نقد شبهه بهائیت در مسئله تنافی خاتمیت با حیات حضرت عیسی(ع)
نویسنده کتاب «خاتمیت در قرآن با رویکرد پاسخ به شبهات» در یادداشتی به نقد و بررسی شبهه بهائیت در مسئله تنافی خاتمیت با حیات حضرت عیسی(ع) پرداخت.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، مخالفان خاتمیت در هجمهای به این اصل اعتقادی مسلمانان، در صدد بیان این مطلب هستند که بنا بر منصوصات دینی، برخی از انبیاء چون حضرت عیسی، خضر و الیاس زنده هستند؛ حال چه طور میتوان این مطلب را با «ختم نبوت» جمع بست؟ بهائیت که پیشگام این عرصه بوده است با پررنگ کردن حضور حضرت عیسی(ع) در آخرالزمان، مبنای خاتمیت را به گمان خود این چنین به چالش میکشد:
طرح شبهه
گلپایگانی، مبلغ مشهور بهائی معتقد است اگر «خاتم النبیین» را «آخر النبیین» معنا کنیم، با اعتقاد مسلمانان مبنی بر آمدن حضرت عیسی(ع) منافات دارد. او چنین مینویسد: «واعجب! تناقضی که در عقاید منکرین مشاهده میشود این است که از یک طرف کلمه خاتم النبیین را حمل میکنند بر این که نبی دیگری ظاهر نخواهد شد و از طرف دیگر متفقند که عیسی به شخصه و اوصافه قیام خواهد نمود.
چه اگر عیسی به شخصه و اوصافه نزول فرماید البته او نبی باشد که برای هدایت و حکومت مبعوث شده و دیگر «خاتم النبیین» و «لا نبی بعدی» معنا ندارد. بلی بعضی علما گفتهاند که عیسی پس از نزول به شریعت اسلامیه حکم خواهد فرمود با این که سؤال نمایی به چه دلیل به این خیط باطل متمسک شدهاید در جواب عاجز بینی و علی فرض المحال اگر به شریعت اسلامیه حکم فرماید آیا وصف «نبی الله» از آن حضرت محو گردد؟ قاتلهم الله فأنّی یؤفکون»
همچنین وی در ادامه با استناد به حدیث ذیل از رسول الله(ص) بیان میدارد که حضرت مسیح هم در آخر این امت خواهد بود و به شریعت تازهای غیر از شریعت اسلام قیام خواهد نمود: «لیدرکن المسیح أقواما انهم لمثلکم أو خیر ثلاثاً و لن یخزی الله امه انا اولها و المسیح آخرها.» البته درمییابند مسیح را اقوامی که مثل شما باشند یا بهتر از شما باشند ۳۳۰ مرتبه و خداوند امتی را که من اول و مسیح آخر ایشان باشد رسوا نخواهد فرمود.
نویسندگان جدید بهائی نیز به خوبی، میراثدار مغالطههایی این چنینی هستند از جمله آوردهاند که مردمان در همه اعصار و قرون، محافظهکار و همرنگ جماعت بودهاند. آنها ترجیح دادهاند از دیگران – معمولاً پیشوایان – پیروی کنند و سرنوشت خود را به دست باد بسپارند نه آن که به خود زحمت داده کنار کوه بروند و به حفاری پرداخته، جواهرات بیشمار علم و حکمتی که در کتاب مقدسشان پنهان است کشف نمایند.
قرآن، حضرت مسیح را پیامبری مانند حضرت محمد(ص) میداند. حضرت مسیح، وعده رجعت روحش را میدهد. قرآن، اعتبار و صحت این وعده را تأیید میکند. از این وعدهها چه نتیجه میگیریم؟ که پیامبری مانند حضرت محمد(ص) دیگر بار ظاهر خواهد شد. پس چرا کسی باید نسبت به ظهور حداقل یک پیامبر دیگر بعد از حضرت محمد، شک و تردید روا دارد؟
بررسی و نقد شبهه
از جهت نقلی و با بررسی احادیثی چون روایات مذکور باید گفت درست است که مفاد آن بر حضور حضرت عیسی در آخر این امت اشاره دارد لیکن قیام ایشان به شریعت تازه، از کجای حدیث قابل استنباط است؟ چرا که آمدن حضرت، در هر زمان و مکانی و همراهی ایشان با هر امتی نه عقلاً مستلزم شریعتی جدید است و نه شرعاً.
آن چه در منابع دینی مسلم است این است که حضرت عیسی، بیش از دو هزار سال قبل از جانب خدای تعالی، مأمور به آوردن شریعتی شد و سپس به حکمت الهی به آسمانها صعود کرد و تا بعثت حضرت رسول اکرم، مردم به پیروی از آیین او مکلف بودند و لیکن با ظهور دین اسلام و نبوت حضرت ختمی مرتبت، شریعت عیسی نسخ گردید.
نکته قطعی دیگر در روایات مربوط به نزول حضرت مسیح، این مطلب است که وجود مبارکشان جمعهای در بیت المقدس آن گاه که حضرت حجت(عج) آماده اقامه جماعت صبح میشوند حاضر شده و پشت سر حضرت مهدی(عج) و بر اساس شریعت محمدی صلی الله علیه و آله و سلم نماز اقتدا خواهند کرد.
