به گزارش ادیان نیوز، حمزه شریفیدوست در کتاب خود با نام « بیخدایی در عرفان حلقه» به بخشی از انحرافات و لغزشهای این فرقه پرداخته است که در ذیل آن را میخوانید.
سؤال مشترک مسترها
بعضی از مسترها حلقه -متأثر از مؤسس این جریان- گاهی میپرسند که خدا را برایمان تعریف کنید! هدفشان این است که دست آخر اثبات کنند چون خداوند را نتوانستید تعریف کنید پس«نمیتوان عاشق خدا شد». میخواهند بگویند این که آقای طاهری گفته نمیتوان عاشق خدا شد حرف درستی است. برای پاسخ لازم است چند لغزشگاه را با دقت بشناسیم. در کنار هر لغزشگاه یک پرتگاه بزرگ وجود دارد و افراد کجاندیش با اندک انحرافی از جادهی خداپرستی، به درهی شرک و بیخدایی سقوط میکنند. اگر این لغزشگاهها، نادیده گرفته شوند، همچون عرفان حلقه دچار کج اندیشی درباره خدا شده و از نگاه توحیدی قرآن فاصله میگیریم.
۱-بینیازی خدا از تعریف
لغزشگاه اول؛ خداوند، مشمول تعریف منطقی(جامع و مانع بودن) واقع نمیشود و اساساً خداوند برای معرفی خویش، نیازی هم به ارائه چنین تعریفی ندارد. علت این است که تعریف جامع و مانع جایی امکانپذیر است که امکان احاطهی کامل به یک شیء و امکان ورود به کنه ذات یک شیء وجود داشته باشد تا بتوان از آن تعریف منطقی ارائه نمود. به همین علت عاملان مسلمان، بعضی از راههای شناخت را در مورد خداوند(مانند درک خداوند با حس) محال اعلام کردهاند و پارهای از راهها را ممکن اعلام نمودهاند. یا بعضی از راهها را درجه اول معرفی کردهاند و بعضی راهها را درجه دوم و ثانوی شمردهاند. مثلاً شناخت نشانههای خداوند در جهان هستی را -که به آن «شناخت آفاقی» میگویند- نسبت به شناخت انفسی، درجه دوم به حساب آوردهاند چرا که در شناخت انفسی، انسان با شهود و چشم دل و با ابزار فطرت خویش، خداوند را مییابد و چنین شناختی هیچگاه تردید بردار نیست. آنچه که عرفان حلقه را به اشتباه انداخته، جملهای است که در روایات آمده و عرفان حلقه نتوانسته تفسیر صحیح این روایت را بفهمد. مضمون آن جمله این است که ورود به کنه ذات خداوند و حاق وجودش محال است. خوشبختانه عالمان دینی با مدد گرفتن از روایات معصومین، با ژرف اندیشی از این پرتگاه عبور کردهاند و بین شناخت به کنه و شناخت به اجمال تفاوت قائل شدهاند و گفتهاند شناخت کنه، دربارهی خداوند، نشدنی و محال است و لکن شناخت اجمالی هم ممکن و شدنی است و هم لازم. (نام دیگر شناخت اجمالی، شناخت به وجه است). بهتر است که ما اساساً قسم اول (شناخت به کنه) را شناخت ننامیم و نامش را «احاطه» بگذاریم؛ چون آن چه مانع این نوع شناخت است، عدم احاطه وجودی انسان به خداست.
شناخت به کنه، شناخت حقیقت خداوند است. آنگونه که حق اوست(کما هو حقه)؛ یعنی شناخت به وجه یعنی شناختی که به قدر خداوند است و طبیعی که چنین شناختی محال است. اما شناخت به وجه آن میزان از شناختی که به قدرو اندازهی آدمی است و روشن است که چنین شناختی، هم امکان پذیر است و هم مطلوب و لازم. به عبارت دیگر وقتی از دانشمندان مسلمان بپرسیم چرا شناخت به کنه دربارهی خدا محال است؟ پاسخ میدهند: چون آدمی وجود موجود دارد و خداوند وجودش نامحدود و مطلب است؛ در نتیجه امکان احاطهی وجود محدود به نامحدود محال است(محال ذاتی). مشکل عرفان حلقه این است که شناخت خدا را از ریشه منکر شده است و تفاوتی بین شناخت اجماعی و شناخت به کنه قائل نشده است. چون پایه گذار این جریان صریحا گفته که انسان از هیچ طریقی قادر به فهم خدا نیست. عین جمله وی این است: «انسان نمیتواند عاشق خدا شود، چون انسان از هیچ طریقی قادر به فهم او نیست»(عرفان کیهانی، ص۱۲۴) دقت شود که وی دقیقاً از کلمه «هیچ طریقی» استفاده کرده است.
بهتر است خیالتان را راحت کنیم که اگر تعریف منطقی هم اتفاق بیفتد ما شناختمان به خداوند از مرتبه شناخت حصولی و اکتسابی فراتر نمیرود و یادمان باشد که قرآن، دنبال شناخت شهودی و قلبی انسانها نسبت به خداوند است و صد البته، یگانه راهش را هم بندگی و حرفشنوی از پیامبران الهی دانسته است، نه اتصال با شبکه شعور کیهانی و …!!!
از این رو، سخن صحیح آن است که بگوییم: نفوذ به کنه ذات الهی محال است؛ اما شناخت اجمالی و معرفت به خداوند(به قدر وجودی انسان) هم شایسته است و هم بایسته. چنان که نفوذ به کنه دماوند و احاطهی کامل به همه اجزای دماوند برای ما ممکن نیست، اما علم پیدا کردن نسبت به دماوند، دیدن و تماشای آن، توصیف آن و بالا رفتن از آن و حتی فتح قلهی دماوند(شناخت به وجه) برایمان امکانپذیر است. پس، شناخت پیدا کردن به خداوند، اگر با نامحدودبودن خداوند سنجیده شود، چنین شناختی ناقص و محدود است، اما اگر با ظرفیتها و اندازهی وجودی انسان سنجیده شود، چنین شناختی ناقص و محدود است، اما اگر با ظرفیتها و اندازهی وجودی انسان سنجیده شود، اتفاقاً این شناخت، خود شناخت کاملی است، چون ظرف وجودی انسان را پر کرده و انسان به آن اندازه که جا داشته، از معرفت خداوند سیرآب گشته است. (آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید).
