اگر حضرت علی(ع) امروز میبود، اول از همه «کرامت انسانی» همه انسانها اعم از مخالف و موافق را پاس میداشت. کرامت بسیاری از حقوق بنیادین انسانی به تعبیر آیتالله منتظری مثل آزادی اندیشه، آزادی مذهب، آزادی بیان، حق امنیت فردی و اجتماعی، حق معیشت، حق تعیین سرنوشت، و غیره همه بهدنبال کرامت انسانی پاس داشته میشود.
ردنا (ادیان نیوز) – علی بن ابی طالب علیه السلام در شرایطی رهبری جامعه اسلامی را برعهده می گیرد که بخش قابل توجهی از شهروندان همچنان تابع نظرات خلفاء پیش از خود هستند. از سویی باید برجامعه ای حکومت کند، که بسیاری از سران و مردم آن جامعه زمام امور بعد از رسول خدا را از دست او درآورده اند. امام اول شیعیان، در زمانی که قدرت را به دست گرفت با کسانی که از نظر مذهبی با تشییع زاویه داشتند و با مخالفان خود چگونه برخورد کرد؟
همزمان با لیالی قدر با حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن موحدی ساوجی، استاد دانشگاه مفید قم، پیرامون برخورد حضرت علی(ع) با پیروان سایر مذاهب و همچنین مخالفان خود به گفتگو نشستیم؛
سیره حضرت، در زمانی که به رهبری جامعه اسلامی رسید در برخورد با مخالفان خود و پیروان سایر ادیان و مذاهب چگونه بود؟
بعد از بررسی سیره حضرات معصومین- اعم از سیره پیامبر اکرم (ص) یا سیره امیرالمومنین (ع)، یا امام مجتبی (ع) در دوره کوتاه امامتشان، و حتی سایر ائمه- در روش برخوردشان با مخالفان -اعم از مخالفانی که اساسا خدا را قبول نداشتند، یا دین اسلام را قبول نداشتند، یا امام را قبول نداشتند، یا مخالفین سیاسی که حاکمیت این بزرگواران را قبول نداشتند- هیچ نمونهای نمیتوانیم در طول تاریخ پیدا کنیم که حقوق مخالفان نقض شده باشد.
من هرچه گشتم چه در حاکمیتهای سیاسی گذشته و چه در دموکراسیهای امروزین به جرأت میتوانم بگویم نمونهای نمیتوانیم پیدا کنیم که حاکمان حقوق مخالفان خود را اینگونه در عمل بهرسمیت شناخته باشند. میبینیم که به طرز استثنایی در حکومت پیامبر (ص) و ائمه (ع) حقوقی مانند حق انتخاب روش زندگی و آزادی بیان برای مخالفان به رسمیت شناخته شده است.
در روایات نقل شده زمانی که حضرت امیر در حاکمیت بودند، در میان مردم خطبه میخواندند. از مردم خواستند هرچه را که میخواهند از حضرت سئوال کنند. در مسجد یک فردی که مسلمان نیست و یهودی است، بلند میشود و حضرت را با لحنی تمسخرآمیز و توهینآمیز خطاب قرار میدهد. تعبیر آن فرد خطاب به حضرت امیر چنین است: «ای کسی که به آنچه نمیداند ادعا دارد و بر آنچه (نعوذ بالله) نمیفهمد پیشقدم است». برخی از یاران میخواهند متعرض آن فرد شوند، حضرت یاران را آرام میکند و این جواب را میدهد که «رهایش سازید و در مورد وی شتاب نکنید». طبق این روایت این فرمایش مولی مد نظر من است که میفرماید: «همانا با شتاب و با زور حجتهای الهی اقامه نمیشود.» این یک قاعده است که حضرت بیان می کنند.
میفرماید حجت الهی اگر میخواهد اقامه شود باید با منطق، با صبر و حوصله و بدون بکار بستن زور، بدون بکاربستن نیروی نظامی، بدون بکاربستن قوه قهریه، اقامه شود.
