نویسنده کتاب بینقاب گفت که نظام سلطه برای سلطهطلبی خود از خلأ معنویت استفاده میکند؛ از همین رو فرقهای تأسیس میکند که آموزههای نظام سلطه را تبلیغ کند؛ برای نمونه زمانی که فرآیند استعمار هند آغاز شد، مهمترین مانع بر سر استعمار بریتانیا و سایر استعمارها، حاکمیت مرکزی مسلمانان و دین اسلام بود بدین منظور سیاست بریتانیا بر این اساس قرار گرفت که پیروان هندو را در مقابل آنها تقویت شود؛ تا پیش از ورود انگلستان به هند آیینی به نام هندوییسم وجود نداشت؛ و این اسم در دنیا نبود.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز) ظهور گرایشهای معنوی در دنیای مدرن بدون توجه به حوزه جغرافیایی آن پدیده، نشان دهنده نوعی بازگشت بشر به درون خود و نارضایتی از دنیای مادی زده است. در این میان با توجه به تحولات سیاسی و اجتماعی در جوامع مختلف و نقش این گرایشهای معنوی جدید که به نوعی بازگشت به سنتهای معنوی تاریخی دانسته میشوند تحقیق پیرامون چیستی و چگونگیهای این دینهای نوین را لازم میکند. به همین دلیل با حجت الاسلام و المسلمین حسین عرب، مدیرعامل موسسه بهداشت معنوی و عضو پژوهشکده ادیان و فِرَق پژوهشگاه بین المللی المصطفی (ص) و نویسنده کتاب بینقاب (نگاهی دقیقتر به جریان شیطان گرایی) به گفتگو نشسته ایم تا با پشت پرده معنویتهای نوظهور بیشتر آشنا شویم.
عرفانهای نوظهور عموما زاییده سیاست هستند/ هندوییسم کی و چگونه تشکیل شد؟
تعریف شما از معنویتهای نوظهور، شاخصهای آنها و فصل مشترکی که بین این جریانات وجود دارد چیست؟
بحث عرفانهای کاذب پدیده مبسوط و نوظهوری است و همین مساله رسیدن به تعریفی جامع را سخت میکند. محققان حوزههای مختلف به این مبحث ورود پیدا کرده اند. در غرب بیشتر با نگاهی جامعه شناختی به این مساله ورود کرده اند. در کشور ما ضمن نگاه جامعه شناختی، از زاویه الهی و ادیانی نیز کار شده است. این که به عرفانهای کاذب و نوظهور چه نامی بدهیم. مثل جنبشهای نو پدید دینی و جنبشهای معنوی و ادیان جدید و یا ادیان جایگزین و اصطلاحاتی که گاهی در محافل آکادمیک غربی نیز به آنها داده میشود. این بحث مبسوطی است که من نمیخواهم به آن ورود کنم. در کل میتوان جریانی که آموزههایی را ارائه میکند و نگاهی معنوی در مقابل نگاه مادی جایگزین میشود و جهانبینی معنوی را به فرد توصیه میکند را جزو این معنویتهای نوظهور دانست. این جریانات عمدتا در مواجهه با مدرنیته شکل گرفته اند. این تعریف یکی از تعاریفی است که در دنیا شکل گرفته است. مواجهه در مقابل مدرنیته درحالیکه مدرنیته با نگاههای اومانیستی به جهان مادی دعوت میکند جریاناتی اینچنین و گرایشات پست مدرن و بعضی با گرایشات انسانی در صدد نجات بشر از این منجلاب هستند.
به نظر شما چه نسبتی بین این جریانات نوظهور با ادیان سنتی وجود دارد؟
نگاههایی معنوی در مواجهه با مدرنیته باعث شکل گیری این جریانها شده است. بعضا متناسب با این نگاه قرائتی از ادیان سنتی و اصیل دارند. مثلا جریانات معنوی نوظهوری در دل دین مسیحیت شکل میگیرد. با قرائت و تفسیرهای جدیدی که به دست آوردهای بشر در دوران مدرنیته توجه دارد. برخی دیگر فارغ از ادیان هستند و خود را پایبند به هیچ دینی نمیدانند و در قرائتی که ارائه میدهند میگویند معنوی باشیم، ولی دینی نباشیم. پدیده بزرگی در دنیا در حال شکل گیری است به نام اس بی ان آر (SBNR) که طیفی از این معنویستها به نام معنویتهای عصر جدیدی نام دارند. بعضا اهانتی به ادیان سنتی نمیکنند و میگوید ادیان سنتی هم هدفشان با ما یکی است و بشر نباید خود را در دینی خاص محدود کند و ما باید به هسته و گوهر ادیان برسیم؛ لذا مسیحیت و بودیسم و هندوییسم و اسلام و آیینهای شمنی و مذهب یک قوم در استرالیا یا آمازون برای آنها یکی است و قابل احترام است. دانشمندان مختلفی در دنیا این پدیده اس بی ان آر را مورد مطالعه قرار میدهند تا بدانند بشر چگونه به این سمت حرکت میکند و این پدیده چه آسیبهایی میتواند داشته باشد. اما از نظر فعالیتهای شکلی آنها مطلبی وجود دارد که باید به آن توجه کنیم.