جالب این که قرآن هم برای محال بودن «شناخت به کنه» از کلمه احاطه استفاده کرده است و فرموده: علم شما به خداوند احاطه پیدا نخواهد کرد.(لاَیُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً، طه ۱۱۰)
حال اگر هم چون عرفان حلقه قائل شویم که شناخت خداوند از اساس منتفی است، باید پرسید: خدایی را که اصلاً نمیتوان به او علم پیدا کرد چطور باید با او ارتباط گرفت؟ اصلاً خدا که خود میدانسته هیچگونه نمیتوان او را شناخت، چرا به ما دستور داده او را بپرستیم؟ اگر چنین ابهامی برخدا سایه افکنده، اساساً ما چه را باید بپرستیم؟
البته این سوالات برای کسانی که با روایات و متون دینی آشنایند، حل شده است و به هیچ روی، مطرح نیست. چرا که متون دینی پر است از راههای کسب معرفت و شناخت بیشتر خداوند.اساساً دین آمده که راههای شناخت خداوند را به انسان تعلیم دهد و برمعرفت انسان نسبت به خدای خویش بیفزاید وبه همین جهت، علی(ع) صریحاً فرموده که خداوند، بندگانش را از شناخت خویش(خداوند) محروم نکرده است.(لم یحجبها عن واجب معرفته)
۲-عشق به خدا یا محبت به او؟
لغزشگاه دوم؛ اگر حلقهای ها بخوهند بین عشق و محبت تفاوت بگذارند و بگویند؛ منظور ما عشق به خداست، باید به ایشان گفت: شما قبل از آن که حرفی از عشق و محبت در میان باشد فهم انسان از خدا را منکر شدهاید؛ یعنی راه شناخت خداوند را از اساس مسدود میدانید، به همین علت جایی برای محبت هم باقی نمیماند(دقت شود!) بماند که قرآن نه تنها محبت، بلکه خود عشق نسبت به خدا را هم ممکن میداند و هم مطلوب. از این رو چنین مقامی را به مومنین نسبت داده است. خداوند در مقام تمجید از مومنین گفته است: الذین امنو اشد حبا لله (کسانی که اهل ایمانند، شدیدترین محبتها را به خداوند دارند). این آیه، محبت تنها را نمیگوید، بلکه مراحل بالای محبت را میگوید که در ادبیات فارسی، نامش را عشق میگذاریم. (اشدُّ حُبّا) یعین محبت شدید(عشق).
ما پا را فراتر گذاشته و میگوییم اگر پایهگذار حلقه قبول کند که میتوان به خدا محبت داشت همین را هم غنیمت شمرده و از او میپذیریم. البته اگر بگوید ما محبت به خدا را قبول داریم، در آن صورت اشکال دیگری به ایشان وارد است و آن این که محبت به شیء ناشناخته و موهوم چگونه ممکن است؟ مگر محبت بدون شناخت ممکن است؟ آیا میتوان بدون مقدمه (شناخت) به ذیالمقدمه (محبت) رسید؟ مگر میتوان از لازم(معرفت) فرار کرد، ولی ملزوم(محبت) را پذیرفت؟
بحث با عرفان حلقه به همین جا ختم نمیشود و تازه بعد از پذیرش امکان محبت، سخن از ضرورت و لزوم آن است. یعنی آیا محبت ورزیدن به خداوند(نه به شعور کیهانی) لازم است و واجب؟ یا این که ضرورتی ندارد؟ اگر آن را لازم میدانند راه تحقق محبت را چه میدانند؟ باید پرسید: آقای طاهری در کجای کتابهایش همین مرحله یعنی امکان محبت(که محبت به خداوند امکان پذیر است) را پذیرفته(لزومش پیش کش!)
۳-آیا خدا چیستی دارد؟
لغزشگاه سوم؛ اندیشمندان مسلمان درست است که از خداوند نفی ماهیت کردهاند، اما هستیاش را به تبعیت از قرآن روشن و بینیاز از دلیل میدانند و گفتهاند: خداوند هستی دارد، اما چیستی و ماهیت ندارد و برای شناخت خداوند لازم نیست که خداوند چیستی هم داشته باشد و یا ما بتوانیم چیستیاش را بفهمیم. خلاصه این که عرفان حلقه در این خصوص نتوانسته بفهمد برای داشتن رابطهی عاشقانه با خداوند، اذعان به هستی مطلقش کافی است و لازم نیست که آدمی به خداوند احاطه پیدا کرده و چیستی او را بدست آورد و آنگاه عاشق او شود.
۴-مغالطهی عرفان حلقه
لغزشگاه چهارم؛ همه باید بدانیم که: «اثبات شی، نفی ماعدا نمیکند» یعنی اگر ما چیزی را پذیرفتیم، لازم نیست چیزهای دیگر را انکار کنیم و اگر خواستیم امور دیگر را انکار کنیم باید دلیل مجزا اقامه کنیم. عرفان حلقه دچار یک اشتباه بزرگ شده و آن این اکه اثبات شی را مساوی با «نفی ماعدا» فرض کرده است و قانون «اثبات شی»، نفی ماعدا نمیکند در کتابهای حلقه، نقض شده است. به عبارت دیگر در حلقه، عشق خدا به انسان، مانع از عشق انسان به خدا فرض شده است. مولف کتاب عرفان کیهانی بعد از آن که مدعی شده انسان از هیچ طریقی قادر به فهم خدا نیست، دلیل باور خود را اینگونه آورده است: «و در حقیقت خدا عاشق انسان میشود و انسان معشوق میباشد و مشمول عشق الهی». وی در این عبارت، کلام حقی را (خداوند عاشق انسان است)؛ اما از این جملهی حق، مراد باطلی را قصد کرده است؛ یعنی عشق خدا به انسان را مانند جادهای یک طرفه فرض کرده که امکان عشق متقابل انسان نسبت به خدا در آن ممکن نیست.
