عصاره داستان جدایی کلیساهای شرق و غرب
دائرهالمعارف بریتانیکا، اصلِ داستانِ انشقاق بزرگ سال ۱۰۵۴ میلادی را که به جدایی کامل کلیساهای ارتدکس شرقی و کلیسای کاتولیک رومی انجامید چنین شرح میدهد:
جدایی بزرگِ سال ۱۰۵۴ میلادی که جدایی بزرگِ شرق و غرب هم نامیده میشود رویدادی است که افتراق نهایی کلیساهای مسیحیت شرق (به رهبری پاتریارکِ قسطنطنیه، میخائیل سِرولاریوس[۱]) و کلیسای غرب (به رهبری پاپ لِئوی نهم[۲]) را سرعت بخشید. تکفیر متقابلِ پاپ و پاتریارک در آن سال، نقطه عطفی در تاریخ کلیسا شد. احکام تکفیر، تا سال ۱۹۶۵ میلادی پابرجا ماند؛ اما در آن سال، پاپ و پاتریارک با برگزاری مراسم همزمان، آن احکام را مُلغی کردند؛ و این، ثمره دیدار تاریخی پاپ پُل ششم[۳] و پاتریارک آتِناگوراس[۴] در اورشلیم به سال۱۹۶۴ بود.
میتوان گفت طی قرنهای پنجم تا یازدهم، روابط کلیساهای بیزانس و رُم مدام تیرهتر میشد. در کلیسای اولیه، سه اسقف، یعنی اسقفهای رُم، اسکندریه و انطاکیه، بیشتر به دلیل اهمیت سیاسیِ شهرهایی که در آنها حاکم بودند، منزلتِ بسیار داشتند.
ولی بعدها با انتقال پایتختِ امپراتوری از رُم به قسطنطنه و همچنین به دلیل افول اسکندریه و انطاکیه که میدان نبرد اسلام و مسیحیت شده بودند شهر قسطنطنیه مهمتر شد. به علاوه، در همان دورانی که پاتریارکنشینهای شرق، منازعات الهیاتیِ غالباً خشنی با هم داشتند الهیاتِ غرب آرام بود و این، موقعیت پاپهای رم را که ادعای برتریشان بیشتر و بیشتر میشداستحکام بخشید. ولی این برتری یا به بیان بهتر، تصور رومیها از برتری، هرگز در شرق پذیرفته نشد. تلاش رومیها برای تحمیل آن تصور بر پاتریارکهای شرق به مرور ایام، راه را برای جدایی هموار میکرد؛ و اصرار آنان بر سَروری در آن روزگار پُرالتهاب، رفتهرفته موجب انشقاق میشد.
ذاتِ الهیاتِ شرق با غرب متفاوت بود. الهیات شرق، در فلسفه یونانی ریشه داشت؛ حال آنکه مقدار زیادی از الهیات غرب بر اساس حقوق رومی بود؛ و این باعث سوءتفاهمهایی میشد و نهایتاً، درباره یکی ازآموزههای اساسی مسیحی، به دو نگاه کاملاً متفاوت و دو روش بسیار متفاوت برای تبیین آن آموزه انجامید. مساله این بود که آیا روحالقدس فقط از پدر صادر میشود یا هم از پدر و هم از پسر. سرانجام، پس از آنکه کلیساهای رومی بدون نظرخواهی از شرق، پسر را در اعتقادنامه خود گنجاندند، کلیساهای شرق و غرب دو راه کاملاً متفاوت را در این باره در پیش گرفتند. کلیساهای شرق، از چند ویژگی دیگر رومیان نیز بیزار بودند: از اجبار روحانیان به تجرد، از اختصاص حق اجرای آیینِ تأیید به اسقفان و از استفاده از نان فطیر در آیین عشاءربانی.
