خبری تحلیلی ردنا (ادیان نیوز)
آخرین اخبار ادیان ایران و جهان، خبرهای دینی ارامنه زرتشتیان کلیمیان شیعه اقلیت‌های دینی و مذهبی و فرقه‌ها جریان‌‌های دینی

موسای عهد عتیق و موسای کلیم‌الله کیستند؟

کتاب «موسی» نوشته گرهارد فون‌‌راد و تفسیر او از برخی فرازهای عهد عتیق است. تفاسیر او از موسی در عهد عتیق با موسی کلیم‌الله که در اسلام و قرآن میشناسیم چه تفاوتی دارد؟

به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، گرهارد فون‌راد یکی از مهم‌ترین مفسران عهد عتیق در قرن بیستم است. کتاب «موسی» او برای اولین‌بار سال ۱۹۴۰ چاپ شد. فون‌راد اغلب پژوهش‌های خود درباره تورات یا کتاب مقدس را براساس دو روش «نقد قالب» و «نقد سنت (تاریخ سنت)» انجام داده است.

نقد قالب رویکردی است که هرمان گونکل اواخر قرن نوزدهم آن را پایه‌گذاری کرد. در این ‌روش تلاش می‌شود گونه‌های مختلف متون کتاب مقدس تفکیک و تحلیل شود. در نقد سنت یا تاریخ سنت هم که فون راد براساس آن به مطالعه اسفار خمسه (پنج‌سفر اول عهد عتیق) پرداخته و هرمان گونکل آن را اوایل قرن بیستم شکل داد، فرد محقق براساس پژوهش‌های فرهنگ عامه پیش می‌رود و تحلیل خود را بنا می‌گذارد. هدف این روش کشف و توضیح سنت‌های بومی و عامیانه نهفته در پس پشت روایت‌ها و داستان‌های کتاب مقدس است؛ این‌که چگونه داستان‌های شفاهی به متون مکتوب تبدیل و به مکتوبات موجود در کتاب مقدس افزوده شدند. منتقدان در این ‌روش معتقدند متون مکتوب موجود در کتاب مقدس، از حیث مضمون و معنا با داستان‌های شفاهی که صورت شفاهی همان داستان‌های مکتوب‌اند، فرق دارند. فون‌راد هم در کتاب «موسی» از چنین روشی استفاده کرده و معتقد است معرفی و سیمانگاری حضرت موسی (ع) در کتاب مقدس، حاصل تجربه‌های ایمانی نسل‌های مختلف قوم بنی‌اسرائیل است.

ترجمه فارسی کتاب «موسی» چندی پیش از روی نسخه‌ای که سال ۲۰۱۲ منتشر شده، توسط انتشارات ققنوس به چاپ رسید و در نوشتاری که در ادامه می‌آید، قصد داریم تفسیر کوتاه فون‌راد از عهد عتیق و مفاهیم آن را مورد نقد و بررسی قرار دهیم.

گرهارد فون‌راد درباره شخصیت حضرت موسی (ع) می‌گوید بیشتر آن‌چه امروز از او می‌دانیم، حاصل آثار کسانی است که نه در زمانه موسی، بلکه در دوره‌های پس از او زیسته‌اند و هیچ ‌زندگینامه کاملی هم از حضرت موسی وجود ندارد. تصاویری که در ادوار بعد از این ‌پیامبر مهم، ساخته شده‌اند، متأثر از روح و نگرش همان دوره‌های مختلف هستند و در جزئیات با یکدیگر فرق دارند. او معتقد است تصویری که این‌چنین از نسلی به نسل دیگر برسد، نمی‌تواند دستخوش تغییر نشود و در این‌باره می‌گوید آن‌چه در کتاب‌های عهد عتیق آمده، تصویری است که قوم اسرائیل از خودشان و تاریخ‌شان ترسیم کرده‌اند.

با همین‌رویکرد و نگاه، فون‌راد معتقد است داستان‌های مربوط به حضرت موسی (ع) در کتاب مقدس، در اصل و از اساس، قالبی برای طرح و روایت اعمال نجات‌بخش عظیمی هستند که خدا برای قوم خویش انجام داد. به این ‌ترتیب او در کتابش فقط به موسی (ع) نپرداخته و در پی تفسیر فرامین و شریعت موجود در کتاب مقدس هم برآمده است. چون طبق رویکردی که عهد عتیق دارد، زندگی این ‌پیامبر را جزئی از سنت و تاریخ دین قوم اسرائیل می‌داند.

نکته مهمی که فون‌راد در این ‌زمینه مطرحش می‌کند و مخاطب را به یاد مفاهیمی مثل ساخت افسانه قوم یهود (ساخته و پرداخته اسرائیلی‌های متعصب) می‌اندازد، این است که همه خوانندگان کتاب مقدس، چه منتقد و چه خواننده، بیش از آگاهی از زندگی موسی (ع)، در پی فهم این موضوع ایمانی هستند که خدا برای نجات قوم خود از بدبختی و بردگی مصری‌ها، در مصر فرود آمد و آن‌ها را به سمت سرزمین موعود هدایت کرد.

نقشه راه او در کتاب «موسی» هم به بیان خودش، این است که خطوط اصلی انکشاف خدا را آن‌گونه به حضرت موسی (ع) اعطا شد، تشریح کند و این ‌کار را در ۴ اصل یا به قول خودش ۴ خط انجام داده است: خط اول، «دعوت از قوم برگزیده خدا برای اینکه کاملاً تحت هدایت خدا و مطیع اراده او زندگی کنند.» خط دوم، «خدا در انکشاف خود کسی است که میان قوم خود به رحمت و داوری حضور دارد.» (دقت کنیم که فون‌راد با تاثیرپذیری از نگاه تحریف‌شده موجود در عهد عتیق، برای خدا شخصیت فردی و انسانی قائل است.) خط سوم، «انتقال شریعت خدا که به عنوان حافظ و هدایتگر اعطا شده و با رضا و رغبت پذیرفته و رعایت می‌شود» و خط چهارم، «بینش درباره هدف فراگیرنده‌ای که در پایان زمان‌ها تحقق پیدا می‌کند؛ آن ‌هنگامی که تمام ملت‌ها به ملکوت خدا در می‌آیند.» و باز دقت کنیم که در خط چهارم، باز هم با همان نگاه آینده‌نگارانه نویسندگان مختلف عهد عتیق و سازنده افسانه یهود، مساله آخرالزمان مطرح است.

