به گزارش ادیان نیوز، ۱۳آبان سال ۱۳۵۸ با اشغال لانه جاسوسی آمریکا در تهران، پرده از بخش کوچکی از توطئههای دولت آمریکا از جاسوسی گرفته تا نقشه برای تسلط بر کشور، برداشته شد. این نشان میداد که حتی رژیم شاه که به ظاهر با واشنگتن دوست بود، نیز از اقدامات خصمانه دولت آمریکا در امان نبوده است. شکی نبود که با پیروزی انقلاب و تشکیل جمهوری اسلامی، دشمنی آمریکا با نظام جدید، شدت بیشتری خواهد یافت. از همان زمان تا کنون یعنی بیش از ۳۰ سال است که شعار “مرگ بر آمریکا” تقریباً در همه تظاهراتهای مردم ایران شنیده میشود. عدهای تصور میکردند بعد از توافق هستهای و نزدیکتر شدن ظاهری روابط میان دولتهای ایران و آمریکا، این شعار باید کمکم از راهپیماییهای مردم ما رخت بربندد، اما هشدارهای رهبر انقلاب درباره تلاش آمریکاییها برای نفوذ در کشور و همینطور ادامه اظهارات خصمانه مقامات دولت آمریکا علیه کشورمان حتی پس از اعلام تصویب نهایی توافق، نشان داد که نه ماهیت آمریکا و نه دشمنی این کشور با جمهوری اسلامی، هیچ تغییری نکرده است.
در خصوص دشمنیهای آمریکا با ایران و اینکه آیا شعار “مرگ بر آمریکا” بعد از توافق هستهای میان دو دولت هنوز هم باید در تظاهراتها داده شود یا نه، با “کریستین دیلی” یک شهروند آمریکایی که مسلمان و شیعه شده گفتگو کرده است. خانم “دیلی” نماینده روزنامه انگلیسیزبان “دیلیاستار” لبنان و خبرنگار آزاد رسانههای آمریکایی و اروپایی در تهران است. وی مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته روابط بینالملل و گرایش جهان عرب از دانشگاه جورجتاون واشنگتندیسی اخذ نمود. متن مصاحبه با این خبرنگار و کارشناس آمریکایی به شرح زیر است.
“کریستین دیلی” پس از مسلمان شدن،با یک خبرنگار ایرانی در لبنان ازدواج کرد
لطفاً درباره ماجرای مسلمان شدنتان توضیح بدهید.
بعد از آنکه مدرک کارشناسی ارشدم را گرفتم، تصمیم گرفتم با یک تور دور دنیا کشورهای مختلف را ببینم. قرار بود به بیروت بروم و از آنجا به مصر و عمان و هند و جاهای دیگر. با این حال، در بیروت، به دلیل افتادن از روی یک پله، قوزک پایم شکست و مجبور شدم تحت عمل جراحی قرار بگیرم و نهایتاً دیگر نتوانستم مسافرتم را ادامه بدهم. بعد از چند هفته که در بیمارستان بودم و قرار شد چند هفته دیگر هم استراحت و سپس جراحی دیگری کنم، از همانجا برای دانشگاهم ایمیل زدم و لیست فارغالتحصیلان دانشگاه را در بیروت از آنها گرفتم. یکی از آنها نماینده پارلمان بود و طی مکاتباتی که با هم داشتیم، آقای “مروّه” ناشر وقت روزنامه دیلیاستار را جهت همکاری به من معرفی کرد. همین همکاری باعث شد بعدها در لبنان ساکن شوم.