از مولف باید پرسید: اگر مردی عاشق همسرش باشد، آیا عشق مرد به همسرش، مانع شکل گیری عشق زن به شوهرش میشود؟ عاشق و معشوق دو صفت متناقض نیستند که قابل جمع نباشند. صدق دو عنوان عشاق و معشوق بر انسان، مانند صدق دو عنوان «فقیه» و «عارف» بر آیت اللّه بهجت است که با همدیگر قابل جمعاند(حتی میتوان تصور کرد که یک چیز هم علت باشد وهم معلول؛ یعنی ضمن این که آن شیء معلول است برای یک علت بالاتر، علت باشد برای معلول دیگری). حتی فراتر از این میتوان گفت: نه تنها دو عنوان عاشق و معشوق در یک فرد قابل تحقق است بلکه دوعنوان «معشوق» و «مبغوض» هم به صورت همزمامن، بر یک فرد قابل صدق است به شرطی که طرف بغض و طرف عشق یکی فرض نشود. علی(ع) همزمان که معشوق افراد زیادی بود، مبغوض افراد زیادی هم واقع میشد. پیامبر(ص) به علی (ع) فرمود: یا علی تو را جز مومن دوست نخواهد داشت و جز منافق دشمن نخواهد داشت. از این روی، در طول تاریخ، حب علی ترازوی سنجش ایمان و نفاق بوده است.
فراموش نکنیم پایهگذار عرفان حلقه همین اشتباه را در مورد عشق انسان به مظاهر جهان هستی هم مترکب شده است؛ یعنی تصور کرده که عشق انسان به دیگر کائنات، مانع از عشق انسان به خداوند است. در کتاب عرفان کیهانی در ادامه مطلب بالا آمده است: «انسان فقط میتواند عاشق مظاهر جهان هستی شود» براستی آیا خداوند مخلوقات را آفریده تا مانع عشق آدمی به خودش شود؟ یا این که مخلوقات را آفریده تا بر میزان عشق آدمی به خود بیفزاید؟ مگر نه اینکه باید از اثر پی به موثر برد و از آیت و نشانه به خالق رسید. برداشت ناروای عرفان حلقه باعث شده که عشق ورزی انسان، در پایین ترین مرحلهی خود(ینی عشق به اثر) متوقف شود و هیچ گاه به مرحلهی بالای عشق(عشق به موثر) نزدیک نشود و کسی اساساً هوای عشق بازی با خداوند را درسر نپروراند.
۵-عشق مزاحم در حلقه
لغزشگاه پنجم؛ بعضی از مسترهای حلقه که علائق اسلامی دارند، خواستهاند باورهای مولف کیهانی را به شکل اسلامی تفسیر کنند و میگویند: محبت ما نثار صفات الهی میشود نه خود خدا!
عجبا! این چه استدلالی است که اصرارد ارند هر طور شده خود خدا را متعلق عشق نداند و (همانطور که او را از حلقهی وحدت بیرون انداختهاند) خدا را از دایرهی عشق نیز اخراج کنند؟ البته بهانهای که این جا دارند این است که خداوند برخوردار از صفات بوده و دارای صفاتی است. آیا تا به حال دقت کردهاید که در عرفان حرقه بین خداوند و صفاتش مرزبندی قائل شده و سخن از تفکیک ذات و صفات میرانند؟ گویا ذات خداوند را مانند بدن انسان فرض میکنند و صفات خداوند را شبیه لباس انسان میدانند وبلافاصله نتیجه میگیرند؛ همان طوری که لباس انسان را میتوان از بدن کند و جدا کرد، پس صفات خداوند را هم میتوان از ذاتش جدا کرد. این درحالی است که بزرگان دین قرنها پیش، به نیکویی نظریهی عینیت ذات و صفات را مطرح کردهاند و گفتهاند؛ صفات الهی عین ذات او و ذاتش عین صفات او هستند. (دقت شود آنجا که دانشمندان مسلمان گفتهاند؛ صفات الهی با هم مغایرند منظورشان این است که صفات از لحاظ مفهومی مغایرند، اما از جهت مصداقی واحدند و تطابق دارند).
توجه شود دیدگاه عرفان حلقه در این باب یادآور دیدگاه اشاعره در باب تباین وجودی ذات و صفات است که قائل به زیادت صفات بر ذات بودند و با نظریه شیعه و امامیه در این باب همخوانی ندارد.
اضافه میکنیم در باب محبت انسان به صفات الهی، باز دو ایراد بر عرفان حلقه وارد است: اول؛ محبت به صفات الهی، مانع محبت به خود خدا نیست و اساساً در اینجا دوگانگی تصور ندارد، چون سر از ثنویت و شرکت درمیاورد. دوم؛ عرفان حلقه که میگوید: «انسان از هیچ طریقی قادر به فهم خدا نیست» از کجا توانستهاند صفاتش را بشناسند؟ آیا غیر از این است که «طریقی» وجود داشته است که آنها توانستهاند به بعضی از صفات الهی پی ببرند؟
خلاصه این که نه خداوند برای معرفی خویش، نیازی به تعریف جامع و مانع منطقی از خویش دارد و نه ما برای پرستش خداوند نیاز به احاطه به حاق ذات الهی و نفوذ به کنه ذاتش را داریم و نه برای عشق ورزیدن به خداوند، نیازی به شناخت چیستی و ماهیت خداوند داریم. از سوی دیگر رابطهی عاشقانه بین انسان و خداوند، دوطرفه است و هیچ کدام مزاحم دیگری نیست. هم چنان که خداوند بشارت داده در آینده افرادی خواهند آمد که خداوند آنها را دوست دارد و آنها نیز خداوند را دوست دارند. (فَسَوفَ یَأتِی اللَّهُ بِقَومٍ یُحِبُّهُم وَیُحِبّونَهُ).
حلقهای ها باید بدانند عشق خدا به انسان نه تنها مزاحم عشق انسان به خداوند نیست، بلکه مکمل و متمم آن است و اساساً خداوند عشق خویش را با این هدف به بندگانش ارزانی داشته که از آنها عشق طلب کند(عشق داده که عشق بستاند). چنین عشقی، رفت و برگشت دارد. خداوند بعد از آنکه آدمی فرا رسید و این تازه آغاز اظهار عشق آدمی به ذات کبریایی خداوند است. آنگاه که (در مرحلهی تکوین) خداوند آدمی را آفرید، همین وجود بخشیدن به آدمی یعنی عشق، پس در مرتبهی آفرینش، خداوند آغازگر عشق بوده است. اما کار به همین جا ختم نمیشود و در مرتبهی تشریع این آدمی است که آغازگر عشق است. مرتبهی تشریع یعنی همان طراحی که خداوند از طریق رسولانش برای انسانها فرستاد و از آنها خواست محتوای آن را پذیرفته و برطبق آن پیمان عشق را امضا کنند( و ما نام این طرح را دین وشریعت مینهیم)، انسان، عکس العملش در مقابل عشق خداوند این است که با بندگی و اطاعت از خداوند، خود را عاشق نشان دهد و با پیمودن مسیر بندگی، به خداوند اظهار عشق نماید.