موسای خشمگین عهد عتیق و مساله تجلی نام خداوند

فون‌راد می‌گوید بین همه داستان‌های کتاب مقدس که موسی شخصیت محوری آن است، حتی یک داستان نیست که حقیقتا درباره او باشد. بلکه در این داستان‌ها نه خود موسی، بلکه خدا شخصیت اصلی است و نویسندگان کتاب مقدس، قصد دارند از رهگذر بیان داستان، کلام و اعمال خدا را نشان بدهند. یعنی تمام داستان‌های مربوط به موسی (ع) به خدا گواهی می‌دهند. نکته مهم این است که به قول فون‌راد، در این ‌داستان‌ها، «قوم (یهود) به شکلی آرمانی معرفی نشده است؛ به‌عکس به شکلی واقع‌گرایانه در تمام جنبه‌های طبیعت بشری‌شان نشان داده شده است.» (صفحه ۲۵) پس می‌توان نتیجه احتمالی گرفت ساخت افسانه قوم یهود از جایی شروع شده که نوشتن کتاب‌های عهد عتیق تمام شده بوده است. او می‌گوید در عهد عتیق چندبار به حضرت موسی (ع) با لفظ «موسای انسان» اشاره شده است. و این یعنی موسی (ع) در کنار همه القاب بزرگ و عظیمی که دارد، یک انسان ساده و بشری معمولی بوده نه یک نیم‌خدا- نیم انسان. او در مطالب کتاب خود در بخش اول یعنی «موسای انسان» زیرعنوانی به اسم «خشم موسی» دارد و در آن می‌گوید حتی بعد از کشتن مرد مصری و فرار از مصر، وقتی خدا به موسی مرجعیت اعطا کرد، خشم شدید موسی همچنان گهگاهی درون او فوران می‌کرد. دیدگاه فون‌راد در این ‌زمینه مخالف دیدگاه اسلام درباره پیامبران است. چون به خشم شدید و لجام‌گسیخته‌ای اشاره کرده که گاهی در وجود موسی زبانه می‌کشیده است؛ حتی پس از به مرجعیت رسیدن و پیامبرشدنش. در حالی که از دیدگاه اسلامی، خشم انبیا هم باید جلوه و جنبه‌ای الهی می‌داشته و در مسیر رضای خدا می‌بوده است. مثلاً خشمی که موسی (ع) پس از بازگشت از کوه و آوردن ده‌فرمان بر قومش گرفت، طبق آیه ۱۵۰ سوره اعراف به‌دلیل بت‌پرستی و شرک قومش بود و زمینه‌ای الهی داشت.

دیدگاه فون‌راد در این ‌زمینه مخالف دیدگاه اسلام درباره پیامبران است. چون به خشم شدید و لجام‌گسیخته‌ای اشاره کرده که گاهی در وجود موسی زبانه می‌کشیده است؛ حتی پس از به مرجعیت رسیدن و پیامبرشدنش. در حالی که از دیدگاه اسلامی، خشم انبیا هم باید جلوه و جنبه‌ای الهی می‌داشته و در مسیر رضای خدا می‌بوده است. مثلاً خشمی که موسی (ع) پس از بازگشت از کوه و آوردن ده‌فرمان بر قومش گرفت، طبق آیه ۱۵۰ سوره اعراف به‌دلیل بت‌پرستی و شرک قومش بود و زمینه‌ای الهی داشتدیدگاه دیگر فون‌راد در تفسیر عهد عتیق و شخصیت حضرت موسی (ع) در آن، که با دیدگاه اسلامی همخوانی ندارد، این است که موسی (ع) یک‌بار چنان با خدا سخن گفت که بی‌حرمتی آشکار به مقام الهی بود. در حالی‌که با شناختی از که مقام کلیم‌اللهی موسی داریم، چنین چیزی ممکن نیست و احتمالاً از همان مطالب ساخته وپرداخته نسل‌های مختلف نویسنده عهد عتیق باشد. به‌هرحال منظور فون‌راد از درشتی موسی با خدا، این ‌بخش از عهد عتیق است: «از چه روی بر بنده خویش چنین بدی روا می‌داری… تا بار تمامی این قوم را بر دوش من بیفکنی؟ …» (کتاب اعداد ۱۱: ۱۵_۱۰

جالب است که در بحث تجلی خدا در درخت زیتون و دعوت از موسی برای پیامبری، تفسیر فون‌راد از متن عهد عتیق این است، بیان‌گر گستاخی انسان در ارتباطش با خداست چون حضرت موسی (ع) از خدا پرسیده اگر مردم درباره نام خدایی که او را به سمت‌شان فرستاده پرسیدند، چه باید بگوید؟ فون‌راد می‌گوید این ‌سوال هم نمود نیاز انسان به خداست و هم نمود گستاخی‌اش در ارتباط با خدا. چون خدا به موسی گفت «من آنم که هستم.» (خروج ۳: ۱۴_۷) و نامی برای خود نیاورد.

فون‌راد علاوه بر داستان موسی، با ذکر مثال داستان‌های مانوح و فرشته خدا و کشتی‌گرفتن یعقوب پیامبر با خدا را که از نظر اسلامی، یکی از اسرائیلیات و تحریفات کتاب مقدس است، نام می‌بَرَد. در هر دو داستان، پرسش انسان از خدا ناشایست تلقی، و هیچ پاسخی به آن داده نشده است. او می‌گوید هیچ‌چیز نمی‌تواند انسان را چندان متواضع کند تا از این ‌خواسته گستاخانه‌اش دست بردارد که خدا را تابع مقاصد خود کند. فون‌راد همچنین معتقد است نباید این ‌واقعیت را نادیده گرفت که قوم عهد قدیم، نام خدا یعنی نام یهوه را می‌دانست و آن را چون نامی پذیرفت که ضمن تجلی، نجاتی است که خدا خواسته به آنان اعطا کند. او می‌گوید این ‌نام، مظهر و خلاصه تمام مشیت لطف‌آمیز خدا برای قومش است و با تفسیر آیه «به فضل نام خویش مرا جان دوباره می‌بخشد و به راه‌های برائت رهنمون می‌گردد.» (مزامیز ۳:۲۳) اضافه می‌کند در باور عهد عتیق، نام خدا و اراده نجات‌بخش او از هم تفکیک‌ناپذیرند. و وقتی خدا بر کسی نازل می‌شود، او نمی‌تواند خدا را ببیند. یعنی به‌طور مستقیم خدا را در انکشافش ببیند؛ اما می‌تواند اعمال شگفت‌آور خدا را پس از وقوع‌شان ببیند. چون ظرفیت وجودی انسان در همین حد است. با این‌همه خدا خود را از بنده‌اش جدا نکرده و آن‌چه به او اعطا کرده تجلی نامش است.