حسادتها و منافع سیاسی، دعواها را شدیدتر کرد و بالاخره، پس از علائمِ هشداردهنده فراوانِ اولیه، جدایی قطعی در سال ۱۰۵۴ اتفاق افتاد؛ و آن، زمانی بود که پاپ لِئوی نهم، میخائیل سِرولاریوس و پیروانش را آماج تکفیر قرار داد و پاتریارک هم با تکفیری مشابه، تلافی کرد. البته دو کلیسا قبلاً هم یکدیگر را تکفیر کرده بودند ولی جداییِ دائمی پدید نیامده بود. در آن زمان، چنان مینمود که هنوز برای آشتی فرصتهایی هست، اما شکافِ بین دو کلیسا کمکم بازتر شد؛ و علیالخصوص، حوادثی نظیر تصرف قسطنطنیه به دست لاتینیان در سال ۱۲۰۴، یونانیان را سخت برآشفته ساخت. غربیان در شوراهایی نظیر لیون[۵] (۱۲۷۴) یا فِرّارا-فلورانس[۶] (۱۴۳۹) با شرطگذاریهایی از بیزانسیها خواستند که باز با آنان متحد شوند، ولی بیزانسیها نپذیرفتند؛ و این جدایی هنوز التیام نیافته است.[۷]
برخی از جزئیات سفر نمایندگان پاپ لئوی نهم که برای اطلاع از اوضاع کلیسای شرق به قسطنطنیه عزیمت کرده بودند ذیلاً شرح داده شده است:
شرح موجزی از ماجرای کار فرستادگان «سَریر مقدس رومی و رسولی»[۸] به «شَهر سُلطانی»[۹]، منسوب به اسقفِ کاردینال، هومبرتِ سیلواکاندیدایی[۱۰]
اصل این متن در منبعی لاتین[۱۱] به تصحیح کورنیلیوس ویل[۱۲] آمده و نورث[۱۳] آن را از لاتین به انگلیسی ترجمه کرده است.
این نوشتار یکی از مهمترین آثاری است که ماجرای دیدار سفیران پاپ را از قسطنطنیه در سال ۱۰۵۴ میلادی شرح میدهد و نَصّ لَعنهایی را که بر مَذبح کلیسای أَیاصوفیه[۱۴] نهاده شد نقل میکند. گرچه تاریخِ نگارش و هویت نگارندگان این نوشتار به درستی معلوم نیست، ولی کورنیلیوس ویل، مُصحّح این متن، بر این باور بود که به احتمال قوی، همان فرستادگان پاپ و علیالخصوص خود هومبرت، آن را طی همان سفرشان به قسطنطنیه یا در کوتاهزمانی پس از آن نگاشتهاند.
اصل متن
در دوازدهمین سال سلطنت کنستانتین مونوماکوس[۱۵] که هفتمین سالِ اعلان خَراج[۱۶] بود، درست در سالروز میلاد حضرت یحیای مُعَمّدان[۱۷]، فرستادگانِ «سَریر مقدس رومی و رسولی» به نامهای اسقفِ کاردینال، هومبرتِ سیلواکاندیدایی؛ اسقف اعظم، پطرسِ اَمالفی[۱۸] و فردریک[۱۹]، شَمّاس و پیشکارِ کلیسای رومی، از جانب حضرت پاپ لئوی نهم[۲۰] وارد قسطنطنیه شدند. به اصرار این فرستادگانِ رومی، در صومعه اِستودیوس[۲۱] که درون شهر بود، در پیشگاه امپراتور و شاهزادگان او، راهبِ موسوم به نیکتاس[۲۲]، نوشتاری را که به نام خودش و با عنوان «در باب نان فطیر و در باب شَبات و در باب ازدواج کشیشان» علیه سریر رسولی و تمامی کلیسای لاتینی بود و دستبهدست گشته بود رسماً محکوم و مردود اعلام کرد.
به علاوه، او همه کسانی را که تقدُّم کلیسای رومی بر همه کلیساها را رد میکردند و کسانی را که با گستاخی، راستکیشیِ[۲۳] دائمیِ ایمان آن کلیسا را به هر شکلی منکر بودند ملعون و مطرود دانست. پس از آن، به پیشنهاد همین فرستادگان رومی و در منظر همگان، امپراتورِ راستکیش فرمان داد که نوشتار مزبور سوزانده شود؛ پس آن نوشتار نابود شد.
