خبری تحلیلی ردنا (ادیان نیوز)
آخرین اخبار ادیان ایران و جهان، خبرهای دینی ارامنه زرتشتیان کلیمیان شیعه اقلیت‌های دینی و مذهبی و فرقه‌ها جریان‌‌های دینی

مناظره جذاب سیدجَمال اسدآبادی و اِرنست رِنان در پاریس

«ارنست رنان» فیلسوف مشهور فرانسوی پس از مباحثات خود با «سیدجمال» قدرت برهان و درستی فرهنگ اسلامی را قبول کرد و از بسیاری از نظریات خود درباره اسلام و قرآن که آنها را بر خلاف تمدن و پیشرفت می‌دانست، منصرف شد. مباحثه سیدجمال با ارنست رنان تا سال‌ها از دید محققان مخفی بود تا اینکه توسط یکی از «مجتهدان تجددخواه تبریزی» به اسم واعظ چرندابی به چاپ رسید.

به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، جریان نواندیشی در جهان اسلام و حوزه‌های علمیه در عصر جدید تحولات مهمی را از سر گذراند. رشد شاخه‌های مختلف علوم انسانی در این عصر و ابداع رویکردهای نوین در نحوه مواجهه با متن (به‌ویژه متون مقدس) باعث ارتقای نگاه به دین شد و مسلمانان توانستند از طریق اتکا به اسوه – متن تمدن خود یعنی کلام‌الله مجید تاحدودی عقب‌ماندگی‌های علمی خود را جبران کنند. می‌توان گفت که از یک منظر جریان نواندیشی دینی در دوران معاصر با تفکرات و طریق سیر و سلوک سیدجمال‌الدین اسدآبادی آغاز شده است.

تفکرات سیدجمال الدین اسدآبادی در کنار منظومه فکری اصحاب و یارانش یعنی شخصیت‌هایی چون شیخ هادی نجم‌آبادی، محمد عبده و محمد رشیدرضا، نگاه معرفت شناختی نوینی را در حوزه اسلام سیاسی در تاریخ معاصر موجب شد.

یکی از برجسته‌ترین نقاط در منظومه فکری سیدجمال‌الدین اسدآبادی مساله اتحاد اسلام است. هرچند که او در عملی کردن این اندیشه توفیقی نیافت اما روش او به ماندگاری یک اندیشه کمک شایانی کرد: بهره‌گیری از منطق «گفت‌وگو» یی برای حل مشکلات. مبنای نظریه سیاسی سیدجمال‌الدین اسدآبادی در این راستا اصل «حریت فکر» است. این اصل به ضرورت پذیرش «دیگری» در میان مسلمانان انجامید. تاکید بر این اصل در دوره‌ای که پیروان فرق مختلف اسلام همدیگر را «دیگری» می‌دانستند، بسیار مترقی بود.

بر این اساس خود سید نیز با وجودی که از فقهای سنتی تراز اول به شمار می‌رفت، اما اصل نواندیشی دینی و پذیرش «دیگری» را در منظومه عملی خویش به کار برد. به عقیده سید مسلمانان باید اختلافات را کنار گذاشته و بر اصول و مبانی مشترک خود پافشاری کنند. به همین دلیل او را باید از منادیان بازگشت به قرآن در عصر معاصر دانست. روایت مهمی در دست است بر این مبنا که شیدخ هادی نجم آبادی با توجه به احاطه سید جمال بر کلام‌الله مجید به او توصیه کرد که برای ماندگاری اندیشه و روش‌اش جلسات تفسیر قرآن گذاشته و معنا و مفهوم آزادی را از دل قرآن برای عامه مردم تفسیر کند. ارائه این ایده مترقی که بعدها توسط امام خمینی (ره) پیگیری شد و از دل آن جریان‌های مترقی اسلام سیاسی در عصر جدید پدید آمد، نشان از پختگی فکری سید و اصحابش دارد.

