اگر نظریه پردازان روابط بین الملل چنین عمل نمایند، آنها رویکردی را اتخاذ می کنند که فقدان آن بسیار احساس شده بود. یکی از بازنگری های مهم درباره نظریه سکولاریزاسیون، این فرضیه است که حوزه مذهبی و سکولار می توانند به عنوان “دو گانه ها” درک شوند و این که تفوق یکی از آنها به هزینه تنزل دیگری خواهد بود.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، موسسان کمیته بین المللی صلیب سرخ که نماد صلیب را احتمالا به دلیل پیوند آن با صدقه و خیرخواهی و میل به تمایلات بشردوستانه و روشنفکرانه جهانی (و نه بعنوان سمبل سوئیس) انتخاب کرده بودند و آن را سمبلی فرا فرقهای تصور می کردند، انتظار نداشتند که این انتخاب باعث رنجش دیگران شود. با وجود این، کمیته بین المللی صلیب سرخ پس از بحث و مجادلهای طولانی به امپراطوری عثمانی اجازه داد تا از «هلال اسلامی» استفاده کند.
این مساله باعث شد کمیته بین المللی صلیب سرخ درباره هدف خود تجدید نظر کند و توانایی ماموریت تمدن بخشی خود را فراتر از مرزهای اروپای مسیحی گسترش دهد. یکی از مؤسسان کمیته بین المللی صلیب سرخ در گزارش ۱۸۷۳ در چارچوب بحث های این کمیته با ژاپن گفت هر چند چنین تصوری «ساده لوحانه است که انتظار داشته باشیم» وحشی ها و بربرها، از الگوی {ژاپن پیروی کنند، این احتمال وجود دارد که نژادهایی متمدن البته با تمدنی متفاوت، وجود داشته باشند که خواهان برقراری روابط نزدیک تری با اروپا باشند و امکان دارد از طریق نهادهای صلیب سرخ وارد جامعه متمدن شوند.” جوامع صلیب سرخ در سراسر جهان بتدریج توسعه یافتند.
از دیدگاه گوستاو موینیر عضو کمیته بین المللی صلیب سرخ و طرفدار سیاست های استعماری، این کمیته با رهایی «مردم وحشی» از غریزه های حیوانی می تواند به اجرای ماموریت تمدن سازی کمک کند.
کمیته بین المللی صلیب سرخ در راستای چنین روندی، نه تنها جهانی شدن حقوق جنگ بلکه توسعه تصورات مسیحی درباره صدقه را نیز مورد توجه قرار داد.گرچه برنامه نجات کودکان، شرایط گردهمایی مقدماتی را فراهم کرد، ولی در میز مذاکره، مبلغینی از سراسر قاره اروپا شرکت داشتند که هر کدام با توجه به دانش و مهارت خود با اقتدار صحبت می کردند.در این زمینه می توان به روایت مشابهی درباره تدوین و تکامل بسیاری از اسناد مهم حقوق بشر اشاره کرد. مبلغین، خصوصا آنهایی که از برده داری و فرمان نسل کشی پادشاه لئوپولد در کنگو سخت عصبانی شده بودند، پیشگام تعریف “حقوق بومی” و دفاع از آن شدند.
در سالهای پایانی قرن نوزدهم، فعالینی که انگیزه آنها کمتر مذهبی و بیشتر سکولار بود به آنها پیوستند و پس از جنگ جهانی اول، جنبه سکولار، غالب تر شد. از نشانه های این تغییر می توان به روایت کودکان را نجات دهید” و ایجاد اولین کنوانسیون درباره حقوق کودکان افریقایی اشاره کرد.
گرچه برنامه نجات کودکان، شرایط گردهمایی مقدماتی را فراهم کرد، ولی در میز مذاکره، مبلغینی از سراسر قاره اروپا شرکت داشتند که هر کدام با توجه به دانش و مهارت خود با اقتدار صحبت می کردند. آنها هر چند از گرایش نیمه سکولار «برنامه نجات» کاملا آگاه بودند، اما این روند را به عنوان ابزاری جهت نهادینه کردن اصول حقوقی برگرفته از مسیحیت می دیدند، اصولی که به واسطه پیوند با دستورالعمل سکولار و جهانی، شانس بیشتری برای نهادینه شدن داشت.