ساختار و ماهیت فعالیتهای معنویتهایی که نام بردید چگونه است و چه تفاوتی با جریانات مشابه و سنتیتر دارد؟
این مطالب را با پیش فرض آسیب شناسی اینها در ایران مطرح میکنم؛ و صرفا توضیح محض در کار نیست. ما در طول تاریخ با فرقههای مشخصی مواجه بودیم. حال این فرقهها یا از دل دینی بیرون آمده اند و یا از جایی دیگر، ولی فقط ساختار آنها فرقهای است و معمولا رهبر و سلسه مراتب و بعضا محتوای مشخص و مناسک و پدیدههایی مثل شستشوی مغزی برای باقی ماندن در فرقه نیز دارند. این یک تعریف است، ولی فقط طیفی از عرفانهای کاذب شامل این موضوع میشوند و این ساختاررا دارند. این معنویتهای نوظهور که توفیقاتی جهانی دارند بیشتر ساختاری فرهنگی داشته و از ماهیت فرقهای خارج شده اند. اگر بخواهم شاخصی برای نوع فرقهای و نوع فرهنگی بیان کنم باید بگویم جریانهای فرقهای از جامعهای که در آن هستند متمایز میشوند. ولی در جریانهای سیال و معنویتهای نوظهور فرهنگی، شما با جامعه هدف آمیخته هستید. یعنی انجام مناسک و داشتن عقیده جازم لازم نیست. به طور مثال ما فرقهای داشتیم به نام عرفان حلقه این مورد کمی ساختار فرقهای داشت و بخصوص با مقابلههایی که انجام شد بیشتر به سمت فرقهای شدن حرکت کردند. سلسله مراتب و عقاید محوری داشتند و طرفدارانشان خیلی متمایز میشدند. ولی در جریان معنوی یوگا که قرائت مدرنی از معنویت هندوییسم دارد؛ و شرکت کنندگان به عنوان ورزش و شرکت در یک جریان فرهنگی به آن نگاه میکنند؛ و یا جریانی به نام تفکر نوین که اسم و سازمان مشخصی در غرب دارد و آموزههای خود را در قالب روانشناختی ارائه میدهد مثلا زمانی که شما کلاسهای آموزشی مهارتهای زندگی را میگذرانید اگر بشنوید که دچار آسیب معنویتهای نوظهور شده اید قبول نخواهید کرد و گمان میکنید که ارتقایی در سطح زندگی تان داده اند و در سطح دینی و معنوی رشد کرده اید. این جریانهای فرهنگی کاملا با جامعه هدف آمیخته است، ولی آرام آرام بنیانهای فرهنگی و عقیدتی شما را با قرائتی دیگر به خودتان بر میگرداند و رویکردی فرهنگی دارد.
در کشور ما مسئولین امر و بخصوص روحانیون باید به این مساله توجه کنند، چون ما با یک فرقه روبرو نیستیم، چون فرقهها را میتوان با اقدامات امنیتی و قضایی تا به حدی محدود کرد. ولی شما در این جا با جریانی فرهنگی مواجه شده اید و باید در مقابله با آن به رویکرد فرهنگی اولویت بدهید. وقتی مردم حرکتی را ورزش میدانند سیستم با اینکه میداند پشت این جریان چه منابع فاسدی هستند باید مردم را در ابتدا روشن کند؛ و مشخص کند که این پدیده فرهنگی نیست و فرقهای است و لباس فرهنگی آن را بکنند؛ و وضعیت فرقهای و انحرافی آن را نشان داده سپس با آن مقابله کنند. مخاطبین طیف دوم یعنی جریانهای فرهنگی بسیار گسترده هستند. اگر ما در فرقهها به تناسب محتواهایی که ارائه میدهند و یا به تناسب موقعیت و حتی موقعیت جغرافیایی و مکان و زمان طیف خاصی را میبینیم، اما در این جریان دوم از پیر و جوان و مرد و زن و حتی مذهبیون متدین و دین دار نیز درگیر میشوند، چون اصلا احساس خطر نمیکنند. عرفانهای کاذب در قالب فرهنگی در ابتدای راه با پارادایمهای فرهنگی تثبیت شده فکر شما، با خود شما صحبت میکنند.
علل پیدایش و رشد و تثبیت معنویتهای کاذب با رویکرد فرهنگی را چگونه تحلیل میکنید؟
درباره علل پیدایش آنها یک علت کلان و استراتژیکی در کنار دیگر علل، وجود دارد. به طور مثال در تمدن مدرن خلاهایی وجود دارد که بشر به سمت معنویت برمی گردد؛ و یا علتهایی که در طول تاریخ همیشه وجود داشته است. انسانهای منحرفی که بخاطر هوا وهوسهای خود و یا میل به شهوت مقام و مرید داشتن وشهوت ثروت و… دست به ایجاد انحرافاتی زدند. این مساله در طول تاریخ و در جوامع مختلفی وجود داشته است. مساله این است که برخی دچار شبهه میشوند، چون پدیده جریانهای انحرافی در طول تاریخ وجود داشته و پدیده جدیدی نیست. این پدیدهها کف روی آب هستند و میآیند و میروند و میتوان با آنها مقابله کرد. ولی وقتی این پدیدهها را از نظرگاههای گوناگون مطالعه و تحقیق و جریان شناسی میکنیم در علل پیدایش آنها به عامل مهمی میرسیم؛ و آن موتور محرکه هوشمندی است پشت شکل گیری این جریانات که رنگ و بوی سیاسی دارد. یعنی نهادهای سیاسی سلطه طلب از ابزار معنویت برای رسیدن به اهداف خود استفاده میکنند.
یعنی اینها پیشینهای سیاسی دارند و زاییده سیاست هستند یا اینکه بعد از شکل گیری و ایجاد کم کم سیاست سوار بر آنها شده و از این پتانسیل در جهت اهداف سیاسی استفاده کرده است؟
هر دو فرض را میتوان در بررسی این جریانات ملاحظه کرد. نظام سلطه برای سلطه طلبی خود از خلا معنویت استفاده میکند. اینکه چه راهبردی اتخاذ کنند و به چه شیوهای ورود کنند متفاوت است. تربیت افرادی که چنین فرقههایی را ایجاد کنند و یا گسترش فکرهایی در جامعه که بعدها جریاناتی بر آن اساس شکل بگیرد و آنها سوار بر این جریانات بتوانند بشوند. همه این مدلها در طول تاریخ وجود داشته است. اگر بخواهم با نگاهی کلان ببینم و سیری تاریخی را عرض کنم اوایل شاید اینگونه بود که افرادی را تربیت کنند و روی آنها به صورت مستقیم کار کنند و فرقهای تاسیس شود که آموزههای نظام سلطه را تبلیغ کند. ولی در دوران معاصر با ابزار رسانهها این رابطه دو طرفه است. نمیخواهم بگویم ما فرقههایی که مستقیم از طرف نظام سلطه اداره میشوند نداریم، ولی به طورعمومی امروزه بیشتر گفتمانی در جامعه حاکم میشود و افرادی این اهداف را میگیرند. یعنی پیچیدهتر شده است. از نظر تاریخ برای شناخت عامل سیاسی باید تحلیلی تاریخی انجام بدهیم؛ و ببینیم در طول تاریخ چه موارد و مقیاسهایی را وجود داشته است.
