خبری تحلیلی ردنا (ادیان نیوز)
آخرین اخبار ادیان ایران و جهان، خبرهای دینی ارامنه زرتشتیان کلیمیان شیعه اقلیت‌های دینی و مذهبی و فرقه‌ها جریان‌‌های دینی

آئینی که می خواست با «قتل عامِ» مسلمین، ایران را تسخیر کند!

باب، در کتاب «بیان» اتباع خویش را به برخورد تند و خشونت آمیز با مخالفان، یعنی مسلمانان، فراخوانده و حکم به مصادره ی اموال کسانی کرده که به کتاب بیان ایمان ندارند.

به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، در سال ۱۲۶۰ ق یک جوان ۲۵ ساله ی شیرازی به نام میرزا علی محمد که به زودی به «باب» شهرت یافت مدعی شد که باب (علم) (ع)، و نماینده ی خاص آخرین آنها: حجت بن الحسن عسکری(عج)، است.

دیری نگذشت که پا را فراتر نهاد و ادعاهای «قائمیت» و «رسالت» و حتی «ربوبیت» کرد و با آوردن کتابی ناتمام به نام بیان، اسلام و قرآن را منسوخ شمرد. و این در حالی بود که وی، اولاً در آثار اولیه ی خود (هم چون کتابش موسوم به تفسیر سوره ی یوسف علیه السلام) کراراً به نام و مشخصات دقیق حضرت حجت بن الحسن العسکری(قائم موعود شیعیان) تصریح کرده و حالا ادعا می کرد که قائم موعود، کسی جز خود او نیست! ثانیاً در بحث با عالمان ایران نیز، نتوانسته بود آنان – و بالتبع، ملت مسلمان ایران – را حتی نسبت به «بابیت» خویش، متقاعد سازد، چه رسد به اثبات ادعاهایی چون قائمیت و رسالت و تأسیس شریعت جدید!

تضاد فاحش بین مشخصات باب با منجی موعود شیعیان، تلوّن و تناقض وی در ادعاهای خویش، وجود اغلاط ادبی و علمی بسیار در آثار وی، عجز او از پاسخ گویی به سؤالات علما، و اقدامش به توبه و تکذیب مکرر ادعاهایی خویش در شیراز و تبریز(۱)؛ نکاتی بود که مشت باب را برای علما (و بالتبع: ملت ایران) باز کرد و مانع گرایش توده ی مردم به وی گردید.

با رو شدن دست میرزا علی محمد باب، لاجرم علما و دینداران (به عنوان مبارزه با عامل بدعت گذاری در دین و ایجاد تفرقه ی در مسلمین) به دفع وی همت گماشتند و حکومت قاجار، با فشار ملت و رهبران مذهبی آن، باب را به بند کشید و دور از چشم مردم، در گوشه ای از شمال غربی ایران (ماکو و بعداً چهریق) زندانی ساخت.

به رغم این رویکرد منفی عمومی، جمعی از مردم ایران (که غالباً از دور صدایی می شنیدند)، از سر اعتقاد(۲)، و برخی نیز به قصد شکار از آب گل آلود، به جوان شیرازی گرویدند و اطرافیانش این جا و آن جا به تبلیغ وی پرداختند.

دوری باب از دسترسی مردم نیز، زمینه را برای «افسانه سرایی» اتباع وی جهت «بزرگنمایی» پیشوای خویش، مساعد می ساخت.(۳) انگشت خارجی هم در آن هنگامه بیکار نبود و دست هایی مشکوک از درون حکومت هم چون منوچهرخان معتمدالدوله ی گرجی(۴) و میرزا آقاخان نوری(۵) (با«تعلّل» در رفع غائله، یا بدتر از آن، «تبانی» پنهان و آشکار با بابیان) ماده ی فتنه را غلیظ می خواستند.

اینک، پس از آشکار شدن عجز باب از پاسخ گویی به سؤالات علما، و اقدام وی به تکذیب مکرر مدعیات خویش در پی برخی تنبیه ها، میان او و یاران محدودش با توده ی عظیم ملت مسلمان ایران که از علما رهنمود می گرفت، شکافی افتاده بود که روز به روز بزرگ تر و چالش انگیزتر می شد، خصوصاً آن که باب، در کتاب بیان، اتباع خویش را به برخورد تند و خشونت آمیز با مخالفان، یعنی مسلمانان، فراخوانده و حکم به مصادره ی اموال کسانی کرده که به کتاب بیان ایمان ندارند.(۶)

همچنین گفته بود: «خداوند بر هر پادشاهی که به آئین بیان معتقد است واجب ساخته است که یک نفر غیر مؤمن به این آیین [یعنی غیر بابی] را بر سرزمینش باقی نگذارد و این امر را بر همه ی پیروان به باب نیز واجب ساخته است».(۷) چنان که در تفسیر سوره ی یوسف(ع) نیز فرمان داده بود: «تمام مشرکین را بکشید و زمین را از ایشان پاک نمایید»، که قاعدتاً مسلمانانی که سر تسلیم در برابر او فرود نمی آوردند مصداق بارز این فرمان بودند! حتی اگر در دین اسلام، کفار (اهل کتاب) بین قبول اسلام و پرداخت جزیه، مخیر می شدند و در صورت پرداخت جزیه، جان و مالشان (در پرتو حکومت اسلامی) محفوظ می ماند، به فرمان باب، جزیه نیز از مخالفان آیین او پذیرفته نمی شد و مخالفین باید یکسره از صفحه ی جهان، معدوم می شدند!

