خبری تحلیلی ردنا (ادیان نیوز)
آخرین اخبار ادیان ایران و جهان، خبرهای دینی ارامنه زرتشتیان کلیمیان شیعه اقلیت‌های دینی و مذهبی و فرقه‌ها جریان‌‌های دینی

گزارش ویژه| جنبش‌های اسلام سیاسی در نبرد با صوفیه

نورالدین المکشر پژوهشگر تونسی در حوزه تمدن اسلامی در مقاله با عنوان حرکات الإسلام السیاسی فی محاربه الصوفیه، جنبش‌های اسلام سیاسی در نبرد با صوفیه در سایت «موسسه مؤمنون بلا حدود» آورده است:

به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، رابطه جنبش‌های اسلام سیاسی جدید و معاصر با صوفیه، گرفتار تنش، تشنج و خصومت‌های بسیاری است که دلایل دینی و سیاسی دارد. تلاش برای خوانش تاریخ ارتباط میان این دو طیف، به کشف حقیقت آشکاری دامن زد مبنی بر اینکه این رابطه پرتنش، زائیده امروز نیست، بلکه در تاریخ و از زمان شکل‌گیری تصوف در پایان قرن دوم هجری ریشه دارد. از آن تاریخ به بعد، این روابط همیشه به سوی بدتر شدن حرکت کرده است تا جایی که در مناسبت‌های مختلفی، به خون‌های زیادی آلوده شد.

صوفیه از زمان تأسیس خود، با مخالفت و محکومیت نمایندگان اسلام سنی و علما و سیاستمداران آن مواجه شد به این بهانه که تصوف، بدعت و گمراهی است و اهل تصوف عقاید و راه‌هایی را در معرفت و مظاهر سلوک ایجاد می‌کنند که در دینی که خداوند نازل کرده، وجود ندارد. در مقابل، پیشگامان نهضت تصوف، با استناد به کتاب و سنت و ایجاد ارتباط مستحکم بین آن و آموزه‌ها و عقاید اسلامی، از عقاید و مواضعشان دفاع می‌کنند، مانند اینکه شیخ جنید بغدادی، امام طائفه (متوفای سال ۲۹۸ هجری) گفت: «کسی که قرآن کریم را حفظ نکند و حدیث ننگارد، در این امر به او اقتدا نگردد، زیرا علم ما به کتاب و سنت گره خورده است».

با وجود اصراری که صوفیه روی ریشه دار بودن اعتقادات و باورهایشان در اسلام دارند، اما غالباً در امر دینشان متهم بودند و نیز در معرض انواع مختلفی از مجازات‌های مادی و معنوی قرار گرفتند و شاید این شاهد از کتاب «اللمع» از بهترین ادله درباره مشکلات و گرفتاری‌هایی باشد که اهل تصوف به واسطه موضع علما و سیاستمداران راجع به آنها متحمل شدند. السراج طوسی، با وصف مواضع فقها و سیاستمداران صوفیه و تعرضاتی که در حق ایشان روا داشتند، گفت: «اگر داستان اینان (فقهاء و سیاستمداران دشمن صوفیه) و آنچه که از گذشته و حال درباره تعرضات آن‌ها می‌دانم را بیان کنم، طولانی خواهد شد، اما به گوشه‌ای از آن اشاره می‌کنم. از جمله، آن است که برای ذوالنون مصری اتفاق افتاد که به کفر و بی‌دینی او شهادت داده و او را به سلطان معرفی کردند، اما عمرو بن عثمان مکی: اذکاری را در اختیار داشت که گوشه‌ای از علوم خاص در آن وجود داشت. اما به دست برخی از شاگردانش افتاد که یکی از آنها نوشته‌هایش را برداشت و فرار کرد. وقتی عمرو بن عثمان از فرار او آگاه شد، گفت: دست‌ها و پاهایش را قطع خواهد کرد و گردنش را خواهد زد. اما ابوالعباس احمد بن عطاء نیز با همه شکوه و وسعت علم و حسن سخنی که داشت، به نزد سلطان برده شد و کفر و الحاد را به او منتسب کردند. وزیر سلطان «علی بن عیسی» او را فراخواند و او را آزرد و به زشتی با او سخن گفت. ابن عطاء گفت: رحم کن مرد! اما وزیر بر او خشم گرفت و حتی دستور داد که کفش‌هایش را از پایش در آوردند و با آن، به صورتش ضربه زدند و گفته می‌شود که همین دلیل مرگ او شد. فقیه و سلطان در مبارزه با صوفیه با یکدیگر ائتلاف کرده بودند: اولی تکفیر می‌کرد و دومی می‌کشت.