تولد هندوییسم مدرن که با محصول یوگا بهعنوان ورزش وارد ایران شد در سال ۱۳۴۵ با تأسیس اولین باشگاه یوگا به نام باشگاه مهر در ایران بوده است. فردی به نام آقای مجید موقر این باشگاه را تأسیس میکند. او همچنین فراماسونر و سناتور بوده است؛ و روابط بسیار نزدیکی با دربار پهلوی و دربار انگلیس داشته است.
در اینجا منظورتان از نظام سلطه چیست؟
در ابتدای کار باید تعریفی از نظام سلطه داشته باشیم. نظام سلطه یک جبهه مشخص و یک دولت و یک گروه سیاسی نیست. نهادهایی سیاسی که به دنبال تقسیم جامعه به بخشی سلطه گر و بخشی سلطه پذیر هستند، و منافع سایر انسانها را به نفع طبقه حاکم مصادره و استفاده میکنند. مصداق بارز نظام سلطه در سدههای اخیر استعمار است. استعمار کهن و استعمار کلاسیک که با لشگرکشی و جنگ به یک سری از جوامع و تصاحب و مصادره منابع ان کشور همراه بود مثالی ملموس با این پدیده است. بریتانیا در زمان استعمارگری کلاسیک مصداق بارزی از نظام سلطه است. نه تنها در کشور ما حتی در غرب نیز کسی منکر این حقایق نیست.
نظام سلطه کلیشهای است که برخی با شنیدن آن به سرعت جا میخورند. نیت تسلط مثال خوبی است، چون سلطه گر برای تسلط به ابزاری نیاز دارد و معنویت یکی از آنهاست.
باید اجمالا از تاریخچه استعمار حرف بزنیم. استعمار توسط چند کشور اروپایی آغاز شد به طور مشخص پرتغال و اسپانیا و هلند و آلمان و انگلستان که بعدها انگلستان از همه آنها پیشی میگیرد. چه شد که اینها برای دست اندازی به کشورهای دیگر حرکت کردند؟ حاکمیت و تصاحب اروپاییان رفته رفته و با باز بودن مسیر تجاری صورت نمیگیرد از ابتدا به قصد تجاوز و تصاحب و با حمله صورت میگیرد. پرتغال و اسپانیا و فرانسه یکصد سال تحرکات استعماری مختصری داشتند و به طور طبیعی توفیقی نداشتند. بخاطر مسیر طولانی و حاکمیت مقتدر مغولهای مسلمان اجازه کار بیشتر نداشتند.
ولی یکصد سال بعد و در حدود سال ۱۶۰۰ بریتانیا با تشکیل کمپانی هند شرقی وارد عرصه رقابت استعماری میشود. صد سال تجربه همسایگانش او را متوجه میکند که با جنگ به هدفش نخواهد رسید؛ و به اسم تجارت و به صورت یک شرکت کمپانی وارد منطقه بنگال میشود تا سال ۱۳۸۱ هیچ درگیری نظامی با دولت مغول ندارند و حتی گاهی همکاریهایی علیه پرتغالیها و سایر جریانها داشتند. بعد در برخی از مسائل کارگر نظامی میگیرند و رسما از سال ۱۷۵۸ با نبردی به نام پلاسی بنگال را اشغال میکنند و استعمار انگلیس رسما بر هند شروع میشود. یکی از عوامل بسیار مهم در موفقیت انگلستان شبکهای بود که از بومیان محلی انجا شکل گرفته بود و دلالان کمپانی بودند یعنی ۱۵۸ سال کار کرده و کسانی را جذب کرده و شبکهای از دلالان محلی را شکل داده بودند. آن زمان شبه قاره هند بود و بنگال و پاکستان و… جزو این گستره بودند. استعمار آغاز میشود و مهمترین مانع بر سر استعمار بریتانیا و سایر استعمارها حاکمیت مرکزی مسلمانان و دین اسلام بود؛ و همچنین جریانات مبارز اسلامی مثل عبد القادر دهلوی که برای مقابله در برابر آنها میایستند.
معنویتهای نوظهور که توفیقاتی جهانی دارند بیشتر ساختاری فرهنگی داشته و از ماهیت فرقهای خارجشدهاند. اگر بخواهم شاخصی برای نوع فرقهای و نوع فرهنگی بیان کنم باید بگویم جریانهای فرقهای از جامعهای که در آن هستند متمایز میشوند. ولی در جریانهای سیال و معنویتهای نوظهور فرهنگی، شما با جامعه هدف آمیخته هستید. یعنی انجام مناسک و داشتن عقیده جازم لازم نیست.
یعنی اسلام را یکی از موانع تحقق سلطه بر هندوستان میدیدند؟
فکتهایی قوی داریم که من عینا از روی آن نقل قول میکنم. یکی از فرماندهان بریتانیا اعلام کرده بود که مشکل عمده ما و بزرگترین مانع ما مسلمانان هستند؛ و سیاست ما این است که پیروان هندو را در مقابل آنها تقویت کنیم. انگلستان شروع به تاسیس مراکز مختلف شرق شناسی در هند میکند. نه به منظور مطالعه اسلام که مطالعات اسلامی انگلستان از قرنها قبل آغاز شده بود بلکه به منظور مطالعه هندوییسم که مطالعاتی بسیار دقیق در آن زمان انجام میشود. زبان سانسکریت متحول میشود. یاد میگیرند و متون آنها را میخوانند. در آن دوره کالج قلعه ویلیام را داریم. انجمن مطالعات آسیایی را راه اندازی میکنند که هنوز هم فعال هستند این مراکز و جزو قطبهای هندوییسم شناسی دنیا هستند. از همان زمان تاسیس آنها را شروع میکنند و به آیین هندو سر و شکل میدهند.