میفرماید: «حجتهای الهی با شتاب اقامه نمیگردد د و با شتابگری پرسشگر، برهانهای خدا آشکار نمیشود.» و بعد از آن فرد می خواهد که پرسش خود را مطرح کند و حضرت با منطق سئوالهایش را پاسخ میدهد و او جذب منطق حضرت میشود و حتی شعری هم نقل شده که در مدح حضرت میسراید.
ممکن است حضرت در اینجا خواسته باشند از حق شخصی خود بگذرند و در حق این فرد بزرگواری کنند.
این جمله حضرت که میفرمایند: «با عجله و شتاب و با زور و قوه قهریه حجتهای الهی اقامه نمیشود» یک قاعده است، بیان یک واقعیت و نشاندهنده این است که کلا در همه مسائلی که مربوط به مسائل اعتقادی و مسائل فکری میشود، نباید از قوه قهریه استفاده کرد. نباید با شتاب و عجله و با بخشنامه وارد شد.
این نوع سکوت و این نوع رفتار ممکن است آسیبهایی به اعتقادات مردم در جامعه بزند. اگر چنین رفتارهایی باعث آسیب به ایدئولوژیهای یک حکومت دینی بشود، باز هم همین روش باید اجرا شود؟
آسیب به اعتقادات زمانی به وجود میآید که کسی اشکالی را مطرح کند و ما قوه و نیروی منطقی پاسخ به اشکال او را نداشته باشیم و محکوم شویم.
اگر کسی بیاید اشکالی بکند حتی علیه مقدسات، ما از خدا که مقدستر نداریم، فرض بگیریم کسی منکر وجود خدا و منکر مبدأ هستی شود، اگر ما برای این شبهات پاسخ داشته باشیم چه مشکل ممکن است برای جامعه پیش بیاید؟ مگر غیر از این است که کسانی که در زمان پیامبران و در زمان پیامبر اکرم (ص) اشکال می کردند و پاسخ می گرفتند؟ در زمان ائمه اشکالات سیاسی مطرح کردهاند، اشکالات عقیدتی مطرح کردهاند، آیا جایی هست که با بیمنطقی پاسخ داده باشند؟
شما میدانید در زمان پیامبر گرامی (ص) و ائمه (ع) ملحدین زیاد بودند. کسانی که مسلمان نبودند زیاد بودند. من به روش حکومتهای غیرمعصوم کاری ندارم، به روش خلفا کار ندارم، ما روش پیامبر اسلام را میخواهیم بگوییم. آیا در سیره پیامبر داریم که پیامبر یک مخالف عقیدتی یا یک مخالف سیاسی را زندان کرده باشد؟ یک مورد داریم که توهینکنندگان به آن حضرات مورد برخورد حکومتی قرار بگیرند؟ اما مقابل آنها موارد زیادی داریم که از راه منطقی، از راه حکمت، از راه موعظه حسنه یا جدال که در قرآن هم آمده که «ادعُ إِلىٰ سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَهِ وَالمَوعِظَهِ الحَسَنَهِ ۖ وَجادِلهُم بِالَّتی هِیَ أَحسَنُ» از این راهها آنها را جذب کردهاند.
