خبری تحلیلی ردنا (ادیان نیوز)
آخرین اخبار ادیان ایران و جهان، خبرهای دینی ارامنه زرتشتیان کلیمیان شیعه اقلیت‌های دینی و مذهبی و فرقه‌ها جریان‌‌های دینی

ماریِ خون‌آشام و تفتیش عقاید در تاریخ مسیحیان

کتاب شهدا اثر مورخ انگلیسی جان فاکس (۱۵۸۷م) چاپ سال ۱۵۶۳، کتابی است در مورد پروتستان‌های انگلیسی که در دوران سلطنت ماری یکم (ماری خون‌آشام) بر چوبه اعدام سوزانده شدند.

ردنا (ادیان نیوز) – شاید برجسته‌ترین دوران تفتیش عقاید در بریتانیا، به قرن شانزدهم و دوران سلطنت ماری یکم (Mary I of England) ـ ملقب به ماری خون‌آشام ـ برگردد. ماری برخلاف پدرش ادوارد ششم که گرایش‌های پروتستانی داشت، تعالیم کاتولیکی دیده بود. وی پس از اینکه اعلان کرد درصدد ازدواج با فیلیپ دوم ـ پادشاه کاتولیک اسپانیا ـ است، سیلی از مخالفت پروتستان‌های انگلیسی را برانگیخت که از سلطه‌ی یک پادشاه کاتولیک هراسناک بودند:

«ماری یکم با لغو قوانینی که به مذهب پروتستان اجازه فعالیت می‌داد و با سرکوب پروتستان‌ها پاسخ داد. از سال ۱۵۵۵ تا ۱۵۵۸، جمعا ۲۳۷ پروتستان در انگلستان سوزانده شدند. از اینها ۵۱ نفر زن و ۵ نفر اسقف بودند، از جمله اسقف کرانمر. بسیاری از دیگر پروتستان‌ها برای فرار از مجازاتی که ماری یکم به خاطر آن به ماری خون آشام مشهور شد، به دیگر نقاط اروپا گریختند»[۱].

ماری یکم ملقب به ماری خون آشامکتاب شهدا اثر مورخ انگلیسی جان فاکس (۱۵۸۷م) چاپ سال ۱۵۶۳، کتابی است در مورد پروتستان‌های انگلیسی که در دوران سلطنت ماری یکم (ماری خون‌آشام) بر چوبه اعدام سوزانده شدند. از جمله در این کتاب آمده است که سه مرد توأما در سالیسبوری سوزانده شدند: یک کشاورز به نام جان ماندرل، یک خیاط به نام ویلیام کابرلیای، و یک بنّا به نام جان اسپایسرِ. این سه نفر در حضور نماینده‌ی قضایی و چند نفر از کشیشان سوزانده شدند. جان فاکس آخرین لحظات عمر این سه قربانی تفتیش عقاید را روایت می‌کند:

«آنها در تاریخ ۲۳ مارس ۱۵۵۶ به پای چوبه اعدام آورده شدند … آنها به شدت بخشش ملکه را رد کردند. جان ماندرل گفت: این را با تمام سالیسبوری هم عوض نخواهم کرد و جان اسپایسر گفت: این شادترین روزی است که من تا کنون دیده ام. دو چوبه اعدام آماده شد و آنها را به آن بستند؛ یک آتش کفایت می کرد. سوختن کابرلی بیش از دو نفر طول کشید؛ گوشت او سوخته بود و بازوی چپش تا استخوان سفید سوخته بود، ولی او همچنان ایستاده بود. سپس بر روی زنجیر خم شد و با دست راست خشک شده‌اش، بر روی سینه اش ضربه وارد کرد؛ خون و چرک از دهانش خارج شد و او به همان شکل آویزان شد. ناگهان، در حالی که همه فکر می‌کردند که او مرده است، بدنش دوباره به پا خاست»[۲].
پی نوشت:
[۱]. سارا فلاورز، اصلاحات [دینی]، ص۹۷، ترجمه رضا یاسایی، نشر ققنوس
[۲]. همان، ص۹۸

نوشته عدنان فلّاحی

گفت‌وگو درباره مطلبی که خواندید

آدرس ایمیل شما منتشر نمی‌شود.