یعنی تا قبل از حضور جدی انگلستان در هند آیین هندو به عنوان یک آیین فراگیر و مهم شناخته شده نبوده است؟
این مساله برای من بسیار عجیب بود که وقتی فهمیدم تا پیش از ورود انگلستان به هند آیینی به نام هندوییسم وجود نداشت؛ و این اسم در دنیا نبود. هندوها یک سری مناسک و آیینهای منسوخ داشتند که در میان برهمنها و روحانیون هند مانده بود و به آنها سَناتَنَه دَرمَه میگفتند. به معنای سنت باستانی و در واقع تبدیل به فرهنگ شده بود. اگر اشتباه نکنم آقای هانس کویس در کتاب ساحتهای معنوی ادیان جهان جملهای عجیب میگوید: ما غربیها بودیم که هندوییسم را اختراع کردیم. هندوییسم پیامبر مشخصی ندارد. هدف مقدس مشخصی ندارد. وقتی میگویند چهار ودا، وداهای اصلی هستند. هزاران ودا فرعی نیز داریم، ولی غربیها گفته اند که این چهار ودا مهمتر هستند. متنهایی پراکنده که هیچ انسجامی ندارد حتی در مناسک امروز یکی از آیینهایی که مطالعه آن در دنیا بسیار سخت است آیین هندوییسم است. نه فرد مشخص و نه عقاید جزمی مشخص هیچ چیزی مشخص نیست. به طور مثال مبحثی دارند که به چه کسی باید هندو گفت؟! کسی که به تناسخ اعتقاد دارد هندو است؟! به این دلیل برخی از قرار دادن نام دین برای هندوییسم احتراز میکنند و به آیین بسنده کرده اند. مجموعهای از مناسک و باورهایی که وجود دارد. انگلستان در مقابل اسلام به هندوییسم قد و قامتی میدهد. تا به هندیها بگوید که شما هندو هستید نه مسلمان و مسلمانان آمده و اینجا را اشغال کرده اند و حالا باید با آنها بجنگید. این همان نطفه خبیثی است که آن زمان بسته شد و تا امروز ادامه دارد.
آیا میتوان گفت انگلستان در این مسیر با موانعی هم روبرو بوده است؟
یکی از موانع پیش روی انگلستان در تلقین هویت هندویی به هندیها مناسک شیطانی و خبیثی بود که در هندوییسم وجود دارد. رسمی به نام ستی که زنی را که شورهش میمرد زنده زنده در آتش میسوزاندند و یا رسم قربانی کودک و یا نظام طبقاتی و کاستی بین آنها که همین از عوامل موفقیت اسلام در هند به شمار میرفت، چون اسلام برابری را رواج میداد. این موانع افتخار هندو بودن را میگرفت. با همکاری دلالان محلی که ارتباطات زیادی با جوامع میسیونری مسیحی داشتند و خود از کارمندان کمپانی هند شرقی بودند آموزههای هندوییسم را ظاهرا بزک کرده و جلوهای خوب و جالب و لطیف از آن بتمایش گذاشتند که ابتدا به مردم هند و سپس به کل دنیا معرفی شود.
این جریانهای فرهنگی کاملاً با جامعه هدف آمیخته است، ولی آرامآرام بنیانهای فرهنگی و عقیدتی شما را با قرائتی دیگر به خودتان برمیگرداند و رویکردی فرهنگی دارد.
این قرائتهای نوین از هندوییسم با چه عنوانی مطرح میشده است؟
به طور مثال فرقهای در ۱۸۲۸ شکل میگیرد. برهموساماج که رهبر آن فردی به نام آقای رام موهان روی است. او تمام مشخصات ذکر شده را به طور کامل در کارنامه خود دارد. ارتباطات بسیار وسیع و محکم با انگلیسیها که برهموساماج را تاسیس میکند. تشکیل این فرقه در تمام کتابها به نام دوران هندوییسم مدرن ذکر شده است. برهموساماج میگفت رسم ستی در هندوییسم نبوده است. استناداتی به کتابها میکرد و با رسم ستی و نظام طبقاتی و هر جایی که هندوییسم دافعه داشت مخالفت کردند. در ادامه قرائتی متعالی از وحدت ادیان و که میگوید تمام ادیان گوهره واحدی دارند ارائه داد. ابتدا به طیفی گفتند که شما هندو هستید و هندو بمانید، چون این دین چیزی از اسلام کم ندارد؛ و اینکه همه دینها به یک جا میرسند و شما هم بر همین مسیر بمانید. برهموساماج دوران مدرنی را در هند شکل میدهد و میتوان گفت یکی از اولین عرفانهای نوظهور است. در ادامه عرفانهای نوظهور دیگری که آمدند و مسیر برهموساماج را ادامه دادند از دل همین فرقهها بیرون آمدند و فرقهای جدید تشکیل دادند و قرائت مدرن در آنها پررنگتر است. وقتی امروز میشنوید یوگا چه فواید جسمانی دارد و اینها در علم ثبت شده است و مطالبی که با ادبیات علمی ارائه میشود ریشههایی در آن زمان دارد. به این ادیان نئو ودانته نیز میگویند و من وارد این بحث نمیشوم. اصطلاح دیگر نئو ودانتیسم است. بعدها مسیر برهموساماج ادامه پیدا کرد. میبینیم جریان راما کریشنا و ویجی کاناندا شکل میگیرد. ویجی کاناندا شاگرد راما کریشنا بود و بحث اصلی آنها وحدت متعالی ادیان بود. اقای ویجی کاناندا عضو انجمنهای فراماسونری بود و عضو سابق فرقه برهموساماج بود. از داخل فرقه برهموساماج گروه دیگری از طریق شخصی با نام کشاب ساندارچن تاسیس میشود که پدر بزرگ او راب کمال سن از بزرگترین سرمایه داران منطقه بنگال و رابط کمپانی هند شرقی بود و ایشان جریان ناوا هی تان را به راه میاندازد. نظام نوین دینی که همین حرفها در آن ادامه پیدا میکند. ایشان به انگلستان و به دیدار ملکه بریتانیا میرود و حرف جالبی میزند. جملات عجیبی معادل اینکه ما زیر سایه شما زندگی میکنیم. این نعمتی برای مردم