شخصیت های مطرح در شطحیات صوفیانه
یکی از شخصیت های تاثیرگذار در مبحث شطح، بایزید بسطامی است که به خاطر شطحیات صوفیانه بسیار زیادش به شیخ شطح معروف گشته است. با نگاهی به شطحیات او بی اساس بودن گفتارش برای خیلی ها حتی برای محققینی همچون زرین کوب روشن است.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، برای فهم بهتر شطحیات صوفیانه، سه شخصیت اصلی که غرق در این وادی بودند را مورد بررسی قرار می دهیم. اولین شخصیت، بایزید بسطامی است که معروف به شیخ شطح است. دومین شخصیت، حسین بن منصور حلاج است که به کشته شطح، معروف است. سومین نفری که در مباحث شطحیات بسیار از او نام برده شده است، روزبهان بقلی است که بعد از انتقادات بسیاری با تالیف کتاب «شرح شطحیات» دست به توجیه و توضیح شطحیات صوفیانه زد.
اولین شخصیتی که باید در اینجا مورد بررسی اجمالی قرار گیرد بایزید بسطامی است که به خاطر شطحیات زیادی که از او نقل شده است، به شیخ شطح معروف گشته است. نام وی طیفور بن عیسى بن آدم و در شهر بسطام که از بلاد خراسان در سال (۱۶۰ ه.ق) تولد یافت. بایزید در بین متصوفه جایگاه والایی دارد به گونه ای که عطار نیشابوری در تذکرهالاولیاء می نویسد: «آن سلطان العارفین، آن برهان المحقّقین، آن خلیفه الهى، آن دعامه نامتناهى، آن پخته جهان ناکامى، شیخ وقت ابو یزید بسطامى- رحمه اللّه علیه- اکبر مشایخ بود و اعظم اولیا، و حجّت خداى بود و خلیفه به حق، و قطب عالم و مرجع اوتاد و ریاضات و کرامات او بسیار است»(۱)
از او، شطحیات بسیاری ذکر شده است؛ ازجمله آن شطحیات: «ابو موسى گوید که «ابو یزید از مؤذّن اللّه اکبر بشنید، گفت: من بزرگوارترم.»(۲) در صورتی که اهل بیت(علیهم السلام) همه خود را در برابر خدواند، حقیر وفقیر می دیدند. امام سجاد(علیه السلام) در صحیفه سجادیه می فرمایند: «فَإِنِّی عَبْدُکَ الْمِسْکِینُ الْمُسْتَکِینُ الضَّعِیفُ الضَّرِیرُ الْحَقِیرُ الْمَهِینُ الْفَقِیرُ الْخَائِفُ الْمُسْتَجِیر(۳) من بنده بینوا، زار، ناتوان، دردمند، خوار، بیمقدار، فقیر، ترسان و پناهنده به توام.» پس باید توجه کرد که فاصله اهل بیت(علیهم السلام) که معیار حق هستند و کسانی که مدعی عرفان و شناخت خداوند می باشند فرسنگ ها فاصله است.
نمونه دوم از شطحیات بایزید بسطامی موردی است که روزبهان بقلی آن را از بایزید نقل می کند: «بایزید را گفتند «جمله خلق در تحت لواى محمّد خواهند بود». گفت «باللّه که لواى من از لواى محمّد عظیم تر است»»(۴) این گفتار، باساده ترین تامل، قابل نقد است. تمام سلاسل صوفیه، سرسلسله خود را امیرالمومنین(علیه السلام)می دانند و امیرالمومنین(علیه السلام) خود را بنده ای از بندگاه پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله) می داند: «انَّمَا أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِیدِ مُحَمَّدٍ (صلى الله علیه و آله)»(۵) جز این نیست که من غلامى از غلامان محمّد صلى الله علیه و آله هستم.
دکتر عبدالحسین زرین کوب یکی از شطحیات بایزید را نقل می کند که: «از جمله اینکه از بایزید نقل می کنند که آتش دوزخ چیست والله که من آن را بببینم با گوشه مرقعه ام آن را خاموش میکنم.» و در ادامه زرین کوب در نقد این شطح می نویسد: «این سخن را هرکس گفته باشد، زندیقی است که قتلش واجب است، چرا که ناچیز گرفتن امری، نشانه انکار آنست.»(۶)
پس می توان فهمید که شخصیتی که به عنوان شیخ شطح مطرح است با شطحیاتی که از او نقل شده است از معارف اسلامی فاصله بسیار زیادی دارد و نمی تواند نماینده عرفان اسلامی و شیعی باشد.
پی نوشت:
(۱). فرید الدین،عطار نیشابورى، تذکره الأولیاء، جلد۱، ص۱۳۴، مطبعه لیدن – لیدن، چاپ: اول، ۱۹۰۵ م.
(۲). روزبهان بقلى شیرازى، شرح شطحیات، ص۱۰۱، انتشارات طهورى – تهران، چاپ: سوم، ۱۳۷۴.
(۳). على بن الحسین علیه السلام، امام چهارم، الصحیفه السجادیه،ص ۱۰۴، دفتر نشر الهادى – قم، چاپ: اول، ۱۳۷۶ش.
(۴). روزبهان بقلى شیرازى، شرح شطحیات، ص۱۳۲، انتشارات طهورى – تهران، چاپ: سوم، ۱۳۷۴.
(۵). کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی (ط – دارالحدیث)، ج۱؛ص۲۲۵، دار الحدیث – قم، چاپ: اول، ق۱۴۲۹.
(۶). زرین کوب،عبدالحسین،دنباله جستجو،درتصوف ایران،ص۲۲،امیرکبیر، تهران،چاپ هفتم،۱۳۸۷.