یکی از مباحثی که فون‌راد در ادامه موضوع تجلی خدا و تواضع انسان دارد، این است که در آن ‌زمان و در روزگار قدیم، مردم به شدت وسوسه می‌شدند نزد جادوگران بروند تا به یاری آن‌ها مطمئن شوند که نیرویی ناپیدا را به مهار خود درآورده‌اند و چنین‌چیزی حتی در تاریخ کلیسای مسیحی هم رخ داده است. فون‌راد می‌گوید گویی نزول وحی باعث برانگیختن عنصر متمردی می‌شود که در نهاد همه انسان‌ها وجود دارد و می‌گوید پر و بال دادن به این ‌عنصر متمرد و رفتن سراغ جادوگران، شاید بدترین راه برای سوءاستفاده از خدا و تجلی لطف او باشد. این ‌مفسر مسیحی کتاب مقدس از این ‌بحث‌ها مقدمه‌ای می‌سازد تا به این ‌نتیجه برسد که راز نام قدوس خدا در کُنه و عمق کتاب مقدس جا گرفته و کسی باید بیاید مهر و موم آن را بشکند و رازش را فاش کند و آن‌کس‌، عیسی مسیح است. یعنی فقط مسیح حق داشت مهروموم کتاب مقدس را بشکند. نتیجه‌گیری نهایی و صریح‌اش هم در این‌باره، این‌چنین است: «بنابراین کسی که به عیسی مسیح ایمان دارد، وقتی کتاب مقدس را به عنوان گزارش عمل نجات‌بخش خدا می‌خواند، نمی‌تواند چیزی جز ارتباطی عمیق میان عیسی مسیح و نام خدا در عهد عتیق ببیند.» (صفحه ۴۸) همچنین اضافه می‌کند «و چه بسا، نام مقدس خداوند در عهد عتیق همان نام خداوند (Lord) ئی باشد که بعداً در عهد جدید آمد.»

 اشاره فون‌راد به تنهایی موسای کلیم‌الله

در مسیر نقد و بررسی داستان‌های کتاب اعداد از عهد عتیق، فون‌راد می‌گوید موسی، موسای انسانی بود اما خدا خود را بر او مکشوف کرد و به میزانی غیرمعمول و به حد اعلا به او موهبت روح اعطا کرد. به این ‌ترتیب او تبدیل به مرد خدا شد. این ‌مفسر عهد عتیق می‌گوید تقدیر موسی چنان بود که در جایگاه خود، بین خدا و قومش به طرز تصورناپذیری، تنها باشد. او معتقد است موسی چه در هنگام پیروزی‌ها و چه هنگام روی‌گردانی قوم اسرائیل از او، تنها بوده است.

اما این‌که در کتاب مقدس، مرگ حضرت موسی (ع)، خارج از ارض موعود رقم می‌خورد، مطلب عجیبی است که فون‌راد هم می‌گوید واقعیت عجیبی است که در اعصار بعد، از منظر الهیاتی تبیین شد؛ به این ‌صورت که این مرگ برای بنی‌اسرائیل، جنبه نیابتی داشت. چون به خاطر آن‌ها بود که خدا بر موسی غضب کرد و اجازه نداد قدم‌نگذاشته به ارض موعود بمیرداما این ‌موضوع با دیدگاه معرفت‌شناسانه و اسلامی در تضاد است چون موسی در مقام کلیم‌اللهی نمی‌تواند تنها باشد و همیشه حمایت و انس با خداوند را دارد. یا در فراز دیگری از کتاب، فون‌راد می‌گوید «و هنگامی که از کوه سینا فرود آمد تا دوباره به جمع کثیری که در پایین کوه منتظرش بودند ملحق شود، انسان دیگری شده بود، حتی در ظاهر.» ص ۳۱ و می‌گوید تنها وقتی موسی حجابی بر چهره‌اش کشید مردم عادی توانستند به او نزدیک شوند. (خروج ۳۴: ۳۵_۲۹) او برای بیان تفاوت و تنهایی موسی، داستان برپایی خیمه خداوند را در اردوگاه بنی‌اسرائیل مثال می‌زند و می‌گوید «این‌خیمه جایی بود که خدا، به خواست خویش، خود را در کلام مکشوف می‌کرد؛ بنابراین مکانی مقدس و خوفناک بود که خدا و انسان در آن دیدار می‌کردند. اما هرکسی صلاحیت این دیدار را نداشت. موسی، و فقط موسی بود که برگزیده شده بود تا نخست پذیرای دیدار باشد و پس از آن پیام خدا را به قوم برساند.» (صفحه ۳۲) جالب است که در همین بحث، فون‌راد به بخشی از کتاب خروج اشاره کرده که در آن می‌توان تصویر تکلم خدا با موسای کلیم‌الله و این مفهوم را دید: «و آن‌جا بود که خدا با موسی سخن می‌گفت _‌راوی داستان، این گفتگو را به کلی غیرعادی می‌خوانَد _ «آن‌چنان که مردی با دوست خویش سخن می‌گوید.» (خروج ۳۳: ۱۱_۷)؛ اما با وجود این ‌دوستی باز به تنهایی موسی اشاره می‌شود.

درباره مرگ موسی (ع) هم که عهد عتیق، وقوع آن را به تقاص گناهان قومش می‌خوانَد، فون‌راد این ‌اشاره را دارد که «در تنهایی رخ داد؛ همچنان که در زندگی‌اش همواره تنها بود» (تثنیه ۳۴) و می‌گوید او که شبان و رهبر قوم یهود بود، اجازه پیدا نکرد به سرزمین موعود قدم بگذارد. البته برای برقراری تعادل در تفسیر خود، این ‌مساله را هم گوشزد می‌کند که داستان مرگ موسی با ناله و زاری همراه نیست چون خدا در مرگ همراهش بوده و سپس خود خدا، بنده‌اش را به خاک سپرده و هیچ‌کس دیگری هم شاهد دفن موسی نبوده است. به همین دلیل است که کسی نمی‌داند آرامگاه حضرت موسی کجاست.

