هدف عایشه هدایتالله در کتاب «حاشیههای فمینیستی قرآن» بررسی انتقادی تفسیرهای فمینیستی از قرآن است.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، عایشه هدایتالله در کتاب «حاشیههای فمینیستی قرآن» از یک سو تفاسیر فمینیستی از قرآن را به عنوان عرصهای نو در تفسیر به مخاطب ارائه میدهد و از سوی دیگر این تفاسیر را از حیث روش و نتیجهگیری ارزیابی انتقادی میکند.
هدایتالله در این کتاب پرسشهای مهمی درباره این تفاسیر مطرح میکند اما به نظر میرسد در نهایت این پرسشها را بیپاسخ باقی گذاشته است.
او در راستای بررسی انتقادی تفاسیر فمینیستی از قرآن بر کار شش متفکری تمرکز داشته است که تفاسیری فمینیستی از قرآن ارائه کردهاند: رفعت حسن، عزیزه الهبری، امینه ودود، اسماء بارلاس، سعدیه شیخ و کشیا علی. هدایتالله هدف تفاسیر فمینیستی متفکران فوق را را حمایت از تمامیت شخصیت و عاملیت اخلاقی زنان مسلمان از منظر قرآن و برابری همه انسانها اعم زن و مرد در پیشگاه خداوند بر اساس قرآن میداند.
هدایتالله در اطلاق صفت فمینیستی به کار این محققان به دلیل دلالتهای منفی، از جمله دلالت امپریالیستی این واژه مردد بود اما در نهایت واژه فمینیست را عبارتی مناسب برای توصیف کار این متفکران یافت، چرا که ویژگی مشترک آثار آنان یعنی به چالش کشیدن قدرت و هنجارمندی مردانه را نمایان میکند. البته هدایتالله تاکید دارد که صفت فمینیست را تنها به کار تفسیری این پژوهشگران از قرآن اطلاق کرده است و نه به خود آنان.
هدایتالله پس از ارائه مختصری از پیشزمینه هر یک از این متفکران میکوشد کار آنان را در بافتاری تاریخی بررسی کند و آنها را به رویکردهای مدرن در تفسیر ارتباط دهد. در بخش تاریخ تفسیر او کار سید احمد خان، محمد عبده و فضلالرحمان را بررسی میکند. از نظر هدایتالله این متفکران مدرن با طرح اینکه قرآن می بایست در دسترس همگان باشد و هیچگاه نمیتوان به تفسیری قطعی و واحد از آن دست یافت، تأثیر بسیاری بر تفسیرهای فمینیستی داشتهاند.
هدایتالله به سه استراتژی متنی و ابزار تفسیری مشترک در تفسیرهای فمینیستی مورد بررسیاش اشاره میکند: زمینهسازی تاریخی ، روش درونمتنی و رهیافت توحیدی. روش زمینهسازی تاریخی آیات را در بافتار تاریخیشان بررسی میکند. در این روش مفسر میبایست به شرایطی که آیه را در آن تولید شده (اسباب النزول)، تمایز میان آیات توصیفی و تجویزی، تمایز میان آیات خاص و عام و جهانشمول (تمایز میان آیاتی که تنها مربوط به شرایط و موقعیتی خاص هستند و آیاتی که به طور کلی انسان صرفنظر از زمان و مکان هدف قرار دادهاند) توجه داشته باشد.
روش درونمتنی قرآن را به طور کلینگر بررسی میکند. در این روش مفسر به جای خوانش هر یک از آیات به طور مجزا آنان را در ارتباط با یکدیگر بررسی میکند. در این رویکرد مفسر به چگونگی استفاده از اصطلاحات مختلف در آیات مختلف توجه دارد. روش درونمتنی آیات قرآن در سایه حرکت کلی قرآن و اسلام به سوی عدالت برای همه انسانها بررسی میکند.
آخرین روش که رهیافت توحیدی است، در دو شیوه استفاده میشود: نخست آنکه فمینیستها ادعا میکنند برتری مردان بر زنان و سکسیسم نوعی بتپرستی و شرک محسوب میشود، چرا که نقش و جایگاهی خداگونه برای مردان در برابر زنان قائل میشود. شیوه دیگر تاکید بر این است که هیچگاه تفسیری دقیق و نهایی از قرآن وجود نخواهد داشت چرا که قرآن متنی قدسی است و هیچکس نمیتواند ادعا کند دانش خداوند از این متن قدسی را دارد.