هند است و تعابیری بسیار متملقانه و چاپلوسانه و این نشان میدهد او چقدر در دستگاه بریتانیا نفوذ دارد. این جریاناتی که نام بردم بزرگترین عرفانهای کاذب دنیا هستند که در کشور خود ما کتابهای آنها ترجمه شده و آمده است. یکی از جریانات یوگاناندا است. او شاگرد فردی به نام آقای لهیری بود که او مسئول امور مالی یکی از واحدهای نظامی و مهندسی ارتش بریتانیا بود. کسی که متوجه شرایط باشد جایگاه استراتژیک و مسئولیت مهم چنین فردی را درک میکند. ایشان به یکباره اعلام میکند که استاد این رشته است. در برخی از این فرقهها شخص سابقهای دارد و در حدود ده سالی مرتاض بوده و بعد کشف و شهودها را اعلام میکند. ولی او میگوید یک روز وقتی به سر کار میرفتم استادی غیبی به نام باباجی را دیدم که البته چنین شخصی در تاریخ وجود ندارد و شخصیتی اسطورهای است. او فنی به نام کریا یوگا به من آموخت و من رسالتی جهانی دارم تا این را منتشر کنم؛ و بعد روی یوگاناندا کار میکند و او را پرورش میدهد و او یکی از بزرگترین مبلغان هندوییسم در جهان میشود. این جریانات در اویل روابط روشنی با دستگاه استعمار دارند و روش تربیت یک نیرو و بعد فرستادنش برای ترویج آیین بسیار مشخص است.
در این مرحله اینکه روی هندوییسم کار کنند و به آن رنگ و لعاب بدهند در منطقه کارکرد داشت، چون اسلام را تضعیف میکردند و بعد به راحتی میتوانستند حاکمیت را بزنند. ولی چرا هندوییسم را به غرب بردند؟
یوگانندا در اروپا دیداری با سلبریتیها دارد و این مبلغان را با تبیلغاتی گسترده به غرب میبردند. در ۱۸۹۸ ویجی کاناندا را برای یک سخنرانی طوفانی به پارلمان ادیان جهان میبرند. ۶ هزار نفر برای شنیدن سخنرانی یوگاناندا به سمیناری در لس انجلس میروند. وقتی میگوییم کارکرد اولیه این برای مقابله با اسلام بود حال این رفتار چه معنایی دارد؟! جواب این است که وقتی به هندوییسم نگاه میکنید و بعد از نتایج خوبی که از آن گرفتند با همین قرائت بزک شده و آموزههای مدون شده کارکردهای گستردهای برای نظام سلطه دارد. به طور مثال یکی از مهمترین آموزههای هندوییسم وجه تناسخ است. اینکه انسانی میمیرد و روح او دوباره به این عالم بر میگردد و اگر در زندگی قبلی انسان خوبی بوده زندگی خوبی خواهد داشت و اگر در زندگی قبلی آدم بدی بوده در اصطلاح برای او کارما تولید شده و اینبار باید کارمای اعمالش را پس بدهد؛ لذا اگر تو در فقر و فلاکت و سختی زندگی میکنی این حق توست. تقصیر خود توست و ربطی به دیگری ندارد. در آموزههای هندوها یک هندو باید از چرخه تناسخ رها شود به آن مشکا و مشکی میگویند و اصطلاحا روح او باید رها شود؛ و به شعور کیهانی بپیوندد و هندوییسم میگوید چه خوب است که تو اجازه بدهی کارمایت بسوزد؛ و شرایط را بپذیر و سعی کن با خدمت و تواضع بیشتر و پذیرش رنج بیشتر این کارما را از بین ببری و روح تو از چرخه تناسخ آزاد شود. به این حرف از دید سیاسی نگاه کنید و ببیند چقدر حرف خوبی است این آموزه جوامع را از نظر سیاسی به هیچ انقلاب و هیچ حرکت عدالت جویانهای تحریک نمیکند. البته برخی از ظلمها که روا میشود با فطرت انسان در تضاد است و یک هندو هم با متوجه شدن قیام میکند. فطرت انسانی بیدار است، ولی چه خوب است که انسانها به این تناسخ اعتقاد داشته باشند. یا اموزهای به نام اهیسا که ترک خشونت ترجمه شده است. گفته میشود آقای گاندی با اهیمسا به پیروزی رسید. دویست سال قبل از آقای گاندی جریانهای نهضت مبارزین مسلمان بر علیه استعمار کار میکردند. من توصیه میکنم کتاب مسلمانان در نهضت استقلال هند کتابی که آیت الله خامنهای در سال ۴۵ یا ۴۱ ترجمه کرده بودند را بخوانید. این کتاب از نویسندهای مصری است و البته ترجمه و تالیف است. نقش مسلمانان در استقلال هند و همچنین گاندی و تضادهایی که در عملکرد او هست در این کتاب آمده، ولی من نمیخواهم وارد این مسائل بشوم. گاندی در اوایل شروع انقلابش، چون در انگلستان و آفریقای جنوبی درس خوانده است و مدتی در زندان کتابهای خاص را میخوانده در اوایل رهبری اش در نزاعی که دو سرباز انگلیسی در آن کشته میشوند. با پای خود به دادگاه انگلیسی میرود و میگوید مرا دستگیر و محاکمه کنید. مرا مجازات کنید من به اهیمسا اعتقاد دارم به ترک خشونت و من نمیخواستم خون از دماغ کسی جاری بشود. اما وقتی دولت بریتانیا در زمان جنگ جهانی دوم با گاندی صحبت میکند و میگوید اگر بما کمک کنید ما استقلال شما را به شما میدهیم. امار ۹۰ هزار سرباز هندی آمار بالایی است. هندیها به نفع حاکمیت بریتانیا در مناطق مختلف دنیا میجنگند و کشته میشوند و آقای گاندی خم به ابرو نمیاورد و در هیچ دادگاهی نمیگوید که من باعث شدم و حالا من را محاکمه کنید. استقلال را هم به این راحتیها به او نمیدهند. زیر قول خود میزنند و بعدها زیر فشار مجبور میشوند. مطالعه این کتاب برای رسیدن به نگاهی درست بسیار خوب است.