به باور سید بدون همیاری و اتحاد میان نواندیشان و طیف سنتی روحانیت، اصلاح اجتماعی غیرممکن است. به این ترتیب بسیاری از مهم‌ترین اندیشمندان، نواندیشان و فعالان اجتماعی آن دوران با سید همراه شدند و او با طیب خاطر همه آنها را در راه نیل به مقصود خود شریک کرد. همچنین سید با تاسیس انجمن‌های مخفی در مصر سعی در ایجاد یک فضای گفت‌وگویی با هدف کادرسازی برای مقابله با استعمار و در نتیجه اتحاد مسلمانان داشت. سید در بخشی از سخنرانی خود در انجمن مخفی کوکب‌الشرق در قاهره چنین گفته بود: «نخستین چیزی که مرا تشویق کرد تا در جرگه بنایان آزاد شرکت کنم، همان عنوان بزرگ آزادی، مساوات و برادری است که هدفش بهره‌مند شدن جمعیت بشری و جهان آدمیت است که در پشت سر آن برای نابود کردن ستمکاران کوشش می‌کنند تا بنیاد عدالت حقیقی را استوار سازند.»

تاکید سید به شاگردان خود در آموختن منابع و همچنین اندیشه‌های پیروان ادیان و مذاهب دیگر را نیز باید در این راستا محسوب کرد. عبده به توصیه سید به مطالعه نهج‌البلاغه پرداخت و بعدها در مصر یکی از آموزگاران و منادیان این نهج‌البلاغه شد. شرح او بر نهج‌البلاغه نیز منتشر شده است.

سیدجمال الدین اسدآبادی را باید یکی از شخصیت‌های مؤثر در انقلاب مشروطه و تاریخ بیداری ایرانیان نیز بدانیم. پروژه سید جمال از او مصلحی متعلق به جهان اسلام و نه صرفاً ایران، ساخت. مسافرت‌های مداوم او به غرب (از جمله می‌توان به حضور سه سال و اندی او در پاریس اشاره کرد) و کشورهای مسلمان باعث شد تا جهان اسلام ضمن آشنایی کامل با تفکر غربی و به صورتی منطقی و نه کورکورانه، به مقابله آن برخیزد.

درباره اندیشه و عمل سیدجمال الدین اسدآبادی بسیار می‌توان گفت و نوشت، اما بیان بیش از این در حوصله این نوشتار نیست. در اینجا به یکی از دفاعیات سید از اسلام می‌پردازیم که از کتاب «سیدجمال الدین و اندیشه‌های او» اثر مرحوم مرتضی مدرسی چهاردهی استخراج شده است. سید این دفاعیه را در رد خطابه‌ای از ارنست رنان نوشت و با او مناظره‌ای مکتوب در یکی از نشریات پاریس کرد.

خطابه رنان در ۲۹ مارس سال ۱۸۸۳ در دانشگاه سوربن ایراد شد. جان کلام این سخنرانی این بود که روح علمی با غلو مذهبی مخالفت دارد و ایمان به غیب راهش از جهش علمی جداست. او وضعیت کشورهای مسلمان و عقب ماندگی انها را دید و از طرفی مشاهده کرد که در غرب که مادیگری را در پیش گرفته‌اند وضعیت مناسبی دارند و در خوشی و کامرانی به سر می‌برند. به همین دلیل نیز به زعم خود قصد دفاع از مردم مسلمان را داشت و سخنرانی خود را با عنوان «اسلام و دانش» ایراد کرد و اعتقاد داشت که این دو باهم سازگار نیستند چرا که بزرگان دین اسلام با دانش مخالف بوده‌اند.

پاسخ سید به رنان در آن نشریه منتشر شد و البته رنان نیز پاسخ سید را داد و در نهایت از نظریات خود نسبت به دین اسلام برگشت. این مناظره مکتوب علیرغم اهمیت بسیاری که دارد اما در عصر حاضر چندان توجهی به آن نمی‌شود.