آن زمان به خاطر مطالعاتم در زمینه جهان عرب، اندکی با اسلام آشنا بودم، اما اولین برخورد واقعیام با اسلام و تشیع سال ۲۰۰۶ بود. جنگ اسرائیل با لبنان در آن سال باعث شد تا بیشتر درباره اسلام مطالعه کنم. همان زمان بود که به اسلام آشنایی بیشتر و اعتقاد پیدا کردم. در لبنان چون مذاهب و فرقههای مختلف وجود دارد، اگر مسلمان شوید، باید مسلمان شدنتان را در دادگاه و طی یک پروسه قضایی، ثبت کنید. من هم به “محکمه شرعیه جعفریه” یا همان “ثبت احوال قضایی شیعه” محله “الشیّاح” در “ضاحیه” بیروت رفتم و در حضور شهود، شهادتین را گفته و با تأیید آیتالله “علی المولی” شرعاً و سپس قانوناً مسلمان شدم. به دلیل همان تنوع ادیان و مذاهب در لبنان، ثبت ازدواجها هم به همینگونه است، یعنی در محاکم شرعیه ثبت و تأیید شده و سپس به تأیید وزارت کشور و یا امور خارجه میرسد.
همسر شما یک شیعه ایرانی است. چگونه با هم آشنا شدید؟
آقای “موسوی” مسئول وقت امور رسانهای حزبالله، واسطه آشنایی من با همسرم بود. هم من و هم همسرم که او هم خبرنگار بود، برای هماهنگی اداری کارمان به آقای موسوی مراجعاتی داشتیم و او ما را به هم معرفی کرد.
درباره حرفه خبرنگاری خودتان هم توضیح بدهید.
من خبرنگاری را از واشنگتن و با یک گروه رسانهای به نام “مِن واشنطن” (= از واشنگتن) شروع کردم که عملاً پایگاه عملیاتی چندین شبکه خبری عربی بود. کار با دیلیاستار اولین تجربه من در کار خبری-تحلیلی بود. آنجا وقت داشتم تا خبرها را به صورت عمیق دنبال و تحلیل کنم.
دلیل سفر شما به ایران چه بود؟
پس از آشنایی با همسرم اولین بار خرداد ماه سال ۱۳۸۷ بود که یک سفر توریستی حدوداً یک ماهه به ایران داشتم. از شهرهای مشهد، قم، اصفهان و تبریز دیدن کردم و شگفتیهای معماری و مکانهای مقدس ایران را دیدم. البته من از مدتها قبل به اخبار سیاسی ایران علاقه داشتم، چون این کشور یک ابرقدرت منطقهای است و تا اندازه زیادی، واقعیتهای خاورمیانه را شکل میدهد. به عنوان مثال، من سالها در لبنان زندگی کردم و آنجا به وضوح میدیدم که ایران چهقدر در این کشور تأثیرگذار است.
“کریستین دیلی” سال ۱۳۸۷ برای اولین بار به ایران سفر کرد
آیا برای زیارت بود که به قم و مشهد رفتید؟ تجربه خودتان را برایمان تعریف کنید.
بله برای زیارت رفتم. وقتی به حرم میرفتم، احساس میکردم یک نیروی کاملاً محسوس معنوی و آسمانی در فضای مرقد هست. این نیرو تا هفتهها بعد از اولین زیارتم، همراه من بود و آن را در وجود خودم حس میکردم. من قبلاً به سوریه هم رفته بودم، اما هدفم زیارت نبود و وارد حرم نشده بودم. اولین زیارتم را در ایران در حرم امام رضا علیهالسلام تجربه کردم.
آیا دعا یا تقاضایی هم در حرم کردید یا صرفاً برای زیارت رفته بودید؟
نه، دعای خاصی نکردم، البته باید این کار را میکردم، اما آنقدر غرق در تجربه و حس معنوی زیارت شده بودم که این فرصت را از دست دادم.
به جز زیارت، چه چیز دیگری در ایران توجه شما را به خود جلب کرد؟
شاهکارهای معماری در اصفهان، مناظر حیرتانگیز در شمال ایران مانند کوههای فرورفته در مه و دریای خزر. همچنین روستای کندوان در نزدیکی تبریز که خیلی زیبا بود.
