خبری تحلیلی ردنا (ادیان نیوز)
آخرین اخبار ادیان ایران و جهان، خبرهای دینی ارامنه زرتشتیان کلیمیان شیعه اقلیت‌های دینی و مذهبی و فرقه‌ها جریان‌‌های دینی

پیام حضرت محمد (ص) و مسئله انسان معاصر

گفتاری از حجت‌الاسلام دکتر یحیی جهانگیری؛

پیام پیامبر یعنی باید بدانیم چه چیزی را از پیامبر بیاموزیم. علما و مجتهدان طی این ۱۴۰۰ سال دربارۀ این بحث می‌کنند که پیامبر چه گفت؟ (What) ایشان دربارۀ موضوعات مختلف و گسترده‌ای همچون نماز، حجاب، اخلاق، صلاه و… سخن گفت، اما مسئلۀ اصلی این است که چگونه سخن گفت؟ (How) پیامبر چگونه این معارف را به مردم آموخت؟

به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، شناخت مسئلۀ انسان معاصر اهمیت زیادی دارد، مسلمین امروزه باید برای این شناخت تلاش ویژه ای کنند وگرنه ما به شیوۀ پیامبر عمل نکرده‌ایم. نمی‌توانیم فقط در عالم خودمان غرق شویم و مانند برخی افراد بگوییم آن‌چه در بیرون اتفاق می‌افتد به ما مربوط نمی‌شود. شهید صدر می‌فرمایند انسان‌ها تا زمانی که صالح هستند، هیچکس با آن‌ها کاری ندارد، زیرا تنها می‌خواهند خودشان را رشد دهند، اما زمانی که مُصلح شدند، همه سراغ آن‌ها می‌آیند. اینکه پیامبر چگونه پیام الهی را به مردم آموخت نکته مهمی است که دکتر یحیی جهانگیری در این گفتار به دنبال طرح مسئله و یافتن پاسخی برای آن است:

بحث ما دربارۀ زندگی پیامبر است. اگرچه ایشان مانند حضرت نوح عمر طولانی نداشت، اما پیامی آورد که بیش از عمر پیامبری نوح جاودانه ماند. حضرت نوح اگر دو هزار سال عمر کردند، نزدیک به هزار سال آن را پیامبر بودند، اما پیامبر ما طی ۲۳ سال پیامی آوردند که چندین برابر عمر نوح جاودانه می‌ماند. اگرچه ایشان مثل عیسی نابینایی را شفا نداد، اما پیامی آورد که قلب همۀ انسان‌ها در طول تاریخ را صفا بخشید. و اگرچه ایشان همچون صالح شتری از کوه بیرون نیاورد، اما قرآنی آورد که اگر بر کوه‌ها نازل می‌شد «لَرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا[۱]»؛ کتابی که کوه‌ها تحمل آن را نداشتند.