مختصری درباره ارنست رنان

ارنست رنان (درگذشته به سال ۱۸۹۲) فیلسوف و زبان‌شناس فرانسوی بود. رنان متخصص زبان‌های سامی و متخصص یهودیت بود و از جمله شرق‌شناسانی به شمار می‌رفت که عقاید استکباری داشتند. او همچنین ضدیتی نیز با دین داشت و علم را برای پیشرفت بشر، مهم‌تر و اثرگذارتر از دین می‌دانست.

به باور رنان تاریخ سرچشمه تجربه‌هاست و به همین دلیل به سراغ مطالعه علمی تاریخ و فلسفه تاریخ رفت. او همچنین در حوزه مطالعات ملی‌گرایانه نیز نظریه‌پردازی کرد و عقایدش جنجالی و نژادپرستانه بود. با این اوصاف اما پژوهش‌های علمی و تاریخی او ارزش بسیاری دارند. از جمله کتاب‌های جنجالی او می‌توان به «زندگانی حضرت مسیح»، «آینده علم»، «اصول مسیحیت» و «تاریخ ملت اسراییل» اشاره کرد. برخی از مباحث او در کتاب «ملت، حس ملی، ناسیونالیسم» با ترجمه عبدالوهاب احمدی به فارسی منتشر شده است.

معرفی منابعی درباره سیدجمال‌الدین اسدآبادی و مختصری درباره راوی مناظره مکتوب با رنان

همانطور که اشاره روایت مناظره از کتاب «سیدجمال الدین و اندیشه‌های او» نوشته مرحوم مرتضی مدرسی چهاردهی اخذ شده است. این کتاب برای نخستین بار به سال ۱۳۴۷ توسط انتشارات امیرکبیر منتشر شد و پس از انقلاب نیز تا سال ۱۳۹۰ هشت چاپ را تجربه کرد.

مرحوم مرتضی مدرسی چهاردهی سال ۱۲۹۰ در نجف اشرف پا به عرصه گیتی نهاد. پدرش شیخ محمد مشهور به آیت اﷲ چهاردهی بود. مرتضی مدرسی از دانشکده ادبیات دانشگاه تهران دانشنامه لیسانس خود را گرفت و تحصیلات شرعی‌اش در حوزه علمیه نجف اشرف نیز منجر به کسب درجه اجتهاد شد.

از سال ۱۳۱۵ با جراید و مجلات مهم آن دوران از جمله «ارمغان وحید»، «پارس» و «مهر ایران» به همکاری پرداخت. وی تا سال‌ها سمت ریاست اداره کل مطبوعات وزارت کشور را برعهده داشت و در دوره‌هایی نیز در دانشگاه تهران به تدریس پرداخت.

مدرسی چهاردهی بیش از ۲۰ کتاب تالیف کرد و چون علاقه به سیدجمال‌الدین اسدآبادی در خانواده‌اش ریشه داشت، چند جلد از تالیفاتش درباره این چهره تابناک جهان اسلام است. مطالعه پیرامون فلسفه‌های معاصر و اندیشمندان و همچنین فرقه‌های نوظهور از جمله علایق او بود. از دیگر کتاب‌های منتشر شده او می‌توان به «زندگانی و فلسفه سیدجمال الدین اسدآبادی»، «سیمای بزرگان» و «شیخی‌گری و بابی‌گری از نظر فلسفه، تاریخ و اجتماع» اشاره کرد.

آخرین نوشته او مقاله «نقش ایران در جهان عرب و بین النهرین» بود که در هشتمین اجلاس وحدت اسلامی در سنندج به عنوان مقاله برتر معرفی شد. این پژوهشگر پرکار در اسفندماه ۱۳۶۵ و در سن ۷۵ سالگی بر اثر نارسایی قلبی درگذشت و در قطعه ۱۶ بهشت زهرا (س) ردیف ۷۱، شماره ۵۱ به خاک سپرده شد.

اما یک منبع مطالعاتی مهم درباره سیدجمال الدین اسدآبادی اسناد مربوط به اوست. این اسناد در کتاب‌های «مجموعه اسناد و مدارک چاپ نشده درباره سید جمال‌الدین افغانی» به کوشش اصغر مهدوی و ایرج افشار و همچنین «اسناد وزارت خارجه ایران درباره سید جمال‌الدین حسینی اسدآبادی» به کوشش مرحوم حجت‌الاسلام سیدهادی خسروشاهی منتشر شده‌اند.