۶-خدا برون از حلقه
لغزشگاه ششم؛ آنچه در عرقان حلقه بیشتر قابل بررسی است جایگاهی است که در حلقه وحدت برای خداوند درنظر گرفتهاند. حلقهی وحدت، حلقهای است که در عرفان حلقه برای کسب تجربهی عرفانی و اتصال با شبکه شعور کیهانی تشکیل میشود، از یک طرف خدا در عرفان حلقه حذف و انکار نمی شود و ادعا میشود که عرفان حلقه عرفان خدامحور است و از طرف دیگر به وجودش نیازی نیست و مربی و درمانگر و اتصال گیرنده هیچ کدام با خدا کاری ندارند و میتوانند به او بیتوجه باشند. مولف کتاب عرفان کیهانی برای شهود و کسب تجربه عرفانی، اتصال به شبکه شعورمندی کیهانی را کافی میداند و برای اتصال هم فقط اجتماع سه عضو اتصال دهنده، اتصال گیرنده و شبکه شعور کیهانی را لازم میشمرد. وی اتصال جمعی به شبکه شعور کیهانی را این گونه توصیف میکند: راه جمعی راهی است که در آن فرد در حلقهی وحدت قرار میگیرد.
این حلقه، سه عضو دارد: شعور کیهانی، فرد متصل کننده و فرد متصل شونده. با تشکیل حلقه، بلافاصله فیض الهی در آن به جریان افتاده، انجام کارهای مورد نظر در چارچوب این عرفان با تشکیل حلقههای مختلف تحقق میپذیرد. برای وارد شدن به این حلقهها، وجود سه عضو -شبکهی شعور کیهانی، فرد متصل کننده و فرد متصل شونده- کافی است در این صورت عضو چهارم الله خواهد بود.
به راستی خدا در حلقه بالا چه جایگاهی دارد؟ چرا خدا از حلقه مذکور بیرون افتاده و بدون حضور او، حلقه وحدت را میتوان تشکیل داد؟ طبق متن بالا این خدا چه باشد و چه نباشد، اگر سه عضو دیگر حاضر باشند، اتصال اتفاق میافتد و فیض جاری میشود و عملاً به این خدا نیازی نیست. جالب آن که مولف با وجود سه عضو مذکور، اعلام کفایت میکند. -دقت شود که وی نمیگوید سه عضو فقط لازمند، بلکه میگوید کافی است- آیا غیر از این است که نام بردن از خدا فقط برای این است که دیگران تصور کنند عرفان حلقه خدا باور است؟ این خدا در فرآیند سلوک نقشی و شأنی ندارد و از او فقط یک نام مانده است و بدون این که به وجودش نیازی باشد، خارج از حلقه به نامش اکتفا میشود. چنین خدایی برای انسان خداپرست سودی نداشته و عضوی زائد محسوب میشود و برای انسانی که منکر خداست، هم ضرری ندارد و او را در عقیدهی ضد توحیدیاش جسورتر میکند.
ذکر نکتهای دیگر در این فراز لازم است که عرفان حلقه اگر چه به شکل صوری از خداوند نام میبرد، اما این خدا در عملیات اتصال گیری کاملاً غایب است؛ با این توضیح که هم درمانگر و هم درمانگیر هر دو تنها با شعور کیهانی کار دارند و به ارتباط با این شبکه دعوت میشوند و غایت ارتباطشان کسب رضایت همین شبکه است و بس، پس خدا کجاست؟ پرستش خدا چه شد؟ استمداد از خدا کجا رفت؟ و ….
خوب است عرفان حلقه از این منظر به اسلام سنجیده شود اگر کسی سراغ کتاب مفاتیح الجنان برود و به دعاهای رسیده از معصومین در این کتاب نظری بیندازد به خوبی متوجه میشود که در دعاها قدم به قدم، انسانها خدا را میخوانند و نامهای نیکویش را بر زبان جاری میکنند. از او طلب کمک میکنند، حاجتهایشان را از خدا میخواهند و خلاصه این که مخاطب انسان در همهی این دعاها خداست. نکتهی زیباتر این که حتی دعاهایی که با نام معصومین در مفاتیح آمده، تنها عنوان ظاهری دعا به یکی از معصومین گره خورده، اما مخاطب دعا خداوند است و انسان لحظه به لحظه با خدا راز و نیاز کرده و با او ارتباط میگیرد. مثلاً دعای حضرت رسول و دعای حضرت سجاد و حتی نمازهایی که مربوط به معصومین است و صفحات زیادی از مفاتیح را پر کرده است، کسی در این نمازها با امامان معصوم سخن نمیگوید، بلکه در این نمازها انسان خدا را پرستش کرده و در مقابل خداوند رکوع و سجود بجا میاورد، نه در مقابل حضرت فاطمه و امام حسن و دیگر معصومین.
آیا کسی که نماز جعفر طیار میخواند در نمازش با جعفر طیار سخن میگوید یا با خدا؟ کسی که نماز امام عصر را میخواند امام عصر را در نمازش مخاطب قرار میدهد یا خدا را؟ کسی که به جمکران میرود، در نمازهای واردهی مسجد جمکران با امام زمان راز و نیاز میکند یا با خداوند متعال؟ مخاطب صد بار ایاک نعبد و ایاک نستعین که در نماز امام زمان خوانده میشود. خداست یا امام زمان؟ حتی در ذکر شریف صلوات که ما بر پیامبر و آلش درود می فرستیم، مخاطب کیست؟ آیا غیر از این است که صلوات هم دعایی است مخاطبش خداوند است و فرستندهی صلوات، دست طلب به سوی خداوند دراز کرده و رحمت خدا(دقت شود!) را برای پیامبر و آل درخواست میکند؟
کسی که امام زمان (عج) را پیدا کرده، به ارتباط گیری بیشتر با خداوند تشویق میشود و خدا را یافته و باید بیشتر با خداوند انس گرفته و تازه شروع آشتیاش با خداست، اما در عرفان حلقه کسی که شعور کیهانی را بیابد دیگر با خدا کاری ندارد و باید با خداحافظی کند! در منطق شیعی، پل زدن به معصومین یعنی یافتن سکوی پرش به سمت خداوند؛ آیا در عرفان حلقه هم اینگونه است؟ آیا کسی که درصدد اتصال به شبکهی شعور کیهانی است، قبل از اتصال و یا در حین اتصال و یا بعد از اتصال احساس نیازش به خداوند بیشتر میشود یا کاهش یافته و فروکش میکند؟ به راستی شعور کیهانی را بیابد دیگر با خدا کاری ندارد و باید با خدا خداحافظی کند! در منطق شیعی، پل زدن به معصومین یعنی یافتن سکوی پرش به سمت خداوند؛ آیا در عرفان حلقه هم اینگونه است؟ آیا کسی که درصدد اتصال به شبکهی شعور کیهانی است، قبل از اتصال و یا در حین اتصال و یا بعد از اتصال احساس نیازش به خداوند بیشتر میشود یا کاهش یافته و فروکش میکند؟ به راستی شعور کیهانی چیست که خالق خویش را هم به حاشیه رانده و اجازه نمیدهد بندگان با خدای خویش مرتبط شوند و حتی مانع میشود خداوند در معنویترین عمل بندگان-که در عرفان حلقه همان نظارهگری واتصالات است-حضور یابد و از قضا بندگان را تنها به خود دعوت کند و آنها را به خود سرگرم میسازد؟
۷-خدای عرفان حلقه، همان خدای مشرکان است!