در مجموع، تصویری که فون‌راد می‌گوید قوم بنی‌اسرائیل از موسی (ع) ترسیم کرده، یک‌میانجی و بنده خداست که به خاطر قومش رنج می‌کشد و می‌میرد. اما این‌که در کتاب مقدس، مرگ حضرت موسی (ع)، خارج از ارض موعود رقم می‌خورد، مطلب عجیبی است که فون‌راد هم می‌گوید واقعیت عجیبی است که در اعصار بعد، از منظر الهیاتی تبیین شد؛ به این ‌صورت که این مرگ برای بنی‌اسرائیل، جنبه نیابتی داشت. چون به خاطر آن‌ها بود که خدا بر موسی غضب کرد و اجازه نداد قدم‌نگذاشته به ارض موعود بمیرد. اگر دقت کنیم، فون‌راد از تبیینِ مساله در اعصار بعد صحبت کرده است. و این، یعنی ساختن توجیه برای مساله؛ مثل همان رویکرد نوشته‌شدن به‌مرور کتاب مقدس توسط نویسندگان مختلف از اعصار و دوره‌های مختلف تاریخی.

شفاعت و توکل؛ شباهت‌های عهد عتیق با اسلام وهابی

کتاب «موسی» فصل سومی دارد که هدف گرهارد فون‌راد در آن، تفسیر فرمان‌های اول و دوم عهد عتیق است. او در این ‌فصل می‌گوید فرامین ده‌گانه عهد عتیق، در جشن هرساله بزرگی که پاییز هر سال، قوم اسرائیل با عنوان «جشن سایه‌بان‌ها» برگزار می‌کرد، ارزش و احترام خاصی داشتند و به گفته کاهن اعظمِ این جشن‌ها، فرامین ده‌گانه اعلام حاکمیت مطلق خدا بر قوم بنی‌اسرائیل بودند. فون‌راد معتقد است فرمان اول یعنی (من یهوه خدایت هستم، که تو را از سرزمین مصر و از خانه بندگی برون آوردم. تو را با وجود من خدایان دگر نباشد. «خروج ۲۰: ۳_۲») مهم‌ترین و اصلی‌ترین فرمان از فرامین ده‌گانه است. می‌توانیم این ‌فرمان را معادل اصل توحید در اصول دین اسلام تلقی کنیم. و فون‌راد معتقد است حتی می‌توان گفت احکام و قوانین بعد از آن به‌نوعی شرح و تفصیل جانبی آن هستند.

فون‌راد که یک مسیحی لوتری است، با ارجاع به مارتین لوتر می‌گوید دریافت لوتر از فرمان اول فرامین ده‌گانه، مساله توکل است. و توکل و توسل به خدا هنگامی از بین می‌رود که انسان روابط مخفیانه‌ای با قوای دیگر داشته باشد و در قلب خود آن‌ها را یاری‌رسان و تأثیرگذار و نیرومند بداند. فون‌راد می‌گوید دین عهد عتیق، با قاطعیت این ‌تصور را انکار می‌کند که با میانجی‌گری نیروهای دیگر به جز خدا، می‌توان وارد هرنوع رابطه‌ای با خدا شد یا به راز اراده او پی برد. این نیروها هرچه باشند به ساحت مخلوقات تعلق دارند و خالق نیستند و با میانجی‌گری آن‌ها نیست که خدا به انسان نزدیک می‌شودنکته جالبی که فون‌راد در این ‌بحث مطرح می‌کند و مخالف افسانه تشکیل قوم یهود است، از این ‌قرار است که از منظر تاریخ متداول، نجات قوم اسرائیل از مصر، واقعه‌ای بسیار بی‌اهمیت و پیش پا افتاده است. اما جماعت مؤمنان عهد عتیق، از آن روزگار تا زمان حال، این واقعه به ظاهر بی‌اهمیت را موقعیتی دانسته‌اند که در آن، چون یک قوم شکل گرفتند. به‌هرحال با تفسیر این ‌فرمان، فون‌راد معتقد است خدای حاضر در این ‌متن، خدای فیض است و حاکمیت فیض‌بخش و لطف‌آمیز خود را مقابل دیدگان همه و تاریخ بشر نشان داد. این ‌خدا، خدایی از بین خدایان نیست که ناظر به جادوگری یا نیروهای ارواح و شیاطین باشد. و جالب است که در این ‌فراز بحث، او به مطلبی از عهد عتیق اشاره دارد که می‌توان ریشه‌های صهیونیستی مرام وهابیت را در آن مشاهده کرد. فون‌راد می‌گوید ایمان عهد عتیق، درگیر مبارزه‌ای بی‌امان بوده است. انسان‌ها هم معمولاً در معرض این ‌وسوسه قرار دارند که بیندیشند ارواح مردگان از برخی جهات، موجوداتی الهی‌اند و سپس به پیشگاه این ‌موجودات قربانی و نذورات اهدا کنند تا آنان را نسبت به خود متعهد و خودشان هم از کمک آن‌ها مطمئن شوند. فون‌راد می‌گوید این ‌وسوسه برای قوم اسرائیل هم همان‌قدر طبیعی بوده که برای سایر اقوام. اما دین عهد عتیق چنین باوری (یعنی پرستش و قربانی برای ارواح مردگان و نیروهای شیطانی) را گناه دانسته و محکوم کرده است. به‌طور خلاصه این ‌دین، یعنی یهودیتِ عهد عتیق، مُرده و قبر را ناپاک می‌داند و می‌گوید نمی‌توان مُرده را پرستید و قبر هم نمی‌تواند مکان ادای قربانی باشد.

اگر دقت کنیم، وهابی‌ها نیز، رفتن مسلمانان به‌ویژه شیعیان را به نزد مزار درگذشتگان، توسل به آن‌ها و درخواست و دعا در کنار مزارشان را کفر دانسته و به‌شدت مانع این ‌کار هستند.

در همین بحث، مساله شفاعت و توکل را می‌توان مطرح کرد. فون‌راد که خود یک مسیحی لوتری است، با ارجاع به مارتین لوتر می‌گوید دریافت لوتر از فرمان اول فرامین ده‌گانه، مساله توکل است. و توکل و توسل به خدا هنگامی از بین می‌رود که انسان روابط مخفیانه‌ای با قوای دیگر داشته باشد و در قلب خود آن‌ها را یاری‌رسان و تأثیرگذار و نیرومند بداند. فون‌راد می‌گوید دین عهد عتیق، با قاطعیت این ‌تصور را انکار می‌کند که با میانجی‌گری نیروهای دیگر به جز خدا، می‌توان وارد هرنوع رابطه‌ای با خدا شد یا به راز اراده او پی برد. این نیروها هرچه باشند به ساحت مخلوقات تعلق دارند و خالق نیستند و با میانجی‌گری آن‌ها نیست که خدا به انسان نزدیک می‌شود. بلکه خواست خدا بوده که خود را به انسان عرضه و برایش مکشوف کند. اما در باور مسلمانان و شیعیان، مساله شفاعت وجود دارد که درخواست آن از روح فرد درگذشته طلب می‌شود. و در باور مسلمانان، شفاعت و دعا در کنار مزار، امری نکوهیده نیست چون اراده آن‌روحِ عظیم که از آن فرد درگذشته است، در طول اراده الهی قلمداد می‌شود نه در عرض آن.