از منابع و پژوهش‌های مفید درباره سیدجمال نیز می‌توان به این کتاب‌ها اشاره کرد: «سید جمال: و آموزه‌های اصلاحی او در عصر جهانی شدن» نوشته سید احمد موثقی، انتشارات دانشگاه مفید قم، «افکار و اندیشه‌های سیدجمال‌الدین اسدآبادی» نوشته حق‌نظر نظراف و ضیاءالدین شفیعی از انتشارات سوره مهر، «بیدارگر مسلمانان» نوشته رسول سیف از انتشارات سازمان نهضت سوادآموزی، «تاکتیک‌های انقلابی سیدجمال الدین اسدآبادی» نوشته مرحوم محمدجواد صاحبی از انتشارات هادی، «تغییرات اجتماعی در اندیشه سیدجمال‌الدین اسدآبادی» نوشته مجید کافی از انتشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، «روشنگر شرق: سیدجمال‌الدین اسدآبادی» نوشته محمدمسعود نوروزی از انتشارات قصیده سرا، «زندگانی و سفرهای سیدجمال‌الدین اسدآبادی معروف به افغانی» نوشته علی اصغر حلبی از انتشارات زوار و «واکنشی اسلامی به امپریالیسم: بررسی اندیشه‌های سیاسی و مذهبی سیدجمال‌الدین اسدآبادی به ضمیمه برخی مقالات وی» نوشته نیکی کدی و ترجمه مریم سادات سیدکریمی از انتشارات صمدیه اشاره کرد.

ارنست رنان
ارنست رنان

پیشینه جدل

همانطور که اشاره شد سیدجمال‌الدین اسدآبادی به کشورهای مختلفی سفر کرد و سال‌های زیادی را نیز در غرب به سر برد. مدت توقف و حضور او در پاریس سه سال و چند ماه بود. در این مدت او روزنامه «عروهالوثقی» را منتشر می‌کرد و مقالاتی در نشریات فرانسوی درباره سیاست روسیه و انگلستان و دولت عثمانی و مصر نوشت. از مهم‌ترین بحث‌های فلسفی او انتقاد به ارنست رنان درباره علم و اسلام و حقیقت قرآن بود و رنان پس از مباحثات خود با سیدجمال قدرت برهان و درستی فرهنگ اسلامی را قبول کرد و از بسیاری از نظریات خود درباره اسلام و قرآن که آنها را بر خلاف تمدن و پیشرفت می‌دانست، منصرف شد. بالاخره فیلسوف فرانسوی بر این نکته سیدجمال تاکید کرد که انحطاط مسلمانان بر اثر نادانی و کهنه پرستی پیشوایان سیاسی و مذهبی‌شان است.

ارنست رنان درباره سید جمال الدین اسدآبادی سخن مشهوری به این شرح گفته است: «هنگامی که سید شیخ جمال الدین افغانی را دیدم گویی یکی از بزرگان انبیا و فلاسفه شرق مانند حضرت محمد (ص)، ابن سینا و ابن رشد در نظرم جلوه‌گر شد.» همین جمله نشان می‌دهد که سیدجمال الدین اسدآبادی و ارنست رنان همدیگر را ملاقات نیز کرده بودند و احتمالاً گفت‌وگوهای حضوری نیز داشته‌اند و مناظرات آنها صرفاً مکتوب نبوده است. برخی از منابع از دوستی این دو هنگام اقامت سید در پاریس خبر می‌دهند.

اما مباحثه سیدجمال با ارنست رنان تا سال‌ها از دید محققان مخفی بود تا اینکه یکی از مجتهدان تجددخواه تبریزی به اسم واعظ چرندابی با کوشش بسیار ترجمه گفتار را به وسیله محمد حمیدالله حیدرآبادی که مقیم پاریس بود از شماره‌های روزنامه دیه‌دیبا به دست آورد. حیدرآبادی متن فرانسه را به عربی ترجمه کرد و برای مجتهد چرندابی فرستاد.