منتقدان می گویند مواردی را مطرح می کنند که بهعنوان قوانین منعکننده، باعث عدم ابراز عقاید آنها و تغییر در ابراز عقاید آنها میشود. برخی از افراد نمونههایی را در تاریخ ذکر کردهاند که مثلا پیامبر اکرم بنا بر روایتب تاریخی دستور قتل فلان فرد که توهین کرده بود را دادهاست. من ارجاع میدهم شما را به کتاب «حکومت دینی و حقوق انسان» نوشته مرحوم آیتالله «منتظری»، در این کتاب ۲۰ پرسش در مورد حکومت دینی مطرح شدهاست. یکی از پرسشها که مفصلترین پاسخ را بهدنبال داشته، در مورد همین مواردی بوده که ادعا شده است؛ مثلا پیامبر دستور ترور داده، یا مثلا دستور قتل کسی را داده که طرف مطلبی را بیان کرده بوده و به او توهینی کرده بودهاست. ایشان در آن پاسخ مفصل تکتک این موارد را بررسی کرده و فرض را بر این گذاشتهاند که این موارد از نظر سندی درست باشد، و با استخراج این موراد نشان داده که یک مورد در اینها وجود ندارد که کسی به صرف توهین به پیامبر (ص) مجازات شده باشد. مثلا موردی هست که فردی مرتکب چندین خطا شده، هم مرتکب قتل شده، هم مرتکب خیانت و جاسوسی در زمان جنگ شده، بعد دستور مجازات او صادر شدهاست.
زمانی می توان ادعا کرد پیامبر اکرم(ص) فردی را به صرف اعتقاد اشتباه مجازات کرده اند که آن فرد مرتکب هیچ جرم دیگری نشده باشد و موضوع فقط اعتقادی باشد از طرفی موارد متعددی گزارش شده که افرادی که مخالف اعتقادی بودند، هیچ واکنش حکومتی به آنها نشده است. زمانی که پیامبر وارد مدینه شدند و حکومت تشکیل دادند، علاوه بر اکثریت جامعه که به پیامبر ایمان آورده بودند، دو اقلیت هم بودند؛ یکی یهودیان، و یکی مشرکان، این مشرکان مدینه تعدادشان خیلی کم بود، یعنی از یهودیان هم کمتر بودند، یهودیها هم با اینها مخالف بودند، در این شرایط پیامبر به راحتی میتوانست مشرکین مدینه را قلع و قمع کند؛ یعنی اول به خداپرستی و دوری از بتپرستی دعوت کند، و اگر قبول نکردند با آنها برخورد کند، یعنی هیچ مانعی برای پیامبر برای برخورد با مشرکین وجود نداشت، اما شما ببینید حضرت در معاهده بزرگی که با اهالی مدینه میبندد یکطرفش همین مشرکین هستند، با آنها پیمان میبندد و برای آنها حقوقی را به رسمیت میشناسد.
فرق مشرکین مکه با مشرکین مدینه این است که مشرکین مکه علاوه بر اینکه مشرک بودند، محارب با پیامبر (ص) هم بودند، پیامبر را آزار و اذیت میکردند، یاران پیامبر را اذیت میکردند، شکنجه میکردند و به قتل میرساندند، اما مشرکین مدینه صرفا مشرک بودند.
حتی مواردی بوده که طرف عنادش تقریبا ثابت شده است. مثل مسیحیان «نجران»؛ مسیحیان نجران برای زمانی هستند که پیامبر قدرتش تثبیت شده بود، پیامبر با آنها بحث و گفتوگو میکند. بعد داستان «مباهله» پیش میآید، آنها حاضر به مباهله هم نمیشوند، سرانجام آنها چی شد؟ آنها اسلام نیاوردند، پیامبر با آنها پیمان بست، با اینکه اینهمه مسیر تا مباهله هم طی شده بود و ایمان نیاورده و بر عناد خودشان ماندند، پیامبر به راحتی میتوانست آنها را قلع و قمع کند، اما پیامبر با آنها پیمان بست.
وقتی ما اینهمه محکمات در اینباره داریم، چگونه میشود به چند گزارش تاریخی را مستمسک قرار دهیم که اولا سندش قابل بحث است، ثانیا سندش را هم بپذیریم، به تعبیر آیتالله «منتظری» اینها فقط بحث عقیدتی نبوده، بحث توهین نبوده، جرائم متعددی از قبیل قتل، جاسوسی در زمان جنگ، خیانت به مسلمانان داشتهاند که احتمال میرود این دستور اگر درست باشد، به خاطر آنها باشد، نه صرفا به خاطر مخالفت.
