خبری تحلیلی ردنا (ادیان نیوز)
آخرین اخبار ادیان ایران و جهان، خبرهای دینی ارامنه زرتشتیان کلیمیان شیعه اقلیت‌های دینی و مذهبی و فرقه‌ها جریان‌‌های دینی

دیوبندیه افغانستان در گفتگو با مفتی کوفی؛ طالبان دیوبندی نیست!

یکی از مهمترین جریانات فکری و عقیدتی موجود در افغانستان، دیوبندیه است. تفکری که در جنوب آسیا به صورت وسیع گسترده شده و دامنه آن به افغانستان و بخش‌هایی از ایران نیز رسیده است.

به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، مفتی صلاح الدین کوفی یکی از علمای جوان دیوبندی است که فعالیت زیادی در افغانستان دارد. راجع به دیوبندیه افغانستان با ایشان مصاحبه کردیم.

مکتب دیوبندیه و تعالیم آن از چه دوره‌ای وارد جغرافیای افغانستان شده است؟

۱۶۳ سال قبل دارالعلوم دیوبندی تاسیس شد و در دوره‌ای که مدرسه به شهرت رسید، مرزهای امروزی وجود نداشتند. از مناطق مختلف افغانستان، پاکستان، ازبکستان، تاجیکستان و برخی مناطق ایران که طالب علم حدیث یا فقه بود به این مرکز مراجعه می‌کردند. پس از پایان دوره‌های علمی به مناطق خود باز می‌گشتند و همان روش را پیش می بردند. ما تقریبا تاریخچه صد سال پیش را داریم. بنده ۴ سال قبل به آرشیو دیوبند مراجعه کردم. در آنجا ثبت است که از ۸۰ سال قبل علمایی از بدخشان، هرات، قندهار، بلخ و حتی از تاجیکستان بودند که در آنجا تحصیل کردند و از آنجا فراغت پیدا کردند و برگشتند. پس تاریخچه دیوبندی در افغانستان از همین دوره است. قبل از آن تفکرات شاه ولی الله دهلوی نیز تا حدودی در کشور رواج داشته است.

 اولین دارالعلوم‌های دیوبندی کجا بوده است؟

ما در افغانستان دارالعلوم رسمی که تماما با سیستم دیوبندیه باشد نداریم. یعنی مدرسه‌ای که اساتید و شاگردها و تعالیمش به طور کلی از دیوبندیه نمایندگی کند و مثلا هزار شاگرد داشته باشد نداریم. افراد هستند که نماینده این تفکر هستند ولی دارالعلوم رسمی نداریم. البته برخی از دارالعلوم‌های بزرگ مثل هرات و بلخ هستند ولی آنها نماینده این تفکر نیستند. آنچه در کشور ما هست عمدتا مدارس کوچک و شخصی هستند که تفکرات دیوبندی را رواج می‌دهند. در همه ساحات کشور نیز وجود دارند. فقط در مناطق مرکزی مثل بامیان نیستند. در شمال و شرق و غرب و جنوب هستند. بیشتر هم در قندهار، بلخ و جلال‌آباد حضور دارند.

چرا در همه افغانستان هستند ولی یک مدرسه مرکزی ندارند؟

مدارس ما در سایه دولت‌ها کار نمی‌کنند و اساسا کمک آنان را نیز قبول ندارد؛ فقط بر اساس کمک‌های مردمی امورات خود را پیش می‌برند. اگر مردم کمک نکنند مدرسه نمی‌تواند سرپا بماند. در پاکستان هزاران مدرسه وجود دارد. برخی از آنان ده‌هزار طلبه دارد؛ مثلا دارالعلوم حقانی. همه آن با کمک صدقات و خیرات و چنده (کمک‌های جمع‌آوری شده برای مدارس دینی) پیش می‌رود. مردم پاکستان بسیار دین‌دوست هستند و به آن اهمیت می‌دهند ولی مردم افغانستان کمتر این خصیصه را دارند. در مواردی نیز حتی دین‌ستیزی می‌کنند. لذا کمک مردم در افغانستان ضعیف است، لذا یا مدرسه نمی‌سازند یا اگر بسازند دوام نمی‌یابد و سقوط می‌کند. مثالهای بسیاری داریم که یک مدرسه ساخته شده اما به خاطر قرض و دیون معوقه نتوانسته کار خود را پیش ببرد.

