آیتالله عبدالله جوادی آملی گفت: اگر فلسفه الهی سلطه یابد تمام علوم را اسلامی میکند اما اگر لائیک و سکولار شد، تمام علوم را لائیک و سکولار میکند. دانشگاه وقتی اسلامی میشود که دانشش اسلامی باشد و دانش اسلامی، دانشمند اسلامی تربیت میکند.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، همایش «آینده فلسفه در ایران» عصر روز گذشته ۱۹ آبانماه به همت گروه فلسفه دانشگاه شهید مطهری برگزار شد.
آیتالله عبدالله جوادی آملی در این نشست فلسفه را به دو بخش نظری و عملی تقسیم کرد و گفت: فلسفه عملی که تذهیب نفس است چون با جامعه ما و مردم کار دارد کاربرد و عملیاتی است و در رشتههای گوناگون با آداب و سنن گوناگون مربوط است.
او ادامه داد: فلسفه نظری یا حکمت نظری به منطیقیات، طبیعیات، ریاضیات و الهیات تقسیم میشود و ارتباط فلسفه و حکمت نظری با علوم است. فلسفه بوعلی این چهار بخش را در بر دارد و در بین متاخران ملاهادی سبزواری به این چهار بخش اخلاقیات را اضافه کردند و البته در منظومه صحبت از ریاضیات نیست.
جوادی آملی با بیان اینکه الهیات فلسفه سرآمد بخشهای دیگر است و با جامعه و مردم کار ندارد بلکه با علوم کار دارد ادامه داد: چون الهیات فلسفه با علوم کار دارد پیوندش با مردم جامعه بدون واسطه است.این استاد حوزه گفت: حکمت عملی میکوشد جامعه و فرد را مسلمان کند. الهیات فلسفه تمام کوشش این است که خرد و دانش را عقلانی و اسلامی کند تا مع الواسطه علم اسلامی شده را به افراد و جامعه دهد. بنابراین رسالت فلسفه الهی در این است که تمام علوم را اسلامی میکند.
جوادی آملی با تاکید بر اینکه اسلامی شدن دانشگاه به این نیست که نمازخانه داشته باشیم چون این وظیفه همه ماست یادآور شد: دانشگاه را دانش اداره میکند، اگر دانش اسلامی شد، دانشگاه اسلامی است. در غیر این صورت دانشگاه اسلامی نیست. البته که نماز خواندن ما در حکمت عملی تاثیر دارد اما امت الهیات فلسفه علومند نه جوامع! چون الهیات فلسفه ارتباط تنگاتنگ با دانش دارد و میخواهد دانش را اسلامی کند.
او افزود: الهیات فلسفه به دانش میفهماند که تو وقتی دانشی! که معلوم را خوب درک کنی! چون علم درک معلوم است. اگر بخشی از زوایای معلوم، مجعول بماند علم با جهل همراه است. علم هرگز جهل را نمیپذیرد بنابراین رسالت دانشگاه در تبیین آینده فسفه این است که بداند دانش فلسفه امتی دارد و این علوم جهانیاند و اگر علوم تحت تدبیر این امام به خوبی هدایت شود بخشهای حکمت عملی هم در شئون مختلف هدایت میشود.
جوادی آملی در ادامه توضیح داد: پس فلسفه که ریاست علوم را برعهده دارد به اصل علم میگوید تو جز امت منی! علم وقتی میتواند علم باشد که با معلوم مطابق باشد و آن را درست درک کند و جهل و شک در آن نباشد پس حقیقت فلسفه الهی این است که امت بلاواسطه خود یعنی علوم را درست هدایت کند و به علم بفهماند وقتی تنظیم میشود که با معلوم مطابق باشد آنگاه معلوم را معرفی میکند و میگوید اضلاع علوم چه چیزی است و این را خوب بررسی کن! و بعد معلوم را با آن جهان بینی نه از نظر علمی بلکه در جهان بینی خطوط کلیاش به علم معرفی میکند. پس فلسفه معلومات علوم را مشخص میکند. هر موجودی در هر رشتهای از غیب و شهود؛ از مجرد و مادی؛ از روح و بدن؛ از آسمان و زمین؛ از زیرزمین و فوق زمین و هستی را فلسفه الهی معرفی میکند که بدان این مثلت است و مثلث را مثله نکن!