پیامبر گرامی اسلام به تعبیر دکتر شریعتی کلمۀ خود را با الله شروع کرد و با انسان پایان داد. پیامبر می‌خواست بگوید من میان الله و انسان از یک سو و انسان و الله از سوی دیگر ارتباط برقرار کرده‌ام و با الله بودن سبب نشد زمین را فراموش کنم
ما از مردی صحبت می‌کنیم که اگرچه مانند موسی اژدهایی درنیاورد که سِحر ساحران را باطل کند، اما کتابی آورد که برای همیشه خط بطلان بر سِحر، خرافات و دروغ‌ها کشید. ما مفتخر به پیروی از پیامبری هستیم و به‌ویژه در حوزه‌های علمیه گفتار و رفتار مردی را بحث می‌کنیم که میلیاردها انسان در طول تاریخ شیفتۀ پیام او بودند، یا این‌گونه بگوییم که هزاران انسان به عشق او جان باختند و جان‌شان را با پیام او زلال کردند. همین امروز هم مفتخریم که اگرچه شاید بسیاری به پیام پیامبر دل نداده‌اند و در واقع مسلمان نشده‌اند، اما همین افراد در دانشگاه‌ها دربارۀ قرآن و پیام و زندگی پیامبراکرم( تحقیق می‌کنند تا برای مسائل انسان معاصر پاسخ‌هایی بیابند. امروز ممکن است آنها باور نداشته باشند که محمد آخرین پیامبر بود، ولی باور دارند که با سخنان و کردار او می‌توان راه‌حل‌هایی برای مسئلۀ انسان معاصر و پاسخ‌هایی برای پرسش‌های انسان جدید یافت. بشر جدید در دانشگاه‌های مهم در پی این مباحث‌ است، کافی است دپارتمان‌های اسلام‌پژوهی فعال در دانشگاه‌های بزرگ دنیا را بررسی کنید و ببینید چه تحقیق‌هایی دربارۀ قرآن انجام داده و می‌دهند. اخیراً یکی از دانشگاه‌های دانمارک فرصت مطالعاتی بسیار مهمی برای مطالعه در حوزۀ قرآن‌پژوهی ایجاد کرده است؛ زیرا به خوبی می‌دانند که قرآن می‌تواند راه‌حل‌هایی را برای مشکلات ایشان ارائه دهد.

 

پیامبر و ارتباط میان ملک و ملکوت

پیامبر به ما آموخت که آسمانی بودن دلیل نمی‌شود که ما از فکر زمینیان غفلت کنیم، او می‌توانست در غار حرا به حال خود و با خدای خود باشد و از آن فضای معنوی لذت ببرد، اما او به سوی انسان‌ها آمد تا مرهم درد ایشان باشد و مسئله‌های انسان را کشف کرد. پس تفاوت بزرگی میان پیامبر و پیام او و عرفان‌های کاذب امروز این است که جریان‌های معنوی جدید دنبال این هستند که فرد را از درد بشر امروز رها کنند؛ از این‌رو پیروان خود را تنها به سمت مدیتیشن و معنویت فردی هدایت می‌کنند، اما پیامبر به ما می‌آموزد که شما در بالاترین حد ارتباط با آسمان، حق ندارید از زمین غفلت کنید. او در عین اینکه زمینی و «بشرٌ مثلکم» بود، اما دست خود را از ارتباط با عالم ملکوت کوتاه نکرد.

گاهی چنان به فکر معنویت خود هستیم که درد انسان را فراموش می‌کنیم و گاه چنان به دغدغه‌های بشر و به دغدغه‌های زمینی مشغول می‌شویم که ارتباط با آسمان را از یاد می‌بریم. اما پیامبر چگونه این دو را کنار هم جمع کرد؟ این یک بحث فلسفی است که امیدواریم بتوانیم از درون آن یک راهبرد حوزوی استخراج کنیم.

به ما آموخته‌اند که در اثنای نماز شب نیز (که امری کاملاً فردی به منظور ایجاد ارتباط با خداوند است) چهل مؤمن را یاد کنید. این نکتۀ ظریف نشان می‌دهد شما در دل شب (و در اوج ارتباط شخصی با خداوند) نیز حق ندارید درد انسان را فراموش کنید و حداقل هر شب باید درد چهل انسان را مورد توجه قرار دهید
پیامبر گرامی اسلام به تعبیر دکتر شریعتی کلمۀ خود را با الله شروع کرد و با انسان پایان داد. پیامبر می‌خواست بگوید من میان الله و انسان از یک سو و انسان و الله از سوی دیگر ارتباط برقرار کرده‌ام و با الله بودن سبب نشد زمین را فراموش کنم. بنا به تعبیر خوب یکی از نویسندگان، او به ما آموخت که شما حق ندارید به دلیل توجه به بالا، زمین را فراموش کنید. یا به تعبیر یکی از بزرگان، به ما آموخته‌اند که در اثنای نماز شب نیز (که امری کاملاً شخصی و فردی به منظور ایجاد ارتباط با خداوند است) چهل مؤمن را یاد کنید. این نکتۀ ظریف نشان می‌دهد شما در دل شب (و در اوج ارتباط شخصی با خداوند) نیز حق ندارید درد انسان را فراموش کنید و حداقل هر شب باید درد چهل انسان را مورد توجه قرار دهید. البته دعا کردن در اینجا دعای صرف نیست، بلکه به معنای این است که دعا کنید مسائل آنها با کمک خداوند حل شود. پیامبران آمدند تا مسائل انسان را بفهمند و برای حل آن راهکاری خدایی ارائه کنند. ما نمی‌خواهیم مسئلۀ بشر به هر روشی حل شود، بلکه مدعی هستیم و می‌خواهیم این مسئله به روش خدایی به پاسخ برسد. چنین نگاهی را خاتم انبیا حضرت محمد مصطفی(ص) به ما آموخت که آسمانی بودن، نباید شما را از زمینی بودن غافل کند.