مخاطبین معنویتهای نوظهور با رویکرد فرهنگی، بسیار گسترده هستند. اگر ما در فرقهها بهتناسب محتواهایی که ارائه میدهند و یا بهتناسب موقعیت و حتی موقعیت جغرافیایی و مکان و زمان طیف خاصی را میبینیم، اما در این جریان دوم از پیر و جوان و مرد و زن و حتی مذهبیون متدین و دیندار نیز درگیر میشوند، چون اصلاً احساس خطر نمیکنند. عرفانهای کاذب در قالب فرهنگی در ابتدای راه با پارادایمهای فرهنگی تثبیتشده فکر شما، با خود شما صحبت میکنند.
برگردیم به بحث اصلی، چه ویژگیهایی در هندوییسم بود که پتانسیل چنین تفسیرهایی را در آن ایجاد کرده است؟
هندوییسم دینی است که کتاب و روش مشخصی ندارد و شما هر طور که بخواهید به آن فرم میدهید. مورد جالبی که هست. آقای رامو هانروید بنیانگذار برهماساماج منفعتهایی مقطعی از حرکت معنویتهای جدید داشت. ایشان در اوایل تاسیس این فرقه به یکباره ادعا میکند که متنی مقدس پیدا کرده است. یکی از متون تنترهای و ادعا میکند انسان مقدسی این را به من داد و تعلیم کرد و این تا به حال در هندوییسم نبوده است. متن را میدهد و قوانین زمین داری در آن منطقه بر اساس این متن مقدس تدوین میشود. بر اثر همین حکم آقای رامو هان روید و اطرافیانش یک شبه از لحاظ جایگاه مالی از فرش به عرش میروند. امروزه در بنگال هندوستان طبقهای هست به نام بهاترادوک این معروف است و در ویکی پیدا نیز هست. طبقهای از هندوها که یک شبه به واسطه ارتباط با استعمار که گفته نمیشود چه ارتباطی به ثروت رسیدند و اولین فرد از طبقه بهاترا دوکها آقای رامو هان روی بنیانگذار فرقه برهمه ساماج است.
من اشاره کردم که هندوییسم شکل و فرم خاصی ندارد و دست شما در تفسیر وآوردن تبصره و… باز است. این به ما کمک میکند در فهم مساله، گفتیم که هندوییسم مدرن بحثی دارد به نام وحدت ادیان و اینکه همه ادیان یک چیز را میگویند. اینها میخواستند همین رویه بی شکلی و شکل پذیری و تحریف آموزههای یک دین را به سایر ادیان نیز سرایت بدهند و تا حدودی موفق شدند. وحدت ادیان میگوید گوهر ادیان معنویت است. اگر ما در دین اسلام آموزههای احکام داریم که مناسک هستند و آموزههای عقیدتی و یک حوزه اخلاق و معنویت داریم. شما اگر میخواهید به دینی شکل بدهید و تقسیری جدید از آن ارائه دهید مطلقا نمیتوانید به مناسک دست بزنید. نمیتوان گفت نماز نباشد و حالا میخواهیم به جای آن به استخر برویم. این شدنی نیست. در حوزه عقاید هم این کار خیلی سخت است مثل اعتقاد به خدای واحد و شما نمیتوانید این را تغییر بدهید و طبیعت را به جای خدا جایگزین کنید. این کار خیلی سخت است. اما در حوزه اخلاق و معنویت این کار قابل انجام است و اگر شما اخلاق را از حوزه اعتقادی جدا کنید پدیدهای مثل هندوییسم ایجاد میشود. حالا دست شما باز است و اسلام لیبرالی به وجود میآید. آلله ما همان یهو است و یهو همان مسیح، مسیح همان برهما است و نماز با مدیتیشن فرقی ندارد و هدف همین است که به آرامش برسیم و… وقتی گفتیم اخلاق اصل است و اعتقادات فرع است دست باز میشود تا همین بازی هندوییسم در اسلام و یهودیت و هر دینی وارد شود. وقتی هر دینی را با قرائت و پیش فرضی چنینی مطالعه کنید چیزی بی فرم و بی شکل میشود که دست برای تحریف در آن باز است. معنویتی که خطری برای ما ندارد. در ابتدا در هند چالش معنویت نبود و هدف فقط مقابله با اسلام بود. ولی این تمدن غربی رفته رفته خلا تمدن معنوی را در خود دید. آمار چند هزار نفره طرفداران عرفانهای کاذب در دنیا یکی از دلایل است. بشر تشنه است و نمونه دیگر آن رشد اسلام در غرب است. فکت دیگر این است که نظام سیاسی غرب چرخشی به سمت دین و معنویت داشته است. آرام آرام هندوییسم جالب و زیبا و خوبی را که منافع زیادی برای آنها داشت به غرب بردند.