یک عامل مهم دیگر هم اینست که افغانستان یک کشور جنگ زده است و به واسطه سالها جنگ وضع معیشتی مردم چندان مناسب نیست، لذا توانایی کمکشان اندک است.

دیوبند رواج یافته در افغانستان، به کدام مکتب هند یا پاکستان نزدیک‌تر است؟

این دو به لحاظ فکری فرق چندانی ندارند. همان اساتیدی که در هند بودند به پاکستان آمدند و همان مسیر را ادامه دادند. مثلا سرمفتی شفیع، استاد دارالعلوم دیوبند بود. وقتی به پاکستان آمد دارالعلوم کراچی را براساس همان منهج هند بنا کرد. مفتی یوسف بنوری هم مدرسی بود که در هند درس خوانده بود و مدرسه نیوتاون را در کراچی بنا کرد. این دو مدارسی بودند که منهج دیوبندی را در پاکستان حفظ کردند و براساس همین مدارس، شاخه‌های دیگر ساخته شد. لذا اصل دارالعلوم، دیوبند هندوستان است لیکن تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند؛ تنها در یک سری مسائل فرعی اختلاف دارند. در هندوستان تمام دیوبندی‌ها یکی هستند. ولی در پاکستان به دو دسته تقسیم می شوند: حیاتی و مماتی. حیاتی معتقد است که پیامبر در قبرش زنده است و تاویلاتی راجع به  کیفیت زندگی او بیان می‌کنند. مماتی‌ها بر این باورند که پیامبر وفات نموده و پیامبر در قبرش زندگی برزخی دارد. ما زندگی برزخی را حیات نمی‌دانیم. این اختلافات است ولی تضادی بین آنها وجود ندارد.

گروه دیگری به نام بریلوی‌ها هستند که آنها معتقد به توسل هستند. در این زمینه دیوبندیه به طور کامل با آنها همراهی نمی‌کند بلکه توسل را براساس شروطی که در عقاید اهل سنت آمده روا می‌دارد. مثلا توسل به اعمال، توسل به انسان نیک زنده و توسل به صفات باری تعالی.

در افغانستان شخصیت‌هایی که نماینده تفکر دیوبند چه کسانی هستند؟

مثلا در کابل مفتی عبدالمنان دیوبندی هستند که استاد دارالعلوم قاسمیه است. در جوزجان مفتی صاحب عبدالودود دیوبندی و مفتی قرشی و در قندهار مولوی مجاهد و مولوی عمرحقانی هستند.

مولوی ایاز نیازی که در کل افغانستان شناخته شده هستند دیوبندی بودند. ایشان از دارالعلوم اکوره ختک که در پیشاور پاکستان است، سند فضیلت گرفته بودند. بعد هم به مصر می‌روند و در الازهر چندسال تحصیل می‌کنند.

از علمای افغانستانی که در سطح جهان معروف هستند شیخ محمد انور بدخشانی است که ایشان استاد حدیث در دارالعلوم اسلامی نیوتاین، استاد حدیث هستند. ایشان از بدخشان است و در پاکستان از شخصیتهای معروف است. دیگر افراد؛ غلام‌‌‌‌‌‌رسول دروازی است، مولانا نورالدین بدخشانی است. در بدخشان دیوبندیه رواج دارد اما دیگر تفکرات مانند سلفیه نیز هستند. صوفیها و اهل تشیع نیز هستند. این ها شخصیت‌های برجسته از افغانستان در پاکستان هستند که بین دو کشور رفت‌و‌آمد هم دارند.

مولوی مجیب الرحمان در هرات دیوبندی است؟

خیر تصدیق نمی‌توانم. ایشان را نماینده فکر دیوبندی نمی دانم. چون که دیوبند یک مکتب فکری معتدل است. تعریف دیوبندیه چیست؟ اعتدال فکری و عملی و فهم صحیح از کتاب و سنت. این جوهره دیوبندی است. نه افراط و  نه تفریط و نه فهم غلط از سنت. ایشان در بعضی از چیزها افراط می کنند. و البته ما انتقادات خود را به او می رسانیم. اعمال شخصی اوست و منسوب به مدرسه نیست. البته او حنفیه هست لیکن منسوب به فکر دیوبندی نیست.