حدیثی داریم با این مقدمه که «مَن باتَ…» و بات از بیتوته و شب ماندن می‌آید. او به ما یاد داد که هرکس شب بخوابد و در دل شب مسلمانی فریاد بزند و او ندای مسلمان را جواب ندهد، مسلمان نیست. به نظر من حدیث دل شب بر این نکته تأکید دارد که در دل شب نیز باید درد انسان داشته باشید و به فکر مسائل انسان باشید. بنابراین آسمانی بودن و در غار حرا بودن پیامبر، موجب نشد از زمینی بودن غافل شود، همچنان‌که زمینی بودن او نیز موجب نشد آسمان را فراموش کند. او نه مانند امروز چنان دچار مدرنیته شد که تنها دغدغۀ بشر (زمینی) را داشته باشد و بدون توجه به آسمان زندگی کند و نه مانند عرفان‌های آن‌چنانی تنها به آسمان توجه داشت که زمین را فراموش کند. ایشان این دو را به یکدیگر ربط داد. برای کشف چگونگی این اتفاق با ارائۀ یک بحث مهم فلسفی و تفسیری، برداشتی از آن ارائه خواهیم کرد.

 

وحی؛ پل ارتباطی زمین و آسمان

آن چه ارتباط میان آسمان و زمین را برای پیامبر برقرار می‌کرد، وحی بود. طی ۲۳ سال، آنجا که مسلمانان مسئله‌ای داشتند، پیامبر‌ از طریق وحی ارتباط برقرار می‌کرد تا پاسخ مشکل را بیابد. اما حقیقت وحی چیست؟ علامه طباطبایی می‌فرمایند حقیقت وحی از سنخ امر است؛ از‌این‌رو در قرآن، برخی مواقع به جای واژۀ وحی، روح آمده است؛ زیرا روح نیز از سنخ امر است.

وحی از سنخ روح است و روح از سنخ امر است، بنابراین می‌توان گفت وحی از سنخ امر است، لذا قرآن برخی پیامبران را روح‌الله خطاب می‌کند و می‌فرماید: «و القیه من روحی»، من از روح خودم به او داده‌ام. این روح در واقع از سنخ امر است چنان‌که می‌فرماید: «قل الرّوح من امر ربّی»، روح از امر من است. علامه می‌گوید که وحی از سنخ امر خدا و روحانی است. حال این امر خدا چیست که وحی از سنخ آن است؟ علامه به آیات قرآن بازمی‌گردد و با روش تفسیر قرآن به قرآن خود پاسخ می‌دهد. علامه می‌گوید وحی از سنخ مباحث روح قدسی است؛ روح نیز چند بخش دارد و در اینجا منظور از آن، روح قدسی است. به‌عنوان مثال ملائکه نیز جزء روح هستند؛ از این‌رو در عبارت‌های قرآنی از این معنا استفاده شده است. سنخ روح از مجردات است و از سنخ مادیّات نیست. حال با توجه به این مطلب، پیامبر چگونه زمین و آسمان را از طریق وحی پیوند می‌زد؟ چگونه می‌توانیم مسئلۀ انسان امروز را با وحی حل کنیم؟ قرآن می‌فرماید: «قل الرّوح من ربی»، روح از امر خداست، اما امر خدا چیست؟ چند گزاره بیان شد تا بتوانیم با استدلال این قضیۀ منطقی را حل کنیم. وحی از سنخ روح است، روح از سنخ امر است، حال باید پرسید این امر چیست؟

