چکیده :
میان بسیاری از باورهای کلامی و جهتگیریها و مناسبات اجتماعی و سیاسی در تاریخ اسلام، رابطهای انکارناپذیر یافت میشود. بر همین اساس، ائمه(ع) در طول دوره حدود ۲۵۰ سال حضور خود در میان مردم و در شرایطی که فاقد ابزار معمول و اهرم متعارف اعمال قدرت و حاکمیت – از جمله قدرت سیاسی و نظامی- بودند، با عرضه نظریه «امامت منصوص» بهجای مدل رایج امارت و خلافت در جامعه اسلامی و در قالب یک جهتگیری کلامی، زمینه تعمیق نفوذ و گسترش اثربخشی و اقتدار خود را در عرصه مناسبات اجتماعی و سیاسی فراهم نمودند.
این پژوهش که بر نظریه پارسونز در باب ارجاع قدرت به اقتدارِ مبتنی بر مشروعیت استوار است، تلاش میکند چگونگی تأثیر اصل امامت در کلام شیعه – از راهی غیر از توسعه قدرت سیاسی و نظامی- بر مناسبات اجتماعی و معادلات سیاسی آن روزگار را که به شکلگیری مدل جدیدی از اقتدار انجامید و در نتیجه آن، ائمه به جدیترین خطر برای حاکمیت دستگاههای سیاسی معاصر خود تبدیل شدند، تبیین کند.
کلید واژه : کلام شیعه، امامت منصوص، قدرت، اقتدار، نفوذ اجتماعی.