از علمای دیوبندی خارجی که در افغانستان مورد تایید است چند نفر را نام ببرید؟

از جمله مفتی های بزرگ، خالد سیف الله رحمانی هست که از فتاوای ایشان زیاد استفاده می‌کنند. فتاوای دارالعلوم کراچی که نوشته مفتی تقی عثمانی است، خیلی مورد استفاده است. مفتی صاحب لودیانوی هست. خود فتاوای دارالعلوم دیوبندیه محل رجوع بسیار است. از فتاوای حقانی که توسط دارالعلوم حقانی نوشته شده استفاده می‌شود.

مولوی فضل الرحمان در پاکستان چطور؟

او یک آدم سیاسی است. ما در میدان علم هستیم ما درباب سیاست فعالیت نداریم. هدف دیوبند حفاظت از علم صحیح، پاسداری از علم کتاب و سنت است که زیر سایه دولت‌ها کار نمی کنیم. البته مولانا فضل الرحمان پاکستانی، او دیوبندی است پدرش هم عالم است. لیکن او را عالمی که علمیتش بشناسیم غلط است. کار او سیاست است.

رابطه دیوبندیه و سلفیه در افغانستان چطور است؟

هر دو اهل سنت هستند. اختلاف اینها در داخل اهل سنت و در مسائل فرعی است. آن هم از باب اختلافاتی که بین محدثین و فقها روان بوده است و امروزه بین اینها ریشه دوانده است. این طور فکر کنید که سلفی طایفه‌ای است که از اهل حدیث کمک می‌گیرد و دیوبندی با وجود اینکه محدثین را قبول دارند، بیشتر افکار فقها را تایید می‌کنند. تخصص سلفی و اهل حدیث، حدیث است و متخصص دیوبندی با فقه سروکار دارد. سلفی ها از نظر علمی، در میدان فقه کمبودی و ضعف دارند. و دیوبندی‌ها با وجود علمیّت زیادشان، در باب تخصص حدیث ضعف دارند. ولی این‌ها هم در بین خودشان متخصص فقه دارند و آن‌ها هم در بین خودشان متخصصین حدیث دارند. اختلاف اینها فرعی و در داخل چارچوبه اهل سنت هست و تضاد ندارند.

چارچوب آموزشی دیوبندیه با چه کتابهای اعتقادی تامین می‌شود؟

دو بخش عمده داریم: عقاید و کلام. در باب عقاید، اول فقه اکبر از امام صاحب اعظم است، دوم عقیده طحاوی امام طحاوی است که یک رساله مختصر است و یک شرحی دارد از قاری سید طیب؛ البته شروحات دیگری نیز هست. سوم شرح عقاید نسفی است و چهارم مسامره است. البته هر چهار اینها هم عقیده هم کلام را دربردارند. عقاید اهل سنت را هم با کتاب و سنت و هم با حساب عقلانی به اثبات می رسانند. طالبین علم، اول فقه اکبر را می خوانند و بعد فقه طحاوی را می خوانند و بعد از آن شرح عقاید امام تفتازانی را می‌خوانند و بعد هم مسامره خوانده می شود. این منهجی است که در مدارس تدریس می شود.

به لحاظ فقهی چطور؟

در این زمینه اول نورالایضاح می‌خوانند، بعد هم یک مختصر قدوری را می خوانند و بعد هم مختلف است، بعضی از مدارس شرح‌الوقایه وبعضی مدارس کنزالدقائق را می خوانند. بعد از آن هدایه را می خوانند. پس از آن و در باب تخصص، درالمختار خوانده می شود، شرح تنویرالابصار خوانده می شود که این درالمختار باز از خودش شرحی دارد به نام حاشیه ابن‌عابدین یا رد‌المختار‌علی‌الدر‌المختار. غیر از این، در باب فتوا، کتاب هایی که علمای حنفی یا علمای دیوبندی استفاده می کنند عموما کتاب های فقهی متداول، مثلا مبسوط سرخسیه هست، الاصل امام شیبانی هست، مدائع‌الصنایع هست هم چنان فتح‌الخدیر شرح هدایه هست از علامه ابن‌حمام. بحر‌الرائق هست نهر‌الفایق هست. این شروح فقهی مورد استفاده است. در زمینه فتاوا نیز؛ فتاوای هندیه، فتاوای تاتار‌خانی، فتاوای قاضیخان و فتاوای بزازیه هستند.