شما قطعاً در آمریکا دوستانی داشتهاید. واکنش این افراد وقتی فهمیدند میخواهید برای زندگی به ایران بیایید، چه بود؟
واکنش آنها به نسبت اطلاعاتی که درباره ایران داشتند، فرق میکرد. بعضی از آنها که خیلی درباره خاورمیانه اطلاعات نداشتند، گفتند: “مگر دیوانه شدهای؟ نمیدانی ایران چهقدر خطرناک است؟” عدهای از دوستان نزدیکم میدانستند که اتفاقاً دارم به کشوری میروم که حداقل از لبنان، خیلی امنتر است، چون لبنان با این همه تهدیدات اسرائیل و اختلافات جناحی و فرقهای، بیش از یک سال خلأ در سِمت ریاستجمهوری و حضور داعش در مرزهای این کشور واقعاً هر لحظه ممکن است منفجر شود. ایران نه تنها از لبنان، بلکه از آمریکا هم خیلی امنتر است. این همه خشونت و درگیریهای خیابانی و شهری در آمریکا هست که در ایران شاهد آنها نیستیم.
عده زیادی در خارج از ایران هستند که معتقدند این کشور، امنیت ندارد. به نظر شما دلیل این ناآگاهی چیست؟
افرادی که به من میگفتند “مگر دیوانه شدهای که به ایران میروی” فکر میکردند اگر ایرانیها بفهمند من آمریکایی هستم، من را میکشند. مجبور میشدم برای آنها توضیح بدهم که دیدگاه ایرانیها درباره تمایز میان دولت و مردم آمریکا چیست و اینکه چهقدر همه مردم در ایران مهماننواز هستند؛ مهماننوازترین مردم دنیا.
“مردم ایران مهماننوازترین مردم دنیا هستند”
موضع لبنانیها هم بسیار شبیه به ایرانیهاست. من سال ۲۰۰۵ به یک گردهمایی بزرگ در بیروت رفتم. سید حسن نصرالله آنجا بود و سخنرانی میکرد. آنجا هم همه مردم به عربی فریاد میزدند: “الموت لآمریکا.” بعد، از کنار من که رد میشدند، به انگلیسی میگفتند:Welcome to Lebanon” ” یعنی به لبنان خوش آمدی! بنابراین من همیشه باید برای مردم آمریکایی و اروپایی توضیح بدهم که وقتی ایرانیها شعار میدهند “مرگ بر آمریکا”، منظورشان این نیست که میخواهند آمریکاییها را بکشند. تنها شکلی که ایرانیها ممکن است من را بکشند، این است که از روی مهماننوازی، آنقدر به من چای یا شیرینی بدهند تا بمیرم
تاکنون به عنوان یک خبرنگار چه فعالیتهایی درباره ایران انجام دادهاید؟
مقالات زیادی را نوشتهام و با افرادی هم مصاحبه کردهام: اصحاب رسانه، اساتید دانشگاهی و حوزوی و سیاستمدارانی مانند محسن رضایی.
آیا گزارشهای اجتماعی هم درباره ایران تهیه کردهاید؟
من حوزه فعالیت و علاقهام بیشتر سیاست است، اما گاهی وقتها اگر موقعیتی پیش بیاید، یک گزارش اجتماعی هم مینویسم تا بتوانم آمریکاییها و اروپاییها را بیشتر با ایران آشنا کنم. آخرین مطلبی که نوشتم مربوط به مراسم تشییع سردار همدانی، نقش او در سوریه و معرفی شخصیت او در قالب سپاه پاسداران بود.
آیا مخاطبین شما، لبنانیها هستند؟
مخاطب چاپ کاغذی دیلیاستار، متخصصان و کارشناسان لبنانی و عربی هستند، اما مخاطبین سایت خبری دیلیاستار غالباً مخاطبین بینالمللی غربی و به ویژه آمریکاییها هستند. رسانههای دیگری هم که به شکل فریلَنس (خبرنگاری آزاد) مقالاتم را منتشر میکنند، غالباً آمریکایی یا انگلیسی هستند.
واکنش مخاطبان شما به مطالبتان درباره نقش سردار همدانی و کلاً ایران در سوریه چه بوده است؟
واکنشها بسیار گسترده و متفاوت بوده است. عدهای از مخاطبان، به خصوص آمریکاییها، موضوع را درک نمیکنند. باید یک مقاله کامل برای آنها نوشته شود و توضیح بدهیم که سوریه درگیر یک جنگ گسترده است؛ فلان گروهها در سوریه حضور دارند و با هم میجنگند، و هر گروه در کدام طرف جنگ است. بسیاری از واکنشها به گزارشهای من حاکی از این است که مردم نمیدانند در سوریه چه خبر است.
