خبری تحلیلی ردنا (ادیان نیوز)
آخرین اخبار ادیان ایران و جهان، خبرهای دینی ارامنه زرتشتیان کلیمیان شیعه اقلیت‌های دینی و مذهبی و فرقه‌ها جریان‌‌های دینی

فتوحات اسلامی؛ تحمیل سلطه بر کشورها مانند نظام‎‌های طاغوتی و استبدادی

سروش محلاتی تشریح کرد:

حجت‌الاسلام والمسلمین محمد سروش‌محلاتی، از اساتید سطوح عالی حوزه علمیه قم به تبیین «فتوحات اسلامی» پرداخت.

به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، حجت‌الاسلام والمسلمین محمد سروش‌محلاتی، از اساتید سطوح عالی حوزه علمیه قم به تبیین «فتوحات اسلامی» پرداخت که در ادامه می خوانید؛

بحث در مورد زندگی امام مجتبی(ع) است. بخش‌هایی از زندگی حضرت(ع) مورد صحبت قرار گرفته است و در مورد بخش‌های دیگر کمتر صحبت می‌شود. اگر بخواهیم برای زندگی امام مجتبی(ع) در مقاطع مختلف، دوره‌هایی مشخص کنیم، می‌توانیم چهار دوره مشخص را در زندگی امام(ع) تعریف کنیم؛ دوره نخست دوره‌ای است که حضرت(ع) زمان پیامبر اکرم(ص) را درک می‌کنند. دوره دوم دوره‌ای است که زمان خلفای سه‌گانه پس از رسول خدا(ص) را می‌گذرانند. دوره سوم دورانی است که مقارن با خلافت امام علی(ع) است و در نهایت دوره پایانی همان دوران امامت حضرت امام مجتبی(ع) است. دوره اول، هفت سال به طول انجامید، چون ولادت امام مجتبی(ع) در سال سوم هجری است و قهراً وقتی که پیامبر(ص) از دنیا رفت، امام مجتبی(ع) هفت ساله بود که دوران کودکی است. مسائلی در این دوران مطرح است، اما در این بحث در این مرحله توقف نمی‌کنیم. از جمله مسائل مهم در این دوران این است که حضرت مجتبی(ع) یکی از کسانی است که در ماجرای مباهله حضور پیدا کرده است.

دوران خلافت خلفا بیست و پنج سال طول کشید و وقتی امام علی(ع) قدرت را به دست گرفت امام مجتبی(ع) تقریباً ۳۲ سال داشت. این دوران که سپری شد، در دوران خلافت امام علی(ع) پنج سال امام مجتبی(ع) حضور دارد که مجموعا می‌شود ۳۷ سال. امیرالمومنین(ع) که به شهادت رسید، امام مجتبی(ع) ۳۷ سال داشت و امامت خود حضرت آغاز شد. این یک نوع تفکیک بین ادوار مختلف است. حال اگر بخواهیم زندگی امام مجتبی(ع) را به خصوص از حیث اجتماعی و سیاسی بررسی کنیم، قهرا دوره دوم که دوره خلفا است یک مسائلی دارد و دوره سوم که دوره امیرالمومنین است، مسائل دیگری دارد و دوره چهارم که دوره خلافت و امامت خود حضرت است مسائلش متفاوت است و به همین دلیل این تفکیک صورت می‌گیرد.

در دوره ۲۵ ساله که مقارن با خلافت خلفای سه‌گانه است آنچه که مطرح است و مورد بحث و گفت‌و‌گو قرار می‌گیرد، نوع تعاملی است که بین امام مجتبی(ع) با دستگاه خلافت وجود دارد. البته در دوران خلیفه اول، حضرت مجتبی(ع) سنی بین هفت تا نه سال دارد. در دوران خلیفه دوم سن حضرت(ع) از نه سال تا نوزده سال است و در دوران نوجوانی، کمتر نقش و حضوری از افراد در این سن دیده می‌شود و به خصوص که در آن دوران دورانی است که امام علی(ع) در حاشیه قرار دارد و خاندان حضرت(ع) هم کمتر ظهور و بروزی در صحنه جامعه دارند. اما وقتی نوبت به خلیفه سوم رسید، دیگر حضرت(ع) سنی در حدود بیست سال دارد و در این دوران دوازده ساله خلافت عثمان مسئله حضور و موضع‌گیری امام مجتبی(ع) مسئله مهمی است.