برای ترویج آیین هندوییسم مدرن از چه ابزاری استفاده شده است؟
یکی از استراتژیها به غیر از حمایتهای تبلیغاتی و شانتاژهای خبری پوششی بود که به این مفاهیم دادند. غربیها هندوییسم را بیشتر در قالب یوگا و به صورت ورزش وارد غرب کردند؛ و در همان زمان واکنش تند کلیسای مسیحیت واتیکان را این اقدام در پی داشت. واتیکان چندین بیانیه صادر کرد تا مردم بدانند که به اسم ورزش آنها را به شیطان پرستی نکشانند. میدانید که در پایان پرستش خدایان است و ان شرک و ترک خداپرستی ادیان ابراهیمی است. کلیسا و کشیشها هشدار میدهند و همین امروز هم با جریان یوگا و هندوییسم مخالفت دارند. این ابزاری بود که به نام یوگا و به اسم ورزش به سمت غرب ورود کنند و گارد مسیحیان را بشکنند؛ و با ادبیاتی مدرن ان را ارائه بدهند. این پدیده مهمی است و باید به آن دقت داشت؛ و بعد آرام آرام چالش معنویت خواهی خود را با این جنس معنویت گرایی که هیچ انقلاب و اعتراضی از دل ان بیرون نمیآید ترویج میکنند، چون حتی پذیرش ظلم هم در این آیین تعریف و ترویج شده است.
اگر بخواهیم این مساله را در جامعه خودمان ایران بررسی کنیم، به نظر شما در داخل ایران باید گفت چه خلاهایی وجود دارد که باعث میشود این جریانها پا بگیرد؟ باید جذابیتی داشته باشند. به تعبیر من بیشترین جذب به دلیل جذابیت آنهاست. آیا این تعبیر درستی است؟
علل پیدایش و زمینههای مفصلی وجود دارد که جای بحث آن اینجا نیست. خود مردم ما در فضای مدرنیته نفس میکشند. استرسها و اضطرابهایی در این فضای مدرن هست که از علل گرایشها هستند. البته قوه هوشمندی نیز پشت سر کار است. نهادهای سیاسی که هستند. این مساله را در تولد هندوییسم و آیینهای دیگر در ایران نیز میبینیم؛ و دست نهادهای سیاسی در کار است. سابقه مطالعه هندوییسم در ایران به این بر میگردد که این خطه جزوی از ممالک اسلام بوده و مراوده وجود داشته است. زبان هند زبان فارسی بوده، اما واقعا این مسائل فقط مطرح نبوده است.
تولد هندوییسم در ایران به نظر شما از چه زمانی بوده است و از طریق چه جریانی هدایت میشده است؟
تولد هندوییسم مدرن که با محصول یوگا به عنوان ورزش وارد ایران شد در سال ۱۳۴۵ با تاسیس اولین باشگاه یوگا به نام باشگاه مهر در ایران بوده است. فردی به نام آقای مجید موقر این باشگاه را تاسیس میکند. ایشان فراماسونر و سناتور بوده است؛ و روابط بسیار نزدیکی با دربار پهلوی و دربار انگلیس داشته است. جالب است ایشان هم مانند بزرگان هندوییسم مدرن، یکباره این چرخش معنوی را تجربه میکند او ابتدا سردبیر مجله مهر بود. شخصی با سابقه و تاثیر گذار بود. اگر سابقه مجله مهر را ببینید چرخشی یکباره در آن دیده میشود؛ که به انتشار مطالبی درباره شرق و شرق اسرار آمیز و راز آلود و هندوییسم و… میپردازد. در مجله مهر اسم افرادی که در باشگاه ثبت نام کرده اند آمده است. آقای شریف امامی رییس مجلس سنا آقای هویدا نخست وزیر ارتشبد گرزان و سرلشگر و فلان سناتور و فلان رییس دانشگاه و … موقر استادی را از هند میآورد برای آموزش یوگا. این استاد عمر زیادی میکند و در سال ۲۰۰۶ میمیرد این فاصله زیادی است. یکی از آدمهای پیر دنیا بود که مجله هافینگتون پست آمریکا وقتی ایشان مرد درباره او مینویسد که ۵ سال استاد خصوصی خانواده سلطنتی ایران بوده است. یعنی خود شاه و خانواده اش یوگا کار میکردند. نمیخواهم بگویم این مسائل درست است یا نه، ولی بعد تبلیغاتی مساله مورد توجه من است. یک ورزش جدیدی که وزرا و نمایندگان مجلس و… وارد این باشگاه شده اند و این باعث میشود برد تبلیغاتی این ماجرا بین مردم فوق العاده باشد یک چیزی لاکچری و خیلی پر طرفدار و بعد میبینیم جوی عمومی برای معرفی یوگا به عموم مردم شروع میشود. خانم ژاله نمازی خواهر محمد باقر نمازی که چندی پیش به جرم جاسوسی دستگیر شد اولین بار یوگا را در تلوزیون ملی و در سال ۱۳۵۵ آموزش میدهد ۷ یا ۸ سال به همین صورت کار میشود سپس مطالب مهم و ترجمهها و چاپ کتا ب. و مقاله و…
وقتی این جریانات معنوی را از نظرگاههای گوناگون مطالعه و تحقیق و جریان شناسی میکنیم در علل پیدایش آنها به عامل مهمی میرسیم؛ و آن موتور محرکه هوشمندی است که پشت شکلگیری این جریانات که رنگ و بوی سیاسی دارد. یعنی نهادهای سیاسی سلطهطلب از ابزار معنویت برای رسیدن به اهداف خود استفاده میکنند.
وقتی با کسانی که یوگا کار میکنند حرف میزنیم و میپرسیم از کجا با این کار آشنا شده اید میگویند در فلان سال و در تاتر لاله زار تهران یک هندو را آورده بودند و او این حرکات را اجرا میکرد. کارهای فوق العاده انجام میدادند و مردم به سمت هندوییسم و یوگا جذب میشدند؛ و این چرخش به یکباره شروع میشود اینطور نبود که بگوییم ایرانیها ۲۰۰۰ سال اینچنینی بودند؛ و همین قرائتهای مدرن هندی وارد ایران میشود.