هدایتالله با رویکردی انتقادی دو مسئله رایج در تفسیر فمینیستی را بررسی میکند: نقد اول مربوط به مبهم بودن بحثهای بیشتر تفسیرهای فمینیستی درباره «تفاوتهای جنسی» و «برابری» است. نقد دوم هدایتالله به تفاسیر فمینیستی به پافشاری بر بازتفسیر فمینیستی آیاتی است که از نظر هدایتالله خوانشی فمینیستی از آنها ممکن نیست.
هدایتالله با ارجاع به اشارات مکرر تفسیرهای فمینیستی به مفهوم «برابر اما متفاوت» به مثابه عنصری کلیدی در مفهوم برابری زن و مرد در قرآن تاکید این تفسیرها بر جایگاه برابر زن و مرد از نظر قرآن در عین به رسمیت شناختن تفاوتهای میان آنان را نشان میدهد.
در مقابل هدایتالله معتقد است این تاکید بر تفاوتهای زیست شناختی میان زنان و مردان فضایی برای توجیه نابرابری میان آنان را باقی می گذارد. از نظر هدایتالله رویکرد این تفسیرها به برابری پرسشهای مختلفی برمیانگیزد: «چگونه میتوان تفاوت زنان و مردان در سطح اجتماعی-کارکردی از منظر قرآن را به جایگاه یکسان آنان به لحاظ معنوی و اخلاقی پیوند داد؟… هنگامی که قرآن تفاوت اجتماعی – کارکردی میان زن و مرد را به رسمیت میشناسد یا حتی آن را فراهم میکند، چگونه این امر به طور پیوسته با توزیع عادلانه قدرت و اقتدار میان زنان و مردان رخ میدهد؟»
همچنین هدایتالله بر این تاکید دارد که هیچیک از مفسران مورد بررسی او در این کتاب تعریفی از برابری ارائه نکردهاند، در حالی که همگی به نوعی خواهان برابریاند. از نظر هدایتالله همه این مفسران برابری را مفهومی بدیهی در نظر گرفتهاند و به نظر میرسد برابری از نظر آنان مفهومی غیرتاریخی و خارج از زمان و زمینه است. در مقابل هدایتالله معتقد است معانی کنونی از برابری با بستری که قرآن در آن نوشته شد متفاوت است و در آن زمان و زمینه تاریخی و اجتماعی روابط مردان – زنان نسبت به اکنون کاملا متفاوت درک میشد.
هدایتالله در نقد رویکرد تفسیرهای فمینیستی نسبت به مفاهیمی چون برابری و تفاوتهای جنسی پیامد مهم تاکید بر تفاوتهای جنسی میان زنان و مردان از نظر قرآن یعنی تقسیم کار جنسی و نقشهای جنسی را بررسی کرده است. او اعتقاد دارد در بازبینی استدلالهای تفاسیر فمینیستی برخی ادعاهای مشخص درباره نقشهای جنسیتی بیش از هر چیز دیگری نیازمند تجدید نظرند. او با شرح چگونگی مواجهه ودود و بارلاس با مسئله نقشهای جنسیتی در قرآن با ادعای آنان مبنی بر عدم تعیین نقشهای جنسیتی توسط قرآن مخالفت میکند.
هدایتالله ضمن موافقت با اجتناب قابلتوجه قرآن از انتساب نقشهای اجتماعی معین به زنان و مردان، این ادعا که قرآن هرگز به تفکیک جنسی نقشهای اجتماعی نپرداخته را رد میکند. از نظر او قرآن در موارد مشخصی نقشهای جنسیتی معینی را به زنان و مردان نسبت داده است. او به عنوان مثال به شواهدی اشاره میکند که ودود و بارلاس در خدمت به استدلالی مخالف با استدلال هدایتالله به کار گرفتهاند. هدایتالله آشکارترین مثال را طرح مفهوم قوامیت مردان بر زنان در آیه ۳۴ سوره نسا میداند.