اگر حضرت امروز میبود، «کرامت انسانی» حفظ می شد
اگر در جامعهی کنونی امیرالمومنین قدرت داشت، به نظر شما چه حقوقی را برای دگراندیشان دینی قائل میشد؟
با توجه به این ادلهای که در اختیار داریم، اگر حضرت امروز میبود، اول از همه «کرامت انسانی» همه انسانها اعم از مخالف و موافق را پاس میداشت. کرامت انسانی منشا بسیاری از حقوق انسانی است. یعنی اگر ما کرامت انسانی انسان را پاس بداریم، بسیاری از حقوق بنیادین انسانی به تعبیر آیتالله منتظری مثل آزادی اندیشه، آزادی مذهب، آزادی بیان، حق امنیت فردی و اجتماعی، حق معیشت، حق تعیین سرنوشت، و غیره همه بهدنبال کرامت انسانی پاس داشته میشود.
آیتالله منتظری در تبیین این حقوق به این آیه شریفه استدلال میکنند که: «وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ قالَ وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ المصیر» این آیه در مورد حقوق اجتماعی مثل حقوق معشیت و غیره مورد استناد قرار میگیرد. میفرماید حضرت ابراهیم به خدا عرض کرد اینجا این بلده را امن گردان و از ثمرات به آنها ببخش که به خدا و روز آخرت ایمان آوردهاند، اما خدا در پاسخ میفرمایند من کسی که کفر ورزیده را در دنیا متمتع میکنم. آیتالله منتظری در مورد قید «قلیل» در این آیه دو احتمال را مطرح میفرمایند. یکی اینکه مراد از حیث زمانی است که زمان دنیا کوتاه است و دیگر اینکه همه نعمتهای این دنیا در مقابل نعمتهای آخرت «قلیل» است. من در این دنیا متمع میکنم از تمتع و ثمرات دنیا اما در آن دنیا او را عذاب میکنم.
ایشان با استناد به این آیه میفرمایند خداوند بهرهبرداری از مواهب این دنیا را حتی برای کافران بهرسمیت شناخته است. خودش میگوید من در این دنیا تو را از مواهب طبیعت محروم نمیکنم، اینکه خدا بخواهد به کسی روزی بدهد، اینگونه نیست که بیایند در خانه را بزنند و بگویند بفرما این روزی شما، باید فرد شغلی داشته باشد تا بتواند معیشتی داشته باشد، پس حق «شغل» برای همه انسانها حتی کافرِ معاندِ مخالف بهرسمیت شناخته شدهاست. من معتقدم امام علی (ع) همانگونه که در زمان خودشان این مسئله را رعایت کردند، اگر امروزه هم بودند کرامت انسانی شهروندان را پاس میداشتند.
حضرت علی (ع) بسیار توصیه کردهاست که حاکمان از تکبر دوری کنند، از تحقیر مردم دوری کنند. خود آن حضرت از مظاهر تکبر و مظاهر تحقیر مردم حتی اینکه در رفتاری نیت تکبر و تحقیر نداشته باشد، اما مردم کاری کنند که مستلزم تحقیر خودشان باشد، به شدت توصیه به دوری کردهاند. مثل اینکه سواره حرکت میکردند و یک نفر از یاران پیاده در رکاب آن حضرت حرکت میکرد، حضرت به او فرمودند:«همانا پیادهرفتن همچون تویی همراه با همچون من، موجب فتنه (یعنی فریفتهشدن) حاکم و خواری مؤمن میشود.». حضرت که خودشان معصوم است، اما دارد به ما یاد میدهد که اگر من که در قدرت هستم و در معرض تکبر، سواره باشم و فردی پیاده در کنارم، این باعث میشود که آن مرد پیاده در معرض «خواری» قرار بگیرد و موجب خواری و ذلت او بشود و منی که حاکم هستم و این بالا سوار هستم، در معرض فتنه قرار بگیرم. یعنی تکبر مرا بگیرد.