به‌هرحال توکلی هم که فون‌راد در تفسیر خود از عهد عتیق استخراج می‌کند، به خاطر غیرتی است که خدای یهود روی بنده‌اش دارد و بر اساس همین‌غیرت از او می‌خواهد، جز خدا، چیز دیگری را نخواهد و برنگزیند.

«امور نهانی» مفهومی است که در ادامه تفسیر فون‌راد از فرامین اول و دوم عهد عتیق مطرح شده است. اگر بر وسوسه خلط مبحث غلبه کنیم، معادل این ‌مفهوم امور نهایی را در قرآن، آیه ۸۵ سوره اسرا دانست که «و تو را از حقیقت روح می‌پرسند، جواب ده که روح از امر خداست و آنچه از علم به شما دادند بسیار اندک است.» این‌جا می‌توان شباهتی بین آموزه‌های عهد عتیق و قرآن مشاهده کرد. چون در اسلام هم مثل دین عهد عتیق، اموری مثل روح یا تسلط بر نیروهای جادویی و اهریمنی، نکوهیده و حرام است. و مسأله‌ای مثل روح را باید جزو امور نهانی دانست. در دین عهد عتیق، امور نهایی، از آن خدا هستند نه شیطان و ایمان باید باعث شود فرد مؤمن به دین، کل ساحت را با وثوق بی‌مثل، به خدا بسپارد. تسلایی هم که عهد عتیق در این ‌بحث و دستور، به مؤمنان می‌دهد، از نظر فون‌راد این است که امور نهان از آن انسان نیست اما کلام وحیانی خدا و فرامین او از آن انسان هست.

 شریعت عهد عتیق و خدا به سان انسان و اراده

خدایی که در تفاسیر فون‌راد از عهد عتیق می‌بینیم، شخصیتی مانند انسان دارد. فون‌راد در تفسیر خود از فرامین اول و دوم ده‌فرمان، مطالبی دارد که به آموزه‌های فلاسفه‌ای مانند سورن کی‌یر کگور و آرتور شوپنهاور هستند. مثلاً در جایی که می‌گوید «گمان نبریم که این انسان است که جویای شریعت خداست، به عکس این شریعت خداست که در هرجایی که انسان می‌زید، جویای اوست» یا نقل قولش از هوشع نبی که «خدا مانند عاشق، مانند داماد غیور است» و «خدا غیور است برای اینکه قلب انسان باید از آن او و فقط او باشد» مخاطب یاد کی‌یر کگور و نوشته‌هایش در کتاب «ترس و لرز» می‌افتد.

همچنین در صفحه ۱۰۱ کتابِ «موسی» که به ماجرای بالاق و نفرین بلعام برای بنی‌اسرائیل اشاره دارد، می‌گوید «ما فقط با ایمانی جسورانه و پرمخاطره قادر خواهیم بود آن (ماجرای بالاق و بلعام) را به گونه‌ای دیگر بفهمیم.» و می‌دانیم که غرض از این ‌نگاه دیگر، دید معرفت‌شناسانه و نه صرفاً تاریخی است.

همچنین وقتی از جنسِ وحی در عهد عتیق صحبت می‌کند و می‌نویسد «وحی عهد عتیق ما را متوجه خدایی می‌کند که به هیچ‌وجه گونه‌ای قدرت خنثی، چیزی همچون یک اصل جهانی یا نیروی طبیعت نیست برعکس خد در عهد عتیق از هرجهت همچون انسان و اراده شناخته شده است» (صفحه ۵۵)‌؛ مخاطب به یاد «جهان همچون اراده و تصور» شوپنهاور می‌افتد.

در هرصورت، این‌که وحی عهد عتیق چیزی شبیه انسان و اراده است، نشان از تأثیر همان تحریفات و اسرائیلیاتی می‌دهد که فون‌راد با بیان محترمانه در ابتدای بحث به آن اشاره کرده است؛ اینکه عهد عتیق نوشته و ساخته و پرداخته نسل‌های مختلف بنی‌اسرائیل است؛ نه کلام خدا!

در حالی که اسرائیلی‌های امروز و صهیونیست‌ها بارها بر این ‌افسانه تاکید کرده‌اند که بنی‌اسرائیل با کشیدن سختی‌های بسیار، قوم برگزیده خداست و از ابتدا قرار بر این بوده که در ارض موعود (فلسطین) ساکن شود، فون‌راد می‌نویسد «قوم اسرائیل بارها و بارها تلاش کرده که از این ‌تصمیم که قوم خدا باشد و نه هیچ‌چیز دیگر، فرار کند و راهی ساده‌تر برگزیند. اما “قوم خدا” و “انبیا” بارها و بارها در طول تاریخ سد راه اسرائیل شدند و از آنان خواستند که قاطعانه طرف خدا بایستند.»به ماجرای بالاق و نفرین بلعام اشاره کوتاهی کردیم. فون‌راد این ‌داستان را در بخش «از وعده تا تحقق وعده» کتابِ خود آورده و در فرازی از تفسیر آن، در صفحه ۹۴ نکته‌ای درباره ایمان عهد عتیقی دارد. او از این ‌اتفاق که خداوند به‌جای نفرین، دعا و خواست خیر را در دهان بلعام می‌گذارد به این ‌نکته می‌رسد که از نظر او در ایمان عهد عتیق بسیار مهم؛ و از این قرار است که خدا برای آن‌که سیر تاریخ و سرنوشت بشر را هدایت کند، به مخالفت مدام با طرح‌هایی که انسان‌ها درانداخته‌اند و رویه‌ای که در پیش گرفته‌اند، رو نمی‌آورد. به‌عکس به آن‌ها اجازه عمل می‌دهد و در ظاهر آن‌ها فقط طبق تدبیر خود عمل می‌کنند اما از اینکه به ابزار خدا تبدیل شوند و طبق تدبیر او عمل کنند، گریزی ندارند. او در همین بخشِ «از وعده تا تحقق» کمی‌پیش‌تر در صفحه ۸۶ درباره تدبیر خدا نوشته است: «تدبیر خدا برای نجات، از محدوده خاصان در می‌گسترد و همگان را در بر می‌گیرد و این‌که این تدبیر سرانجام فراسوی تمام حد و مرزهای قوم اسرائیل برای کل بشر اهمیت خواهد یافت.» و اضافه می‌کند «فقط در چنین زمینه‌ای است که می‌توانیم بفهمیم چرا ورود قوم اسرائیل به کنعان تا این حد مهم است.» بنابراین، آن‌چه از این ‌تفاسیر فون‌راد درمی‌یابیم این است که تدبیر خدا نه فقط قوم یهود که همه بشریت را در بر می‌گیرد و با درنظرگرفتن این ‌تدبیر الهی است که می‌توان به اهمیت خروج قوم اسرائیل از مصر و ورودش به کنعان را متوجه شد.

