حجتالاسلام سیدسجاد ایزدهی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی معتقد است که در غرب تلاش کردند تجربه موردی کلیسا در قرون وسطی و تجربه انحرافی کلیسا را به کل دین و همه ادیان تعمیم دهند، در حالی که به تعبیر سیدجمال الدین اسدآبادی، عقبماندگی جهان اسلام به خاطر دوری از دین است.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، حجتالاسلام والمسلمین سیدسجاد ایزدهی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، در نشست علمی «دین و سکولاریسم»، با اشاره به رویکرد جداانگاری دین و سیاست، گفت: براساس این رویکرد، گاهی ممکن است اصحاب دین، حوزه سیاست را به خدمت بگیرند برای کار خودشان و گاهی ممکن است اصحاب سیاست، دین را برای پیشبرد اهدافشان به خدمت بگیرند.
وی افزود: نگاه دیگری که وجود دارد حوزه سیاست و دین را در هم تنیده میداند یعنی میتوان سیاست وحیانی، فطری و عقلانی داشت و به تعبیر امروزی سیاست متعالیه در برابر نوع دیگر، یعنی سیاست شیطانی است و هدفش باقی ماندن در سیاست و رسیدن به مطامع دنیوی است. نگاهی که رویکرد اینهمانی دارد سیاست را مانند بخشهای دیگر جزء وظایف و مؤلفههای دین بر میشمارد، بر این اساس دین هم میتواند و هم وظیفه و توانایی دخالت در سیاست را دارد و نسبت به سایر رویکردها از قابلیت بیشتری برخوردار است.
ایزدهی با اشاره به ریشه تاریخی جدایی دین و سیاست و سکولاریسم، گفت: سکولاریسم ذومراتب و تشکیکی است، شبیه نور ضعیف و قوی. در مسئله سکولاریسم سه عرصه کلان داریم؛ اول اینکه دین از مقولات جامعه جداست، کار دین ارشاد و انذار و تبلیغ امور معنوی است و به امور مادی و جامعه کاری ندارد، در این نگاه، جداانگاری و ضدیت دین و سیاست مطرح است و میگوید دین نباید وارد سیاست شود زیرا امور سیاسی برای افراد متخصص سیاسی و مدیران است و اگر دین وارد این عرصه شود وجهه خود را از دست داده و خراب خواهد شد.
وی اضافه کرد: عرصه کلان دیگر، باورمندی به جدایی دین و سیاست نیست، حداقل در حوزه اسلامی، کسی نمیگوید اسلام و سیاست از هم جدا هستند اما گفته میشود ولو اینکه شما بتوانید در حوزه سیاست وارد شوید ولی در عرصه حکومت خیر، زیرا حکومت امری تخصصی است و کار دین نیست، دین نیامده تا حکومتداری کند بلکه آمده تا مردم را اخلاقی کرده و معنویت جامعه را افزایش دهد و به سمت بهشت ببرد در حالی که جلوی احتکار را گرفتن و مجازات مجرم کار حکومت نیست.
ایزدهی در ادامه بیان کرد: معنای اخص سکولاریسم این است که به فرض پذیرش حضور دین در حکومت، این امر ضرورتا به معنای آن نیست که همه مؤلفههای حکومت، دینی باشد بلکه در نهایت دین در امور کلان، متصدی میشود ولی در اینکه فلان قانون خاص وضع شود باید اصحاب قانون آن را وضع کنند؛ بنابراین ما با ۴ نوع سکولاریسم مواجهیم، جدایی دین از همه عرصههای جامعه، جدایی دین از سیاست، جدایی دین از حکومت و جدایی دین از مؤلفههای حکمرانی. یعنی از جداانگاری تا ضدیت و عدم دخالت تا دخالت در امور عرفی در محدوده سکولاریسم قرار دارد.
استاد حوزه علمیه با بیان اینکه حوزه نمیتواند سکولار به مفهوم ضدیت با دین باشد، گفت: حجاریان تعبیر کرده است ورود مصلحت و زمان و مکان، زمنیه عرفی شدن فقه و شریعت است که سطوحی از سکولاریسم است که میتواند به حوزه هم راه یابد.