هم‌زمان با پایان قرن سوم هجری، موضع فقها و حاکمان در برابر اهل تصوف، از گذشته شدیدتر گشت و محاکمه و قتل حلاج، به نقطه عطفی در تاریخ دشمنی نمایندگان اسلام ستی اعم از علماء و سیاستمداران با بزرگان تصوف تبدیل شد، به ویژه اینکه حلاج، به دو نوع ارتداد متهم شده بود: خروج از دین و خروج از اطاعت سلطان. حلاج، مخالف نظام حکومتی بود و به جای حکومت اشباح موسوم به ضعف و پراکندگی دینی و سیاسی در عهد خلیفه عباسی المقتدر بالله، به حکومت ارواح دعوت می‌کرد.

حلاج به دلیل افکارش در سال ۳۰۹ هجری، اعدام شد و نخستین قربانی موضع‌گیری شدید علیه تصوف بود. البته کار به همین حادثه عظیم و بی‌سابقه در تاریخ روابط متصوفه با مخالفانش محدود نشد، بلکه موج محکومیت، در طول قرن‌ها گسترش یافت و نمایندگان مذهب حنبلی، در مبارزه با صوفیه، از دیگران مصمم‌تر بودند. رأس این مذهب یعنی احمد بن حنبل (متوفای ۲۴۱ هـ/ ۸۵۷ م) از حضور در مجالس حارث المحاسبی صوفی (متوفای ۲۴۳ هـ/ ۸۵۷ م) به دلیل ورود به جدل‌های اعتقادی نهی کرده بود. ابن الجوزی صوفیه را بدعت‌گذار و کافر خواند و بر همین اساس، سهروردی و شاگردش عین القضات همدانی را در سال ۵۸۶ هجری به اتهام کفر به قتل رساند. ابن تیمیه (۷۲۸ هـ/ ۱۳۲۸ م) نیز صوفیان را «کافران معتقد به وحدانیت خداوند» توصیف کرد.

با وجود برخی از فراخوان‌هایی که به منظور پر کردن شکاف بین اهل سنت و اهل تصوف صادر شد که به طور خاص، ابوحامد غزالی در رأس این نگاه قرار دارد، اما این فراخوان‌ها از فریادهایی که شنیده نشد، فراتر نرفت. همین که در آغاز قرن ۱۸ میلادی، عصر نهضت فرا رسید، جنبش وهابیت از نسل تفکر حنبلی به وجود آمد و تصوف را به عنوان دشمن خود معرفی و مقاومت در برابر آن را یک وظیفه دینی اعلام کرد، چرا که اعتقاد داشت تصوف بدعت و گوش‌های از شرک است، زیرا صوفیه، اولیای دین را چه زنده باشند یا نباشند، مقدس و واسطه بین خداوند و بندگانش می‌داند. همین مسئله درباره «انجمن علمای الجزایر» نیز که توسط ابن بادیس تأسیس شد، اتفاق افتاد و این انجمن، یکی از مهمترین وظایف خود را مقاومت در برابر تصوف قرار داد.

بیشتر متفکران سلفی محافظه کار عصر نهضت، سرسخت‌ترین دشمنان صوفیه بودند. جمال الدین افغانی (اسد آبادی) (۱۸۳۸ – ۱۸۹۷) به شدت با آنها دشمن بود و آنها را افرادی توصیف کرد «که ایمان به قضا و قدر الهی را بهانه‌ای برای برپا نشستن از طلب روزی قرار دادند و این‌گونه حکم کرد که «اینان که از توکل، جز معنای تکیه کردن نمی‌فهمند، بهتر است کنار زده شوند و ساختار اجتماعی از لوث وجودشان پاکسازی شود. زیرا دیدگاه‌های آنها با دین، همخوانی ندارد».

محمد رشید رضا (۱۸۶۵ – ۱۹۳۵) راه استادش را در فاصله گرفتن از تصوف و محکوم کردن آن و دعوت به مقاومت در برابر آن ادامه داد، زیرا به نظر او، تصوف، چیزی فراتر از یک بدعت، گمراهی و خروج از ظاهر نص و سنت سلف نیست.