قرآن می‌فرماید: «إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»و در آیۀ دیگر می‌خوانیم: «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ». سنخ امر خدا از نوعی است که همین که دستور می‌دهد، اتفاق می‌افتد؛ امر خدا از سنخ دستورات آنی، لحظه‌ای‌ و فوری است و نیازمند پردازش (Process) و زمان طولانی نمی‌باشد. بر این اساس علامه می‌فرماید وحی خدا از سنخ امر است و امر خدا از مواردی است که بی‌درنگ اتفاق می‌افتد و نیازمند تدرّج نیست. علامه می‌فرماید امر از سنخ مواردی است که نیازمند زمان و مکان نیست و بی‌زمانی، بی‌مکانی و تجرد، شاخصۀ آن می‌باشد. وحی نیز از این سنخ و یک امر بی‌درنگ، بدون زمان و بدون مکان است که رابطۀ پیامبر را با آسمان برقرار می‌کند.

حوزۀ غیرسکولار یعنی حوزه‌ای که ناظر به درد جامعه و یافتن پاسخ آسمانی برای آن است، در حالی که حوزۀ سکولار تنها به دنیا چسبیده و یا از دردِ مسئلۀ انسان رها شده است. حوزۀ انقلابی یعنی حوزه‌ای که مسئلۀ انسان را می‌داند، اما پاسخ مسئلۀ انسان را در زمین نمی‌جوید، بلکه نگاهش روبه آسمان است. حوزه باید وحی، روح و امر را دریابد. اما آیا درحوزه‌های علمیه این اتفاق می‌افتد؟
حال پیامبر آن امر بلازمان، بلامکان و آنی را طی ۲۳ سال، در مکه و مدینه و به تدریج به مردم می‌آموزد و آن ارتباط امری را به کتاب تبدیل می‌کند. پیامبر آن ارتباط آنی را طی یک بازۀ زمانی طولانی و تدریجی ۲۳ ساله به مردم می‌آموزد. به تعبیر علامه، امر، مجرد است، نه مادّی و پیامبر موضوعی مجرد را در فضایی مادّی قرار می‌دهد. عظمت پیام پیامبر در همین پردازش، پالایش و تبدیل بزرگی است که انجام می‌دهد. البته باید مراقب بود که این تبدیل، ذهن ما را به تحریف نبرد، مانند برخی (سروش و مانند او) که این مسئله را نفهمیدند و به این نتیجه رسیدند که خود پیامبر صاحب وحی بودند.

پس یکی از ویژگی‌های پیامبران و به‌طور خاص پیامبر عزیز ما، این است که با برقرار کردن ارتباط با امر آسمانی و مجرد، آن را به مسائل انسان گره زدند و آن امر بی‌زمان، بی‌مکان و روحانی را با مسئله‌ای زمان‌دار، مکان‌دار و جسمانی پیوند دادند. پیامبر ما این خدمت بزرگ را برای بشر انجام داد. پیامبران تنها نماز و روزه را به انسان نیاموختند، بلکه تمام اینها در راستای حل مسئلۀ بشر بوده است. پیامبران درمان دردها و پاسخ مسائل بشر را در زمین جستجو نکرده‌اند، بلکه آن را در آسمان و پیوند با ملکوت و خداوند یافتند.