باز هم جالب است که در تفسیر فرمان اول، فون‌راد مطلبی خلاف ساخت افسانه قوم یهودِ اسرائیلیان دارد؛ این‌که ویرانی اسرائیل کار خود خدا بود؛ نه هیچ قدرت سیاسی دیگری. در حالی که اسرائیلی‌های امروز و صهیونیست‌ها بارها بر این ‌افسانه تاکید کرده‌اند که بنی‌اسرائیل با کشیدن سختی‌های بسیار، قوم برگزیده خداست و از ابتدا قرار بر این بوده که در ارض موعود (فلسطین) ساکن شود، فون‌راد می‌نویسد «قوم اسرائیل بارها و بارها تلاش کرده که از این ‌تصمیم که قوم خدا باشد و نه هیچ‌چیز دیگر، فرار کند و راهی ساده‌تر برگزیند. اما “قوم خدا” و “انبیا” بارها و بارها در طول تاریخ سد راه اسرائیل شدند و از آنان خواستند که قاطعانه طرف خدا بایستند.» (صفحه ۵۵ به ۵۶) احتمالاً هدف او از کنارهم‌آوردن «قوم خدا» و «انبیا» این است که قوم خدا، چیزی جدا از قوم اسرائیل بوده که باید ریشه و اسنادش را در مدارک تاریخی دست‌اول یهودیان جست‌وجو کرد.

در ادامه بحث این ‌موضوع مطرح می‌شود که اسرائیلیان در برهه‌ای که ایلیای نبی پیامبرشان بود؛ هم به خدای آسمان و هم اندکی به خدای طبیعت اعتقاد داشتند و به قولی، یهوه‌پرست نبودند. در نتیجه ایلیا خطاب به آن‌ها گفت: «تا به کی با دو عقیده مختلف لنگ می‌زنید؟ اگر یهوه خداست، از او پیروی کنید؛ لیک اگر بعل (خدای طبیعت) است، از او پیروی کنید.» (اول پادشاهان ۱۸: ۲۱)

فرمان دوم عهد عتیق از این ‌قرار است که «از هیچ‌چیز برای خود بت مساز، خواه آن‌چه بالا در آسمان‌هاست یا پایین بر زمین یا پایین‌تر از زمین در آب‌ها (خروج ۲۰: ۴)». اگر به خاطر داشته باشیم، فون‌راد معتقد است قوانین دوم تا آخر عهد عتیق، همه شرح و تفسیر قانون اول هستند. در قانون دوم هم می‌توان تاکید بر توحید و روگردانی از شرک را به‌روشنی شاهد بود. اما فون‌راد توضیح اضافه‌ای دارد و می‌گوید این ‌فرمان نه به وجود خدا بلکه به روشی مربوط است که خدا برحسب آن خود را مکشوف می‌کند. در تفسیر این ‌فرمان، می‌توان باور دیگر وهابی‌گری و سلفی‌گری را مشاهده کرد که البته مربوط به اصل اسلام است و از آن استخراج شده‌اند؛ این‌که ساختن بت به آن ‌معنایی که عهد عتیق می‌گوید، ساختن تصویر و تمثال از خداست. علت ممنوع بودن این ‌کار در تفسیر فون‌راد این است که انسان با این ‌کار حتی اگر نداند چه می‌کند، خود را سرور و خدا را بنده می‌کند.

فون‌راد اشاره دیگری هم دارد که می‌توان در آن ریشه‌های تحریف تورات واقعی را مشاهده کرد و در بخش «اداره الهی متجلی در شریعت» مطرح شده است. او می‌گوید عهد عتیق میان «قانون گزاره‌ای خدا به آن‌سان که در مَقدِس اعلام می‌شد» و «قانون مشروطی که در دروازه کنعان به آن عمل می‌شد»، هیچ تمایز الهیاتی قائل نمی‌شود. هر دو قانون ادعا دارند الهی‌اند و عهد عتیق هم این را قبول دارد و با این‌که قانون نوع دوم یعنی قانون دروازه، ریشه در تجربیات ملت‌هایی غیر از اسرائیل داشت، مردم اسرائیل آماده بودند در این ‌قانون هم صدای خدای خود را بشنوند. به این ‌ترتیب وقتی کتاب‌های قانون گردآوری می‌شدند، اقوالی که در قانون دروازه آمده بودند، با احکام قانون خدا به آن سان که در سنت موسی و کاهنان ثبت شده بود، ترکیب شدند. جالب است که برخی قوانین کتاب مقدس یهود بعدها مورد بی‌اعتنایی قرار گرفته و توسط کاهنان تحریف شدند. مثلاً در کتاب «خروج ۲۲: ۲۵» قانون صریحی وجود دارد که «بهره مستان» تا به قول فون‌راد وضع فقرا مورد توجه قرار گرفته و از آن‌ها مقابل اخاذی‌ها محافظت شود

عهد عتیق و عهد جدید؛ دیروز و امروز عالم

اما هدف فون‌راد از طرح چنین نمونه‌هایی، وصل دیروز و امروز است. او می‌گوید اگر امروز کتاب مقدس را می‌خوانیم و با قوانین و شریعت یهود احساس همدلی عمیق و غریزی داریم، به این ‌دلیل است که آن‌ها تقریباً روزآمد به نظر می‌رسند و می‌توان تمام آرمان‌هایی را که الهام‌بخش جنبش‌های اجتماعی بزرگ قرن بیستم بوده‌اند، در آن‌چه این ‌قوانین در گذشته گفته‌اند، پیدا کرد. با این ‌حال او بین عهد عتیق و مسیحیت اجتماعی به‌عنوان جنبشی بسیار جدید، اختلافی اساسی هم دیده است. این اختلاف اساسی هم این است که جنبش‌های اجتماعی، نقطه آغاز را مردم قرار می‌دهند اما در عهد عتیق، اراده خداست که در مرکز است. به بیان ساده، در جنبش‌های ساده و اومانیستی غربِ پس از قرون وسطی، مرکز همه‌چیز انسان و در عهد عتیق، مرکزْ خداست.