روز بعد، نیکتاسِ مزبور از شهر بیرون شد و به نزد این فرستادگان به درون قصر ؟؟؟[۲۴] اول رفت. او پاسخ کاملِ آنان به پرسشهایش را دریافت و سپس با کمال میل، همه سخنان، تلاشها و اقدامات علیه سریر اول و رسولی را رسماً محکوم و مردود اعلام کرد.
و بدینسان، آنان نیکتاس را در جماعت خود پذیرفتند و او دوستِ صمیمیشان شد. به علاوه، سخنان و نوشتههای این فرستادگان علیه تهمتهای گوناگونِ یونانیان و به خصوص، کلماتشان علیه میخائیل، اسقف قسطنطنیه؛ لئو[۲۵]، اسقفِ متروپولیتان[۲۶] در آخریدا[۲۷]، و علیه همین راهبِ موسوم به نیکتاس، به فرمان امپراتور ترجمه شد و هنوز در این شهر نگاهداری میشود.
سرانجام، چون میخائیل از حضورِ فرستادگانِ مزبور و از مصاحبتشان گریزان و در حماقت خود پایدار بود، آنان در ۱۶ ژوئیه، بهرغم مخالفت میخائیل که زبان به شکایت گشوده بود، به کلیسای ایاصوفیه وارد شدند؛ و زمانی که روحانیِ کلیسا به رسم معمول آن جماعت، مُهیای عشاءربانی میشد، آنان تکفیرنامه را روی مَذبح اصلی، پیش چشمان خیره روحانیان و مردمِ حاضر گذاشتند. فرستادگان به محض خروج از کلیسا، غبار از پاهای خود تکاندند تا برای آن مردم اِشارتی باشد؛ و طبق کلام انجیل، اعلان کردند: «تا خدا ببیند و داوری کند.» (متّی ۱۴:۱۰).[۲۸] سپس، بعد از آنکه کلیساهای لاتینیِ قسطنطنیه سامان داده شد و علیه همه کسانی که مِنبعد از دست یونانیانی که قربانی رومی[۲۹] را رَدّ میکردند نان و شراب میستاندند لعن صادر شد، امپراتورِ راستکیش، فرستادگان را به بوسه صلح[۳۰] پذیرفت و سپس آنان با اجازه او و با هدایای ملوکانهای که به آنان داده بود در ۱۸ ژوئیه با شتاب رهسپار بازگشت به پطرس مقدس و خانههای خود شدند.
اما به دلیل اِلحاح و پافشاری میخائیل که قول میداد سرانجام با آنان مناظره کند، در ۲۰ ژوئیه، امپراتور ناگزیر شد با ارسال نامههایی آنان را از سولامبریه[۳۱] باز فرابخواند. آنان در همان روز بازگشتند ولی ابتدا به سوی به قصر ؟؟؟[۳۲] اول رفتند. زمانی که سالارِ مُرتدان، میخائیل، از بازگشت آنان خبردار شد کوشید آنان را در فردای آن روز به ظاهر برای مشاوره، به کلیسای اَیاصوفیه بکشاند تا وقتی تکفیرنامهشان که او در ترجمهاش تحریف کاملی صورت داده بود نشان داده میشد، مردم در آنجا دَمار از آنان برآورند. امپراتورِ دوراندیش که از چنان چیزی بیم داشت نمیخواست هیچ شورایی شکل بگیرد مگر آنکه خودش در آن حاضر باشد؛ و چون میخائیل به کلی با نظر او مخالف بود، امپراتور فرمان داد که این فرستادگان زود از آنجا بروند؛ و این انجام شد.
