خبری تحلیلی ردنا (ادیان نیوز)
آخرین اخبار ادیان ایران و جهان، خبرهای دینی ارامنه زرتشتیان کلیمیان شیعه اقلیت‌های دینی و مذهبی و فرقه‌ها جریان‌‌های دینی

تأملی بر سیره سیاسی امام رضا(ع)؛ مبارزه از نزدیک‌ترین فاصله

امام رضا(ع) با رفتار و سیره‌ سیاسی خود نشان دادند که فرمانروایان اموی و عباسی تا چه حد از نظر عقیدتی و منش عملی، با مبانی دین اسلام تعارض و ستیز داشتند.

ردنا (ادیان نیوز) – زندگی ائمه معصوم شیعه(ع) برای همه‌ شیعیان و بلکه مسلمانان، در دو حوزه فردی و اجتماعی کانون معنابخش درخشانی است. در میان همه‌ ائمه، زندگی امام رضا(ع) به‌دلیل همزمان شدن با شکوفایی تمدن اسلامی از تمایز و اهمیت بیشتری برخوردار است. ارتباط ایشان با ساختار قدرت و پذیرش ولایت‌عهدی مأمون رویدادی بزرگ نه تنها برای جامعه‌ علویان آن روز بلکه برای جهان اسلام بود. در حالی که پس‌از امام علی(ع)، کنش‌های سیاسی ائمه به نسبت کم شده بود و آن بزرگواران به‌دلیل محدودیت‌ها و کینه‌‌توزی‌های حاکمان اموی و عباسی مجبور بودند بیشتر به مثابه آموزگاران اخلاق، فقه و عقاید به تربیت شاگرد بپردازند. امام رضا(ع)، هرچند با اکراه و از سر بدخواهی مأمون، فاصله‌ خود را با قدرت سیاسی کم کرد اما این اتفاق سبب شد که سیره‌ تعلیمی و منش اخلاقی آن حضرت بیشتر به سیاست و قدرت درآمیزد و اصلاح‌گری را نه از سطح خُرد که از سطح کلان آغاز نماید.

چرا ولایت‌عهدی مأمون

بی‌گمان مأمون از سر تعهد و اخلاص بر ولی‌عهدی امام اصرار نداشت. شواهد نشان می‌دهد که او با این کار می‌خواست مخالفان علوی خود را آرام کند و با سهیم کردن امام رضا(ع) در قدرت برای خود مشروعیت و وجاهت بخرد. او گمان می‌کرد این کار باعث می‌شود که علویان و امام‌‌شان از گروه‌های معترض به قدرت و منتقد حکومت به گروه‌های مدافع و توجیه‌کننده‌ قدرت بدل شوند. با این حال، حضور امام(ع) در ساختار سیاسی و پذیرش ولایت‌عهدی کارکرد پنهانی داشت که برای مأمون چندان خوش‌آیند نبود.

پذیرش ولایت‌عهدی توسط امام رضا(ع)، در حقیقت بازگشت ائمه به سیاست بود و زمینه را برای مرئیت‌پذیری گروه‌های شیعی فراهم می‌کرد. بعد از شهادت امام(ع) حاکمان اموی و عباسی نهایت تلاش خود را کردند تا امامان را به حاشیه برانند و از چشم جامعه‌ مسلمانان دور دارند؛ ولی امام رضا(ع) با پذیرش ولایت‌عهدی، دوباره امامت را با سیاست گره زده و آن را در کانون توجه قرار داد. شاید خود امام نیز به این نکته اشاره کرده باشند هنگامی که «ابن عرفه» از ایشان می‌پرسد: ای فرزند رسول خدا! به چه انگیزه‌ای وارد ماجرای ولی‌عهدی شدی؟ امام در پاسخ می‌فرمایند: به همان انگیزه‌ای که جدم علی(ع) را وادار به ورود در شورا نمود. (عیون اخبارالرضا، ج۲، ص۱۴۰.)

نقد حاکمیت از نزدیک‌ترین فاصله

امام رضا(ع) با حضور در ساختار قدرت، رسالت تعلیم سنت پیامبر(ص) و هدایت‌گری خود را از نزدیک‌ترین فاصله به حاکمیت آغاز کرد. در حقیقت، این کار به آن حضرت این امکان را می‌داد که به جای تمرکز بر اصلاح کنشگران و تلاش برای بهسازی خلقیات فردی و جمعی آنان، آموزگاری اخلاق را از اصلاح و ترمیم حاکمیت و نسبت آن با مردم آغاز کند.