تحلیل شما این است که ورود هندوییسم مدرن در پوشش یوگا به ایران کاملا منطبق با اهداف سیاسی بوده است؟
من تحلیلی دارم که قصد القای ان را ندارم، ولی بد نیست که به این فکر کنیم. چون شواهدی بر آن هست. پدیده انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۴۲ استارت خورده است. امام سخنرانی میکنند و به دستگاه پهلوی التیماتوم میدهند؛ و مبارزهای عدالت خواهانه به اسم اسلام شروع میشود. پدیدههایی دفعی در این سیر ده پانزده ساله صورت گرفته بود. دستگاههایی که جریان ایران را به عنوان جزیره ثبات مطرح میکنند از این جریان غافل نبودند. قیامی به رهبری مرجعیت که بسیار خطرناک است؛ و نمیتوان با آن مذاکره کرد، چون میگوید شاه باید برود. به نظر من نظام غرب به دنبال این بودند و هستند که جایگزینی برای این معنویت اسلامی بگذارند و محوریتی که بر عهده مرجعیت است با آلترناتیوی که در کنارش میآید خنثی شود. باشگاه یوگا را تاسیس میکنند و در کنار آن عمومی سازی یوگا و همینطور که انقلاب پیروز میشود و پیش میرود فعالیت آنها هم شدت میگیرد. آقای رامین جهانبگلو که امروز معلوم الحال است و مشخص است که چه کاره هستند در یک سلسله مصاحبههایی که با آقای دالایلاما داشت و در روزنامه شرق به چاپ رسیده بود بعد از حوادث و دستگیری در ۸۸ حرفهایی میزند و میگوید که ما برنامه داشتیم که امثال آقای دالایلاما را در داخل ایران به عنوان قطبی معنوی معرفی کنیم. این نشان میدهد که اندیشکدههای غربی میدانند که ابتدا باید قطبی معنوی بسازند تا نیاز مردم با جایگزین رفع شود و بعد امام حسین و هیات و عزا و دعا با تغییر قرائت و شکستن هیمنه مرجعیت از بین برود. وقتی تاریخها را نگاه میکنید خیلی شبیه به هم است. یوگا در اوایل انقلاب به دلیل بی نظم بودن فضای کشور آینده مشخصی ندارد و کسانی که میخواهند کار کنند به هندوستان میروند و در کشورهای هم جوار مستقر میشوند. با بهتر شدن فضا در دوران اصلاحات این افراد بر میگردند و اولین بار یوگا در سال ۷۸ و در همان زمانهایی که اقای جهانبگلو میگوید ما در صدد چنین کارهایی بودیم شروع به کار کرد. یوگا امروز در فدراسیون ورزشهای جمعی پذیرفته شده است و در ایران انجمن دارد و در همان سال در وزارت ورزش و جوانان تثبیت میشود. بسیاری از ورزشهای مکتبی مثل سبکهای مختلف کنک فو و حتی کنک فو تو آ. که توسط آقای ابراهیم میرزایی تاسیس شد خود فرقهای بودند؛ و چند سالی به دلیل ابعاد مکتبی ممنوع بود که برخی میگویند به دلیل فرمول کشنده اش بود. درحالیکه بسیاری از ورزشها فرمولهای کشنده دارند. همچنین بسیاری از ورزشهای شرقی و ترجمه کتابهای اوشو و… در دورهای که تسامح فرهنگی شکل میگیرد گل میکنند؛ و قطب و جریان فرهنگی معارضی در صدد شکل گرفتن بود. نکتهای را میتوانم برای پایان بخشی به این بحث اضافه کنم. شما میگویید اینها کارکردهایی دارند. شما دو دقیقه بنشینید و فکر کنید و تنفس کنید آرام میشوید و این تکنیکها را مطرح میکنند و میگویند حالا شما صد رکعت نماز بخوان اگر آرام شدی؟! نکته مهم این است که شما باید به تمام این پدیدهها و معنویتهای نو ظهور نه تنها یوگا نگاهی منظومهای و سیستمی داشته باشید. همین الان هر کسی در دنیا به هر دین و هر آیینی بنشیند و یک لیوان آب بخورد و کمی فکر کند و تنفس کند آرام میشود و این به معنی آن نیست که کل سیستم بر حق باشد. یک آموزه و یک بخش و یک جز را نمیتوان به عنوان کار کرد خوب کل سیستم دلیل آورد. در یوگا دقیقا همین مساله را داریم. میگویند مگر یوگا چیست؟ ورزش است، ولی زمانی که منظومهای نگاه میکنیم میبینیم یوگا دقیقا ۸ بخش دارد؛ و فقط ورزش نیست و باید در کنار آن به اهیمسا معتقد شوی و یامایوگا و اهیمسا را با تعاریف سلطه پذیر آن به شما ارائه نمیکنند و فقط ترک خشونت را بیان میکنند؛ و شما را با نمایشی ویترینی وارد یوگا میکنند و هر کسی هر چقدر عمق پیدا کند جلو میرود و در کنار این اعمال خارق العادهای است که در این جریانها شکل میگیرد. این از دلایل جذب است قرآن میگوید که در کنار سنتهای الهی نیروهای غیبی شیطانی هم داریم و قدرتهای نفس و بدن هم هست.
یکی از علتهای گرایش مردم ما به عرفانهای کاذب همین وجه خارق العاده آنها است؛ که در قرآن و روایات ما گفته شده که اعمال خارق العاده لزوما دارای منشا الهی نیستند و میتوانند شیطانی و از طرف شیاطین و نفس و یا حتی برآمده از قدرتهای روحی فرد باشند و ملاک درستی عقاید و مسیر آنها نیست.