پاسخ سیدجمال الدین اسدآبادی به خطابه بی‌وجه ارنست رنان

سردبیر روزنامه دیه‌دیبا

آقای من در روزنامه وزین شما به تاریخ ۲۹ مارس گذشته مقاله‌ای درباره اسلام و دانش خواندم، که سخنرانی فیلسوف بزرگ زمان آقای رنان بود. شهرت او نه در تمام اروپا بلکه تا دورترین کشورهای شرق هم رسید. در برابر شنوندگان خود در دانشگاه سوربن خطابه‌ای ایراد کرد. در این کتاب خود به بعضی از ملاحظات بر آن شدم جسارت نموده و مطالبی را در این نامه تدوین کرده برای شما می‌فرستم. امیدوارم دستور فرمایید در ستون‌های روزنامه به چاپ رسد.

استاد رنان می‌خواهد نقطه‌ای از تاریخ اسلام را که تاکنون تاریک بود، روشن سازد و بر گذشته آن نور درخشانی بتاباند. شاید این روشنایی در کسانی که درباره ملت اسلام صاحب نظر هستند خلجان کرده و مضطرب باشند، ولی برای کسی که ادعا می‌کند که این ملت شایستگی ندارد، ممکن نیست نکته‌های تاریک را روشن سازد…

درخطابه او ملاحظات تازه‌ای دیدم که قابل توجه است، زیرا بر کشفیات نوین و سحر بیان شگفت او دلالت می‌کند. ولی تاکنون ترجمه این سخنرانی به دست من نرسیده تا بسیاری از آنها را با اصل آن برابر کنم. گرچه برای من ممکن بود که اصلش را به فرانسه بخوانم، زیرا توانایی آن را دارم که بر خیالات این فیلسوف بزرگ به بهترین روشی که اینک مهیاست آشنا شوم. پس از این، احترامات فائقه را که در شأن اوست با درست‌ترین ستایش‌ها بپذیرند.

مقاله استاد رنان مشتمل بر دو نکته مهم است، فیلسوف بزرگ کوشش کرد با برهان ثابت نماید که دین اسلام طبیعتاً مخالف با ترقی دانش است و ملت مسلمان، علوم ماورای طبیعت و فلسفه را دوست ندارد. معلوم می‌شود که استاد رنان می‌خواهد بگوید که میوه گرانبهای دانش، در دستشان خشک می‌شود. گویی بادهای مسموم صحراها آنها را می سوزاند، اما پس از خواندن این مقاله چاره‌ای جز این نیست که پرسش شود که آیا این برخوردها در راه دانش از ناحیه دین اسلامی به تنهایی متوجه‌شان است، یا به واسطه انتشار آن در عالم یا از لحاظ اخلاق و صلاحیت دین اسلام؟ همین بس که ملت‌های بی‌شماری آن را پذیرفته و در آغوش گرفته‌اند. آیا پذیرش علم ملت‌های مسلمان توسط دیگران، از روی میل و رغبت بوده یا از راه اکراه و ترس؟

شکی نیست که کمی وقت مانع از این شد که استاد رنان این نکته‌ها را روشن کند. به هر صورت سبب موجود و منشأ آن خشکی و جمود مسلمانان است، ولی تعیین آن سبب به طریق روشن و با دلیل‌های مستقیم مشکل است و مشکل‌تر از آن، اشاره به راه درمان آن است.

ولی در نکته اول می‌گویم، در میان هیچ جمعیتی کسی توانایی ندارد که در آغاز امر با استدلال و دلیل‌های خالص عقلی شروع به کار کند، خیلی مشکل به نظر می‌رسد، چاره‌ای هم نیست، قدرت تمیز خیر از شر را ندارد، زیرا مطالبی است که موجب خشنودی و گاهی اسباب زیان و گرفتگی می‌شود. خلاصه این است که آدمی نمی‌تواند کاملاً به اسباب و نتیجه‌ها آشنا بشود. به همین جهت، همین نقص هم ممکن نیست برای کسی که ادعا کند از این‌گونه ملت‌ها که در زمان طفولیتش از روی رغبت تمام آنچه برای ملت مفید باشد بیان نماید و از آنچه موجب زمان و ضرر است دوری کند. بنابراین بر عالم انسانیت لازم و شایسته است که از محیط خود مرجع و پناهی او را هدایت و رهبری کند. در هنگام اضطراب و خلجان روحی به او پناهنده گردد و یاری بخواهد.