گسترش فتوحات در زمان عثمان

در دوره عثمان، چیزی که جلب نظر می‌کند، برخی گزارشات تاریخی است که نشان می‌دهد امام مجتبی(ع) در جنگ‌هایی که مسلمین در کشورهای مختلف داشتند و از آن به فتوحات اسلامی تعبیر می‌شود، حضور داشته است. البته از پیش از زمان عثمان، فتوحات در زمینه خلیفه دوم هم بود و در زمان عثمان هم گسترش یافت. فتوحاتی که در ایران رخ داد، از جمله در مازندران و گرگان بود. یکی از مهم‌ترین مسائل در این مقطع از زندگی امام مجتبی(ع) حضور در فتوحات و همراهی با سپاهیان اسلام برای کشورگشایی به یک تعبیر و برای فتوحات اسلامی به تعبیر دیگر است.

آیا این گزارش‌ها، قابل قبول هستند یا خیر؟ مسئله از جهات مختلفی دارای اهمیت است و صحبت این جلسه معطوف به همین پرسش است. آیا گزارشاتی که در مورد حضور امام مجتبی(ع) در فتوحات در دوران خلیفه سوم وجود دارد، براساس معیارهای نقادی قابل قبول است یا خیر.

در اینجا با دو شیوه این مسئله را بررسی می‌کنیم؛ شیوه اول این است که براساس نقل‌های تاریخی ببینیم کدام‌یک از مورخین نقل کرده‌اند و این راویان چقدر اعتبار داشته‌اند و روایت معارضی وجود دارد یا ندارد. این کار بیشتر یک کار مدرسه‌ای است که متناسب با این برنامه نیست و فقط باید بگویم که در این مورد سه موضع مختلف در میان مورخین هست؛ موضع اول اینکه کسانی که نام امام مجتبی(ع) را در فتوحات نیاورده‌اند، موضع دوم، کسانی که حضور امام(ع) را تأیید کرده‌اند و موضع سوم نیز برای کسانی است که هرچند این حضور را نقل کرده‌اند، اما خود مورد تأیید قرار نداده‌اند؛ مانند انساب الاشرف که بلاذری می‌گوید گفته‌شده که امام مجتبی(ع) نیز حضور داشته‌اند.

منابع امامیه از نظر تاریخ و حدیث این گزارش‌ها را تأیید نمی‌کنند. یعنی در منابع خودمان چنین چیزی را نداریم و هیچ منبع حدیثی را هم نداریم که حضور امام مجتبی(ع) را گزارش کرده باشد. اما اگر بخواهیم اسناد را بررسی کنیم؛ مثلا چیزی را که طبری نقل می‌کند، سندش متصل است، اما معتبر نیست.

اهمیت فقهی رضایت یا عدم رضایت حضرت(ع) در فتوحات

چون فقهای ما با این مسئله در فقه مواجه هستند که آیا در این فتوحات رضایت امام علی(ع) وجود داشته یا خیر، این سوال از نظر فقهی مطرح شده و مهم است و اثر دارد و برای امروز ما هم موثر است. اگر در فتوحات اسلامی اذن امام(ع) وجود داشته باشد، این اراضی که تصرف می‌شود، یک حکم دارد و اگر در فتوحات اذن و اجازه امام وجود نداشته باشد، این اراضی حکم دیگری پیدا می‌کند. کسانی که می‌گویند اینها متعلق به مسلمین است، می‌گویند رضایت امام وجود دارد و دلیلشان این است که امام مجتبی(ع) در برخی از این فتوحات بودند، پس این سیاست لشکرکشی برای فتح کشورها مورد رضایت امام علی(ع) بوده که فرزندش را همراه با سپاه اسلام فرستاده است.

معمولاً فقهای ما این استدلال را قبول ندارند؛ نکته اولشان این است که دلیل معتبر برای حضور امام مجتبی(ع) در این فتوحات نداریم و نقل امثال طبری برای اثبات این مطلب کافی نیست. اشکال دوم این است که اگر فرضا منابع معتبر بگویند که امام مجتبی(ع) در این فتوحات حضور داشته است این حضور دلالت بر تایید این سیاست و این اقدام نیست چون در زمان خلیفه حضور در میدان جنگ الزامی بوده است و چه‌بسا امام مجتبی(ع) هم مجبور بوده که در این سپاه حضور یابد. پس از این حضور، رضایت و تأیید را نمی‌توان استفاده کرد. این دو اشکال در فقه مطرح است و از این رو فقهای ما این فتوحات را مورد تایید و رضایت امام علی(ع) نمی‌دانند.