باب در کتاب مبسوط مشهورش، قَیّوم الاسماء موسوم به احسن القصص یا تفسیر سوره ی یوسف(ع)، چند به اصطلاح سوره ی آن تفسیر را به لزوم قتال و محاربه ی پیروانش با مخالفان اختصاص داده و اتباع خویش را با نهایت تصمیم و عزم، امر به کشتار دیگران (بخوانید: مسلمانان و شیعیان) کرده بود. در سوره ی ۹۶، که آن را سوره ی «قتال» نامیده، آورده بود:
ان الله قد کتب علیکم القتال فی سبیل هذا الذکر الاعظم بالحق علی الامر و قدکان الامر فی ام الکتاب عظیما… یا قره العین، حرّض المؤمنین علی القتال بین ایدینا فانّ الله قد ضمّن لهم الجنّه.
همانا خداوند واجب کرده است بر شما جنگیدن در راه این ذکر اعظم – مقصود، خود علی محمد باب است – به حق و روی امر، و این امر، در کتاب، بزرگ است. ای نور چشم من، مؤمنان (به من) را بر قتال در برابر ما تحریض کن، که خداوند بهشت را برایشان تضمین کرده است.

به قول عباس افندی، پیشوای بهائیت: «در یوم ظهور حضرت اعلی [=باب] منطوق بیان، ضرب اعناق و حَرقِ کتب و اوراق و هَدمِ بِقاع و قتل عام الا مَن آمن و صدَق بود… ». یعنی، در زمان ظهور باب، محتوای کتاب بیان وی، دستور به زدن گردنها و سوزاندن کتاب ها و اوراق و انهدام مراکز و قتل عام مردم بود و تنها کسانی مشمول این حکم نمی شدند که به باب ایمان آورده و آیین وی را تصدیق کنند.(۸)

پی نوشت:
۱. در مقاله ی «علی محمد باب: توبه می کنم و هیچ ادعایی ندارم!»، که در منبع این مقاله آمده است، به تفصیل درباره ی نکات ۵گانه ی فوق سخن رفته است.
۲. آواره، مبلغ پیشین بهائی، در الکواکب الدریه (ج۱،ص۴۹) می نویسد: مردم در ابتدا فکر می کردند علی محمد باب «مبشّر ظهور محمد بن الحسن است ».
۳. همان زمان، کسانی چون رضاقلی هدایت، مورخ دانشمند معاصر باب، معتقد بودند که حبس باب در ماکو و چهریق، موجب «مزید شهرت و رغبت نسبت به » او شده است. ر.ک: فهرس التواریخ، تصحیح عبدالحسین نوایی و…، ص۴۵۹.
۴. حمایت بودار منوچهر خان معتمدالدوله از باب در حالی بود که حاجی میرزا آقاسی (صدراعظم وقت ایران) مخالف باب بود (الکواکب الدریه، ۷۹/۱). چنانکه دکتر عبدالحسین نوایی نیز علت حمایت منوچهر خان از باب را «شکستن علمای اصفهان » می داند (فتنه ی باب، ص۱۲۰).
برای رفتار کاملاً «مشکوک و سؤال برانگیز » منوچهر خان معتمدالدوله (حاکم گرجی نژاد و ارمنی تبار اصفهان در زمان محمد شاه قاجار) به تمرد صریح از دستور دولت مرکزی مبنی بر اعزام سریع باب به تهران، و اقدام وی به چند ماه پذیرایی گرم و مخفیانه از باب در کاخ خود در اصفهان، و فراهم ساختن زمینه ی دیدار مخفیانه ی دستیاران نزدیک باب (دور از چشم مردم اصفهان) و همچنین تحریک و تشویق باب به پیگیری آمال بلند پروازانه ی خود، ر.ک: الف) منابع بابی و بهائی: نقطه الکاف، ص۱۱۸؛ مطالع الانوار، صص ۱۸۳-۱۸۶؛ الکواکب الدریه، ۷۵/۱به بعد؛ آهنگ بدیع، سال ۲۴(۱۳۴۸)، ش۵و۶، صص۱۳۸-۱۳۹ ب)منابع غیر بابی و بهائی؛ مفتاح باب الابواب، میرزا مهدی خان زعیم الدوله، ترجمه ی حسن فرید گلپایگانی، صص ۹۳-۱۰۱ و ۱۱۲-۱۱۳؛ فلسفه ی نیکو، حسن نیکو، ۱۹/۲ به بعد؛ فتنه ی باب، بخش تعلیقات دکتر عبدالحسین نوایی، صص ۱۱۸-۱۲۱؛ مذاهب ملل متمدنه: تاریخ سید علی محمد معروف به باب، مسیو نیکلا، ترجمه ی ع.ف (علی محمد مترجم همایون فره وشی)، ص۴۰۲؛ شرح حال رجال ایران، مهدی بامداد، ۴۷۵۴۷۶/۲؛ پای سخنان پدر، محمد جعفر امامی، صص۳۳ و ۳۷.
۵. در مورد میرزا آقاخان نوری (از عوامل مهم عزل و قتل امیرکبیر، و عنصر تحت الحمایه ی انگلیس و بعداً روسیه ) و روابط مرموز وی با بابیان ر.ک: بخش مربوط به دوستان و دشمنان سیاسی حسینعلی بهاء در منبع این مقاله.
۶. بیان فارسی، باب پنجم از واحد پنجم، «فی بیان حکم اخذ اموال الدین لایدینون بالبیان »، ص۱۵۷.
۷. همان، باب ۱۶ از واحد هفتم، ص۲۶۲.
۸. ر.ک: مکاتیب عبدالبهاء، ۲۶۶/۲ و نیز: گنجینه ی حدود و احکام، عبدالحمید اشراق خاوری، صص۲۷۲-۲۷۳.

منبع مفاز
گفت‌وگو درباره مطلبی که خواندید

آدرس ایمیل شما منتشر نمی‌شود.