آنچه من در میان خبرنگاران میبینم این است که به دو دسته تقسیم شدهاند. عدهای کورکورانه از اسد طرفداری میکنند و در این راه، واقعیت را هم گم میکنند. عدهای دیگر خیلی دراماتیک به مبحث انقلاب نگاه میکنند و طی روزهای اول بحران سوریه، آن را انقلاب توصیف میکردند و تظاهرات را مردمی و نشاندهنده بروز یک انقلاب میدانستند. برخی خبرنگاران غربی، حتی بعد از بروز خشونتهای شدید و آشکار شدن یک سری واقعیتها در سوریه، هنوز هم همان نظریه تخیلی انقلاب در این کشور را دنبال میکنند و آنقدر با اسد دشمنی میکنند که واقعیتهای میدانی در سوریه را نمیبینند.
“بسیاری از آمریکاییها نمیدانند در سوریه چه خبر است”
در رسانههایی مانند نیویورکتایمز اکنون شاهد نوعی توجیه رفتار تروریستها هم هستیم. مثلاً مینویسند “سایر گروههای معارض مانند جبههالنصره”، یعنی انتظار دارند باور کنیم که جبههالنصره یک گروه سکولار و مدرن و میانهرو است، در حالی که “جولانی” رهبر این گروه گفته دروزیها یا باید به اسلام سنی بگرایند یا اینکه کشته شوند. وی همچنین معتقد است هر مسلمانی که سنی نباشد، باید کشته بشود. به همین دلیل هم شاهد وحشیگریهای این گروه در روستاهای مسیحینشین سوریه بودهایم. رسانههای غربی حتی دارند تلاش میکنند تصویر القاعده را هم خوب جلوه بدهند، گروهکی که تا همین چند سال پیش، بدترین دشمن آمریکا بود.
آیا رسانههای بینالمللی زیادی در بیروت وجود دارند؟
بله. بسیاری از خبرنگارانی که اخبار جنگ سوریه را گزارش میکنند، این کار را از بیروت انجام میدهند، چون رفتن به خود سوریه بسیار خطرناک است. البته بیروت از مدتها قبل هم مرکز تجمع خبرنگاران خاورمیانهای زیادی بوده است، اما بعد از آغاز بحران سوریه، شمار خبرنگاران باز هم بیشتر شد. خبرنگاران ابتدا از مرز ترکیه و به صورت غیرقانونی وارد مناطقی در سوریه میشدند که تحت کنترل “ارتش آزاد” بودند، اما بعد از آنکه یک نفر در این مناطق توسط داعش دستگیر و گردن زده شد، این نوع ورود به سوریه تقریباً متوقف شد. خبرنگارانی هم که علیه بشار اسد مطلب مینوشتند، اغلب برای دریافت اجازه دولتی و ورود به دمشق، با مشکل مواجه میشدند.
فارسی را چه اندازه بلد هستید؟ آیا معلم فارسی هم گرفتهاید؟
نه، معلم نگرفتهام، اما از طریق نرمافزارهای مختلف دارم تلاش میکنم فارسی را یاد بگیرم. تا الآن یک سری کلمات و جملهها را هم یاد گرفتهام. مانند “حال شما چهطوره”، “من خوب هستم”… “مرگ بر آمریکا”! “همسر من ایرانی است”، “من دارم رانندگی میکنم.” الآن بخش بزرگی از زندگی روزمره من را یادگیری فارسی تشکیل میدهد. روزها و هفتههای اولی که به ایران آمده بودم، رفت و آمد خانوادگی خیلی زیاد بود و خوشبختانه چون خانواده همسرم انگلیسی یا عربی بلد بودند، مشکل خاصی نداشتیم، اما برای ارتباط با مردم، مجبور هستم فارسی را یاد بگیرم.