آن حضرت با رویه‌هایی که در تعامل با مردم داشت به آنان یادآور می‌شد که مدل و الگوی دینی در رابطه بین حاکم و مردم آن است که او دنبال می‌کند و نه آنکه در رفتار مأمون به چشم می‌آمد. در حقیقت ایشان با رفتار و سیره‌ سیاسی خود نشان دادند که فرمانروایان اموی و عباسی تا چه حد از نظر عقیدتی و منش عملی، با مبانی دین اسلام تعارض و ستیز داشتند. اما در توصیف منطق حکمرانی خود می‌فرماید: «خدا را بر خویشتن گواه می‌گیرم که اگر رهبری مسلمانان را به دستم دهد با همه، بویژه با بنی‌عباس، به مقتضای اطاعت از خدا و سنت پیامبرش عمل کنم. هرگز خونی را به ناحق نریزم و نه ناموس و ثروتی را از چنگ دارنده‌اش به در آورم، مگر در آنجا که حدود الهی مرا دستور داده است.» (همان)

آن حضرت با ذکر این مطالب، تفاوت فاحش میان سبک حکمرانی اهل بیت(ع) با سبک سیاست‌ورزی بنی‌امیه را بیان می‌کند. این بیان می‌توانست وقتی که امام(ع) خارج از سیستم قدرت است نیز گفته شود؛ ولی بی‌گمان معناداری اکنون را نداشت. وقتی امام(ع) بر مسند قدرت نشسته است، بلندگوی حکومت را ابزاری ساخته تا از بالاترین جایگاه به نقد حکومتی بپردازد که برای توجیه خود و فریب اذهان عمومی دست به دامان جایگاه امام شده بود. این نقد از این جایگاه شنیدنی‌تر بود. امام(ع) به‌عنوان یک به حاشیه‌رانده شده، قدرت و سیستم حکمرانی بنی‌عباس را نقد نمی‌کرد؛ او در قدرت بود و آن را نقد می‌کرد و این معنای بسیار مهمی داشت.  امام همچنین می‌افزاید: «اگر چیزی از پیش خود آوردم، یا در حکم تغییر و دگرگونی در انداختم، شایسته این مقام نبوده، خود را مستحق کیفر نموده‌ام و من به خدا پناه می‌برم از خشم او…» (عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۰ و ج۲، ص۱۸۳.) این سخن نیز رویکرد حاکمیت را به دین نقد می‌کند.

در دوران حکومت امویان و عباسیان، حاکمان از موضع قدرت تعریفی از دین ارائه داده بودند که با آنچه سنت نبوی آورده بود، فاصله داشت. آنان دین را ابزاری برای توجیه قدرت خود، ساخته بودند و به وسیله‌ آن مخالفان خود را خاموش کرده و به کنار می‌زدند، ولی امام رضا(ع) با بیان این سخنان طرحی نو در نسبت میان حاکمیت و دین درانداخته و مسئولیت دین را پاسداری از اصالت دین معرفی می‌کند.

دین در حوزه قدرت

پذیرش ولایت‌عهدی امام رضا(ع)، دین را از یک مسأله‌ حاشیه‌ای به متن قدرت و سیاست برد. این تدبیر، به آن حضرت کمک می‌کرد تا بتواند اصلاح جامعه و نیز دینی ساختن آن را از سرچشمه دنبال کند. در حقیقت او مواعظ خود را از معطوف بودن به کنشگران خُرد بالاتر برده و با اصلاح ساختار قدرت تلاش داشت تا افراد و شهروندان جامعه را اصلاح کند. امام رضا(ع) با پذیرش ولایت‌عهدی دست از مبارزه با حکومت منحرف نکشید. او به بهانه همکاری با قدرت، نقد خود را فرو نکاسته و پنهان نکرد. او از نزدیکترین فاصله، حکومت را نقد کرد و از نزدیک‌ترین فاصله با آن مبارزه می‌کرد.

یادداشتی از مهراب صادق‌نیا منتشر شده در روزنامه ایران

گفت‌وگو درباره مطلبی که خواندید

آدرس ایمیل شما منتشر نمی‌شود.