دعوت به اندیشه انتقادی و پرهیز از خودباختگی؛ ویژگی برجسته اندیشه شریعتی
استاد دانشگاه ویرجینیا بیان کرد:
عبدالعزیز ساشادینا، استاد دانشگاه جورج میسن ویرجینیا و از شاگردان دکتر شریعتی، دعوت به تفکر انتقادی در مطالعه دین و پرهیز از خودباختگی در برابر غرب را ویژگی برجسته اندیشه شریعتی خواند.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، سالگرد درگذشت علی شریعتی، نویسنده، اسلامشناس، جامعهشناس و پژوهشگر دینی و متفکر انتقادی دهههای چهل و پنجاه شمسی است. شخصیتی که پس از گذشت بیش از چهار دهه از فقدان او همچنان بحثبرانگیز است.
در چهل و پنجمین سالگرد درگذشت وی، با یکی از شاگردان او که در دهه چهل در کلاسهای او در دانشگاه فردوسی مشهد شرکت میکرد، گفتوگویی انجام گرفته است.
عبدالعزیز ساشادینا(Abdulaziz Sachedina) در سال ۱۹۴۲ در خانوادهای هندیتبار و شیعه در تانزانیا در شرق آفریقا به دنیا آمد. او در سال های ۱۹۶۶- ۱۹۷۱میلادی برابر با ۱۳۴۴ ـ ۱۳۴۹ هجری شمسی در مشهد در حال تحصیل و از دانشجویان دکتر شریعتی بوده است.
ساشادینا هماکنون استاد مطالعات اسلامی و صاحب کرسی مؤسسه بینالمللی اندیشۀ اسلامی در دانشگاه جرج میسن ویرجینیای آمریکا است. وی که در هند، عراق، ایران و کانادا تحصیل کرده، دکترای خود را از دانشگاه تورنتو دریافت کرده است. در ۱۰ سال اخیر، ساشادینا مطالعات خود را بر روی اخلاقیات اجتماعی و سیاسی در اسلام، از جمله مناسبات دروندینی و بینالادیانی، اخلاق پزشکی و حقوق بشر در اسلام متمرکز کرده است.
روش تدریس خاص شریعتی
وی درباره چگونگی آشنایی خود با شریعتی و علاقهمندی به افکار وی گفت: وقتی تحصیلاتم را در هند تمام کردم و در سال ۱۹۶۶ به ایران آمدم، در کلاسهای دانشگاه فردوسی مشهد شرکت میکردم. در این زمان، دکتر شریعتی تازه از فرانسه برگشته بود و در همان زمان بسیاری از جوانان در دانشگاه جذب افکار او شده بودند. من در دورههای تاریخ او ثبت نام کردم و شاگرد او شدم. رویکرد او به تدریس بسیار ویژه بود و دروسی که در مورد تاریخ اسلام تدریس میکرد دانش او را نشان میداد. همچنین روش او در بحث در مورد اعتبار منابع اولیه اسلامی درباره پیامبر(ص) و تاریخ اولیه جامعه اسلامی تازگی داشت و شاید اولین باری بود که بسیاری از ما دانشجویان جوان با روششناسی انتقادی در فهم تاریخ اسلام آشنا میشدیم.
استعمارستیزی؛ وجه بارز شریعتی
ساشادینا درباره اینکه چه جنبههایی از اندیشه شریعتی را مهم و جالب میداند، گفت: در زمانی که کتاب «غربزدگی» جلال آل احمد در میان ایرانیان که در جستجوی ریشههای تاریخی و هویت خود بودند، با استقبال زیادی روبهرو شده بود؛ شریعتی مانند تعدادی دیگر از اساتید دانشکده ادبیات، فارغالتحصیل مقطع دکتری از فرانسه و بسیار متفاوت بود. هیچ نشانی از غربزدگی در او نبود. او به دانشجویان از هر کجا بدون اینکه آنها را تحقیر کند احترام میگذاشت. او عزت نفس را در بین ایرانیان که در آن زمان برخی از آنها کت و شلوار و کراوات میپوشیدند و نوشیدن مشروبات الکلی را نشانه «مدرنیته» میدانستند، احیا کرد.
ساشادینا ادامه داد: من اهل تانزانیا هستم و دکتر شریعتی به کشورهای آفریقایی که علیه استعمار فرانسه آلمان و انگلیس (سه استعمارگر بزرگ آفریقا) مبارزه میکردند علاقهمند بود. او در اندیشههای خود درباره غربزدگی بسیار تحت تأثیر فرانتس فانون و سایر متفکران چپ بود. در آن موقع فکر میکردم زمان آن فرا رسیده است که من به عنوان یک «تانزانیایی استعمارشده» اصالت و هویت درست خود را دوباره تصاحب کنم.
شریعتی و افشای مغالطههای ایدئولوژیهای غربی
ساشادینا در پاسخ به این پرسش که آیا شریعتی را شخصیتی متمایز در بین اندیشمندان معاصر ایرانی و اسلامی میدانید و اینکه آیا او دستاوردهای جدیدی در اسلامشناسی داشت گفت: شریعتی در زمانی ظاهر شد که سیاستمداران «مدرنگرا» مانند شاه و آتاتورک کاملاً از سوی آمریکا و دیگر قدرتهای بینالمللی استعمار شده بودند. در این زمان درک علت عقبماندگی مردم جهان سوم به مسئله مهمی تبدیل شده بود و پرسش این بود که آیا این عقبافتادگی به خاطر دینشان بود یا فرهنگ آنها. پاسخ به این سؤال بسیار پیچیدهتر از ارزیابی سطحی و لفاظیهای رایج درباره «امپریالیسم» بود.