به‌عنوان رهروان این بزرگان، یکی از کارهای ما این است که مسائل انسان معاصر را بشناسیم و بعد دریابیم آن ارتباط وحیانی پیامبر چگونه می‌تواند پاسخ‌گوی این مسئله‌ها باشد. اگر ما معتقد هستیم آن ارتباط وحیانی، ارتباطی جاودانه بود که در آن تمام مسائل انسان پاسخ داده شده است، بنابراین باید پاسخ مسائل انسان معاصر را نیز در آن جستجو کنیم. به همین خاطر ما مخالف مدرنیته هستیم و علیه عرفان‌های دروغین موضع می‌گیریم؛ زیرا آنها درد انسان را فراموش کرده‌اند و صرفاً در پی آن هستند که انسان برهد؛ از این‌رو امروزه مسئلۀ رهایی انسان و رهایی از رنج یکی از بحث‌های مطرح است. اتفاقاً (برخلاف این رویکرد) پیامبر می‌فرماید شما باید در رنج باشید تا رنج دیگران را بفهمید.

امروزه در عرفان‌های کاذب از ابزاری مانند مدیتیشن و مراقبه استفاده می‌کنند و به مخاطب خود می‌گویند از دردهایت رها شو! می‌گویند به همسایه‌تان، به کسی که بیمار است، به کسی که کرونا دارد و به این اپیدمی فکر نکنید. هنگامی که به این مسائل نیندیشید، دیگر دردی در شما نخواهد ماند؛ در واقع شما مسئله‌ها را فراموش کرده‌اید تا (از این طریق) به آرامش و روحانیت برسید. این روحانیّت، روحانیّت پیامبر ما نبود و این عرفان از سنخ عرفانی نیست که پیامبر ما ارائه فرمود. اینکه در خرابه‌ها تنها به مناجات خود بپردازیم، راه‌گشا نیست. ما باید مسئله‌ها را بشناسیم و راهکارها را در فضای آسمانی بجوییم. ما باید رابطۀ تدریج و امر قطعی، بی‌زمانی وحی و زمان‌داری و بی‌مکانی و مکان‌داری را درک کنیم و دریابیم پیامبر چگونه این این رابطه را برقرار کرد.

مهم‌ترین عظمت پیامبر این بود که میان دو قوس قرار داشت؛ یکی در طرف عالم روحانی و دیگر در طرف عالم زمینی. ایشان این دو (طرف) را به یکدیگر پیوند ‌داد، این‌گونه که هم مسئله را می‌دید و هم در پی راه‌حل بود، نه اینکه برای راحتی و آرامش خود، به مسئله توجه نکند. از سوی دیگر چنان گرفتار مسئله نشده بود که راهکار آسمانی را نبیند. ما گاهی چنان درگیر مسائل می‌شویم که آسمان را فراموش می‌کنیم. درد مسائلی و معضلاتی مانند حجاب، اقتصاد، فرهنگ، تورم و غیره چنان ما را می‌گیرد که صرفاً در پی راهکار زمینی برای رفع آن‌ها هستیم، در حالی که پیامبر می‌فرماید باید راهکار آسمانی را برای درمان دردها و حل مسائل بیابید.

 

راهکار پیامبر در پیام‌رسانی و تجلی پیام وحی میان مردم

اما پیامبر چگونه امر را تبدیل نمود و چگونه انزال را به تنزیل بدل کرد؟ بزرگی و عظمت وجودی پیامبر اینجا شناخته شود. پیامبر باید به دنیا بیاید و باید روز مبعث اتفاقات بزرگی در تکوین رخ دهد. اینها معجزه نیست و در واقع اگر چنین وقایعی رخ نمی‌داد باید شک می‌کردیم. وقتی فردی با چنین سعۀ وجودی به دنیا می‌آید، چرا نباید چنین اتفاقاتی در تکوین رخ ندهد؟ این مرد به معراج می‌رود، اساساً اگر نرود باید تردید کرد؛ این سیر طبیعی و تقاضای طبیعی هستی است. فردی که چنین سعۀ وجودی دارد، «امر» را می‌گیرد (و با ملکوت پیوند برقرار می‌کند) و در عین‌حال «بشرٌ مثلکم» و با زمین نیز در ارتباط و تعامل است. این بشر، بزرگ است و باید او را ستود. به تعبیر علامه حسن‌زاده آملی او تجلی اعظم است. حال پرسش این است که ما چگونه می‌توانیم مسئله را بشناسیم و (برای یافت راهکار و پاسخ) به وحی عرضه کنیم. بنده معتقد هستم پیامبر در فرآیند تبدیل، اتفاق بزرگی را رقم زده‌اند که عبارت است از شیوۀ انتقال و آموزش آن پیام به دیگران. پیام پیامبر یعنی باید بدانیم چه چیزی را از پیامبر بیاموزیم. علما و مجتهدان‌ طی این ۱۴۰۰ سال دربارۀ این بحث می‌کنند که پیامبر چه گفت؟ (What)