سرانجام، میخائیلِ زهرآگین که از نافرجامی دسیسههایش افسوس میخورد، بدان سبب که اراده امپراتور را در ظفریافتنِ آن فرستادگان دخیل میدید غائله بزرگی علیه او بهپا کرد. و بدینسان، امپراتور ناچار شد مترجمانِ لاتینیان به نامهای پولس و پسرش اِسماراگدوس[۳۳] را کور کند و تارَک بتراشد و تسلیم میخائیل کند تا بدین صورت شورشها را بخواباند. اما امپراتور پس از آنکه مردانش را به دنبال آن سفیران فرستاد نسخه صحیحی از آن تکفیرنامه را که از یکی از شهرهای روسها برایش ارسال کرده بودند دریافت کرد و به رُعایا نشان داد و سپس میخائیل را پیدا کرد و او را به دلیل دستبردن در آن منشور، مجرم شناخت. امپراتور که بدین سبب برآشفته بود دوستان و خویشانِ میخائیل را که حالا از مناصب خود معزول شده بودند از قصر اخراج کرد و تا به همین امروز کینه عمیقی از او به دل دارد.
این است نسخه آن تکفیرنامه:
تکفیری که میخائیل کِرولاریوس[۳۴] و پیروانش با آن مجروح شدند
از سوی هومبرت که به لطف خدا اسقفِ کاردینالِ کلیسای مقدس رومی است؛ پطرس، اسقف اعظم آمفالی؛ و فردریکِ شَمّاس و پیشکار، به تمامی فرزندان کلیسای کاتولیک:
سریر مقدس و اول و رسولیِ رُم که سرپرستی همه کلیساها خاصهً به او تعلق دارد و گویا سَر آنهاست، برای حفظ آرامش و کارایی کلیسا مِنَّت نهاد و ما را سفیران خود به سوی این شهر سلطانی قرار داد تا ما طبق آنچه مکتوب است فرود آییم و ببینیم آیا شِکوهای که علیالدّوام از این شهر بزرگ به گوشِ سریر مقدس میرسد به درستی، واقعیت دارد یا چنین نیست.
پس باشد که فرمانروایان، روحانیان، شورای سِنا و مردم فرهمندِ[۳۵] این شهرِ قسطنطنیه و همچنین همه کلیسای کاتولیک بدانند که ما در اینجا، هم خیرِ بسیار یافتهایم که، در پروردگار، به غایت از آن شادمانیم؛ و هم بزرگترین شَر را دیدهایم که با اندوه، بر آن افسوس میخوریم. چون تا بدانجا که اساطینِ امپراتوری و شهروندان شریف و خردمند قسطنطنیه در میاناند این شهر، به غایت، مسیحی و راستکیش است.
ولی آنجا که پای میخائیل که پاتریارکنامیدنش اجحاف است و پای حامیان حماقتش به میان میآید، بیشمار است گیاهان سمّیِ بدعت که هر روز در میانشان کاشته میشود. زیرا آنان همچون شمعونیان[۳۶]، عطیه خدا را میفروشند؛ همچون والیزیان[۳۷]، میهمانانشان را اَخته میکنند و آنان را نه تنها به کشیشی بلکه به اسقفی ارتقا میدهند؛ همچون آریوسیان[۳۸]، کسانی را که از قبل، به نام تثلیث مقدس تعمید یافتهاند، و علیالخصوص لاتینیان را، از نو تعمید میدهند؛ همچون دوناتیستها[۳۹]، مدعیاند که جز کلیسای یونانی، کلیسای مسیح و تعمید از دنیا رخت بربسته است؛ همچون نِقُولاویان[۴۰]، زناشوییِ شهوانی خادمان مَذبح مقدس را مجاز میشمارند و از آن دفاع میکنند؛ همچون سِوِریان[۴۱]، میگویند که شریعتِ موسی ملعون است؛ همچون پِنوماتوماکیه[۴۲] یا تِئوماکیه[۴۳]، صدور روحالقدس از پسر را قطع میکنند؛ مِنجمله همچون مانویان[۴۴]، میگویند که ؟؟؟