در این بحث، تلاش داریم تا نگاه‌ها نسبت به صوفیه را از زمان شکل‌گیری آن تا امروز روشن سازیم، زیرا مادامی که ریشه‌های مواضع جنبش‌های اسلامگرای معاصر راجع به صوفیه و روندهای آن در طول زمان مشخص نگردد، سخن درباره ایجاد، توسعه و سرانجام این مواضع نمی‌تواند روشن باشد. به ویژه اینکه مواضع کنونی، همچنان تحت تأثیر اسباب و ابهامات قدیمی وجود دارد که دائماً تکرار می‌شود و به عنوان یکی از اصول ثابتی بازیابی می‌کرد که نمی‌توان آن را از تصوف قدیمی یا جدید جدا کرد. برخی از استدلال‌هایی که مخالفان قدیمی تصوف برای محکوم کردن آن، خصومت با آن و مبارزه با بزرگان آن مورد استناد قرار می‌دادند، امروز همچنان به عنوان سلاح، در دست معاصران مخالف تصوف قرار دارد که به واسطه پیگیری مواضع بزرگان اسلام سیاسی از تصوف گرفته تا جنبش اخوان المسلین و سازمان دولت اسلامی، به روشنی آشکار می‌گردد.

اسلام سیاسی و تصوف / جنبش اخوان و تصوف

حسن البناء (۱۹۰۶ – ۱۹۴۹)، بنیانگذار جنبش اخوان المسلمین، در دامان تصوف بزرگ شد، چرا که از مریدان طریقه حصافیه بود. برخی از منابع بیان می‌دارند که حسن البناء وقتی عزم تأسیس «جمعیت خیریه اخوان المسلمین» را کرد، پیش از آنکه به یک جنبش سیاسی تبدیل شود، با مخالفت شیخ و استاد عبدالوهاب الحصافی مواجه شد تا حدی که متعاقباً از این طریقه طرد شد و این امر بدان معنی است که رابطه حسن البناء با صوفیه، به طور کامل قطع شده است و ما باید بفهمیم که دلیل این قطع رابطه، شخصی یا درونی نیست، بلکه دلایل آن جوهری است و در اصل، به اختلاف در روش و اهداف هر یک از طریقه‌های صوفیه حصافیه و جنبش اخوان المسلمین برمی‌گردد و در آن، رویکرد سیاسی به تدریج بر رویکرد دعوتی غلبه پیدا می‌کند و این امر، با طرح صوفیه از مأموریت‌های طریقه تصوف، تعارض دارد.

جنبش اخوان المسلمین در ابتدا به عنوان یک انجمن خیریه تأسیس شد، مانند دیگر انجمن‌های خیریه‌ای که در آن زمان وجود داشت، اما با گذشت حدود یک دهه، و در شرایط تاریخی سختی که مصر پشت سر گذاشت که شاید مهم‌ترین آن‌ها، اشغال نظامی و تلاش مصری‌ها برای به دست آوردن استقلال باشد، بعد سیاسی بر رویکردهای این انجمن غالب شد. این رویکرد سیاسی غالب، به برخورد با حکومت سیاسی منجر شد و در عین حال، موضع این جنبش اسلامگرا راجع به صوفیه شبیه به موضع آنها در قبال حکومت بود. اخوان المسلمین با دیده رضایت به نگاه‌های سیاسی صوفیه نمی‌نگریست، بنابراین صوفیه یا به دلیل اینکه سیاست را جزء مشغولیت‌های دنیایی، تمایلات نفس و غفلت از ذکر خدا می‌دانست، از آن رویگردان بود یا اینکه با حکومت همراهی داشته و به آن وفادار بوده و از رویکردهای آن دفاع می‌کرد. نکته دیگر این است که اخوان المسلمین، نگاه صوفی را مانعی در راه تحقق پروژه‌شان می‌دانستند که به دنبال متحد ساختن صف اسلام و از بین بردن اختلاف بین آنها بود و بر این اساس، هیچ کثرت و تعددی را در بیرون از چارچوب جماعت خودشان نمی‌پذیرند.

صوفیان به دلیل نفوذ در میان مردم و نقل حضورشان در جامعه، همیشه هدف حملات جنبش اخوانی قرار داشتند. لذا عجیب نیست که سید قطب (۱۹۰۶ – ۱۹۶۶)، صوفیه را بخشی از جامعه جاهلی می‌دانست و به مبارزه با آن فرا می‌خواند.