لغزشگاه هفتم؛ شاید بعضی از خوانندگان این نوشتار، از شنیدن این جمله تعجب کنند که مشرکان زمان پیامبر هم به میزان عرفان حلقه خدا را باور داشتهاند و حتی بیش از عرفان حلقه خداپذیر بودهاند. آن میزان از توحید که در عرفان حلقه آمده، باور به خدای خالق است که از آن به «توحید در خالقیت» یاد میشود. این مرتبه از توحید همان مرتبهای است که مشرکان زمان یامبر اسلام هم باور داشتند. به این معنا که قبول داشتند خداوند، جهان را خلق کرده و آفریدگار هستی تنها اوست خداوند در سورهی لقمان به پیامبر یادآور شده: «ای پیامبر! اگر از مشرکان بپرسی که جهان را چه کسی خلق کرده؟ به تو پاسخ میدهند؛ اللّه». مشکران صدر اسلام هیچ گاه نمیگفتند که خدا وجود ندارد و هیچ گاه نمیگفتند که خالق هستی کسی غیر از خداست. با این همه چون منکر ربوبیت تشریعی الهی بودند، خداوند از آنها به «مشرک» یاد میکند. جالبتر این که شیطان هم این میزان از توحید را داشت؛ به این دلیل که اگر وجود خدا را منکر بود، باخدا سخن نمیگفت و با خداوند بگومگو نمیکرد و حتی شیطان معاد و رستاخیز را نیز باور داشت.
در عرفان حلقه هم چیزی بیش از پذیرش خدای خالق وجود ندارد. باور عرفان حلقه به خداپذیری اینگونه است که خداوند شبکه شعور کیهانی را آفریده و این شبکه نماینده تام الاختیار خداوند در هستی بوده و برای بکاربستن قوای خود نیاز به هیچ مکملی ندارد.این شبکه ماهیتی به نام شعور را در خود جای داده که وظیفهی خلق و ایجاد و رساندن موجودات به سرمنزل مقصود را به عهده دارد و عمل مهم فرادرمانی هم از موهبتهای همین شبکه است. به طور مثال معتقدند اگر کسی بتواند به عنوان جزء با کلّ خود که همین شبکه است تماس بگیرد حتی میتواند مانند خداوند شفا دهد و مظهر «الشافی» واقع شود.
حال سوال این است با وجود این شبکه و توانمندیهای شگرفش، انسانها چه احتیاجی به خود خدا دارند؟ این شبکه عملاً آمده تا انسانها به جای تمسک به خدا، به آن چنگ زنند و نیازهایشان را از او طلب کنند و شفا را از او بخواهند و در نهایت به محض دست یافتن به او، قانع شده و آرام بگیرند.
۸-عرفان حلقه حتی به نام خدا هم رحم نکرده است!
لغزشگاه هشتم؛ آیا تا به حال از خود پرسیدهاید چرا عرفان حلقه به اسامی خداوند هم روی خوش نشان نداده و حتی نام زیبای بسم اللّه الرحمن الرحیم خوانده نمیشود و به جایش جملهی «به نام بی نام او» گفته میشود؟ البته این سنت را شخص آقای طاهری بنیان نهاد و بسیاری از متون و جزوات آموزشی عرفان حلقه اکنون به همین صورت در فضای مجازی قابل دسترسیاند. سوگمندانه باید گفت؛ به رغم این که در قرآن بیش از ۲۰۰ نام برای خداوند ذکر شده و نام الله به تنهایی بیش از ۲۸۰۰ بار در قرآن تکرار شده است، با این همه در حلقه اصرار بر این است که خداوند را بدون نام یاد کنند.
دعای جوشن کبیر که یکی از طولانیترین دعاهاست و به تنهایی ۲۴ صفحه از مفاتیح را گرفته است، شامل هزار نام خداوند است و اساساً غیر از نام خداوند چیز دیگری در این دعا نیامده است. امام حسین(ع) نقل کرده است: پدرم امام علی(ع) وصیت کرد که دعای جوشن کبیر را بر روی کفنش بنویسیم و وصیت کرد به حفظ این دعا و این که آن را به خانواده خود نیز تعلیم دهم. حال باید پرسید: چه میشود اگر انسانها با تقلید از قرآن، خدا را دقیقاً با نامهایش یاد کنند؟ چرا در حالی که قرآن فرموده: نامهای نیکو مال خداست(لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَى) عرفان حلقه نمیخواهد از این نامهای نیکو استفاده کند؟ جالب این که قرآن نقطهی مقابل عرفان حلقه را دستور داده و میگوید: خدا را با نامهای نیکویش صدا کنید و او را با همین نامها بخواهند(وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا). جالبتر آن که در روایات تأکید شده اگر خدا را با نامهایش بخوانید دعایتان به استجابت میرسد. رسول خدا(ص) فرمود: «برای خداوند، نود و نه اسم است که هر کس خدا را بدانها بخواند دعایش مستجاب میشود و هر کس آنها را یاد کند به بهشت خواهد رفت».