حضرت در مسیر شام بود و دهقانان شهر «انبار» به حضرت رسیدند، سنت خودشان را انجام میدادند و از مرکب پیاده شده در مسیر حرکت حضرت میدویدند، حضرت آنها را خطاب قرار داد که این چه کاری است که انجام میدهید؟ گفتند ما امیران خود را اینگونه تکریم میکنیم. مطابق حکمت ۳۷ نهجالبلاغه حضرت فرمودند: «سوگند به خدا امیرانتان از آن (یعنی از این عملتان) سودی نبرند و شما با این کارتان در دنیا خودتان را به سختی و در آخرت به شقاوت و بدبختی خواهید افکند، و چه زیانبار است مشقتی که بهدنبال آن کیفر باشد و چه سودبار است آسایشی که در آن امان از آتش باشد.»
یا این تعبیر حضرت خطاب به مالک اشتر «ثُمَّ رُضْهُمْ عَلی اَنْ لایطْرُوک، وَ لایبَجِّحُوک بِباطِل. »میگویند راضیشان کن کارگزارن حکومتی را، عادتشان بده که از تو تعریف نکنند.
در مورد این نوع حقوق مختص مسلمانهاست بحثی نیست، دایره شمول حقوق مشابهی که سایر ادیان هم به عنوان بشر میتوانند داشته باشند، به چه صورت خواهد بود؟
مخالفان، آزادی بیان داشتند؛ چه در زمان پیامبر (ص) و چه در زمان حضرت علی (ع) مخالفان چه مخالفان سیاسی و چه مخالفان عقیدتی مانعی نداشتند، حرفشان را میزدند، اگر البته فقط حرف باشد، نه شمیشر کشیدن و خون بیگناهان را ریختن.
در قرآن مکرر می بینیم پیامبر اکرم(ص) با منافقان زمان خود احتجاح کرد نه برخورد حکومتی در سیاری از آیات قرآن آمده پیامبر آنها را مذمت و تهدید به عذاب اخروی میکند. بحث فعلی ما این نیست که کار آنها درست بوده یا نه؟ (مسلما کسی که مقابل پیامبر و امام معصوم ایستادگی میکند، از نظر ما و شریعت مورد مذمت است، در قیامت باید پاسخگو باشد) بحث این است آدمی که در هر صورت از حق اختیاری که خدا به او داده استفاده میکند و خدا را نمیپرستد پیامبر اکرم(ص) انها را اجبار به کاری نمی کند.
با نگاهی به سیره حضرت در می یابیم که ایشان به هیچ وجه افراد چه موافقان و چه مخالفان خویش را وادار به بیعت نمیکردند حتی بعد از بیعت هم اجبار به همراهی نمیکردند.
ممکن است کسی بیعت کند ولی همراهی نکند برای مثال وقتی که یک فضای همگانی در مدینه تشکیل شد و مردم با حضرت بیعت کردند، سه نفر از سرشناسان مدینه بیعت نکردند، یکیشان «عبداللهبن عمر» فرزند خلیفه دوم است، جایگاه اجتماعی هم دارد، اتفاقا پدر ایشان یعنی خلیفه دوم وقتی حضرت علی (ع) با ابوبکر بیعت نکردند، مطابق با روایات شیعه و سنی، حضرت را در فشار قرار داد. حالا بعد از ۲۵ سال که همه با حضرت علی بیعت کردهاند، پسر خلیفه دوم میگوید من بیعت نمیکنم. بعد هم تعبیر میکند که بیعت با علی فتنه است. حضرت بهراحتی میتوانست بهخاطر کارهایی که پدرش کرد از او انتقام بگیرد. اما حضرت او را در بیعتنکردن آزاد گذاشت و هیچ فشاری برای بیعت به او نیاورد.