چگونه میتوان پذیرفت که صاحب شریعتی، مردم را به شریعت خود فرا بخواند اما خود تابع شریعت دیگر و اعمالش را مطابق آن به جا آورد! در کتاب منتخبالأثر تعدادی روایت از منابع عامه و خاصه در این باره نقل شده است که در این جا به روایتی از امام باقر(ع) اکتفا میکنیم:
قائم ما به رعب منصور است و به نصر مؤید. برای او زمین پیچیده میشود (تحت امر او قرار میگیرد) و گنجها ظاهر میگردد و سلطنتش مغرب تا مشرق زمین را فرا میگیرد. و خداوند عزوجل به سبب او، دینِ خود را بر تمام ادیان ظاهر و غالب میسازد اگرچه مشرکین کراهت داشته باشند و در زمین محل خرابی باقی نمیماند جز آن که آباد میگرداند و روح الله، عیسی بن مریم، فرود میآید و پشت سر او نماز میگذارد… .
حتی در بعضی احادیث چنین لفظی وارد شده است: «و یصلی (عیسی) خلفه (مهدی) علی شریعت محمد صلی الله علیه و آله و سلم». در هیچ یک از این احادیث و حدیث مستند صاحب فرائد، اشاره و دلالتی به این مطلب نیست که حضرت عیسی بن مریم علیهالسلام پس از فرودش، مدعی شریعتی خواهد شد چه شریعت سابق خودش و چه شریعتی حادث و جدید.
نویسنده کتاب «راهنمای دین در رفع شبهات مبطلین»، تناقض مورد ادعای گلپایگانی را چنین پاسخ میگوید: و اما جواب تناقض متوهمه آن که آن چه مسلمین بر آن متفقند این است که شخص عیسی با تمام کمالات نفسانیه و صفاته المقدسه العالیه، به همان رتبه از کمال و شأن که قبل از عروج دارا بود، نزول خواهد فرمود لکن نه به عنوان قیام به شرع و دعوت به سوی آن دین؛ مثل طبیب ماهری که دست از معالجه کشیده به استادتر از خود، واگذار کرده باشد.
الحاصل، أنبیایی که شرعشان منسوخ میشود از نبوت خارج نمیشوند و اما آن چه مفاد «لا نبی بعدی» است آن است که شخصی که تأسیس دین و شریعتی مِنَ الله نماید و به آن دعوت فرماید بعد از من نخواهد بود و این دو (نظر) با هم موافقند و حال آن که أخبار به رجعت أنبیاء بسیار و چنین نیست که همگی مشغول به دعوت به شرع خود باشند و اِلّا لازم میآید که در یک زمان، ناسخ و منسوخ و فاضل و مفضول هر دو جمع شوند و این ممکن نیست… .
پس جواب کلام آخرش (گلپایگانی) که «علی فرض المحال وصف نبی الله از او محو نگردد»، معلوم شد که این فرض متناقض با «لا نبی بعدی» نخواهد بود؛ چرا که نبیای را که قیام به دعوت شرع خودش نماید نفی میکند نه آن که نفی ذوات أنبیاء را بنماید پس اگر عیسی بیاید و کمککار مهدی(عج) باشد بدون دعوت به شرع خودش، خلاف «لا نبی بعدی» نخواهد بود. چنان چه مسلمین با عدم شرع آخر و بقاء دین محمد الی یوم القیامه، قائلند به رجعت أنبیاء برای نصرت ائمهی هدی.
آوردن شریعت مقدمه لوازم شخصیت انبیاء نیست
از جهت عقلی نیز رسالت و آوردن شریعت از لوازم مقدمات شخصیه حضرت عیسی به شمار نمیآید تا گفته شود چون در زمانی حامل شریعت خاص بوده اگر هم او، در مکان و زمان دیگری ظهور کند لازم است باز هم داعی به شریعت مخصوصی باشد و الا مسیح نخواهد بود! به طور مثال، اگر شخصی از جانب پادشاهی، سالهای قبل سِمَت سفارت داشته است و اکنون خبر دهند که همان شخص به سِمَت مشاور منصوب شده، آیا هیچ عاقلی چنین برداشت میکند که چون قبلاً سفیر بوده پس در مأموریت جدید هم، به همین پست مشغول میشود وگرنه همان شخص نخواهد بود؟
بنابر آن چه گفته شد جواب شبههافکنان به حیات برخی أنبیاء علیهمالسلام و یا نزول حضرت عیسی به صورتهای ذیل است:
اَوّلاً: مراد از خاتمیت حضرت رسول اکرم(ص)، عدم بعثت پس از ایشان است و أنبیاء مورد نظر چون حضرت مسیح(ع)، قبل از پیامبر(ص) مبعوث شدهاند.
ثانیاً: با مبعوث شدن حضرت خاتم النبیین، فقط تشریع شریعت جدید و وحی تشریعی پایان پذیرفت و این همان معنای «خاتمیت» است و انبیاء فوق الذکر هیچ یک دارای این دو مشخصه نیستند.
ثالثاً: آن چه مورد نفی قرآن است آمدن پیامبر یا پیامبرانی با دین جدید است و آن که پیامبری در رکاب حضرت حجت(عج) و مروج دین او باشد منافاتی با قول به خاتمیت ندارد.