در این اوقات است که معلمی برانگیخته می‌گردد و از آنجایی که برای این معلم راهی نیست که ملت خود را وادار کند تا از الهام عقل اطاعت نماید، به اشعه‌های جهان غیرمعلوم هدایت کند، از برایشان فضای پهناوری در اطراف خیال تصویر شود، بسیار مشکل به نظر می‌رسد.

هنگامی که برای بعضی از ملت‌ها مجالی پیدا می‌شود به آرزوهای خود برسند، گرچه نمی‌یابند تمام آنچه را در جهان انسانیت به او رغبت دارند، در ابتدای امر هم آشنایی پیدا نمی‌کند، به جهات و اسبابی که از برای او پیشامد می‌کند، اسرار امور را دریافت نمی‌کند و ناچار است که از پندها و راهنمایی‌های معلم پیروی و در برابر اوامر او مطیع شود. برای اینکه راهنمایی و هدایت این معلم مستند به خالق توانایی است که پیدایش همه عوالم از اوست، معلمان به ملت خود اجازه نمی‌دهند که در فواید وجود و زیان آن گفت‌وگو کنند.

شکی نیست که این اعتقاد درباره وجود پروردگار از سنگین‌ترین بارهایی است که بر دوش انسان است؛ بیشتر آنها مقام انسانیت را در برابر این امر بزرگ کوچک می‌کنند. به این مطلب اعتراف می‌کنم، ولی جای انکار نیست که تعلیمات مذهبی چه اسلامی و چه نصرانی و چه بت پرستی باشد، موجب یگانگی است که ملت‌ها را از جهان وحشی‌گری و بربریت رهایی داده و به بالاترین منزل‌های تمدن هدایت می‌کند.

بر فرض آنکه دیانت اسلام مانع راه نهضت و ترقی باشد، آیا بر کسی شایسته است که ادعا کند این مانع همیشه وجود داشته است؟ پس چه اختلافی در این نکته دیانت اسلامی با سایر ادیان موجود است که تمام مذهب‌ها در این قسمت کوتاهی نداشته و به یک شیوه و روش بودند؟ همچنان دیانت مسیحیت به همین منوال بوده، یعنی آن ملتی که احکام و اوامر او مورد پیروی و اطاعت است، از روی آرزوهای عده‌ای تشکیل شده و از این حالت بیرون باشد. پس هنگامی که ملت مسیحیت استقلال پیدا کرد و خود را از بندگی و پیروی دین رها ساخت، باید آغاز به کار کند و راه نهضت و فرهنگ و علوم را بسرعت بپیماید، چرا ملت مسلمان نتوانسته است تاکنون خود را از نیروی دین بیرون بیاورد؟

به هر تقدیر نباید فراموش کرد که دین نصاری چند قرن جلوتر از دین اسلام پدید آمد، بنابراین اشکالی ندارد که امیدوار شویم ملت اسلام روزی رستگار و موفق می‌شود و کم‌کم قیدها را رها ساخته و در سلک تمدن غرب سیر می‌کند، بالاخره با نداشتن بندهای مسیحیت و داشتن تسامح اجتماعی، بدون برخورد به مانع موفق خواهد شد. زیرا معتقد نیستیم که برای اسلام در رسیدن به تمدن غرب مانعی وجود داشته باشد.

با اعتراضات استاد رنان بر دیانت اسلام همراه نیستم، بلکه آنچه را برای جمعیت‌ها در نتیجه بی‌دینی اقتضا می‌کند، تا پایان عمر مستوجب زندگی در وحشت و نادانی همچنان به سر خواهند برد؟! هرگز!