موضع جنبش اخوان المسلمین راجع به صوفیه، هرچند در ظاهر دینی بود، اما در اصل، یک موضع سیاسی بود، به ویژه اینکه تاریخ شهادت می‌دهد که طریقه‌های صوفیه در بیشتر موارد، پناهگاهی بود که سیاستمداران برای مبارزه با اسلام سیاسی افراطی به آن پناه می‌بردند که می‌توان نمونه‌های آن را در حمایت و تبعیت صوفیه از حاکمان مصر، از عبدالناصر گرفته و سادات و حسنی مبارک و اخیراً سیسی که قدرت اخوان را محدود کردند، دید. با وجود مخالفت اخوان با صوفیه، اما موضع آنان، در بردارنده غلوی نبود که برخی از مواضع گروه‌های اسلام سیاسی جهادی مانند جماعت تکفیر و مهاجرت و گروه‌های مسلح، به ویژه سازمان دولت اسلامی که کاملاً در تعارض با صوفیه قرار دارند و یکدیگر را مورد حملات متقابل قرار می‌دهند، بدان شناخته می‌شوند.

سازمان دولت اسلامی (داعش) و تصوف

هرچقدر که نامگذاری‌ها، رویکردها و محاسبات متفاوت باشد، اما جنبش‌های اسلام سیاسی جهادی، برای نسبت دادن بدعت به اهل تصوف و تکفیر آنها اتفاق نظر دارند و در مرحله بعد نیز مبارزه با آنها و قتل ایشان یک واجب دینی مقدس به شمار می‌رود. شاید بهترین مثال درباره خصومت بزرگ شده بین این دو طایفه، موضع سازمان دولت اسلامی (داعش) راجع به صوفیه و نوع برخورد با آن باشد.

اولاً باید بپذیریم که این سازمان سیاسی جهادی، توسط ایدئولوژی حنبلی که به تندروی و افراط و غلو در اعتقاد و مسلک معروف است، تغذیه می‌شود و بر این اساس، روشن می‌شود که امروز داعش، همان اتهاماتی را به صوفیه وارد می‌کند که در گذشته، امثال ابن جوزی، ابن تیمیه، محمد بن عبدالوهاب، مؤسس جنبش وهابیت، جمال الدین افغانی (اسد آبادی)، محمد رشید رضا و امثال اینان به آنها وارد می‌کردند. امیر داعش در «مجله النبأ» وابسته به داعش درباره صوفیان امروز مصر گفت: «شرک به خداوند به شکل گسترده‌ای در محافل صوفیه گسترش یافت تا جایی که حتی کهنسالان با آن پیر و کودکان با آن بزرگ شدند، لذا بلوا به پا شد و مصیبت، بزرگ آمد. آن‌ها به نفع و ضرر اموات معتقدند و به خاطر آن‌ها دست به انواع عبادت‌ها مانند دعا، تضرع، ذبح و طواف می‌زنند و آنها را به عنوان وسیله بین خودشان و خداوند سبحان در نظر می‌گیرند و از طاغوت‌ها و شیوخشان در باطل تبعیت می‌کنند و در همه گفتارها و کردارهایشان از در اطاعت کورکورانه از آنها در می‌آیند.

از نظر سازمان دولت اسلامی، صوفیان مشرک هستند، زیرا اولیای خداوند را می‌پرستند و کورکورانه از آنها اطاعت می‌کنند. این از نظر دینی. اما در بعد سیاسی، بزرگ‌ترین جرم صوفیان، «اطاعت از طاغوت» است؛ به عبارت دیگر، رفتار صوفیان در «عبادت قبور و کسانی که در آن قبور خوابیده‌اند»، خلاصه می‌شود و این بدان معنی است که افراط این جنبش جهادگرای اسلامی در محکوم کردن صوفیه و تلاش برای ریشه‌کن کردن آنها، دو دلیل اصلی دارد دلیل نخست، دینی است که با شکل‌گیری تصوف ایجاد شد و تا امروز گریبان گیر آن است و مفهوم آن این است که تصوف، شرک و گمراهی است. اما دلیل دوم، سیاسی و ناگهانی است که در زمانی ایجاد شد که بعد سیاسی بر رویکرد آن جنبش‌ها غالب شد و معنای آن – در نگاه جنبش‌های جهادگرا – این است که صوفیه از نظر اسلام سیاسی، به معنی همراهی با قدرت حاکم و اطاعت از طاغوت است و حتی فراتر از آن، برای از بین بردن جنبش‌های جهادگرا با استفاده از انواع سلاح‌های موجود، با حکومت هم پیمان است، به ویژه اینکه برخی از نظام‌های عربی کنونی در مصر، الجزایر، مغرب و … از «اسلام معتدل» به عنوان سلاحی برای مبارزه با اسلام سیاسی خشن استفاده می‌کنند.