نکته جالب درباره زبان من اینکه گاهی اوقات بدون اینکه حتی به آن فکر کنم، برخی کلمات را اشتباهاً به عربی میگویم، چون حدود ۱۳ سال در لبنان زندگی کردهام و همینطور به کشورهای عربیزبان دیگری مانند مصر هم سفر کردهام. در نزدیکی شهرک دولتآباد شهرری، جایی که زندگی میکنیم، یک محله عراقینشین هست که برای خرید به آنجا میروم. آنجا میتوانم به راحتی خرید کنم، چون هم خوراکیهای عربی را که میخواهم، پیدا میکنم و هم فروشندهها به زبان عربی صحبت میکنند.
آیا مردم در خیابان از شما درباره مسلمان شدنتان سؤال میکنند؟
بله. البته بعضی وقتها سؤالهایشان را نمیفهمم، چون به فارسی میپرسند. من هم هنوز آنقدر فارسی بلد نیستم که بتوانم اینگونه با مردم حرف بزنم. بعضی وقتها از من میپرسند “ایران، خوب؟” و من هم میگویم: “خیلی خیلی خوب!”
به نظر شما مردم ایران با مردم لبنان یا آمریکا چه تفاوتهایی دارند؟ آیا آنقدر که رسانهها نشان میدهند، با هم فرق میکنند؟
نه، اصلاً. اتفاقاً به نظر من مردم ایران و آمریکا خیلی به هم شباهت دارند. میتوانم بگویم ایرانیها، آمریکاییهای خاورمیانه هستند. ایرانیها معمولاً یکزبانه هستند و فقط فارسی صحبت میکنند و همینطور مسافرتهای خیلی طولانی نمیروند، عمدتاً به کشورهای همسایه مانند عراق و عربستان میروند. آمریکاییها هم معمولاً فقط انگلیسی بلد هستند و تمایلی به مسافرتهای طولانی ندارند؛ اکثراً به کانادا یا مکزیک میروند. احساس میهنپرستی و غرور ملی در هر دو ملت وجود دارد. همچنین آمریکا اگرچه کشوری غربی است، اما میتوانید آثار مذهب را بسیار بیشتر از کشورهای اروپایی در آن ببینید. اعتقاد به خدا و معنویت، بخش مهمی از جامعه آمریکا را تشکیل میدهد. ارزشهای مشترک زیادی هم مانند ارزش قائل شدن برای خانواده، میان دو ملت مشترک است.
به نظر شما چه کسی در آمریکا تلاش میکند تا چهرهای منفی از ایران به مردم ارائه دهد؟
قطعاً لابی قدرتمند اسرائیل در آمریکا این کار را میکند. رابطه دو کشور، بعد از انقلاب اسلامی در ایران، شروع خوبی نداشت و حادثه گروگانگیری در سفارت آمریکا شکل گرفت، که البته آن هم باید در نسبت با کارهایی که آمریکاییها علیه ایرانیها کرده بودند از جمله حمایت از شاه و سرنگون کردن دولت مردمی مصدق، سنجیده و تجزیه و تحلیل شود. با این حال، موضوع این است که اغلب جوانان آمریکایی درباره بلاهایی که آمریکا بر سر ایران آورده، چیزی نمیدانند، بلکه دیدگاهشان نسبت به ایران، تحت تأثیر پروپاگاندای لابی اسرائیلی و حمایت آمریکا از گروههای ضدانقلاب اسلامی مانند مجاهدین خلق شکل گرفته است. آیپک (کمیته روابط عمومی آمریکا و اسرائیل) دستکم و رسماً ۴۰ میلیون دلار هزینه کرد تا توافق هستهای اوباما با ایران را لغو کند.
اسرائیلیها از اینکه مردم ایران (و نه دولت این کشور) را مهاجم و متخاصم معرفی کنند، چه سودی میبرند؟
میخواهند قدرت خودشان را در منطقه حفظ کنند. از اینکه در مبارزه با حزبالله تحت حمایت ایران، به هیچ از اهداف خود دست پیدا نکردهاند، احساس میکنند تحت تهدید هستند. ضمن اینکه قدرت ایران را درک میکنند و میدانند که مبارزه مستقیم با ایران کار بسیار دشواری است. نکته دیگر اینکه حمایت از مظلومین در قانون اساسی ایران و ماهیت جمهوری اسلامی آمده است و این کشور در دفاع از مردم فلسطین و محکوم کردن تروریسم و اشغالگری اسرائیل، مواضع بسیار واضحی گرفته است.