اما نکتهای که در اینجا وجود دارد و باورش برای عرفان حلقهایها سخت است این است که نام خدا جزو یکی از حرزهای رحمانی است و باعث میشود قوای شیطانی و شر- که در عرفان حلقه آنها را موجودات غیرارگانیک میخوانند- نتوانند در زندگی انسانها نفوذ کنند. شاید بگویید عرفان حلقه پرچمدار مبارزه با این نیروهاست و مدعی است این نیروها را از زندگی دیگران دور میکند! در پاسخ میگوییم: مسئله دقیقاً همین است که عرفان حلقه و اتصالاتش، دقیقاً خود بسترساز نفوذ این نیروها در زندگی افراد شده و کسانی که اتصالات را تجربه میکنند نمیدانند که آلودگیها دقیقاً پیامد اتصالات است و هیچ ربطی به امراض قبلی فرد ندارد و ادعای برونریزی فریبی است که آلودگیهای عرفان حلقه را بپوشاند. به عبارت روشنتر، عرفان حلقه از آنجا که میداند بعد از اتصالات پای این نیروها به زندگانی افراد باز میشود، با زرنگی از قبل اعلام میکند؛ حالتهای غیرعادی که بعداً عارض میشود، بروز امراض قبلی شماست. در حالی که آنچه عارض شده، خود مرضی جدید و ناشناخته است که عرفان حلقه خود آن را ایجاد کرده و راه درماشن را نیز نمیداند. از این منظر باید گفت: عمل برونریزی در حقیقت درونریزی است.
در اینجا ما به کسانی که اتصالات را تجربه کردهاند پیشنهاد میدهیم-برای امتحان هم که شده- مدتی با ایمان و جدیت، سورههای شریفهی ناس و فلق و همین طور آیه الکرسی را هر روز چند بار با حضور قلب بخوانند و بعد ببینند که عاقبت اتصالات چه میشود! خواهند دید که شبکه شعور کیهانی به محض آمدن اسامی خداوند و واژهگان رحمانی، چگونه خود را مخفی میکند و همچون تار عنکبوت در هم میپیچد.
در احادیث معصومین، بر گفتن نامهای خداوند تأکید شده و اطمینان دادهاند که این اسامی اثر وضعی دارد و تکرار آنها مانع حضور نیروهای شیطانی بوده و سدی در مقابل جنیان و قوای غیر رحمانی محسوب میشود. امام صادق(ع) ۹۹ اسم از اسامی خداوند را ذکر کردند و بعد به گویندهی این نامها مژدهی بهشت را دادند.
امام رضا (علیهالسلام) فرمود: هر کس پس از نماز صبح صدبار بگوید: «بسم اللّه الرحمن الرحیم لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّه إلاَّ بِاللَهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»؛ به اسم اعظم خدا از سیاهی چشم به سفیدی آن نزدیکتر شده و به راستی که در مدار اسم اعظم قرار گرفته است.
پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) درباره آداب بیرون آمدن از منزل فرمود: کسی که هنگام خروج از منزل بگوید: «بسم اللّه الرحمن الرحیم» دو فرشته میگویند: هدایت شدی…در این هنگام شیطان میگوید: چگونه می توانم در بندهای که هدایت شده و در حفاظ وارد شده و بینیاز شده است، نفوذ کنم؟
اضافه می کنیم در اسلام سه دسته حرز و تعویذ وجود دارد که مهمترین خاصیت آنها، مخافظت از نیروهای جنیان و شیاطین و جلوگیری از طلسمات و چشمزخم است. ۱.حرزهای پوششی(مانند سنگهای عقیق، فیروزه، شرف الشمس …) ۲.حرزهای نوشتاری مانند کلمات وحیانی که با شرایط خاصی نوشته میشود(مانند حرز امام جواد(ع) و نوشتن بعضی آیات قرآن)۳.حرزهای لفظی( به زبان جاری کردن اسامی خداوند و یا آیات قرآن و ….) جالب آن که بیشترین حرزهای دینی همان حرزهای لفظی و گفتاریاند و عرفان حلقه دقیقاً به جنگ این دسته از حرزها رفته است. محروم نمودن افراد از نامها و اسامی خداوند در عرفان حلقه، با هدف شکستن سد حرزهای رحمانی صورت میگیرد.
خوب است بدانید یکی از بخشهای کتاب معتبر مفاتیح الجنان، بخش تعویذات است و آنچه در این بخش به کرّات آمده است، استفاده از نامهای خداوند است، به گونهای که مثلاً در صفحهی اول، حرز امام زین العابدین به صورت تکرار اسم اللّه و استفاده از بسم اللّه الرحمن الرحیم ذکر شده و در متن دعا اینگونه آمده که برای جلوگیری از جن، سحره و ابالسه، نامهای خداوند مورد کمک قرار میگیرند. در روایت دیگر وارد شده که بعد از آن که فرعون ادعای خدایی کرد، موسی به درگاه خداوند از طغیان فرعون شکایت کرد. خداوند به موسی فرمود: تو طغیان او را میبینی، اما من به تمسک او به بسم الله نگاه میکنم. تا وقتی که او نام بسم الله را از در قصر خود برندارد، او را عذاب نمیکنم.
پارهای از طرفداران حلقه میگویند قرآن در دو جا نظر عرفان حلقه را تأیید کرده است: اول قرآن سورهی توبه را بدون بسم اللّه آغاز کرده است. دوم این که قرآن میگویند سُبْحَانَ اللَّـهِ عَمَّا یَصِفُونَ(خدا از آن چه وصف میکنند منزه است). هدفشان این است از اولی نتیجه بگیرند: حلقه هم به قرآن اقتدا کرده و از دومی نتیجه بگیرند: پس خدا قابل شناخت نیست و نام بردن از او بیفایده است.
پاسخ ما این است که در هر دو مورد، نه تنها عرفان حلقه تأیید نشده، بلکه دلالت آیه، علیه عرفان حلقه است. اولاً باید دانست سوره توبه نازل شد که از مشرکان رفع امان کند و به آنها وعده عذاب بدهد، به همین دلیل با رحمت خدا(مدد از رحمن بسم اللّه) شروع نشده، بلکه با کلمه برائت شروع شده است. آیا عرفان حلقه هم آمده که به دیگران وعده عذاب و بدبختی بدهند؟ پس ادعای رحمانیت عام الهی که در عرفان حلقه گفته میشد کجا رفت؟ بماند که در همان سوره توبه، هم نام اللّه به تنهایی ۱۶۸ بار تکرار شده است و میدانیم که اللّه اسم جامع خداوند است.