وی افزود: مارکسیستها در پس دکترین منقرض شده خود یعنی «سوسیالیسم» پنهان شده بودند و سرمایهداران، مذهب و رهبران مذهبی را مقصر عدم پیشرفت اقتصادی میدانستند. کار شریعتی این بود که مغالطات ایدئولوژیهای غربی را افشا کند و اصالت و صداقت به اصطلاح مصلحین را زیر سؤال ببرد. باید در اسلامشناسی تغییرات عمدهای رخ میداد و این مطالعات نیازمند توسعه روششناسی خود بر اساس مشروعیت فرهنگی آن بود. چگونه میتوان یک زن مسلمان را با یک زن غربی در ارزیابی کرامت انسانی آنها مقایسه کنیم؟ باید ابزارهای معتبرتری برای ارزیابی هر جامعه در چارچوب ساختار فرهنگی آن وجود داشته باشد. آیا مسلمانان میتوانند پارادایم «بومی» خود را برای ارزیابی پیشرفت یا تخریب آن بدون تحلیل تسلط غرب بر منابع خاورمیانه مانند صنعت نفت یا انقلاب صنعتی داشته باشد.
این پژوهشگر تانزانیایی ادامه داد: دلیل اصلی ناتوانی جهان اسلام در اجرای پارادایم اولیه خود در توسعه به دلیل دخالت غرب در خاورمیانه برای پیشبرد منافع ملی و نظامی خود بود. شریعتی «وضعیت موجود» حکومت شاه را که در جهت حفظ منافع پهلوی و غرب (ایالات متحده) به هزینه مردم ایران بود به چالش کشید.
ساشادینا ادامه داد: شریعتی اصطلاح مفهومی مهمی برای توصیف آنچه ایرانیان در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ با آن دست به گریبان بودند ابداع کرد: از خود بیگانگی. هیچکس نمیتوانست پس از «کشف» شریعتی به همان شکل باقی بماند: الگویی برای تغییر صادقانه و اصیل در چارچوب انگیزه های اصیل فرهنگ بومی ایران.
تفکر انتقادی، ویژگی ارزشمند شریعتی
این استاد دانشگاه در مورد پیام شریعتی به جهان امروز بویژه نسل جوان گفت: من از دیگران اطلاع ندارم اما میدانم که شریعتی با مردم خودش صحبت کرده است. من خوش شانس بودم. سالها به طور مستقیم و غیرمستقیم شاگرد ایشان بودهام و با این حال، میخواهم در مورد روشی که او در زمان خودش ما را تغییر داد سخن بگویم. او میگفت: در دنیا اصیل، راستگو و مخلص باشید که این آموزه فلسفه آینده چگونه به عنوان یک انسان زندگی کنیم را نشان میداد.
ساشادینا افزود: هدف شریعتی این بود که پارادایمی بومی خلق کند که بتواند به شرایط اجتماعی ـ سیاسی ایران در دهۀ ۱۹۶۰ پاسخ دهد. چالشی که در این میان وجود داشت، این بود که هم به مطالعات اسلامی متعهد و همدل بماند و هم تلاش کند تا رویکردی جدید برای فهم آکادمیکِ اسلام فراهم آورد. آنچه ما در اثر بزرگ او دربارۀ «اسلامشناسی» میبینیم، شیوهای است منحصربهفرد برای ورود به خوانشی جدید و جامعهشناسانه از پیامی که در رویکرد حوزهای رایج در عراق، تواناییهای خود را از دست داده بود. او از پدیدارشناسی و فلسفۀ آن در تحلیل محتوای دینی متون اسلامی مطلع بود؛ بهویژه بخشی از آن که با مسائل ایمانی در پدیدههای فراطبیعی سروکار داشت.
ساشادینا در ادامه گفت: شریعتی برای پیشبرد کار خود، شتاب داشت و از همینرو نتوانست رویکردی سیستماتیک را به دادههایی که بهوفور در دسترس داشت، اتخاذ کند. شریعتی میخواست رویکردی میانرشتهای را وارد مطالعات اسلامی کند. این چیزی بود که او در فرانسه آموخته بود. آنچه وی در پیش گرفت، رویکردی آکادمیک به مطالعه اسلام بود که بهطور کلی با رویکرد سنتی و معرفتشناسی او که مبتنی بر مطالعات متنی بود، تعین مییافت. در آن زمان، رویکرد میانرشتهای بهتازگی در دانشگاههای غربی مورد توجه قرار گرفته بود و بر آن بود که مطالعات فرهنگی و دینی میتواند از علوم تجربی و نیز از روششناسیهای فلسفه پدیدارشناسی در پردهبرداری از عمق ایمان انسان بر بستر اجتماعی و سیاسی آن استفاده کند. از این قرار، معرفتشناسی شریعتی معطوف به این بود که پشتیبانی رشتههای دیگر را برای پژوهش دربارۀ اسلام فراهم کند؛ آنهم بر بستری از مدرنیته و نیاز به عینیت که از پژوهشگران مدرن حوزۀ مطالعات دین انتظار میرفت.
این استاد اسلامشناسی درباره اینکه برخی معتقدند که اندیشهها و آثار شریعتی از برخی جهات فاقد یکپارچگی است گفت: اگر هر مصلح یا متفکر بزرگی را مطالعه کنید متوجه این نوسان بین پرستش آرمانگرایانه آن رهبر و ارزیابی واقعبینانه از عملکرد او در زندگی خواهید شد. شریعتی هم از این قاعده مستثنی نبود؛ متفکری که به شما این امکان را داده است که برای یافتن مسیر آینده به طور انتقادی درباره خود فکر کنید تا راه پیشرفت خود در آینده را بیابید همیشه ارزش همدلی ما را دارد.