ایشان دربارۀ موضوعات مختلف و گسترده‌ای همچون نماز، حجاب، اخلاق، صلاه و…سخن گفت، اما مسئلۀ اصلی این است که چگونه سخن گفت؟ (How) پیامبر چگونه این‌ معارف را به مردم آموخت؟ این مسئلۀ دیگری است که باید دربارۀ آن تأمل کنیم. به‌عنوان مثال پیامبر از نماز خواندن سخن گفت، اما نماز را چگونه به مردم یاد داد؟ پیامبر طی ۲۳ سال، سه مسلمانی را که روز اول ایمان آورده بودند به ۱۲۳هزار حاجی (اگر تنها کسانی را که در حجه‌الوداع بودند، در نظر بگیریم) تبدیل کرد. این بحث مهمی است که باید در مورد آن پژوهش‌ها انجام داد و مقالات و پایان‌نامه‌های بسیار نوشته شود.

در عین حال باید مراقب باشیم گرفتار بعضی جریان‌هایی نشویم که معتقدند خود پیامبر خالق قرآن بوده است. حضرت علامه طباطبایی نیز در بحث تنزیل و تفاوت میان نزول تدریجی و نزول دفعی[۲]، نگاهی دارند که قابل بررسی است.

اما پیامبر چگونه این پردازش و پالایش را انجام می‌داد؟ یک پالایش پیامبر به این نحو بود که ایشان ابتدا پیام را به مردم می‌رساند و مجموعه وات‌هایی (Whatها) را شکل می‌داد. به‌عنوان مثال دربارۀ رنگ گذاشتن ریش‌، نماز، روزه، لباس و پوشش و بسیاری از امور دیگر به مردم آموزش داد. طی این ۱۴۰۰سال ما همواره اجتهاد می‌کنیم و از دل گزاره‌های پیامبر قواعد کلی استنباط می‌کنیم و با استفاده از تنقیح مناط کوشیده‌ایم هزار مسئله دیگر را هم پاسخ دهیم؛ زیرا معتقدیم پیامبریک مسئله را پاسخ دادند، در حالی که ما باید بتوانیم (با استفاده از همان یک مسئله و پاسخ ایشان) هزاران مسئلۀ دیگر از مسائل بشر را نیز پاسخ دهیم. البته گاهی نیز برخی مسائل تنها به زمان پیامبر محدود بوده و قابل‌تعمیم نیست. ما چگونه این کار را انجام داده‌ایم؟به کمک دانشی به نام دانش اجتهاد و فقه.

اما پیامبر در کنار این وات‌هایی که به مردم آموخته است، چگونه (How) این پیام‌ها را به مردم یاد می‌داد؟ این چگونگی بسیار مهم است. قرآن می‌گوید اگر تو غلیظ‌القلب بودی، نمی‌توانستی این پیام‌ها را در دل مردم جای دهی. همان‌طور که گفتیم پیامبرطی ۲۳ سال که واقعاً زمان کمی است – وقتی به انقلاب ۴۰ سالۀ خود نگاه می‌کنیم، درمی‌یابیم ۲۳ سال زمان کمی است- سه مسلمان را به حدود ۲۰۰ هزار مسلمان در سال آخر تبدیل کردند. درست است که پیام‌های ایشان، پیام‌هایی فاخر بود که دل همگان را می‌ربود، اما مسئلۀ دیگر این است که پیامبر چگونه اینها را به مردم می‌آموخت. یکی از توجهیاتی که برای تبیین چگونگی آموزش این معارف بیان شده، بحث‌های اخلاقی و روش‌های اخلاقی است که پیامبر به کار می‌بست. اما بنده معتقدم ما (برای تبیین این چگونگی) به مباحث راهبردی و مهندسی فرهنگی نیاز داریم. اگر معتقد باشیم پیامبر تنها به روش‌های اخلاقی متوسل می‌شود و برای مثال وقتی فلان یهودی فحش می‌داد، ایشان با سعۀ صدر و مهربانی برخورد می‌کرد، نوعی تحویل‌گرایی (Reduction) نگاه پیامبر است.