هرگاه حقیقت دیانت اسلام کوشش کند از برای خاموش کردن علم و جلوگیری از نهضت علمی و موفق هم شده باشد، با تعطیل جنبش‌های علمی و فلسفی در گمراه کردن خردها از تحقیقات و تفتیشات علمی توانایی داشته باشد، پس بر همین منوال هم بزرگان کاتولیک خواهند بود که تاکنون اسلحه خود را بر زمین نگذاشته‌اند، با تمام جدیت کوشش دارند آنچه را روح گمراهی و خطا نام گذاشته‌اند، بر ضد آن اقدام نمایند.

اعتراف می‌کنم که تمام زحمت‌ها و سختی‌ها را مسلمانان می‌کشند تا به مقام شامخ تمدن نایل شوند؛ چه به واسطه بحث فلسفی از شناخت حقیقت محرومند. پس بر هر مؤمن پاک شایسته است که از راه راست منحرف نشود و از راه بحثی که مقصود حقیقت و حکمت باشد پیروی کند. یا آنچه را در حقیقت مطابق با رأی پسندیده اروپاییان است پیرو گردد. اقلاً نزد بعضی از اهالی این مؤمن مانند گاو زراعتی است که بنده عقیده‌اش است. ناچار در رشته‌ای که همیشه هست، گریبانش در دست فقهای گذشته بود. زیرا عقیده داشت که دین او مشتمل بر اخلاق و حکم و تمام علوم است، خود را با رجز خوانی به آن پیوند می‌ساخت و کمترین کوشش در پیروی از مذهب نکرد.

چرا کوشش در راه باطل می‌کند؟ و چرا در طلب حق سعی نمی‌نماید، با آنکه معتقد است که حق در دستش است؟! آیا بیشتر خوشبختی او ایمانش را از بین برده و منکر می‌شود که تمام کمال او در دین اوست، که تنها او آن را به کار می‌برد؟ به همین سبب مؤمن حکمت را کوچک می‌شمارد، ما تمام آنها را بهتر می‌دانیم، باز هم که این کودک مسلمان عرب که استاد رنان با قدرت بیان خود مزایایی برایش تحصیل نمود، چه می‌شود که سخت مبالغه و مباهات در این راه باطل کرده، و معتقد است که همان حقیقت تام خالص است. آن کودک ملتی است که آثاری از مسلک خود در دنیا بدون وسیله آتش و خون گذاشت، با بسیاری از کارهای درخشانی که دلالت بر ذوق و حکمت و تمام علوم بدون استثنا فلسفه، به یادگار گذاشت.

آری، لازم است که اعتراف کنیم آنان مسلمان بودند، با فلسفه مدت زمانی هم همراهی و دوستی نکردند. اکنون به نقطه دوم می‌رسیم که استاد رنان با مهارت و قدرت بیان به درمان آن رسید. مخالف و منکری هم نیست که عرب که زمانی در حال وحشی‌گری بود، در راه نهضت فکری و فلسفی بسرعت پیشرفت کرد، در ردیف سایر ملل نشدند، مگر به فتوحات خود رسید؟ زیرا در مدت یک قرن تمام علوم لاتین و فارسی را که در طی قرن‌های بی شمار پیش رفته بود به دست آورد. اسلام در این دانش‌ها همان طور که از جزیره یونان تا قله کوه‌های هیمالیا از جهتی کوههای پرنسیز از سمت دیگر حکمرانی نمود قدرت پیدا کرد. ممکن است بگوییم در تمام این مدت از زمان پیشرفت علوم در نزد مسلمانان تقدم مدهوشی پیدا شد، چنانکه در بعضی از کشورها مسلط گردید. روم و بیزانس همان طور که مرکز علوم الهی و فلسفه بود همچنان مرکز نور دین و خانه درخشانی برای علوم آدمیت به شمار می‌رفت.