درحال حاضر دیوبندیه افغانستان دار الافتا دارد؟

بله. مثلا یک دارالافتا در دارالعلوم قاسمیه شوربازار و در آنجا بر اساس همین کتابهای نامبرده به سوالات مردم پاسخ داده می‌شود.

رابطه دیوبندی و ماتریدیه در افغانستان چگونه است؟

دیوبندیه در باب کلام بیشتر ماتریدیه هستند. البته در بخشی اشاعره و سلفی را هم می گیرند. از اینها هیچ کدام را تکفیر نمی کند، تذلیل نمی کند، خارج از اهل سنت نمی‌دانند. عقاید برای عوام الناس است و کلام برای علما است. عوام در باب عقلیات داخل نیست. عقلیات برای علما است. اختلافاتی که بین اشاعره و ماتریدیه، اختلافاتی که بین سلفیه هست برای عوام نیست. منظورمان از سلفیه همان عقایدی است که از متقدمین از قرن اول و دوم و سوم به ما رسیده است. اما متاسفانه امروز در میان اعراب گروهی پدید آمده که غیر خود را مسلمان نمی‌داند. البته این‌ها گروه کوچکی هستند ولی فعالیت‌هایشان زیاد است. آن‌ها را سلفی نمی‌دانیم چون که خلاف منهج سلفیه عمل می‌کنند. امروزه متاسفانه در افغانستان گاهی دیده شده که وقتی کسی به استناد کتاب و سنت حرف می‌زند، برچسب وهابی و سلفی به او می‌زنند. از نظر ما اینها جاهل هستند.

خلاصه اینکه ماتریدی یک منهجی است که هم به سلفی و هم به اشعری قریب است. عقل و نقل هر دو را با هم استفاده می‌کند. منطق خودساخته ندارد. علم فلسفه را به کار نمی‌برد. در جایی که عقل نیاز بود از عقل استفاده می کند درجایی که وحی باشد از وحی کمک می‌گیرد. اگرچه عقل موضوع باشد، عقل مرتب باشد.

نماینده عقل گرایی معتزلیان است. از آنها هم چیزی می گیرد.

ما از معتزلی ها هیچ چیزی نمی‌گیریم. این جماعت اسلامی، جماعت اخوان المسلمین، جماعتی که در افغانستان هستند، اینها بیشتر تمایل به اعتزال دارند. عقل گرایی مورد نظر ما نیست؛ مورد پسند ما نیست. ما می گوییم، که در باب دین در آن جا که عقل نیاز بود عقل را به کار ببر در جایی که نیاز نیست تو خود به خود از پیش خود عقل را مقدم نساز. لذا جایی که شریعت سخن نگفته اجتهاد به میان می‌آید. در آنجا می توانی از عقل کار بگیری. مثلا معتزلی‌ها خبر واحد را رد می‌کنند. در حالی که مجموع اهل سنت و جماعت، بدون تقسیمات، خبر واحد را قبول دارند. اینها خبر واحد را بر اساس عقلشان رد می‌کنند. می‌گویند که عقل مقدم است. ما خبر واحد را قبول داریم الا اینکه در بعضی موارد در تضاد با عقل بیاید و آن جا باز ما عقل را مقدم می‌داریم. خبر واحد زمانی که با عقل در تضاد باشد عقل را خلاف قیاس می‌کنیم.

ما در تضاد با هیچ کسی نیستیم. هدف اساسی دیوبند حفاظت میراث اهل سنت است. البته وقتی که یک چیزی غلط باشد تذکر می‌دهیم. مدلل می‌گوییم که غلط است. افراط و تفریط نمی‌کنیم. مثلا با اهل تشیع تضاد داریم و این تضاد ما بر اساس دلایل است. اساس شخصی نیست، بر اساس قوم یا سیاست یا جغرافیا نیست.