یا مثلا در دوره کوتاه حکومت حضرت علی (ع) جنگهای سختی واقع شد. در واقع وضعیت وضعیت عادی نبود وضعیت فوقالعاده بود، و میدانیم که در این جنگها حضرت نیاز به همراهی همه افراد داشت، مثلا در نهجالبلاغه هست که دائم خطبه میخواند و مردم را به همراهی دعوت میکند، خصوصا در زمان جنگ با معاویه در اواخر حکومت. میبینیم که سه نفر از سرشناسان زمان که یکیشان همین عبداله عمر است، یکی «سعد ابیوقاص» و «محمدبن مسلمه انصاری» بنا بر آنچه در تاریخ نقل شده حاضر نشدند حضرت را همراهی کنند. اما هیچجا گزارش نشده که حضرت آنها را تحت فشار قرار داده باشد.
نامه ۵۷ نهجالبلاغه را ببینید، از مقر خودشان در مدینه و در زمان جنگ جمل این نامه را ظاهرا به یکی از قبایل نوشته. خطاب به مردم است نوشته: «من از مقر خود از مدینه خارج شدم، یا ستمکارم یا ستمدیده، یا سرکشی کردهام و یا از فرمان من سرکشی شدهاست، هرآینه خدا را یادآور کسی میشوم که این نامه بهدست او میرسد، تا بهسوی من آید. اگر مرا نیکوکار یافت یاری رساند، اگر گناهکار یافت به راه حق بازگرداند» هیچ اجباری نیست برای رفتن به جبهه، هیچ اجباری نیست برای یاریکردن و همراهی حضرت، واقعا من نمیدانم در کشورهایی که ادعای «حقوق بشر» میکنند، در مواقع بحرانی یعنی وقتی که دارد عملا حکومتشان ساقط میشود، چهقدر نسبت به این مسئله آزادی عمل قایل میشود.
پس نکته اول کرامت انسانی بود، نکته دوم عدم الزام شهروندان به بیعت و نکته سوم عدم الزام شهروندان به همراهی حتی در زمان جنگ، و چهارم اینکه حق میداد به شهروندان خودش که از اطاعت کورکورانه اجتناب کنند، حق میداد سئوال کنند، حق میداد اشکال کنند. در مورد «مالک اشتر» در کتب ما نقل شده زمانی که امام علی (ع) به حکومت رسیدند، سه نفر از فرزندان عباس عموی پیامبر (ص) را به امارت برگزیدند، ظاهرا شاید در ذهن مالک اشتر (رض) آمده باشد که چرا! شاید برایش مسئله شده بوده، اینجا میبینیم که حضرت مالک را میخواهد و با ملاطفت، دلیل عملکرد خودشان را بیان میکنند. نمیگویند وقتی من حاکم هستم اصلا تو چه حقی داری که چنین چیزی را بیان میکنی؛ دلیل عملکردش را بیان میکند و بنا بر برخی نقلها میگویند اگر شما کس بهتری سراغ داری معرفی کن.
من نمیخواهم بگویم که کار مالک درست است، مالک معصوم نیست، اما امام که معصوم است و رفتارش بر ما حجت است. من میخواهم سیره امام را بگویم که اجازه نمیدهد کسی کورکورانه اطاعت کند.
پنجم حق نظارت بر حاکمیت. شهروندان حق دارند بر حاکمان نظارت واقعی داشته باشند. عبارت مشهوری است در خطبه ۲۱۶ که می فرماید: «ولا تخالطونی بالمصانعه و لا تظنوا بی استثقالا فی حق قیل لی و لا التماس اعظام لنفسی …»
اگر من و شما مثلا یک استاندار را ببینیم، اگر وزیر کشور را ببینیم و بخواهیم با او حرف بزنیم، و انتقادی وارد کنیم، ممکن است با سازش و یکجور مصلحتبندی اظهاراتمان را در لفافه بپیچیم و بگوییم. معمولا اینگونه هستیم. حضرت میفرمایند: «اینگونه با من حرف نزنید، فکر و گمان نکنید که در حرفی که به من میزنید من دنبال بزرگساختن خودم باشم، کسی که شنیدن حق برایش سنگین باشد، عمل به حق و عدالت برایش مشکلتر است. از گفتن سخن حق یا مشورت عدالتآمیز خودداری نکنید.»