همان طور که یونان و روم پیرو راه تمدن در قرون بی‌شماری بود، پیشرفت بسیاری در میدان حکمت و فلسفه نیز کرد و بسیار جلو رفت ولی دیگر تفتیش عقیده نکرد، بحث را کنار گذارد و مبانی علمی که تهیه کرده بود، از بین رفت و آثار گرانبهایشان در زوایای فراموشی گذاشته شد. اما عرب با آنکه در ابتدای امر نادان و وحشی بود، از ملل متمدن که تسامح می‌کرد، تحصیل هنر کرد و علوم مرده را زنده کردند و روحی تازه دمید و کوشید تا گل‌های آنها که قبلاً به دست نمی‌آمد، با زحمتهای بسیار دوباره غنچه زد و بار آورد و با رنگ و بویی معطر و زیبا جلوه‌گر گردید.

آیا اینها بزرگترین دلیل و برهان نیست که طبیعتاً دوستدار دانش بودند؟ آری، عرب فلسفه را از یونان و فارس گرفت و فرهنگ را در زمان گذشته انتشار داد. علومی که اسلام گرفت مانند غنیمت‌های جنگی بود، با ذوق سلیم مخصوص به خود گسترش داد و نقاط تاریکش را به کمک فهم و عقل روشن ساخت و اندکی پس از آن کامل کرد. جای بسی تعجب است که فرانسویان، ژرمن‌ها، انگلوساکسون‌ها، با آنکه به روم و بیزانس نزدیک بودند، نتوانستند مانند عرب که پایتختش بغداد و از رم فرسنگ‌ها دور بود، استفاده و استفاضه علمی از خزاین علمی آنها بنمایند.

اما اسلام با دوری مسافت توانست باهوش سرشار خود گمشده خود را در دفینه‌های هنری آنجا با دقت جست‌وجو کند و آنان نیز توجه نکردند که تمدن اسلام مانند آفتابی درخشان تا قله کوه‌ها نورافشانی خواهد کرد و جهان غرب را با ثروت علمی خود نورانی نمود و ارسطو را وادار کرد که به سوی عرب مهاجرت کند.

پس از مهاجرت ارسطو اروپاییان شاد شدند و نامش را بر سر زبان‌ها آوردند و تجلیل و تکریم فراوان نمودند، در صورتی که پیش از آن در هیچ نقطه‌ای نامی از او نبود. آیا اینها برتری فکری مسلمانان و شوق و ذوق و توجهشان به فلسفه نبود؟!

آری، تا زمانی که دولت اسلام در شرق و غرب مشعلدار تمدن علمی بود و مراکز فرهنگی و فلسفی مانند بغداد و آندلس داشت و آنگاه که آفتاب علمی‌اش افول کرد، مرکز تعصب دینی شد. این عقب نشینی دلالت بر آن نمی‌کند که اسلام در قرون وسطا یعنی زمانی که قدرت و سلطه داشت، فلسفه و حکمت را از آلودگی‌ها با مشرق و ذوق عربی و پاک نکرد. استاد رنان به این حقیقت مسلم اعتراف کرد که مسلمانان میراث علمی را حفظ کرده و هنرمند شدند. در قرون و اعصار گذشته، چه وظیفه‌ای برای این قوم بهتر از صیانت دانش‌ها و فرهنگ‌هاست؟! گرچه می‌گویند که از سال ۷۷۵ مسیحی تا اواسط قرن سیزدهم یعنی پانصد سال در کشورهای اسلامی علما و فضلای دانشمندی با امتیازات فراوانی به عرصه آمده‌اند که از هر حیث مانند دانشمندان مسیحی بوده‌اند.

سید جمال الدین اسدآبادی در ادامه این نامه به فلاسفه بزرگ اسلام و همچنین خدمت ایرانیان در راه فرهنگ اسلام و چرایی خاموش شدن چراغ فرهنگ در تمدن اسلامی و معرفی رساله‌ها و کتاب‌ها در حوزه‌های دین و تمدن پرداخته است.

منبع مهر
گفت‌وگو درباره مطلبی که خواندید

آدرس ایمیل شما منتشر نمی‌شود.