“جالب است که آن همه مدارک را در سفارت سابق آمریکا نگه داشتهاند”
آیا به محل سابق سفارت آمریکا در تهران رفتهاید؟
بله. البته دفعههای قبلی که به ایران آمدم، به این محل رفتهام. برایم جالب بود که این همه مدارک و وسایل را نگه داشتهاند.
به نظر شما بعد از توافق هستهای، هنوز هم باید شعار مرگ بر آمریکا را ادامه داد؟
من فکر نمیکنم آمریکا به اندازه کافی اشتباهات گذشته خود را جبران کرده باشد. مردم ایران هم از یاد نمیبرند که آمریکا مصدق را سرنگون کرد، از صدام حمایت کرد، هواپیمای مسافربری ایران را هدف گرفت، ایران را تحریم کرد و بسیاری کارهای زننده دیگر را انجام داد که هنوز به خاطر آنها حتی عذرخواهی هم نکرده است.
آیا دولت آمریکا صرفاً به مردم ایران یا مردم کشورهای دیگر ظلم کرده یا در حق مردم خودش هم ظلم نموده است؟
ابعاد ظلم دولت آمریکا قطعاً به خارج از مرزهای این کشور محدود نمیشود. اگر وضعیت سیاهپوستها و طبقه فقیر را امروز در آمریکا بررسی کنید، متوجه میشوید که مردم خود این کشور هم از ظلم ناشی از سیاستهای غلط دولتشان در امان نیستند.
آیا شما حاضر هستید در راهپیماییهایی شرکت کنید که در آن شعار “مرگ بر آمریکا” میدهند؟
قطعاً به عنوان خبرنگار حضور خواهم یافت، اما برایم سخت است که خودم “مرگ بر آمریکا” بگویم. بالأخره آمریکا کشور و وطن من است. ضمن اینکه ترجمه و تفسیر این شعار مهم است. اگر منظور شما از بیان شعار این باشد که “مرگ بر سیاستهای غلط نظام آمریکا” حتماً این شعار را خواهم داد. “مرگ بر آمریکا” با “مرگ بر روش غلط سیاستهای آمریکا” فرق دارد. معنی شعارها و کلمات در آنها خیلی تأثیرگذار است.
اگر منظور از “مرگ بر آمریکا”، “مرگ بر سیاستهای غلط آمریکا”باشد، حتماً این شعار را خواهم داد
ارزشها و مفاهیمی که حتی خود من در آمریکا با آنها بزرگ شدهام، امروزه با بخشهای عمدهای از سیاستهای نظام حاکم در آمریکا به ویژه در دیپلماسی در تعارض و تضاد است. مثلاً این رؤیای آمریکایی که “در این سرزمین، هر کس آزاد است تا با کار خودش، از فقر به ثروت برسد و هیچ مانعی بر سر این راه و هیچ فسادی در نظام این کشور وجود ندارد”، امروزه یک آرزو بیش نیست. اما به هر حال، من وقتی درباره آمریکا فکر میکنم، به همین آرزو فکر میکنم. بالأخره این آرزو باید در جایی محقق شود. ای کاش این اتفاق در آمریکا میافتاد. “مرگ بر آمریکا” یعنی مرگ بر سیاستهای غلطی که ارزشهای سنتی خودِ آمریکا و سپس دنیا را تهدید میکند.
شما خودتان را آمریکایی میدانید یا لبنانی؟ یا ایرانی؟
الآن شاید بیشتر لبنانی.
از میان شخصیتهای عاشورایی کدام را بیشتر دوست دارید؟
امام حسین و همه یاورانشان دوستداشتنی هستند، اما من هم مثل خیلی از افراد که حضرت عباس را دوست دارند، علاقه ویژهای به ایشان دارم.
به نظر شما دلیلش چیست؟
به خاطر اوج شجاعت و عمق فداکاری ایشان.
منبع: مشرق