اما جنبه سوم برای بنده مورد نظر است و بحثش برای ما مفید است و آن اینکه با صرف نظر از اینکه چه کسی متصدی این فتوحات بوده و با صرف نظر از اینکه متصدیان امر فتوحات آیا شایستگی این کار را داشتند و صلاحیت لازم برای خلافت را داشتند یا خیر بحث می‌کنیم که آیا فتوحات در آن شرایط به اقتضای مصالح و به اقتصای شرایط جامعه اسلامی، واقعا برای جامعه اسلامی و مکتب اسلام مفید بوده است؟ اگر آن خلافت به حق باشد و دارای چنین اختیاری باشند نوبت به این می‌رسد که آیا واقعا آن شرایط در زمان خلیفه دوم و سوم مناسب فتوحات بود یا خیر؟

علامه طباطبایی و مخالفت با فتوحات اسلامی

در حقیقت، در آن شرایط چنین تصمیمی مناسب نبوده است و به تعبیر دیگر بحث را از حضرت مجتبی(ع) تعمیم می‌دهیم و به جای اینکه در مورد حضور یک شخص صحبت کنیم بحث می‌کنیم که آیا فتوحات در آن شرایط یک عمل شایسته بوده یا خیر. اینجا متفکرین اسلامی بحث تحلیلی دارند و کسانی مانند علامه طباطبایی می‌گویند فتوحات مورد تایید نیست و با منطق اسلام سازگاری ندارد و این فتوحات دستاورد مثبتی نداشت و بلکه دستاورد منفی به جا گذاشت. البته این مسئله را گاه برخی از افراد از نگاه تقابل بین دو مذهب مطرح می‌کنند و می‌گویند فتوحات از سوی خلفا بوده که باید تخطئه کرد و در نقطه مقابل کسانی که خلفا را قبول دارند از رفتار آنها دفاع می‌کنند و می‌گویند اقدام آنها شایسته بوده است، اما این نگاه منطقی نیست.

ما معتقدیم شواهدی وجود دارد که این کار در آن موقعیت که تازه پیامبر(ص) از دنیا رفته بود شایسته نبود و نه‌تنها سودی نداشته، بلکه ضرر هم داشته است. دو خسارت مهم مطرح است؛ خسارت اول این است که چون مسلمین معطوف به دشمنان خارجی و بیرونی خود شدند، اینها اهتمامشان نسبت به مسائل داخلی خودشان کم شد. مسائل ایمانی، معرفتی و علمی که می‌بایست در آنها قوت پیدا کند ارزش و اهمیتش را از دست داد. مهم این بود که انسان مجاهد باشد. همه ارزش‌ها در جهاد خلاصه می‌شد و اذان را هم تغییر دادند. بنابراین همه‌چیز بر مبنای سیاست خارجی و فتح و کشورگشایی استوار شد و مسائل داخل اهمیت خود را از دست داده بود و مهم نبود که این شخص دنبال معرفت عمیق است، بلکه مهم این بود که فلان شخص درجاتی را دارد و یک نظامی موفق است و نظامیان در جامعه حرف اول را می‌زدند و همه چیز تحت تأثیر نظامیان بود.

همچنین این فتوحات روحیات ستیزه‌جویانه عرب‌ها را زنده کرد. پیام پیامبر(ص)، رحمت بود اما اینها تفوق عرب بر غیرعرب را مطرح کردند و به ظاهر بحث بین اسلام و کفر بود اما وقتی می‌گفتند اسلام؛ یعنی عرب‌ها؛ لذا خلیفه دوم از یک‌سو فتوحات داشت و از یک‌سو بحث تفوق عرب را مطرح می‌کرد. به گفته علامه طباطبایی جامعه به ظاهر توسعه می‌یافت و گمان می‌شد که جامعه اسلامی پیوسته در حال رویش است اما در واقع به لحاظ کیفی مسلمین در حال سقوط بودند و در میان مسلمین روح جباری‌گری و استکبار و تعصب و سلطه‌گری به وجود آمد، از این‌رو عرب را بر غیرعرب مقدم می‌داشتند و نتیجه‌اش بلافاصله در یک زمان کوتاه ثروت‌هایی بود که در دوران عثمان جمع‌آوری شد و جامعه اسلامی تبدیل به یک جامعه طبقاتی شد و همه ارزش‌های اسلامی دگرگون شد و خلافت اسلامی به تعبیر علامه طباطبایی به سلطنت تبدیل شد.

مشکل اول این بود که منحنی تربیت و اخلاق که در زمان پیامبر(ص) رو به بالا بود پس از آن، رو به پایین می‌آمد و جای این منحنی را یک منحنی دیگر یعنی قدرت، کشورگشایی و توسعه مرزها گرفته بود و این را می‌توانیم از کلمات امام علی(ع) در نهج‌البلاغه استفاده کنیم. کسانی که به موضوع با نگاه باز می‌نگرند خیلی خوب این مطلب را مطرح می‌کنند. مشکل دوم این بود که فتوحات نوعی از سلطه را بر کشورهای دیگر تحمیل می‌کرد و این چیزی کمتر از نظام‌های طاغوتی و استبدادی نبود.

منبع ایکنا
گفت‌وگو درباره مطلبی که خواندید

آدرس ایمیل شما منتشر نمی‌شود.