ششم اینکه حرمت حریم خصوصی شهروندان برایش خیلی مهم است. به مالک میفرماید: «فان فی الناس عیوبا، الوالی احق من سترها، فلا تکشفن عما غاب عنک منها، فانما علیک تطهیر ما ظهر لک، و الله یحکم علی ما غاب عنک، فاستر العوره ما استطعت» مردم عیوبی دارند. برخی از این عیوب ممکن است از چشم حاکمیت مخفی باشد و برخی هم مخفی نباشد. ممکن شهروندی کاری کردهاست که مردم نفهمیدهاند اما والی فهمیده، حکومت فهمیده، هرکس نقطه ضعفی دارد، اما حاکمیت سزاوارترین است برای پوشاندن عیوب مردم.
در ادامه میگوید: اما در پی آن نباش که عیوبی که از تو پنهان است آشکار کنی، تا آنجا که توانایی داری زشتیها را بپوشان.»
از این نوشته چند نکته میتوان استخراج کرد.
حاکم و کارگزاران حاکم اسلامی حق عیبجویی از موافقان و مخالفان حکومت را ندارند. تا زمانی که در قلمرو شخصی خودشان هستند کسی حق تفحص در زندگی خصوصی شهروندان را ندارد. دوم اینکه نهتنها در امور خصوصی، بلکه حکام در امور اجتماعی هم نباید دنبال نقطهضعف افراد باشند، حق عیبجویی مطلقا نداریم. نکته سوم اگر یک عیبی از شهروندان آشکار شد که شاکی خصوصی ندارد، حاکم و کارگزاران حاکمیت بیش از بقیه مردم موظفند که آن عیب را بپوشانند، و نکته چهارم جکومت نسبت به گناهان شخصی شهروندان گناهانی که بین خود و خدای خودشان است، در حریم خصوصی خودشان اتفاق افتاده، باعث برهم خوردن نظم عمومی نشده، باعث تضییع حق افراد نشده، حکومت نه تنها وظیفهای نسبت به این گناهان ندارد، بلکه صلاحیت هم ندارد و نباید وارد این حیطه شود.
امرالمومنین در زمانی به امامت رسیدند که بخش از جامعه نسبت به آموزههای خلفای پیشین حساسیت داشتند و درواقع وفادار بودند. یعنی جامعهای که بخش زیادی از آن اهل تسنن هستند، آیا تمام این حقوق را حضرت برای اهل تسنن پاس داشتند یا نه؟
صددرصد، من در مورد فرزند خلیفه دوم برای شما مثال زدم. حتی مولا علی این حقوق را نسبت به خوارج هم پاس داشتند. خوارجی که اعلام مخالفت با حضرت کردند. حتی اعلام مخالفت مسلحانه کردند اما تا زمانی که فقط دارن که حرف میزنند و خون بیگناهانی را نریختهاند، تا این زمان میبینیم که حقوقشان از بیتالمال را قطع نکردند. آنها را از مساجد منع نکردند. مسجد آن زمان نقش اساسی داشت، در آن زمان مسجد محل اعلام مواضع بود. خوارج اول تعدادشان ۱۲ هزار نفر بود. با سخنان حضرت طبق نظر مشهور تعداد این افراد به چهار هزار و طبق نقل دیگری به ۵۰۰ نفر رسید. همین افراد باعث شدند که حضرت در جنگ با معاویه پیروز نشود اما حضرت هرگز نگفتند حقوق شما به این علت قطع می شود.
خبرنگار: محمد علی خرمی