 رابطه دیوبندی‌های افغانستان با صوفیان و بریلوی‌ها چطور است؟

علمای اصیل دیوبند معتقدند تصوف به گونه‌ای که مقید به کتاب و سنت باشد داریم؛ در ماتریدیه هم تصوف مقید به کتاب و سنت وجود دارد. هرگونه روش تصوفی که موافق با کتاب و سنت و منهج سلف صالح باشد، علمای دیوبندی آن را قبول دارند، اما اگر خرافات صورت گرفت و استفاده‌جویی از باب تصوف صورت گرفت، آنجا ما دیگر مخالفشان هستیم؛ آنجا دیگر مبارزه می‌کنیم. امام ماتریدیه میگوید همانا شریعت حکم جسم، طریقت حکم قلب و حقیقت حکم روح دارد. آیا قلب از این جسم بیرون است؟ تاثیر عمل قلبی بدون جسم قابل تصور است؟ خیر. اما بعضی مجالسی که صوفیان دارند، بعضی خرافاتی که در مجالس‌شان دارند، بعضی باورهایی که دارند از ما پاک و منزه هستند. دارالعلوم دیوبند و علمای دیوبندی هر چهار طریقه را دارند و مجالس دارند. مجالس اصلاح دارند، فکر می‌کنند اما در چارچوب عقلانیت و کتاب و سنت.

بریلویه هم در افغانستان با نام سیفی ها یاد می‌شوند. البته اینها به نوعی غلات بریلوی هستند. می‌دانید که بریلوی‌ها هم هجده فرقه است. در پاکستان عده‌ای هستند که عمامه سبز به‌سر می‌کنند اما در افغانستان عمامه سفید همراه لباس سفید به تن دارند. اینها باورهای بریلوی‌ها را دارند. مفتی نعمان برجسته‌ترین و مشهورترین عالم این گروه است. سیفی‌های افغانستان اول در خیبرپختونخواه پاکستان بودند، بعد به پنجاب کوچ کردند و بعد از آنجا خارج شدند و به افغانستان آمدند و در بلخ و دیگر ولایات مانند سمنگان و هرات و بغلان و کابل جای گرفتند.

برخلاف تصور رایج، اختلافات ما با اینها عداوت و دشمنی نیست بلکه اختلاف فکری است. البته این قدر که اینها با ما بغض و عداوت دارند ما نداریم.آنها ما، دیوبندی‌ها را تکفیر می کنند ولی ما نه. پیرشان، پیر سیف الرحمان بزرگان دیوبند را در کتابش تکفیر کرده است.

گروهی هست که از نظر شما کافر باشد؟

نخیر، اصل نزد ما تکفیر نیست. اصل نزد ما تا آخرین مرحله تاویل است. یعنی کوشش بکنیم که تکفیر را از سر افراد دور کنیم. البته به سبب انحرافات فکری، گمراه می گوییم. لفظ گمراه را استفاده می کنیم لیکن به سطح کفر نیست. دیگران ما را تکفیر می‌کنند. مواردی بوده که مدارس ما را تخریب هم کرده‌اند و طلاب را کتک زده‌اند و در آخر مدرسه را قبضه کرده‌اند. البته بعضی گروه‌ها و احزاب کوچک و بزرگ هستند که خود را منسوب به دیوبندیه می‌گیرند ولی خلاف نظر علما عمل می‌کنند. مثلا سپاه صحابه پاکستان که به دیوبندیه منسوب می‌کنند. ممکن است کسی عملکرد آنها را ببیند و به دیوبندیه منتسب می‌کند که این‌ها غلط است.

شما گفتید سپاه صحابه. خیلی از خارجی‌ها آمده‌اند و در افغانستان تحقیق کرده‌اند و نوشته‌اند که طالبان از مدارس دیوبندیه است و شاید در خیلی از کشورها دیوبندی ها و طالبان مساوی قلمداد شوند.

این تصور اشتباه است. هیچ یک از دارالعلوم‌های بزرگ دیوبند مثل نیوتاون ارتباط مستقیمی با حرکت طالبان ندارند. اینطور می‌توانیم بگوییم که طلاب این مدارس در طالبان کار می‌کنند. پس ما گفته نمی‌توانیم که طالبان دیوبندی است. دیوبند هیچ وقت طالبان را تایید نکرده است. چندین بار در این باره از دیوبندیه هند سوال شده است. جواب استفتا گفته که ما با اینها ارتباطی نداریم. هیچ‌گونه تاییدی مبنی بر اینکه ما مورد مشورت آنهاییم یا همفکر آنهاییم، نبوده است.