این طرحها درباره نظم بین المللی بشردوستانه، سه نوع تفکر درباره رابطه متغیر بین دین، سکولاریسم و نظم جهانی را ارائه می کند. روش نخست به پیروی از الگوی جامعه شناسان دین، شامل ملاحظه علت ها و پیامدها و همچنین تنوع و خواسته های سکولاریزاسیون جهان است. با وجود این، اگر نظریه پردازان روابط بین الملل چنین عمل نمایند، آنها رویکردی را اتخاذ می کنند که فقدان آن بسیار احساس شده بود. یکی از بازنگری های مهم درباره نظریه سکولاریزاسیون، این فرضیه است که حوزه مذهبی و سکولار می توانند به عنوان “دو گانه ها” درک شوند و این که تفوق یکی از آنها به هزینه تنزل دیگری خواهد بود.
هرگاه با این حوزه ها به صورت متمایز و در واقع به عنوان رقبای یکدیگر برای برتری جستن برخورد کنیم، این ریسک را به همراه خواهد داشت که از این نکته غفلت کنیم که چگونه این در حوزه می توانند سازنده یکدیگر و به لحاظ گفتمانی به هم مرتبط باشند یا چگونه حوزه سکولار، حوزه مذهبی را شکل می دهد و یا چگونه حوزه مذهبی، اساس حوزه سکولار را پایه ریزی می کند.
روش دوم تفکر درباره این رابطه، تلقی حوزه سکولار به عنوان “راهبردی برای مدیریت نقش دین در امور جهانی می باشد. این امکان توسط الیزابت شاکمن هورد پیشنهاد شد، کسی که در این کتاب به طور متقاعد کننده ای استدلال می کند نظم سکولار مدرن بر اساس پایه های مذهبی قرار دارد. او استدلال می کند که “دو خط سیر از سکولاریسم، یا دو راهبرد برای مدیریت رابطه بین دین و سیاست وجود دارد.” نخست؛ الائیسیسم است “روایتی جدایی طلب که در آن دین از سیاست کنار گذاشته می شود.” دوم؛ سکولاریسم یهودی-مسیحی است که روایتی سازش طلب می باشد، تا حدی که تلاش نمی کند دین را کنار بگذارد، بلکه آن را به عنوان جزئی از زندگی فرهنگی و در واقع عاملی برای ایجاد زندگی مدرن سکولار می بیند. هورد با اشاره به اظهارات ساموئل هانتیگتون استدلال می کند که این روایت نشان میدهد دین زمینه مشترکی برای دموکراسی غربی فراهم می کند. بنابراین، سکولاریسم، ارزش محوری در نظم یهودی۔ مسیحی می باشد و نهادهای اصلی لیبرال، خودشان بواسطه ارزش های یهودی- مسیحی شکل می گیرند. از این دیدگاه، دین هم یکی از اجزاء سکولاریسم غربی است و هم سکولاریسم غربی را ممکن می سازد؛ در هر دو مورد، حوزه مذهبی جزئی از حوزه سکولار است. همان طور که هورد استدلال می کند، چنین راهبردهای سطح داخلی در سطح بین المللی نیز ظاهر می شوند که از برخی لحاظ با یافته های اولیه مکتب انگلیسی در خصوص اهمیت حاکمیت و سازوکارهای بین المللی دیگر که برای تامین امنیت دولت و تدوین واقع گرایی سیاسی طراحی شده بودند، سازگاری دارند. اما این نکته مهم است که از تلقی واقع گرایی به عنوان هنر سیاست مداری برای کنار گذاشتن دین مداری اجتناب شود.
منبع: دین و نظریه روابط بین الملل، جک اسنایدر، ترجمه سیدعبدالعلی قوام، رحمت حاجی مینه، چاپ اول، نشر علم تهران ۱۳۹۳