ضرورت رهبری و هدایت هم، مفهوم دیگری است که می‌توان از تفاسیر فون‌راد از فرمان دوم عهد عتیق، ضمن اشاره به ماجرای گوساله سامری استخراج کرد. او می‌گوید قوم اگر حتی لحظه‌ای به حال خود رها شوند، این‌گونه رفتار می‌کنند و به انحراف کشیده می‌شوند. چون فقط مدت کوتاهی از قواعد سخت کلام خدا آزاد شده بودند که بی‌صبرانه تمثال خدا را ساختند و گوساله سامری را پرستش کردنداز نظر عهد عتیق، قانون یا شریعت نباید زیر پا گذاشته شود و به فقرا هم نباید ظلم شود؛ اما نه به این ‌خاطر که انسان ارزش بسیار والایی دارد؛ بلکه به این ‌خاطر که این ‌معاصی، در ضدیت با اراده خدا هستند. مهم‌ترین وظیفه انسان هم خدمت و اطاعت از خداست که این ‌فرض بنیادی عهد عتیق را می‌توان معادل آیه ۵۶ سوره ذاریات در قرآن دانست که «و من جنّ و انس را نیافریدم مگر برای اینکه مرا پرستش کنند.» فون‌راد همچنین در فراز «فرامین چونان نمود اراده فیض‌بخش خدا» از کتاب «موسی»، این ‌مساله را مطرح کرده که «حیات از آن خداست؛ و انسان فقط زمانی که طبق اراده خدا زندگی کند از آن برخوردار می‌شود.» (صفحه ۸۲) او در همین‌بحث در جهت توجیه و حقانیت شریعت یهود می‌گوید تصویری که طبق آیات کتاب مزمور در عهد عتیق، از شریعت ارائه شده، تصویر بار سنگینی بر دوش قوم نیست یا چیزی که زندگی آن‌ها را دچار فرسودگی و ملال کند. بلکه به عکس این ‌آیات، می‌گویند قوم خدا در عهد عتیق، با شادی و شکرگزاری پرشوری شریعت را از دست خدا دریافت می‌کنند. به‌همین‌ترتیب در جهت توجیه و تفسیر حرام‌بودن کار و عمل در روز سَبت هم، این ‌تفسیر فون‌راد را شاهد هستیم که انسان عصر قدیم، نه فقط کار را به خودی خود، مقدس نمی‌دانست بلکه آن را امری می‌دانست که می‌تواند میان خدا و انسان دیوار جدایی بکشد. او می‌گوید به جز این ‌مساله، همچنین نقل شده که خدا پس از آفرینش استراحت کرد و با این ‌کار خود، استراحت را تقدیس کرد. فون‌راد با جمع این ‌دو گزاره، و بیان این‌که «خدا مالک حقیقی زمین است و انسان‌ها به اشتباه فکر می‌کنند می‌توانند زمین را مایملک خود بدانند»، دستور حرام‌بودن کار در روز سبت را تفسیر می‌کند.

فون‌راد از لفظ «کلام سرنوشت‌ساز عهد عتیق درباره فرامین خدا» استفاده کرده و این ‌جمله را در تفسیر خود آورده که «در این فرامین حیات به قوم اعطا شده است و اراده فیض‌آمیز خدا برای آنان متجلی گشته است.» (صفحه ۸۳) و برای پایان‌بندی این ‌بحث خود در کتاب، از عهد قدیم به عهد جدید رسیده و ذات عهد جدید را این‌گونه تشریح می‌کند که رابطه‌ای که انسان بنا بر عهد جدید، با فرامین خدا دارد، مثل آن رابطه‌ای نیست که بنا بر عهد قدیم داشت. یعنی دیگر فرامین از بیرون به انسان اعلام نمی‌شوند. بلکه در دوران عهد جدید، همگان فرامین خدا را در قلب‌های خویش خواهند داشت و می‌فهمند که اراده خدا همان اراده خودشان است. با این ‌حال، چون هنوز در حیات و اراده زندگی می‌کنند که به کلی از بندگی گناه آزاد نشده، به فرامین عهد عتیق نیاز دارند و قوانین عهد عتیق حافظ و راهنمای ما هستند. فون‌راد اضافه می‌کند که با این ‌وجود این ‌مطالب، فرامین عهد عتیق، هرگز نمی‌توانند انس و الفتِ با خدا را که در مسیحیت اعطا شده، از انسان بگیرند و دوباره تبدیل به قوانین محکوم‌کننده شوند.

ضرورت رهبری و هدایت هم، مفهوم دیگری است که می‌توان از تفاسیر فون‌راد از فرمان دوم عهد عتیق، ضمن اشاره به ماجرای گوساله سامری استخراج کرد. او می‌گوید قوم اگر حتی لحظه‌ای به حال خود رها شوند، این‌گونه رفتار می‌کنند و به انحراف کشیده می‌شوند. چون فقط مدت کوتاهی از قواعد سخت کلام خدا آزاد شده بودند که بی‌صبرانه تمثال خدا را ساختند و گوساله سامری را پرستش کردند. فون‌راد ساختن صورت زمینی برای خدا را یکی از ژرف‌ترین غرایز ذاتی انسان می‌داند و در ادامه، در پی کشف و تفسیر ماهیت گناه گوساله‌پرستان قوم یهود برمی‌آید. که برای این ‌کار با اشاره به نشانه‌شناسی گاو نر در ادیان خاور نزدیک باستان، می‌گوید مردم در این حیوان، چیزی را می‌پرستیدند که امروز آن را راز حیات می‌نامیم و این ‌چیز در واقع نیروی باروری است. اما نکته توحیدی عهد عتیقی ماجرا در این است که نیروی باروری، خودش خالق نیست بلکه فقط بخشی از عالم خلقت است.