بنابراین باید بررسی کرد و دریافت پیامبر در هر یک از دو شهر مکه و مدینه چگونه اسلام را تعلیم می‌داد. به تعبیر بزرگی از اعاظم حوزه و همچنین حضرت علامه جوادی آملی گاهی باید اسلام مکی و نه اسلام مدنی را مد نظر قرار دهیم. ما باید بدانیم که کجا از اسلام مکی سخن بگوییم و کجا از اسلام مدنی بحث کنیم. حتی باید بدانیم چه سالی از اسلام مکی و چه سالی از اسلام صحبت کنیم. اگر در سخنرانی‌ها تنها به ابعاد و روش‌های اخلاقی پیامبر محدود شویم، گرفتار برداشت حداقلی از سیره و چگونگی رفتار پیامبر شده‌ا‌یم.

 

به‌کارگیری راهکار پیامبر در مسائل روز

امروزه در حوزه‌های علمیه و در بحث‌های روش تبلیغ باید این بحث را مطرح کنیم که پیامبر چگونه طی ۲۳ سال معارف و آموزه‌های دینی را به مردم آموزش داد. مدتی پیش تحقیقی دربارۀ انسان در قرآن انجام شد و به بررسی این مطلب پرداخت که واژۀ انسان چند بار در قرآن به کار رفته است و این واژه بیشتر در سوره‌های مکی یا در سوره‌های مدنی استفاده شده است؟ همچنین بر اساس بحث‌های تنزیلی تقسیم‌بندی ارائه شد تا مشخص شود پیامبردر چه سال‌هایی از کلمۀ انسان استفاده کرده است. نتیجۀ آن تحقیق این شد که پیامبر بیشتر در مکه از کلمۀ انسان استفاده کرده است، چون مکه جایی بود که باید بیشتر از انسان صحبت کرد، اما در مدینه فضایی فراهم بود که می‌توانست از ایمان و اسلام صحبت کند.

پیام پیامبر یعنی باید بدانیم چه چیزی را از پیامبر بیاموزیم. علما و مجتهدان طی این ۱۴۰۰ سال دربارۀ این بحث می‌کنند که پیامبر چه گفت؟ (What) ایشان دربارۀ موضوعات مختلف و گسترده‌ای همچون نماز، حجاب، اخلاق، صلاه و… سخن گفت، اما مسئلۀ اصلی این است که چگونه سخن گفت؟ (How) پیامبر چگونه این معارف را به مردم آموخت؟
اگر بخواهیم مسائل انسان معاصر مانند قاچاق، فقر، محیط‌زیست و… را بفهمیم باید به این چگونگی‌ها دقت کنیم. امروز تمام تلاش حوزه‌های علمیه اتفاق می‌افتد، گره زدن این مسئله‌ها به راه‌حل‌ها راهکارهای آسمانی، آن هم ناظر به وات (What) است، یعنی تلاش کنیم و پاسخ اسلام نسبت به این مسئله را دریابیم، اما این ناظر به وات (What) است، پس از آن باید دید چگونه (How) می‌خواهیم به این مسئله (که چیستی‌اش را دریافتیم) پاسخ دهیم. ما جواب اسلام را گرفتیم، مثلاً به‌عنوان مثال ما پاسخ مسائلی مانند فقر در آمریکای لاتین، قاچاق انسان در آفریقا را براساس پیام آسمانی اسلام دریافتیم و روش اجتهاد را دربارۀ غارت و استثمار کشورهای سیاه‌پوست و مسائل مختلفی مانند تجارت سکس و نابودی محیط‌زیست و خشونت فراگرفتیم، اما در کنار آن ارتباط آسمانی و شناخت Whatها (آن هم به فرض اینکه جواب‌ها را واقعاً پیدا کرده باشیم) شناخت چگونگی‌ها (How) نیز مطرح است. همان‌طور که عرض کردم نباید چگونگی را تنها به اخلاقیات تقلیل داد، این Howها را باید مسئله‌ای راهبردی بدانیم. باید ببینیم پیامبر جهاد، حجاب، صلاه و… را چگونه به مردم می‌آموخت. به‌عنوان مثال طی ۲۳ سال رسالت، پیامبر چه زمانی از واژۀ سلم استفاده کرده است؟ براساس پژوهش‌های تنزیلی می‌توان پاسخ این‌گونه پرسش‌ها را یافت. البته ممکن است این مباحث محل اِشکال مخاطبان باشد، اما آن اندازه را که اثبات شده است، می‌توان بحث و بررسی نمود.