حکم به محکومیت صوفیه به دو بعد دینی و سیاسی محدود نشد، بلکه بعد اختلافی دیگری نیز وجود دارد که به نظر ما بسیار مهم است و آن، مسئله اندیشه‌ای است که در اصل، به برداشت و فهم هر یک از طرف‌ها از مفهوم جهاد دینی که در متون دینی آمده است، مربوط می‌شود.

جهاد در قاموس جنبش‌های جهادگرای دینی، به صورت کلی به معنی نبرد با دیگرانی است که در اعتقاد، تفکر و رفتار با آنها تفاوت داشته باشند و آن، بهترین راه برای ریشه‌کن کردن دشمن سیاسی و رسیدن به قدرت است، چه این دشمن داخلی باشد یا خارجی. اما مهم آن است که از نگاه جنبش‌های اسلامگرای معاصر و در رأس آنها «سازمان دولت اسلامی»، کلمه «جهاد» که در قرآن از آن نام برده شده است، به معنی اقدام جنگی خشن است. اما به نظر صوفیه، جهاد واقعی، اقدام مرتد در حرکت به سمت باطن خود با هدف تهذیب، ارزیابی و جداسازی آن از گناه‌ها و هدایت آن در مسیر نزدیک شدن به خالقش است. اما نبرد با دیگران، جز در شرایطی که آنها متجاوز و اشغالگر باشند، جایز نیست. به این اختلاف عمیق در نگاه به مفهوم جهاد، اختلاف در ارزش‌های دینی و انسانی عمومی مانند طرد خشونت، دعوت به رواداری، محبت و زهد که گفتمان تصوف آن را تبلیغ می‌کند را نیز اضافه کنید. اگر خشونت، سلاح بیشتر جنبش‌های اسلام سیاسی معاصر باشد، زهد و محبت و رواداری، سه‌گانه‌ی مقدس تصوف در مبارزه با خشونت این جنبش‌هاست.

این اختلافات تند در باورها و مسلمان عقیدتی و فکری، همان است که به تغذیه خصومت جنبش‌های اسلام سیاسی در برابر تصوف کمک کرد و این خشونت، خشونتی است که در حد تفکر و اخراج از امت متوقف نشد، بلکه به صورت سخت‌ترین و سنگین‌ترین اشکال خشونت در قبال آنها اجرا شد. برخی از جنبش‌های اسلام سیاسی مانند القاعده، انصار الشریعه و سازمان دولت اسلامی (معروف به داعش) در برابر وجود تصوف می‌ایستند، بنابراین عملیاتی‌های ربایش، کشتار و انفجار به همراه موج «بهار عربی» رشد پیدا کرد. به عنوان مثال، در تونس، قبور و خانقاه‌های صوفیه به این بهانه که از نشانه‌های کفر و گمراهی است، مورد تعرض قرار گرفتند. در لیبی و سوریه نیز وضع به همین منوال است، چرا که بسیاری از بارگاه‌ها و قبور، تخریب شدند. سازمان دولت اسلامی در زمانی که بعد از سقوط نظام قذافی، بر شهر «سرت» در لیبی مسلط شد، لزوم اعلام توبه و بازگشت به آنچه که «راه درست» نامیدند را به صوفیان متذکر شدند و اعلام کردند که در غیر این صورت، خونشان مباح خواهد بود.