[۴۵] دارای روح میشود؛ همچون ناصریان[۴۶]، تا بدانجا به طهارت بدن یهودیان اعتقاد دارند که از غسلدادن به نوزادانِ روبهموت تا قبل از هشتروزگی امتناع میورزند، و چون از معاشرت با زنانِ باردار یا حائض میپرهیزند، اگر چنان زنانی از کفار، بخواهند تعمید بگیرند، آنان را مانع میشوند؛ و چون مویِ سر و ریش میگذارند، کسانی را که طبق فتوای کلیسای رومی، تارَکِ سر یا ریش میتراشند به جماعت خود راه نمیدهند. به دلیل این خطاها و خطاهای بسیار دیگری که میکنند، خودِ میخائیل با نامههای مولایمان پاپ لِئو اندرز داده شد ولی او با چشم تحقیر نگریست و توبه نکرد. به علاوه، زمانی که ما فرستادگان پاپ، خواستیم موجبات چنان شرور بزرگی را به شکلی معقول از ریشه برکنیم، او ما را به حضور و صحبت نپذیرفت و کلیساها را از برگزاری مراسم عشاءربانی منع کرد، درست همانطور که قبلاً، کلیساهای لاتینیان را بسته بود و با «آزیمی»[۴۷] نامیدن لاتینیان، آنان را در همه جا با گفتار و کردار، آزرده بود. به درستی که آنان را تا بدان پایه آزار داد که در میان فرزندان خویش، سریر رسولی را ملعون دانست و هنوز علیه آن مینویسد و خود را پاتریارک جهان میداند. بنابراین، چون ما این اهانت و اجحافِ بیسابقه بر سریر اول و مقدس و رسولی را تاب نیاوردیم و نگران بودیم که به انحاء بسیار، به ایمان کاتولیکی آسیب برسد، به إِذن تثلیث مقدس و مُتفرِّد، و سریر رسولی که ما سفارتش را انجام میدهیم، و همه آباءِ راستکیشِ هفت شورای اول و همه کلیسای کاتولیک، بدین طریق، لعنِ رسمی ذیل را که عالیجناب پاپ بر میخائیل و پیروانش خوانده است تأیید میکنیم، مگر آنکه آنان توبه کنند:
پاتریارک تازهکار، میخائیل، که از مقام خود سوءاستفاده کرده است، همو که فقط به خاطر ترس از مردم، مَنش راهبانه پیش گرفت و هماکنون با بسیاری از بدترین جنایات، ملعون شده است، و همراه با او لئو[۴۸]، موسوم به اسقف آخریدا، و همچنین کنستانتین، کشیش مخصوصِ همین میخائیل، که قربانی لاتینیان را با پایِ نامقدس خود پایمال کرد، و همه کسانی که در خطاها و جسارتهای مزبور از اینان پیروی میکنند «اَناتیما ماران اَتا»[۴۹] باشند، همراه با شمعونیان، والیزیان، آریوسیان، دوناتیستها، نِقُولاویان، سِوِریان، پِنوماتوماکیه، مانویان، ناصریان و همه بدعتگذاران؛ بلکه همراه با خود ابلیس و فرشتگان او، مگر آنکه توبه کنند. آمین! آمین! آمین!
تکفیری دیگر که در آنجا در حضور امپراتور و شاهزادگان او به صدای بلند انجام شد
کسانی که با خیرهسری، با ایمانِ کلیسای رومی و با قربانیِ آن مخالت کردهاند «اَناتیما ماران اَتا» باشند و باشد که نه مسیحیِ کاتولیک، بلکه بدعتگذارِ «طرفدار خمیرمایه»[۵۰] به حساب آیند. چنین باد! چنین باد![۵۱]
این نوشتار حاصل ترجمه و تلفیق دو منبع متفاوت درباره جدایی کلیساهای ارتدوکس شرقی و کاتولیک رومی است. دو منبع مزبور در پاورقیهای بعدی آمده است- مترجم.
[۱] Michael Cerularius
[۲] Pope Leo IX
[۳] Pope Paul VI
[۴] Patriarch Athenagoras I of Constantinople
[۵] Council of Lyon
[۶] Council of Ferrara-Florence
[۷] بازیافته از https://www.britannica.com/event/Schism-of-1054 در مورخه ۲۰ ژانویه ۲۰۱۷
[۸] کلیسای کاتولیک روم غربی- مترجم.