به گفته جوادی آملی، آن مثلث نظام فاعلی دارد که این هستی را به او داده است نظام سوم برای چه هدفی این هستی را به او داد. یک نظام داخلی دارد که او چگونه است. مبادا این مثلث را مثله کنی و این موجود زنده را افسرده و بی روح کنی و درباره یک لاشه حرف بزنی. آنچه که غرب آلوده شده و کلیسا را خاموش کرد و جامعه را از الهی بودن تهی کرد به این دلیل بود که حیات علم را گرفت و علم را مثله کرد. علم که تمام هویت او رهن معلوم است این سه ضلع را از بین برد. الهیات فلسفه این است که میگوید دانشمندان شما با این مثلث رو به رو هستید و هو الاول و هو الاخر را کنار نگذارید! با معلوم سردخانهای علم زنده پدید نمیآید. شما گفتید گیاه شناس، متخصص و … هستید! اما این درد و درمان و فرشته و سرشته و انسان و ملک هر چه و هر که هست مبدا فاعلی و غایی دارد. شما با نظام داخلی کار دارید! نظام داخلی این مثلث مثله شده یک جنازه سردخانهای تحویل میدهد.
این استاد حوزه با تاکید بر اینکه اگر فلسفه الهی عملی نشود تمام علوم سکولار میشود و محصولش جنگهای نیابتی و جهانی است یا موج موج مهاجران دریایی و کارخانه های اسلحه سازی عنوان کرد: این معلوم سردخانهای علم سردخانهای تهیه میدهد. بنابراین الهیات فلسفی این است. مبادا کسی فکر کند علم اسلامی یعنی دوچرخه را چطور بسازید! هیچ عاقلی این گونه فکر نمیکند. عقل جز منابع اسلامی است. اسلام میگوید معلومات زنده است. آن را مردار نکن. با معلوم زنده علم زنده پیدا کن، چون علم زنده عالم زنده تربیت میکند.
او یادآور شد: اگر عالمی دانشش سردخانهای بود افسرده است. چرا جهان به سوی عقل و عدل نمیرود؟ چون فکر میکند خودش یک مثله است و مرگ یعنی پوسیدن نه از پوست بر آمدن! وقتی نداند اینگونه نیست فقه جهانی ندارد. انسان هست که هست. اگر هست که هست باید کالای ابدی داشته باشد و این یعنی نه کشوری بیراهه برود و نه جلوی کشوری را بگیرد! این نتیجه دست دوم و سوم فلسفه است. اگر فلسفه الهی سلطه یابد تمام علوم را اسلامی میکند اما اگر لائیک و سکولار شد، تمام علوم را لائیک و سکولار میکند. دانشگاه وقتی اسلامی میشود که دانشش اسلامی باشد و دانش اسلامی، دانشمند اسلامی تربیت میکند. بزرگان توانستند سهم بزرگی درباره اسلامی کردن علوم داشته باشند.
جوادی آملی در ادامه با نقل خاطرهای گفت: ما در سال ۳۲ فصوص محی الدین را خدمت مرحوم فاضل تونی میخواندیم که از شاگردان بنام جهانگیرخان قشقایی بود. از شاگردان ایشان آیتالله بروجردی، رحیم ارباب و فاضل تونی بود که خدمت ایشان را درک کردیم. تونی به نقل از قشقایی میگفت من هر شب جمعه برای ارسطو فاتحه میخوانم. او مکرر درس فصوص الحکم قیصری را میداد. برای ما تعجب انگیز بود بعد وقتی به حرفهای میرداماد و فخر رازی رسیدیم زمینه پذیرش پیدا کردیم.
او ادامه داد: کسانی که با کتابهای فقهی مانوس هستند میدانند کشف السان فاضل اصفهانی چه قدر مهم است. ایشان فقه عقلی و نقلی داشتند. او فیلسوفی است فقیه و فقیهی است فیلسوف. او در صفحه اول مقاله الاولی میگوید که واضع فلسفه ارسطو است که استادش افلاطون از ارسطو با عنوان عقل یاد می کند. وقتی عمروعاص از اسکندریه برگشت به پیامبر گفت: آنها فردی به نام ارسطو دارند و از او بد گفت و پیامبر گفت او پیامبری است که قومش او را نمیشناختند. بعد فاضل اصفهانی سخنان مفصلی درباره عظمت ارسطو میگوید.
