خبری تحلیلی ردنا (ادیان نیوز)
آخرین اخبار ادیان ایران و جهان، خبرهای دینی ارامنه زرتشتیان کلیمیان شیعه اقلیت‌های دینی و مذهبی و فرقه‌ها جریان‌‌های دینی

بر قله سبلان، به دنبال زرتشت

یادداشتی از دکتر سید حسن اسلامی اردکانی؛

مکانی در قله سبلان وجود دارد که مکان عبادت زرتشت بوده است ولی انگار این مساله اختصاص به زرتشت نداشته است. پیامبران دیگر هم به کوه تعلق خاطر داشته‌اند.

ردنا (ادیان نیوز)- حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید حسن اسلامی اردکانی عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب در یادداشتی با عنوان «بر قله سبلان، به دنبال زرتشت» نوشت:

بعد از شش ساعت کوهنوردی، نفس‌زنان، بی‌حال و خواب‌آلود ساعت ده و نیم صبح به قله سبلان، بام استان اردبیل، می‌رسم. اینجا صخره غول‌پیکر کله قندی شکلی است که اسمش سنگ محراب است. می‌گویند زرتشت اینجا عبادت می‌کرده است. من مانده‌ام که جا روی زمین قحط بود که زرتشت بیاید در ارتفاع ۴۸۱۱ متری عبادت کند. خدا را شکر اگر بخواهیم عبادت کنیم مجبور نیستیم حتما به جاهای مرتفع صعود کنیم. ولی انگار این مساله اختصاص به زرتشت نداشته است. پیامبران دیگر هم به کوه تعلق خاطر داشته‌اند. حضرت موسی در کوه با خدا قرار می‌گذاشت، شاید هم خدا با او قرار گذاشته بود و حضرت عیسی نیز بر کوه موعظه می‌کرد.

پیامبر خودمان هم اگر مجبور نمی‌شد غار حرا را رها نمی‌کرد. برای همین بارها به شوخی و جدی گفته‌ام که کوهنوردی ورزش انبیاست. از دو ماه قبل در برنامه‌ام گنجاندم که این قله را صعود کنم و به دیدن دریاچه سبلان بروم. دعوتی از همکاران دانشگاهی در اردبیل برای کارگاهی داشتم و من این فرصت را غنیمت شمردم تا هنگام رفتن سر راه سری به قله سبلان بزنم. در آغاز این قله را دست‌کم گرفته بودم و تصور می‌کردم صعود و فرود آن هشت نه ساعت بیشتر وقت نمی‌گیرد.

اما عملا دوازده ساعت نفسگیر درگیر شدم. شش ساعت برای صعود وقت برد. در برگشت هم اول کمی گم شدم و بعد کمی بیشتر گم شدم و قبل از آنکه خرس‌های آن منطقه که به انسان‌دوستی معروف هستند، پیدایم کنند، من همنوردانی پیدا کردم و به مسیر اصلی بازگشتم. فکر می‌کنم برای اولین‌بار دچار ارتفاع زدگی شدم که نشانه‌اش خواب‌آلودگی بسیار شدید بود، انگار که چند شبانه‌روز بیدار مانده باشم. به هر صورت خودم را به پناهگاه رساندم و خرس‌ها را نومید کردم.

براساس گزارش‌هایی که از صعود به سبلان خوانده بودم، فکر می‌کردم که مسیر سرراستی دارد و به راحتی می‌توانم به تنهایی به مقصد برسم. در جاده نرم‌افزار مسیریاب را فعال کردم. مقصد را تایپ می‌کردم، بعد از دو ساعت به من آدرس می‌داد. بعد هم اعلام کرد که سیگنال ضعیف است و من هم از خیرش گذشتم. در جاده مشکین‌شهر که دیگر اینترنت هم نداشتم. از اهالی مسیر آبگرم شابیل را می‌پرسیدم که مبدا صعود بود، عده‌ای حتی اسمش را نشنیده بودند. چشمم به ساختمان پلیس راه افتاد. نگه داشتم تا سوال کنم. آقایی در حال گذاشتن چند پتو در پرایدش بود. از او آدرس را پرسیدم.

با لهجه خوش ترکی گفت «می‌خوای خودِ شابیل بری؟» گفتم بله. گفت که دنبالم بیا. ما هم آنجا می‌رویم. با خانم و دو فرزند خردسالش بود. گفتم که آدرس بدهید خودم می‌روم. گفت که نه، دنبالم بیا. من هم تسلیم شدم. راهی شد و من دنبالش. در جاده دوطرفه با سرعت بالای ۱۲۰ کیلومتر می‌راند و برای آنکه او را گم نکنم، چراغ‌های خودرو را روشن کرده بود. هوای شامگاهی داشت به تاریکی می‌زد و دیدنش دشوار می‌شد. با ترس و لرز دنبالش می‌رفتم و مراقب ماشین‌هایی بودم که همین‌طور بی‌پروا حرکت می‌کردند. بعد از حدود پنجاه کیلومتر او را گم کردم.

باز هم شکر که تا اینجا را درست آمده بودم. چند کیلومتر دیگر راندم و به یک سه راهی رسیدم. محض احتیاط توقف کردم و از یک راننده که داشت وارد جاده می‌شد آدرس را پرسیدم، داشت توضیح می‌داد که پرسید آن آقا با شماست؟ نگاه کردم. آن طرف جاده راننده پراید از ماشین بیرون آمده بود و مرتب به من علامت می‌داد. تشکر کردم و سریع دنبالش رفتم و خلاصه همین‌طور مرا در جاده پیچ در پیچ کوهستانی برد تا خود پارکینگ شابیل و گفت که ما شب را اینجا هستیم و اگر خواستی شام مهمان ما باش. تشکر کردم و جدا شدم.

واقعا چرا این مرد این‌گونه رنج راهنمایی و نشان دادن مسیر را به من متحمل شد؟ این مرد هیچ چشمداشتی نداشت. فقط می‌دانست که کمکی از دستش ساخته است و هزینه چندانی برایش ندارد. از این منش و این خصلت که در بسیاری از مردم ما دیده می‌شود لذت بردم. سرشت اخلاق را باید بر اساس همین رفتارهای ساده و عادی مردم دریافت و تحلیل کرد.

منبع روابط عمومی دانشگاه ادیان و مذاهب
به خواندن ادامه دهید
گفت‌وگو درباره مطلبی که خواندید

آدرس ایمیل شما منتشر نمی‌شود.