[۹] قسطنطنیه- مترجم.
[۱۰] Humbert of Silva Candida
[۱۱] Acta et Scripta Quae de Controversiis Ecclesiae Graecae et Latinae Saeculo Undecimo Composita Extant, Leipzig & Marburg 1861, Documents VIII-X, pp. 150-4
[۱۲] Cornelius Will
[۱۳] W. L. North
[۱۴] Hagia Sophia (به معنای «خِرد مقدس» است- مترجم.)
[۱۵] Constantine Monomachos
[۱۶] the seventh indiction (در روم باستان، حکومت در هر پانزده سال، خراج نو بر مردم میبست و از اولین تا پانزدهمین سال این دوران را میشمردند: اولین سالِ اعلان خراج، دومین سالِ اعلان خراج و الخ- مترجم.)
[۱۷] John the Bptist
[۱۸] Archbishop Peter of Amalfi
[۱۹] Frederick
[۲۰] Pope Leo IX
[۲۱] Monastery of Stoudios (مهمترین صومعه شهر قسطنطنیه در دوران امپراتوری بیزانس- مترجم.)
[۲۲] Niketas
[۲۳] orthodoxy
[۲۴] ظاهراً اصل لاتین متن، ناقص بوده است- مترجم.
[۲۵] Leo
[۲۶] Metropolitan Bishop
[۲۷] Achrida
[۲۸] در اینجا کمی بینظمی در متن دیده میشود. در فقره مزبور از انجیل متی، در آنجا که عیسی مسیح حواریون را به سوی مردم ارسال میکند چنین آمده است: «و هرکه شما را قبول نکند یا به سخن شما گوش ندهد، از آن خانه یا شهر بیرون شده، خاکِ پایهای خود را برافشانید.»- مترجم.
[۲۹] مراد از قربانی رومی، همان دو عنصر مراسم عشاءربانی است که به رسم کلیسای کاتولیکِ رومی تقدیس شده باشد- مترجم.
[۳۰] معانقه و بوسه آیینی، که به رسم محبت، در میان مؤمنان مسیحی انجام میشود- مترجم.
[۳۱] Solembria
[۳۲] اصل لاتینِ متن، ناقص بوده است- مترجم.
[۳۳] Smaragdus
[۳۴] همان سرولاریوس است با تلفظ یونانی- مترجم
[۳۵] صفت است برای همه اصناف مزبور- مترجم.
[۳۶] Simoniacs
[۳۷] Valesians
[۳۸] Arians
[۳۹] Donatists
[۴۰] Nicolaitists
[۴۱] Severians
[۴۲] Pneumatomachoi
[۴۳] Theomachoi
[۴۴] Manichaeans
[۴۵] به علت وجود کلمه «leave » در این عبارت، نتوانستم ترجمه مناسبی برای آن بیاندیشم. عین عبارت این است:
they state that leave is ensouled (animatum)- مترجم.
[۴۶] Nazarenes
[۴۷] Azymite (ترجمه تحتاللفطی واژه «آزیمی»، «بیخمیرمایه» است. این واژه، ناسزایی بود راجع به مسیحیانی که در نان عشاءربانی خمیرمایه به کار نمی بردند- مترجم.)
[۴۸] Leo
[۴۹] Anathema Maranatha
(این، نوع بسیار شدیدی از لعن است که در یهودیت سابقه دارد و پولس نیز در اول قرنتیان ۲۲:۱۱ بدان تلفظ کرده است و معنایش این است: «ملعون باشند و خداوند بیاید و از آنان انتقام بستاند.»- مترجم.)
[۵۰] Prozymite
در مورخه ۱۷ ژانویه ۲۰۱۷http://www.acad.carleton.edu/curricular/MARS/Schism.pdf بازیافته از [۵۱]
مترجم: مصطفی رستگار
پایان پیام/ص