دوماً از آیه سُبْحَانَ اللَّـهِ عَمَّا یَصِفُونَ نه تنها نمیتوان نتیجه گرفت که خداوند قابل وصف نیست، بلکه اتفاقاً این آیه درباره جایی است که مشرکان وصف ناشایستی از خدا داشتهاند و قرآن تأکید میکند که خداوند از وصف مشرکان، منزه است و وصف مخلصین قابل پذیرش است. از سوی دیگر، قرآن وصف مومنین را به خوبی پذیرفته و فرموده: «خداوند از آنچه تسبیح میکنند منزه است، مگر وصف بندگان مخلص الهی» که وصفشان از خداوند بجا و صحیح است، قرآن حتی تسبیح پدیدههای دیگر را دربارهی خداوند پذیرفته و فرموده که «رعد، خداوند را تسبیح میکند». البته حلقهای ها فراموش کردهاند که در ابتدای همین آیه، دو تا از نامهای خداوند ذکر شده است؛ یعنی دو نام الله و سبحان، آیه شریفه به این معناست که حق توصیف خداوند ادا نمیشود، نه این که خدا توصیف ندارد و یا این که خداوند نام ندارد.
توجه شود که آیه«هرکجا رو کنید، وجه خدا را میبیند». هم علیه عرفان حلقه است نه به سود عرفان حلقه! این آیه ریشه باور عرفان حلقه را زده است. حلقهای ها از این آیه این طور نتیجه گرفتهاند که چون هر طرف روکنید وجه خدا را میبینید، پس خداوند نام ندارد. در حالی که قرآن میگوید: «چون هر کجا رو کنید روی خدا را میبینید» پس خداوند وجههای مختلف دارد و در نتیجه نامهای متعدد دارد؛ چرا که هر نامی نشان دهندهی یک بروز و جلوه است. بنابراین باید نام هر جلوه را دانست و از آن استمداد گرفت.
یکی از هواداران حلقه میگفت: «هر نامی نام اوست و خود بی نامه است». از او پرسیدیم که قرار باشد هر نامی نام خداوند باشد آیا میپذیرید که ابلیس هم یکی از نامهای خداوند باشد؟ آیا میپذیرید که کذّاب (بسیار دروغگو) هم نامی برای خدا باشد؟ بعلاوه اگر قرار است هر نامی نام او باشد یعنی چه که بی نام است؟ و اگر بی نام است چطور هر نامی نام اوست؟ آن جمله چنان عارفانه بود که خود گوینده هم به کنه آن دست نیافت!
قابل توجه است نگرش حلقه در باب نام نبردن از خداوند و فرار از اسامی خداوند، به کابالا (عرفان یهود) شباهت زیادی دارد. کابالیست مشهور، تونی کوسنگ شاگرد راولایتمن در پاسخ به این سوال که آیا «درک مستقیم خداوند ممکن است؟» از یک قانون مشهور در کابالا نام میبرد و میگوید: در کابالا، قانونی وجود دارد که میگوید چیزی که نمیتواند بدست آید نباید نام گذاری(نام برده) شود.
۹-طبیعت پرستی در حلقه
لغزشگاه نهم؛ حلقه بعد از آن که خدا را در حوزهی نظر و فکر به کناری نهاد لاجرم باید نیاز آدمی به پرستش را چاره کند نیاز انسان به عبادت و پرستش، از آنجا که نیازی فطری است، نمیشود مدفونش کرد و به آن بیاعتنا بود. همهی عرفانهای نوظهور آمدهاند تا برای این نیاز راهی پیدا کرده و چارهاش کنند و این عطش را در وجود آدمی بخوابانند.
باید دید در حلقه، نیاز آدمی به پرستش به چه صورت پاسخ داده شده و آیا در حلقه، خود خداوند پرستش میشود یا پدیدههای دیگر؟ نمیتوان از اظهار تأسف صرفنظر کرد که حلقه پرستش عملی را از خداوند منصرف کرده و به سوی طبیعت و انسانهای دیگر معطوف کرده و حتی نام این کار را هم دقیقاً «عبادت» نهاده است. دقت شود اگر خدمت به مخلوقات به عنوان یکی از مظاهر عبادت خداوند ذکر شده بود، در آن صورت ایرادی به حلقه وارد نبود، اما آنچه در متون حلقه آمده، منحصر کردن عبادت در خدمت به مخلوقات است. اگر پرسیده شود که دلیل حلقویها برای این انحصار چیست و چرا پرستش مستقیم خود خدا را نهی میکنند؟ در جواب میگوییم: همان مغالطهای که در باب مزاحمت عشق خدا با عشق انسان حلقه را به اشتباه انداخت. در اینجا هم حلقه با همان طناب به چاه رفته است. یعنی «بی نیازی خداوند از عبادت انسان »مساوی با «بی نیازی انسان از عبادت خداوند» انگاشته شده است.
قابل ذکر است این اصل به عنوان یکی از اصول اساسنامهی عرفان حلقه در کتاب عرفان کیهانی آمده است. عین عبارت پایهگذار حلقه این است: عبادت عمل ما میباشد، از این رو خدمت ما صرفاً(!) میتواند معطوف به تجلیات او شود. در نتیجه عبادت عملی در خدمت جهان هستی بودن(!) است؛ یعنی خدمت به انسان و طبیعت(!)
متن بالا نیاز به توضیح و تأمل دارد؛ اگرچه این بخش از مراد گوینده کاملاً واضح است که چون خدا نیازی به عبادت ما ندارد، پس ما هم از عبادت بینیازیم و در نتیجه اگر کسی نیاز به پرستش دارد، باید تنها و تنها به انسان و طبیعت توجه کند. اما باید دانست منظور وی عبادت خاص است نه عبادت عام. منظور از عبادت خاص، اعمالی است که به شکل پرستش محض خداوند و به صورت خشوع و خضوع در برابر خداوند انجام میشود، مانند نماز، دعا، استغفار، سجده و رکوع برای خداوند. عبادت عام، کارهای روزمره است که انسان به قصد قربت به خداوند به انجام آن مبادرت میکند. مانند کسب روزی، خوابیدن روزهدار، کمک به دیگران، مطالعه به قصد قربت و …
دقت شود که مؤلف کتاب عرفان کیهانی، دقیقاً در جایی بحث عبادت عملی را پیش میکشد که قصد توضیح عبادت خاص را دارد روشن است که وی نمیگوید در برابر انسان های دیگر سجده کنید، اما مفهوم کلامش این است که عبادت خاص، به خدمت به طبیعت و خدمت به انسانهای دیگر منحصر می شود(دقت شود!) و همین قدر که آدمی به طبیعت و انسانهای دیگر خدمت کند، عبادت خاص را تحقق بخشیده است. اگر در عبارت تأمل کنید معلوم میشود که ملاکی که وی برای عبادت خاص پیش کشیده، «نیازمندی» است؛ در نتیجه هرجا نیازمندی نباشد، عبادت خاص هم منتفی است. به همین دلیل انسانها و طبیعت چون محتاج خدمت ما هستند، ملاک عبادت در آنها وجود دارد و عبادت ما میتواند معطوف به آنها سامان یابد. بنابراین، کلام وی درصدد نفی عبادت خاص از خداوند است که ملازم با نفی عبادت که همان نیازمندی است در هیچ کدام از این عبادات خاص وجود ندارد و خداوند به هیچ کدام محتاج نیست.