پیشینه سکولاریسم
ایزدهی با بیان اینکه برخی مطرح میکنند ریشه تاریخی سکولاریسم به دوره ابلیس و خلقت آدم بازگشت دارد، گفت: ما با این موضوع کاری نداریم ولی ریشه تاریخی مفهوم اصطلاحی سکولاریسم به اروپا و دوره رنسانس بازگشت دارد. به مسیحیت تحریف شده و مسیحیتی که گالیله را به خاطر یک نظریه علمی متهم و مجرم میداند، به منطق فلسفی که در آن، دین به گونهای تعریف میشود که جلوی تجربه و علم را بسته و حداکثر حکمرانی برای خویش قائل است.
وی افزود: این رویکرد سبب شد تا برخی بگویند دینی که راه علم و تجربه را سد کرده و با بدیهیات سازگار نیست دینی نیست که سعادت انسان را تامین کند، بنابراین بخشی از سکولاریسم زائیده این بستر فکری و ناشی از آن رویکرد دینی مسیحیت است.
ایزدهی اضافه کرد: جامعه بسته اروپای آن روز از طرفی با جامعه اسلامی آشنا شدند و پیشرفتهای علمی و فضای باز علمی را دیدند و زندگی در سایه مسیحیت تحریف شده برای آنها بسیار سخت بود. همچنین صنعتیشدن و پیشرفت علمی در اروپا به تدریج کلیسا را به حاشیه برد و خود را از زیر قدرت کلیسا بیرون آورد. مردم اروپا بین فرهنگ نیوتنی تجربهگرای مشاهدهمحور و رویکرد کلیسایی و دوگانه حکومت آسمانی و زمینی گیر کرده بودند؛ اینکه آیا حکومت برای نایبان خدا با تعریف مسیحی است یا برای صاحبان قدرت و امری عرفی است.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی تصریح کرد: در فضای اختناقی و استبدادگونه اروپای آن دوره که مردم حقوقی نداشتند و صرفا مکلف بودند، طبیعتا انتظار داشتند خودشان خاستگاه حکومت باشند و نه خدای موهومی که نمیدانند سه تا هست یا یکی و اینکه آیا کلیسا واقعا نماینده خدا هست یا خیر؛ نکته دیگر دوگانگی بین روح و جسم و مرجعیت امپراتور و یا کلیسا بود که فکر آنها را آزار میداد، این دوگانگیهای فراوان سبب شد تا سلطه کلیسا به تدریج کمرنگ شد و در قبال وحی، عقلگرایی، در قبال کلیسا، عرفیگرایی، فردگرایی و رویکرد تجربهگرایی، همچنین لیبرالیسم و تجدد و … را مطرح کردند.
چرا دین در غرب به حاشیه رفت؟
ایزدهی با بیان اینکه دکارت که فردی دیندار و مذهبی بود میخواست نگاه جدیدی از دین مطرح کند که پذیرش داشته باشد، افزود: به همین دلیل ابتدا در خودش شک میکند و بعد میگوید من هستم که شک میکنم و اینکه من خودبنیاد نیستم و خدا را ثابت میکند و او را خالق عالم میداند؛ دکارت قصد اثبات خدا را داشت ولی در نهایت برای مردم خدایی اثبات شد که تابع ذهن انسان بود نه خدای عینی لذا هر انسانی برای خود، خدایی دارد؛ تبدیل خدای عینی به ذهنی مسیر انحراف را بیشتر کرد.
استاد حوزه علمیه اضافه کرد: هرقدر جلوتر آمدیم کار به جایی رسید که در دوره هگل، مرگ خدا را اعلام کردند و خدا از عرصه جامعه در این فرایند کنار گذاشته شد و طبیعتا وقتی خدا کنار گذاشته شد نایبان خدا هم وجود ندارند بنابراین حکومت باید به مردم واگذار شود و انسان خودش خدا میشود و کارکرد خدایی خواهد داشت؛ انسان خودش قانون گذاشته و حکومت میکند و مصالحش را خودش تعریف کرده و اجرا میکند. طبعا چون انسان، محور است دیگری نمیتواند او را محدود کند یعنی لازمه فردگرایی و اومانیسم، لیبرالیسم است. این فردیگرایی حتی در حوزه هنر و ادبیات و شعر هم خود را نشان داد؛ به همین دلیل در مجسمههای آنها، انسان عریان(نه جنسی) به تصویر کشیده شد، یعنی هویت و انسانیت انسان، عریان است.