 همین علمای دیوبند افغانستان نظرشان درباره طالبان چطور است؟

من گفتم که میدان دیوبندی‌ها میدان علم است و امکان دارد شاگردان اینها در میان طالبان باشد. شاید فکر سیاسی‌شان باشد. شاید حتی اگر طالبان مرا هم بگیرند کتک بزنند. البته تایید می‌کنم که در گذشته افراد طالبان از مدارس پاکستان تشکیل شده‌اند. اما امروز نمی‌توانیم بگوییم سردسته‌های طالبان، دیوبندی هستند. این اشتباه است. دیوبندی‌ها بیشتر فعالیتشان در باب مدرسه و مسجد است. کوشش می کنند که از دین مردم محافظت کنند و مسائل دینی را به آن‌ها بیاموزانند. گرچه در گذشته بیشتر نیروهای طالبان، از مدارس پاکستان بودند. بعد از چهار یا پنج سال این طلاب در خط مقدم از بین رفتند، شهید شدند. بعد از شهادت آنها هر نوع آدمی داخل این گروه شده، هرکس از هر جا آمد، داخل گروه شدند لذا طالبهایی که در افغانستان فعالیت می‌کنند، علما نیستند بلکه از مردم معمولی هستند که انگیزه‌ها و تفکرات دینی هم ندارند. بعضی‌ها شاید نماز  نخوانند. بیست سال از ظهور طالبان گذشته و یک نسل تغییر کرده. ما نمی‌توانیم گذشته را با امروز مقایسه کنیم. علمای دیوبند افغانستان نقشی در سیاست ندارند، بلکه این ها فقط خادمین علم هستند و به علم و مدرسه خدمت می‌کنند.

احتجاجاتی که مولوی‌های طالبان در مسئله رسمیت مذهب حنفی در دوحه دارند بر اساس فکر دیوبندی است؟ یا فتواهایی که راجع به جنگ و قتل مردم هست از فکر دیوبندی است؟

اسلام چند بخش دارد. یکی مذهب، که مثلا حنفی یک نوع است. داخل مذهب نیز؛ به مسلک و منهج‌های مختلف تقسیم می‌شود و دیوبندیه یک مثال آن است که داخل در مذهب حنفی است. طالبان پای‌بند مذهب حنفی هستند ولی پابند مسلک دیوبندی نیستند. البته نکته قابل توجه در اینجا این است که این مسائل بیشتر رنگ سیاسی دارند.

از نظر ما چهار مذهب اهل سنت مورد تایید است اما در باب فقه جعفری مقید هستیم. هر مساله ای که موافق فقه اهل سنت بود تایید است. نه کامل رد می کند نه کامل تایید می کند. چون آن هم فقه است. اما مساله طالبان حرف سیاسی است. دیگر مسئله فکری نیست و در سیاست هم  هر چیزی بر اساس مسائل چندروزه قضاوت می‌شود نه براساس یک منهج علمی دوامدار.

یعنی می‌توانیم نتیجه بگیریم که طالبان یک گروه فکری نیست، یک گروه سیاسی است؟

یک گروه سیاسی است که در میان ۵۰درصد آنان فکر دیوبندی رواج دارد. طالبان یک گروه بسیار وسیع و کلان هست که گروه‌های دیگری را نیز شامل می‌شود.

مثلا کارهای که در آن زمینه طالبان به نام حکم شریعت سخت‌گیری داشتند و دارند، مثلا حجاب زنان یا ریش مردان یا  تخریب بت‌های بامیان؛ این‌ها را علمای دیوبند تایید می‌کنند؟ چقدرهمراه هستند؟

من موضع صریح برایتان می گیرم. در این شکی نیست که بعضی از این کارها براساس سیاست صورت گرفته نه بر اساس شریعت. دیوبند هرآنچه که مطابق شریعت باشد همان را تایید می کند. به طور مثال همین ریش. این از باب سنت موکده است. فرائص نیست، که تو بگیری ریش های هرکسی را اندازه کنی. مثلا در دست میگرفتند که باید یک قبضه بوده باشد، این از باب سیاست بود. همچنان که در حجاب هم افراط کردند در ریش هم افراط کردند. در شکستن بتان بامیان هم افراط کردند. چراکه آن‌ها بت های عبادت شدنی نبودند. یک میراث تاریخی بود. آن هم از باب سیاست بود. هیچ کدام اینها نه به حنفیه ربط دارد و نه به دیوبندیه. این ها که انجام دادند فعل شخصی‌شان است. از نظر علمای دیوبند بی‌حجابی گناه هست، گناه کبیره است. اما کفر نیست. به این حدی نیست که شخص را شلاق بزنی. اعمال شخصی طالبان مربوط به خوی آنان می‌شود.