درست است که در قرآن هم خداوند، مطلقاً بینیاز از بندگان- نه تنها از پرستش بندگان- قلمداد شده، اما قبل از آن، از نیازمندی آدمی به خداوند سخن به میان آمده است. قرآن اگر گفته «اللّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ» قبل از آن (در همان آیه) فرموده: «أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ». گویا حلقه، در این موارد فقط «لا اله» را دیده و «الا اللّه» را فراموش کرده است. از طرف دیگر برخلاف حلقه که انحصار عبادت عملی را در غیر خدا جستجو میکند، قرآن کریم این انحصار را در خدا تعریف کرده و از لفظ «الاّ إیّاه» که بمعنی غیر خدا، نه! است، استفاده کرده است. خداوند در قرآن به صورت حکم قطعی به همگان گفته: «حکم خدایت این است که جز او را پرستش نکنید»(وَ قَضی رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ) جای دیگر قرآن با زبان دستور فرموده: «خداوند امر کرده که پرستش باید مخصوص خدا باشد».(أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ). هدف اصلی خلقت جن و انس، عبادت خداوند معرفی شده (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ). خداوند فرموده که اگر تنها او را پرستش کنید که به راه راست هدایت یافتهاند.(وَ أَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ)
خلاصه:
عرفان حلقه به صورت گام به گام و طی چند مرحله، از توحید قرآنی فاصله گرفته و در نهایت به «بیخدایی» متمایل شده است:
در قدم اول با این بهانه که خداوند قابل تعریف نیست و در نتیجه قابل فهم و شناسایی نیست، به انکار معرفت و شناخت خداوند پرداخته و ادعا میکند که انسانها نمیتوانند عاشق خدا گردند. در این گام، هدف این است که انسانها متوجه قله نشوند و به مرتبهی پایینتر قانع شوند. بنابراین، بالاترین شکل ارتباطی با خدا(عشق و شیفتگی آدمی به خداوند) از انسانها صلب میشود و خداجویان از فتح قله(قلهی عشق) مأیوس میشوند.
در گام دوم انسانها به یک مرحله پایینتر(محبت ورزیدن) فراخوانده میشوند. البته از آنجا که عشق خدا به انسان، مزاحم محبت انسان به خدا معرفی میشود، انسانها از محبت ورزیدن به خدا هم دست کشیده و به محبت ورزیدن به کائنات و مظاهر جهان هستی مادی بسنده میکنند.
گام سوم: از آنجا که در گام اول و دوم، خدا عملاً به حاشیه رانده شده، خلأ ناشی از غیبت خداوند، فرصتی را برای حضور شبکه شعور کیهانی فراهم میکند و به جای خداوند، یکی از مخلوقاتش به نام شبکه شعور کیهانی-که تمامی مسیرهای سیر وسلوک در عرفان حلقه به آن منتهی میشود- معرفی میشود که هم قدرتهای خدا را دارد و هم نیازمندیهای انسانها را برآورده میکند. عرفان حلقه در این گام، پیروان خود را به رفتاری مشخص تشویق میکند و آن هم ارتباط گیری با این شبکه است. توحید عملی در عرفان حلقه مساوی با اتصال با همین شبکه است و هیچ شرطی مانند تقوی و پرهیزگاری و عمل به واجبات دینی هم برای این ارتباط لازم شمرده نمیشود و داشتن ایمان و اعتقاد به عنوان امری لازم تلقی نمیگردد. بخصوص وقتی که فرد در حلقه وحدت قرار میگیرد در عمل لازم نیست که خدا را بخواند و با او ارتباط گیرد و اساساً با خدا کاری ندارد و به همین جهت خداوند از حلقه بیرون افتاده و بود و نبودش، برای تشکیل حلقهی وحدت یکسان است. روشن است خدایی که بدون او هم میتوان حلقه وحدت را تشکیل داد، باور به او یک ضرورت محسوب نمیشود و به همین دلیل فردی که منکر خداست هم میتواند بدون خدا، حلقه وحدت را تشکیل دهد و از تجربهی عرفانی برخوردار گردد.
گام چهارم؛ بعد از سه گام بالا، قدم نهایی هم در عرفان حلقه برداشته میشود و خدایی که تنها یک نام از او باقی مانده بود، نامش هم حذف میگردد، افول نگرش توحیدی در عرفان حلقه به جایی میرسد که نسبت به نامهای نیکوی خداوند هم بیمهری شده و به واژههای مبهمی مانند «نام بینام» بسنده میشود.
بدین ترتیب انسانها از آثار تکوینی و وضعی اسامی خداوند محروم میشوند و لایههای محافظی که با کمک نامهای خداوند و حرزهای رحمانی در مقابل نیروهای شیطانی میتوان ایجاد کرد ویران شده و بستری برای نفوذ و ورود قوای غیررحمانی در زندگی افراد مهیا میشود.
خلاصه این که عرفان حلقه، مدلی از باورمندی به خدا را تبلیغ میکند که با توحید اسلامی فاصلهی بسیار دارد. در این جریان، نه توحید نظری به شکل صحیحی وجود دارد و نه توحید عملی تحقق مییابد. توحید نظری در عرفان حلقه تنها در پذیرش خدای خالق خلاصه می شود و توحید عملی هم که از اساس وجود ندارد و انسانها در عمل به جای ارتباط با خود خداوند به ارتباط گیری با شبکه شعورمندی اکتفا میکنند.
منبع: تسنیم