«نفرینی باشد هر آن‌کس که بت تراشیده یا ریخته شده سازد، همان که از برای یهوه مکروه است و ساخته دست صنعتگر است و جای آن مکانی پنهان است.» (تثنیه ۲۷: ۱۵) فون‌راد می‌گوید نباید فکر کرد این ‌فرمان برای مسیحیان امروز معنایی ندارد. چون ما امروز در قلب‌هایمان است که قربانگاه شخصی و بت‌کده خانگی‌مان را می‌سازیمفون‌راد با مرتبط‌کردن دیروز و امروز، یعنی رفتار گوساله‌پرستان قوم یهود با مردمان معاصرش در قرن بیستم، به انسان‌هایی اشاره می‌کند که نمی‌خواهند واژه خدا را در تمام شگفتی‌ها و اسراری که انسان را احاطه کرده‌اند، ببینند. در نتیجه می‌گوید کتاب مقدس می‌گوید فقط با استماع کلام خدای زنده است که مایوسانه از پرستش برخی مخلوقات دست برمی‌داریم. تفسیرش هم از این ‌فراز عهد عتیق این است که انسان‌ها، خدا را به شکل یک‌نیروی زمینی می‌پرستند. یعنی آن ‌چیزی که می‌پرستند خدا نیست بلکه به عالم مخلوقات تعلق دارد. او معتقد است نیروها و اسراری که انسان آن‌ها را به‌عنوان انکشاف خدا تلقی می‌کند، در حقیقت به دنیای پست و دنی تعلق دارند. در پرستش گوساله و همه‌چیزها به‌جز خدا هم، چیزی هست که نافرمانی و مهارگسیختگی خطرناکی دارد و عبارت از نیروهای خشن شیطانی است. او در ادامه همین بحث، مطالبی دارد که مفهوم «شرک خفی» را برایمان تداعی می‌کند؛ این‌که برخی از یهودیان، همزمان با شرکت در مجالس دعا و عبادات، مخفیانه بتی را هم در خانه پرستش می‌کردند که چنین‌رفتاری منحصر به قدیم نبوده و همیشه اتفاق افتاده است. این ‌مساله ناظر به همان‌وسوسه همیشگی پرسش تصویر خدا در قالب بت است که پیش‌تر به آن اشاره کردیم و فون‌راد در این ‌زمینه به آیه‌ای از کتاب تثنیه اشاره می‌کند و دوباره بحث را به معادل‌سازی امروزِ قرن بیستم با گذشته قوم یهود می‌کشانَد. آیه مورد اشاره از کتاب تثنیه به این ‌ترتیب است: «نفرینی باشد هر آن‌کس که بت تراشیده یا ریخته شده سازد، همان که از برای یهوه مکروه است و ساخته دست صنعتگر است و جای آن مکانی پنهان است.» (تثنیه ۲۷: ۱۵) فون‌راد می‌گوید نباید فکر کرد این ‌فرمان برای مسیحیان امروز معنایی ندارد. چون ما امروز در قلب‌هایمان است که قربانگاه شخصی و بت‌کده خانگی‌مان را می‌سازیم.

اما جالب است که با وجود همه تلاشی که فون‌راد در تفسیر عهد عتیق برای مقابله با مساله تجسد و تصویرسازی از خدا دارد، خودش در پایان این ‌بحث، به توجیه این ‌مساله می‌رسد که مسیح، خداست و تجسم اوست. این ‌رفتار و تغییر رویه را هم به‌نظر می‌رسد باید در جزمیت باور مسیحی جستجو کرد. فون‌راد با اشاره به فرامین اول و دوم عهد عتیق می‌گوید: «فقط در میان قومی که هزاران سال با این دو فرمان تربیت شده بودند این امکان وجود داشت که تجسم خدا در عیسی مسیح به عنوان معجزه‌ای از جانب خدا، و تنها خدا پذیرفته شود.» (صفحه ۶۳) می‌دانیم که در آیات قرآن و آموزه‌های اسلامی، مسیح (ع) بنده و پیامبر خداست نه پسرش و نه تجسم و خدایی که در پیکر یک‌انسان نمود پیدا کرده است.

اما فون‌راد با همان‌جزمیت مسیحی که به آن اشاره شد، معتقد است کسانی که آن ‌تمایز کامل بین خدا و انسان را که عهد عتیق می‌آموزد درک کرده بودند، توانستند این ‌ویژگی عیسی مسیح (تجسم خدا بودن) را درک کنند.

به‌هرحال با توجه به بحث مقایسه دیروز و امروز که فون‌راد انجام می‌دهد، در پایان کتاب به این ‌جمع‌بندی می‌رسد که تمام اصول وحی عهد عتیق همچنان به قوت تمام، حتی در اشکال اصلاح‌شده‌شان، در عهد جدید باقی مانده‌اند و آن‌چه موسی به‌طور محو و تار نشان داد، در آموزه‌های عیسی مسیح به‌طور واضح و شفاف بیان شده است. او در بخش «از وعده تا تحقق» در (صفحه ۸۷)، می‌گوید کلیسای مسیحی بر مسیر منتهی به تحقق وعده خدا حرکت می‌کند. درباره منظر مات و محو و شفاف‌شدن آموزه‌های ایمانی هم، جمله قابل تأملی در کتاب «موسی» هست که بد نیست به آن اشاره کنیم. این ‌جمله درباره خضوع و خشوع، در مقابل خداوند است: «آن‌گاه که فرد خاضع در تاملاتش ترکِ نفس می‌کند، منظر محو و مات به تدریج واضح و روشن می‌شود.» (صفحه ۹۹) شروطی که می‌توان از این ‌تفسیر فون‌راد استخراج کرد، به شروط اولیه طی طریق عرفان در ادیانی مثل اسلام و مسیحیت شبیه است. به این ‌ترتیب که اگر فردی خاضع باشد و فروتنی پیشه کند، تأمل داشته باشد و تمایلات نفسانی را هم ترک کند، درهای بسته به رویش باز شده و می‌تواند حقایق پشت در یا پشت پرده عالم غیب را مشاهده کند.

فون‌راد جمله پایانی کتابش را دوباره با همان‌قیاس گذشته و حال، نوشته است: «مسئولیتی که بر دوش ماست، بسیار سنگین‌تر از مسئولیتی است که قوم خدا در عهد عتیق به دوش داشت.» (صفحه ۱۰۲)

 

منبع مهر
گفت‌وگو درباره مطلبی که خواندید

آدرس ایمیل شما منتشر نمی‌شود.