ایزدهی گفت: در صفین، وقتی بنا بر حاکمیت گذاشته شد و ابوموسی اشعری فریب عمروعاص را خورد، عمروعاص گفت من همانطور که این انگشتری را به دست میکنم معاویه را منصوب میکنم، در حوزه سکولاریسم در غرب هم چنین فریبی رخ داد و گفتند دین فقط باید در امور معنوی و دینی دخالت کند ولی علم و اومانیسم انگشتر به دست کرده و گفته همه حوزههایی که دین از دست داده برعهده ما هست و حتی در دین هم دخالت کردند.
فلسفه الحادی عرصه را بر دین تنگ کرد
وی معتقد است فلسفههای الحاد و مادیگرایی و اومانیسم در عمل، عرصه را بر دین هم تنگ کردهاند و عملا دین را در منگنه قرار داده و حتی وظایف دین را هم اشغال کردهاند. ایزدهی در اینباره اضافه کرد: فیلمها و انواع و اقسام جلوههای هنری و بصری و نوشتاری در غرب، دین را به گوشه رینگ بردند و حتی پوششهای مردم دستخوش تغییر فراوان شد.
ایزدهی بیان کرد: در غرب تجربه موردی کلیسا در قرون وسطی و تجربه انحرافی کلیسا را به کل دین و همه ادیان تعمیم دادند و گفتند اگر مسیحیت و کلیسا این طور است پس همه ادیان اینطور هستند، فردی به سیدجمال اسدآبادی گفت مشکل شما در جهان اسلام این است که گرفتار و وابسته دین هستید، اگر از دین عبور کرده و سراغ علم بروید پیشرفت خواهید کرد؛ سیدجمال میگوید شما از یک امر ناقص(سلطه کلیسا) گذر کرده و پیشرفت کردید ولی در اسلام تجربه بشری و عقل و بنای عقلا پذیرفته شده است لذا گذر از اسلام موجب سقوط است.
برخلاف کتاب مقدس، سکولاریسم در قرآن وجود ندارد
پژوهشگر و استاد فلسفه سیاسی اظهار کرد: خروجی عبور از دین در غرب رجوع به استعمار در چند قرن متمادی بود و وقتی مردم دنیا آگاهی یافتند و امکان استعمار نبود سرمایهها را به کشورهای خودشان بردند و افرادی را تربیت کرده و فلسفههایی برای اهدافشان درست کردند تا در نهایت بتوانند استعمار فرانو را شکل دهند، لذا منطق سکولاریسم و حذف خدا از معادلات به معنای رجوع به فرهنگ غرب است؛ غربی که استعمارگر است.
ایزدهی بیان کرد: اصل اینکه کتاب مقدس مشتمل بر سکولاریسم است درست است، چون تصریح کرده که امر دین را به اصحاب دین و امر حکومت را به پادشاهان؛ در حیطه اسلام در دوره معاویه این قضیه مطرح شد، او گفت من حکمرانی و خلافت میکنم و در کنار من هم مفتیانی باشند که فتوا برای مردم بدهند و این دوگانگی در جهان اسلام ایجاد شد؛ البته در اسلام و قرآن، یعنی در مبانی دینی ما چنین تضادی وجود ندارد، قرآن کریم حکومت را برای خدا میداند و خدا به پیامبر(ص) واگذار کرده و اطاعت از او اطاعت از خداوند است. در اینجا دین نمیگوید ما به حکومت کاری نداریم، اسناد قوی و غیرقابل انکار در اسلام وجود دارد که دین از حکومت جدا نیست ولی در مسیحیت این دوگانگی وجود دارد.