جوادی آملی با بیان اینکه ما باید باور داشته باشیم که الهیات فلسفه جز علوم غنی و قوی اسلامی است افزود: باید بدانیم علم هویت و شناسنامهاش را معلوم تنظیم میکند و الهیات فلسفه کارش معلوم شناسی است و معلوم یک مثلث دارد و علمی که در دانشگاهها مطرح است گرچه با نظام داخلی سر و کار دارد اما اگر نباشد این مثلث، مثله شده است و معلوم سردخانهای علم سردخانهای تحویل میدهد و آیندهاش مشخص است.
او در پایان گفت: ما امیدواریم آینده فلسفه در ایران راهی باشد که فارابی رفته است. بوعلی نه استاد داشت نه شاگرد! این همه تدریسی که کرد کسی نزدیک او نشد گرچه بهمنیار فیلسوف بزرگی است اما اندازه ابن سینا نیست. او میگوید هرگاه مشکل فلسفی داشتم دو رکعت نماز میخواندم مشکلم حل میشد. اینها علم زنده نصیبشان شد و معلوم زنده تحویل دادند و عالم تربیت کردند. امیدوارم نظام و ملت ما نیز چنین راهی را بروند.
آیتالله سیدمصطفی محققداماد نیز در این نشست طی سخنانی گفت: یکی از وقایعی که در گذشته نه چندان دور موجب تحرک فلسفه اسلامی در ایران شده است، جریان رویارویی فلسفه اسلامی با اندیشههای مغربزمین بوده است. بیشتر حضار جلسه مطلع هستند و فقط برای اینکه میخواهم نتیجه بگیرم این داستان را مطرح میکنم که صد و پنجاه سال قبل یکی از شاهزادگان قاجار به نام میرزا عمادالدوله بدیعالملک، بهرغم داشتن سمتهای بالای سیاسی و داشتن تخصص دانشهای ادبی و نیز ریاضیات و نجوم، شدیداً علاقهمند به آموختن فلسفه اسلامی شده است. شواهد متقن نشان میدهد این بزرگوار برای فراگیری فلسفه اسلامی تلاش بسیار کرده و بر این باور بود انسان باید نزد کسی فلسفه بخواند که فلسفه را چشیده باشد، لذا اساتید واقعاً برازنده آن روز را با تفحص کامل یافته و نزد آنان زانو زده است. مثلاً میرزا علیاکبر حکمی اردکانی، مرد گوشهنشینی بوده، اما این شاهزاده بزرگوار به محضر او شرفیاب شده و کتاب مشاعر ملاصدرا را فراگرفته است. پس از میرزا علیاکبر، این مرد در تهران در مدرسه سپهسالار قدیم نزد حکیم دیگری به نام آقاعلی مدرس زنونی تلمذ میکند. ایشان فکر میکرد باید به نحوی فیلسوفان اسلامی را با اندیشههای روز به چالش بکشد و از این رهگذر فلسفه اسلامی را از رکود و بیحرکتی به درآورد؛ لذا هفت سوال فلسفی مطرح کرد و از استادش پاسخ خواست.
او ادامه داد: سوالات عموماً و به خصوص سوال هفتم نشان میدهد عمادالدوله به دلیل تسلط به زبان فرانسه، با مکاتب جدید مغرب آشنا بوده است. بیشک آقاعلی مدرس هم فیلسوفی است که تبحر کامل در فلسفه اسلامی داشته و چنانچه فلسفه اسلامی به عنوان یک نظام فلسفی آمادگی پاسخگویی به ان سوالات را داشته باشد، طبعا آقاعلی بهترین فردی بوده که برای این موضوع نامزد شده است و چنانکه پیدا است، آقاعلی سوالات را جدی گرفته و برای پاسخ دادنش اهتمام کرده است. مجموعه سوالات و جوابها به صورت کتابی تحت عنوان «بدائع الحکم» برای ما باقی مانده است. عنوان کتاب یعنی تازههای حکمت. این عنوان یک پیام دارد و آن اینکه نشاندهنده نخستین برخورد یک فیلسوف اسلامی با مسائل مطروحه در جهان و طرح مباحث نو و تازه است.