ما نمی‌توانیم مسئلۀ انسان امروز را بدون برقراری ارتباط با آسمان‌ها بفهمیم و نمی‌توانیم پاسخی آسمانی برای آنها بیابیم مگر اینکه کارکرد این پردازش را متوجه شویم. ما نمی‌توانیم مسئلۀ انسان را در چهارچوب مدرنتیه و در قالب و زمینی و مادّی حل کنیم. حوزۀ غیرسکولار یعنی حوزه‌ای که ناظر به درد جامعه و یافتن پاسخ آسمانی برای آن است، در حالی که حوزۀ سکولار تنها به دنیا چسبیده و یا از دردِ مسئلۀ انسان رها شده است. حوزۀ انقلابی یعنی حوزه‌ای که مسئلۀ انسان را می‌داند، اما پاسخ مسئلۀ انسان را در زمین نمی‌‌جوید، بلکه نگاهش روبه آسمان است. حوزه باید وحی، روح و امر را دریابد.

این روشی است که پیامبر عزیز ما به کار بردند و ما می‌توانیم با الگوبرداری از ایشان سه نفر را به ۲۰۰ هزار نفر تبدیل کنیم، وات‌ها (What) و فرآیند تبدیل آنها به How را بیاموزیم. امروز یکی از خلأهای امر تبلیغ، شناخت چگونگی پیام‌رسانی پیامبر می‌باشد، البته نه به این معنا که همه چیز را در ابعاد و روش اخلاقی پیامبر خلاصه کنیم، بلکه باید در قالب بحث‌های راهبردی و مهندسی فرهنگی پژوهش و تحقیق کنیم. باید بررسی کنیم و دریابیم پیامبر معارف را در بازه‌های زمانی مختلف چگونه مهندسی می‌کرد.

ما باید بدانیم کجا، چگونه (How) و در چه زمانی اینها را به مردم بگوییم. به‌عنوان مثال باید جواب اسلام نسبت به مسئلۀ محیط‌زیست را بیابیم.

این چگونگی (How) مسئلۀ ماست و باید در حوزه یاد بگیریم، همچنان که پاسخ‌ها را در وات‌های پیامبر جستجو می‌کنیم، پاسخ‌ها را در چگونگی تعلیمات پیامبر و در Howهای ایشان بکاویم. متأسفانه ما دربارۀ Howهای پیامبر، همه چیز را به نگاه اخلاقی منحصر کرده‌ایم و از نگاه‌ها و رویکردهای دیگر غفلت ورزیده‌ایم که باید مورد پژوهش قرار گیرد.

منبع سدید
گفت‌وگو درباره مطلبی که خواندید

آدرس ایمیل شما منتشر نمی‌شود.