجر کنیز مصریِ ماجرای حضرت ابراهیم، نماد فلسفه است و ساره نماد الاهیات، و آنگونه که هاجر در خدمت ساره بود، فلسفه هم باید در خدمت الاهیات باشد. همین باعث شد که توماس آکوئینی به پیروی از پیتر دامیان استدلال کند که عقل باید در خدمت ایمان باشد. این شعار البته توانست هیاهوی دشمنی فلسفه و الاهیات را به یک آشتی نسبی تبدیل کند؛ آشتیای که بعدها نه فیلسوفان را راضی نگه داشت و نه الاهیاتدانها.
چند قرن بعد، شعار فلسفه کنیز الاهیات است، البته نه با این وضوح، تبدیل شد به “علم کنیز الاهیات است.” شماری از الاهیاتدانها به دنبال هژمونی علم تجربی برآن شدند که بگویند علمِ وحشی را میتوان چونان فلسفهی قرون وسطی رام کرد و به پیشخدمتی الاهیات در آورد، غافل از این که نه علم ساده رام میشد و نه علمِ سر به راه علم به شمار میآید. تمامِ هنر علم به همان وحشی بودنش هست. علمی که الاهیاتدان بر آن دهنه بزند و بر گُردهاش بنشیند نه علم است و نه الاهیات؛ نه دانشگاه را راضی میکند و نه کلیسا را. حکایت علم و الاهیات در جهانِ مسیحی به اینجا فرجام نیافت و همچنان باقیست.
در کشور ما اما کنیزی علم تازه جان گرفته است. گروهی خیال میکنند میتوانند جامعهشناسی، روانشناسی، فلسفه، اقتصاد، و مدیریّت را جوری تدریس کنند که به هیچ عالم دینی بر نخورد. پیشگامان این اندیشه که بیشتر حوزویها هستند سالهاست در تلاشند علمِ وحشی را رام خوانشهای مذهبی خود کنند، انشاءالله که بتوانند! ولی نتیجهی دست به نقدش همین چیزی است که میبینیم. دکترهای بیسوادی که توان حل کردن کوچکترین مسئلهی جامعهی خود را ندارند. مقالات و کتابهایی که مُرده تولید میشوند و از بین رفتن اعتبار هر چه مدرک علمی است.