محقق داماد افزود:البته مرحوم زنوزی در زمان خودش شخصیت نوآوری بوده است و به او مدرس موسس گفته میشود. گویی خودش به دنبال درگیر شدن با مسائل روز میگشته است. آقا علی هرچند نوصدرایی شناخته میشود، ولی اگر کسی با آثار ایشان آشنا باشد تصدیق میکند، پیروی کامل از ملاصدرا ندارد و از خود نظریات بدیعی ارائه داده و در بسیاری مسائل طرح نو درانداخته است. غیر ایشان اشخاص دیگری از دنیای جدید سراغ آقا علی آمدند. از دوران آقاعلی مدرس، گفتوگوی فلسفی شرق و غرب آغاز شد. این نکته یکی از ویژگیهای حوزه فلسفی تهران است، چون تا آن زمان در ادبیات فلسفی خودمان چنین برخوردی نمیبینیم.
به گفته این استاد فلسفه، در قرن معاصر بعد از دوران آقاعلی، حکیمان معدودی ارتباط مستقیم با مراکز فلسفی غربی پیدا کردند و در مراکز مهم، نظرات حکمای اسلامی را مطرح کردند و متقابلا پروفسور کربن به ایران میآید و با علامه طباطبایی گفتوگو میکند. نقلی که من کردم برای تأکید بر این نکته است که وقتی از من سوال میکنید آینده فلسفه را چگونه میبینیم، باید بگویم فراز و فرود فلسفه در گرو برخوردها با مسائل مطروحه روز است و ارتقایش در چالش با آن مسائل است.
محقق داماد با بیان اینکه مطالعه تاریخ فلسفه نشان میدهد مسائلی که روزهای نخستین پیش روی فلسفه اسلامی قرار داشته، دغدغههای متکلمین بوده است یادآور شد: ناخن زدنهای فخررازی است که شرح اشارات خواجه را برای ما به ارمغان میآورد. متکلمین آن روز مشکل اصلیشان برخورد فلسفه با ظواهر متون مقدس بوده است. امروز این مباحث تمام شده و جای آن صدها مسئله جدیدتر پیش روی فلسفه نهاده شده است. مسائلی را علوم تجربی مطرح کردند که حکیمان اسلامی باید پاسخ بدهند، ولی از علم بالاتر، از کلام بالاتر، مباحث سیاسی است، مباحث اجتماعی است و مباحث حقوقی است که فلاسفه را به چالش میکشد.
او گفت: حکیمان غربی خودشان را درگیر این مسائل کردند، اما این مسائل یا برای فلاسفه اسلامی مطرح نشده یا از کنارش عبور کردند. غربیها بخشی از فلسفه خود را به حکمت عملی تخصیص دادند و سیاست مدن، تدبیر منزل و اخلاق را جزئی از فلسفه قرار دادند، لذا همیشه با زندگی مردم در تماس بودند، ولی در تمدن اسلامی بخش اخیر فلسفه یعنی سیاست مدن، تدبیر منزل و اخلاق جدا شد. یعنی چه؟ اخلاقش به عرفا سپرده شده و جایش را سیر و سلوک و عرفان گرفته است. سیاستش هم به فقیهان و متکلمین سپرده شد و جز فارابی و ابنسینا در آثارشان از سیاست سخن نگفتند. خواجه طوسی وزیر هلاکو میشود، ولی سیاست اسلامی را تئوریزه نمیکند.
محقق داماد در بخش پایانی سخنانش عنوان کرد: ما در تمدن اسلامی این مشکل را میبنیم. اگر فلسفه اسلامی بخواهد خودش را حرکت دهد و تحرک پیدا کند و از رکود بیرون بیاید، باید خودش را با مسائل سیاسی رویارو بکند. گذشته از مسائل سیاسی بسیاری از مسائل اجتماعی امروز رویاروی فلسفه اسلامی است که باید به آن پاسخ بدهد، از جمله مسئله حقوق بشر. من بر این باورم هرچند در حکمت اسلامی مباحث حقوق بشری به نحو مبسوط مطرح نشده، ولی اصول و مبانیاش مورد بحث و گفتوگو قرار گرفته است. علاوه بر حقوق بشر، مسئله امروز رابطه انسان با طبیعت است. حکمای اسلامی رابطه انسان را با طبیعت چگونه تبیین میکنند؟ اینها مسائلی است که حکیم اسلامی باید مبتنی بر مبانی خودش بیان کند. به نظر میرسد در آینده اندیشههای غربی به مجامع اسلامی راه پیدا میکند و فلسفه اسلامی از این رهگذر به چالش کشیده میشود و تحرک پیدا میکند.