نظر شما راجع به تحقیق انیستیو مطالعات استراتژیک افغانستان که در رابطه با نصاب تعلیمی مدارس افغانستان منتشر شد، چیست؟

آن را سخت رد می کنیم. حرفهای بی بنیاد بوده. سکولار بودن به این معنا، دیگر کفر است. یعنی کفر به معنای کفر واقعی. تو قبول نداشته باشی که در نصاب کتاب، اسم الله باشد. در تحقیقشان معنای افراط را مشخص نکرده‌اند. ما بدانیم تعریفی آنها که از افراط آورده‌اند، تا چه حد درست است. وقتی که ما تعریف می کنیم باید قید داشته باشیم. باز مطابق آن تعریف سخنان خود را ترازو می‌کنیم. اعتراضاتی در پارلمان و وزارت خارجه نیز سر آنها انجام شد.

بعضی از اساتید مثل دکتر دروازی و فضل الرحمان فقیه نقد نوشتند. این ها دانشمندان افغانی هستند که در داخل وخارج زندگی می‌کنند. یکی از اینها که ساکن اروپا هست؛ بر اساس عرف اروپا این تحقیق را نقد کرده بود.

سوال آخر این که آینده دیوبندیه در افغانستان را چطور می‌بینید؟

در جریان اصلاحی که ما در پیش داریم، می‌خواهیم همگی صاحب رشد و هدایت بشوند. لذا هدف ما همین است. میخواهیم افغانستان را به پیش ببریم. سخن از آینده برای کسانی است که یک هدف سیاسی یا هدف مادی داشته باشند. ما هدف مادی نداریم، به همین علت دغدغه آینده را هم نداریم. آینده ما بعد از مرگ است. یعنی سعادت ابدی آینده ماست. لذا در دنیا وظیفه خودمان را تا مرگ انجام می دهیم.

برنامه ریزی نمی‌کنید که دیوبندیه را در افغانستان گسترش بدهید و این فکر را رواج بدهید؟

اگر ما برحق هستیم نیازی به برنامه‌ریزی نداریم. تو لباس خوب می‌خواهی، طعام خوب می خواهی. فکر خوب نمی خواهی؟ فکری که اعتدال داشته باشد، مدلل باشد، عقلانی باشد، فکری که مطابق کتاب و سنت باشد نمی‌خواهی؟ پس هر کس که این فکر را بخواهد به سمت ما می‌آید. لذا هدفِ تحمیل کردن و گسترش این فکر را از نظر تبلیغاتی نداریم. ما فقط حق را می رسانیم و به مردم می گوییم که شما با حق یک جا شوید.

فی الحال علمای دیوبندیه در افغانستان هدف شان حفظ میراث علمی هست که در مدارس افغانستان بسیار ضعیف گردیده و می خواهند این میراث علمی را قوت بخشند. آنها تمایل به سیاست ندارند. تمایل به جاه و جاده ندارند. تمایل به دنیا ندارند. همتشان در زمینه فکر و دعوت و اصلاح است. اصلاح اصلاح اصلاح. ما می‌خواهیم مردم در دنیا خوشبخت و در آخرت سفیدرو باشند. اما اختلافاتی که در زمینه فکری با اهل تشیع، اسماعیلیه، بریلویه، سکولار و ملحد داریم، براساس یک فریضه دینی،  از باب تبلیغ یا دعوت و یا مبارزه مقابله کنیم. اگر ما با شیعه سخن می‌گوییم و کلام از باب تبلیغ و از باب دعوت است. و اگر با ملحد و سکولار مقابله می‌کنیم این از باب مبارزه است. با هیچ کس دشمنی شخصی نداریم. با هیچ کس هیچ گونه حقد و  کینه نداریم. اما در باب قتل اهل تشیع، قتل سکولار، قتل متصوفه، هیچ اقدامی را نه جایز می دانیم و نه انجام می دهیم. نه انجام داده‌ایم و نه انجام می‌دهیم. همین است خلاصه کلام. و صلی الله علی محمد و آله اصحابه اجمعین.

گفت‌وگو درباره مطلبی که خواندید

آدرس ایمیل شما منتشر نمی‌شود.