او میگوید قرآن با تخصیص مسئولیت اقتصادی خانواده به مردان به دلیل آنکه تنها زنان قادر به فرزندآوریاند، به تفکیک جنسیتی نقشهای اجتماعی پرداخته است. از نظر هدایتالله صرفنظر از کارکرد نقش قوامیت و اینکه تخصیص مسئولیت اقتصادی به مردان منجر به تعادل و برابری در روابط خانوادگی میشود یا تعادل را به سمت ریاست مردان بر خانواده جابهجا میکند، تردیدی نیست که در این مورد قرآن نقشی جنسیتی را به مردان نسبت داده است.
هدایتالله پس از نشان دادن کاستیهای رویکردهای موجود در تفاسیر فمینیستی در مواجهه با تفاوتهای جنسی، جنسیت و نقشهای جنسیتی رویکردی بدیل در بررسی تفاوتهای جنسی معرفی میکند که دستهبندیهای جنسی را به طور پویا و متقابل وابسته به یکدیگر در نظر میگیرد. او پیشنهاد میکند که مفسران دستهبندیهای جنسی را به مثابه مفاهیمی سیال و نسبی در نظر گیرند؛ بدین معنا که هر یکی به دیگری نیاز دارد و هیچیک نمیتوانند قائم به خود و ایستا وجود داشته باشند.
هدف هدایتالله از تاکید بر این رویکرد جایگزین در بررسی تفاوتهای جنسی برطرف کردن تقابل میان مفاهیم تفاوت و برابری است. هرچند روشن نیست که چگونه چنین رویکردی میتواند از تقسیم جنسیتی نقشهای اجتماعی جلوگیری کند. در نظر گرفتن دستهبندیهای جنسی به مثابه مقولاتی متقابلا وابسته چه تفاوتی با تحصیص وظیفه فرزندآوری و تربیت فرزندان به زنان و تامین اقتصادی خانواده به مردان دارد؟ به نظر میرسد اگرچه هدایتالله با رویکردی انتقادی به درستی تفاسیر فمینیستی موجود را ارزیابی کرده و کاستی این تفاسیر را تشخیص داده است اما در عمل نتوانسته راهحلی ارائه کند.
هدایتالله این نقد را بر تفسیرهای فمینیستی وارد میکند که چگونه هر تفسیر از سلطه مردانه را در تناقض با پیامهای بنیادین قرآنی از عدالت و برابری میبینند. او مدعی است سلطه و کنترل مردانه در قرآن الزاما در تناقض با ارزشهای قرآنی مودت و رحمت میان زنان و مردان نیست. هرچند که نظر هدایتالله درباره چگونگی تطابق برخی موارد کنترل مردان بر زنان با پیام اصلی برابری انسانها در قرآن دقیقا روشن نیست.
هدایتالله در نقد دیگرش بر تفاسیر فمینیستی درباره آیاتی که از نظر او تفسیر فمینیستی از آنها ممکن نیست تاکید میکند که واژه «ضرب» در آیه ۳۴ سوره نسا مشخصا به معنای «زدن» است و نشانه تجویز نوعی از کنترل مردانه است. او به توجیه برخی مفسران چون عزیزه الهبری درباره تدریجی بودن تغییرات اجتماعی در قرآن اشاره میکند و این پرسش را مطرح میکند که چرا کتک زدن زنان مانند زنده به گور کردن نوزادان دختر دچار اصلاح فوری نشده است.
باید توجه داشت هدایتالله در سراسر کتاب بارها تکرار کرده که کارش ادامه جنبش فمینیستی برای فهم بهتر قرآن و پیامهای آن است. هدایتالله در نهایت کتاب را با این نتیجهگیری به پایان میرساند که خواستهها و مطالبات ما درباره عدالت جنسیتی ممکن است تماما مطابق با قرآن نباشد اما از نظر او مواجهه با عدم قطعیت میتواند منجر به خلق فرصتهایی جدید در خوانش و تفسیر قرآن به گونهای پویا برای فمینیستهای مسلمانی چون خود او شود.
در نهایت به نظر میرسد هدایتالله در کتاب «حاشیههای فمینیستی قرآن» بیشتر به دنبال طرح پرسش درباره تفسیر فمینیستی است تا اینکه بخواهد به این پرسشها پاسخ دهد.