صوفیان مصر، بیش از دیگران از سوی جنبش‌های جهادگرا ضربات دردناک دریافت کردند. شایسته ذکر است که طریقه‌های صوفی در مصر، همیشه با حکومت سازگار بودند و از آن حمایت می‌کردند و با آن در رویارویی با خشونت جهادگرایان هم پیمان بودند. کافی است تا به دیدار السیسی که محدود کننده قدرت اخوان المسلمین در مصر بود با هیأت طریقه‌های صوفی در زمان تبلیغات انتخاباتی‌اش در سال ۲۰۱۴ و اعلام زین العابدین فهیمی سلامه، خلیفه طریقه‌های صوفی مبنی بر حمایت اعضای این طریقه‌ها از ارتشبد عبدالفتاح السیسی اشاره کنیم: زیرا آنها «السیسی» را صوفی می‌دانند. در عین حال، فهمی سلامه توضیح داد که اخوان المسلمین همیشه به تصوف حمله می‌کند، زیرا اخوانی‌ها، بندگان صالح خداوند را دوست ندارند.

سازمان اخوان المسلمین، صوفی‌های مصر را به دلیل ایستادن در کنار قدرت و حمایت از ارتشبد عبدالفتاح السیسی که دشمن لجوج اخوان و جنبش‌های اسلام سیاسی و به طور کلی جنبش‌های جهادگرا است، نبخشید. دلیل این امر، آن است که این سازمان، دست به تخریب بسیاری از مراقد و خانقاه‌ها و ربودن و قتل بسیاری از شیوخ تصوف و قتل آنها زد که از آن جمله می‌توان به شیخ سلیمان ابوحراز، بزرگ‌ترین شیخ سینا که ۹۸ سال داشت، اشاره کرد که سازمان پرچم‌های سیاه داعش، در نوامبر ۲۰۱۶ از ذبح او خبر داد. همچنین شیخ اقطیفان منصور به همین روش سر بریده شد. می‌ماند مسئله انفجار مسجد الروضه در شمال سیناء که سخت‌ترین تعرضی بود که در طول تاریخ علیه صوفیان انجام شد. انفجار این مسجد که به طریقه صوفیه الجریریه تعلق داشت، در روز ۲۴ نوامبر ۲۰۱۷، به قتل ۲۳۵ نفر و مجروحیت بیش از ۱۲۰ نفر انجامید. صوفیان در سوریه و عراق نیز به دلیل اعتقادات، نوشته‌ها و مواضع سیاسی مسالمت‌آمیزشان با حکومت، هدف تجاوزات مکرر تشکیلات اسلام سیاسی قرار گرفتند.

در پایان به نظر می‌رسد که چشم‌انداز روابط بین اسلام سیاسی و اهل تصوف، مسدود است و تصفیه‌حساب بین دو طرف، خشونت و خونریزی بیشتری را به دنبال خواهد داشت، به ویژه اگر بدانیم که گروه‌های خارجی نیز وارد ماجرا شده تا نفت بیشتری بر روی این آتشی بریزند که خود شعله‌ور است. شاخص‌های زیادی که وجود دارد، نشان می‌دهد که اروپا و آمریکا در نبرد با سازمان‌های اسلامگرای خون‌ریز، شروع به باز کردن حساب روی اسلام «رواداری منعطف و منفتح» متصوفه کرده‌اند، به ویژه اینکه این سازمان‌ها پیش از این ضربات دردناکی را به اروپا و آمریکا وارد کردند که شاید مهم‌ترین آن‌ها، حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به دو مرکز حاکمیتی در آمریکا و حملات رسانه‌ای متعدد دیگری به کشورهای اروپایی از جمله فرانسه و آلمان بود. آنچه که بر خشم اسلام سیاسی می‌افزاید و تلاش‌های آن را در نبرد با صوفیه تقویت می‌کند، تلاش خود رژیم صهیونیستی برای سوار شدن بر موج اسلام صوفی «مسالمت‌آمیز» در نبرد با جنبش‌های مبارز فلسطینی است.

عامل مهم دیگری در عمیق ساختن شکاف اختلاف و نبرد میان این دو طیف نقش دارد و آن، تنازع واقعیت دینی است، زیرا هر طرفی ادعا می‌کند که تنها نماینده واقعیت و تنها کسی است که شایستگی سخن گفتن به نام حقیقت را دارد. این داده‌ها و داده‌های دیگر از این دست، بهانه‌هایی برای اسلام سیاسی و جهادی در تلاش مجدانه برای قطع ریشه تصوف در هر مکانی است که یافت شود.

گفت‌وگو درباره مطلبی که خواندید

آدرس ایمیل شما منتشر نمی‌شود.